یادداشت پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

اسوه ی فاطمی

تاریخ با همه دستکاری‌هایی که در آن صورت گرفته، خشم دخت پیامبر بر اصحاب سقیفه را تا وفات ثبت کرده و بعد هم وصیت کرد که او را شبانه و بی‌خبر دفن کنند تا آنان بر وی نماز نخوانند و در تدفینش نباشند.

افراد هر جامعه‌ای از حیث اراده، توانمندی، علم و ...، به دو گروه تقسیم می‌شوند: «عوام» که عموم مردم هستند و از اراده، علم و توانمندی کافی برای حرکت استقلالی و تأثیر گذار بهره‌مند نیستند و معمولا پیرو و تابع قدرت‌مندانند؛ و «خواصّ» که از چنان اراده، علم و توانمندی‎ای برخوردارند که می‌توانند پیشرو و جریان‌ساز باشند و معمولا در همه جامعه‌ها و در هر برهه‌ای، معدود و انگشت‌شمارند. 

از نگاه دیگری هم افراد جامعه به دو دسته تقسیم می‎شوند: «مستکبران» که با اتکا به توانمندی و قدرت خود، راه ظلم و ستم پیشه کرده و دیگران را از رشد و رسیدن به جایگاهی که امکان یا استحقاقش را دارند، محروم کرده‌اند؛ و «مستضعفان» که به ظلم از بالفعل کردن استعدادهای انسانی یا از رسیدن به جایگاهی که شایستگی‌اش را دارند، محروم گردیده‌اند. 

مستضعفان خود بر چند دسته‌اند: 1. «مستضعفان فکری» که مستکبران مانع ایجاد زمینه‌های بالفعل شدن استعدادشان شده‌اند و مظلومانه در جهالت و تاآگاهی و ضعف، باقی مانده‌اند بدون این که خود تقصیری داشته باشند. 2. «مستضعفان سیاسی- اجتماعی» که خود بر سه دسته اند: 

اول: «مستضعفان کافر» که توان و زمینه رشد سیاسی اجتماعی را داشته‌اند ولی راه کفر پیشه کرده و همراه و سیاهی لشکر مستکبران شده‌اند. دوم: «مستضعفان ظالم» که گر چه به جرگه مؤمنان پیوسته‎اند، ولی دنیاگرایی آنان را به تسلیم در مقابل ظالمان واداشته است(مثل مسلمانانی که در صدر اسلام نتوانستند دل از دنیا کنده و هجرت کنند و مجبور شدند در جنگ علیه اسلام شرکت کنند). سوم: «مستضعفان صالح» که ایمان اورده ولی توان قیام و هجرت ندارند، از کفر و ظلم بیزارند و توان و چاره‌ای جز نفرین ظالمان ندارند. در جنب این سه گروه مستضعف که غالبا از عموم و عوام مردمند، «خواص مستضعف» را داریم که توانمندی امامت و اداره جامعه را دارند ولی ظالمان مستکبر آنان را به استضعاف کشیده و از حق امامت و جریانسازی و سردمداری محروم نموده‌اند. 

حضرت زهرا(س) و خاندان او: «عترت پیامبر(ص)» پس از ایشان، الگویی برای «خواص مستضعف» در مواجهه با مستکبران ظالم گردیدند. این بانوی بزرگ و همسرش با توجه به مقام علمی و تقوایی متعالی‌ای که داشتند، در زمان پیامبر و در کنار او در رأس هدایتگری و امامت جامعه بودند ولی با وفات پیامبر، جماعتی در سقیفه جمع شدند و با فراموش کردن غدیر و وصایای پیامبر(ص) در باره عترت،  و بدون مشورت و همفکری با عترت پیامبر در صدد نصب امام و رهبر برای جامعه برآمدند. مهاجران علیه انصار در سقیفه به «خویشاوندی پیامبر»، متمسک شدند و به بیان امام علی (س) «به شجره خانوادگی پیامبر احتجاج کردند و ثمره این شجره[یعنی عترت پیامبر] را ضایع ساختند!»(نهج البلاغه خطبه 67). 

آنان از قرآن آموخته بودند که وظیفه هدایتگری خویش را به هر قیمت انجام دهند ولی چنانچه دعوتشان اجابت نشد، برای حفظ وحدت امت، مسالمت پیشه کنند. خداوند در داستان گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل در غیبت حضرت موسی، گوشزد کرده بود وقتی حضرت موسی بعد از بازگشت از طور با گوساله پرستی قوم مواجه شد، یقه برادر، وصیّ و خلیفه‌اش هارون را چسبید که چرا مانع این انحراف عظیم نشدی؟ هارون جواب داد: ای فرزند مادرم، [من تلاش خود را کردم و حق را برای قوم بیان نمودم ولی] مستکبران قوم مرا به استضعاف کشیدند و نزدیک بود مرا بکشند[و نگذاشتند سخنم به گوش مردم برسد و مردم را اجازه انتخاب آگاهانه و در آرامش ندادند و من هم اقدام دیگری نکردم زیرا در آن صورت،] از جانب تو به تفرقه در بین امت محکوم می‌شدم!(اعراف/150  و طه/94) 

هارون این امت هم در غیبت پیامبر امت، به استضعاف کشیده شد و رهبری امت را سامری‌ها بر عهده گرفتند و اجازه ندادند سخن هدایتگرانه وی به گوش مردم برسد و با حیله، تهدید، تطمیع و ... او را کنار زدند. وقتی او را برای بیعت به زور به مسجد کشاندند، بعد از بیان حق و تمام کردن حجت، اعلام کرد به خدا قسم از شما به خلافت سزاوارترم و از بیعت با شما خودداری خواهم کرد(تقریب المعارف/237) و بعد از تهدید آنان، خطاب به رسول خدا فرمود: «ای فرزند مادرم، به یقین مرا به استضعاف کشیدند و نزدیک بود مرا بکشند»(مناقب آل ابی طالب 2/115)

زهرای مرضیه هم در حد توان به تبیین حق اهتمام داشت. بعد از سقیفه و گرفتن فدک  از وی که هبه و نحله پیامبر به او بود، بر هدیه بودنش شاهد خواستند و شاهدانش را رد کردند لذا او برای تبیین مسالمت‌آمیز حق و جلب پشتیبانی عمومی به مسجد آمد و خطبه کم‌نظیر خود را خواند و اعلام کرد شما به بهانه حفظ وحدت، سقیفه را راه ‌انداختید در حالی که «امامت ما ایمن کننده از تفرقه است»، شما به بهانه خوف از «فتنه»، بعد از پیامبر(ص) و در غیاب عترت او، برای خلافت نسخه پیچیدید و این، فتنه واقعی است!؛ شما همان نفاق مستور زمان پیامبرید که حالا آشکار شده و حاکم گردیده‌اید. [به بیان علامه طباطبایی با این که آیات نازله در سال‌های آخر عمر پیامبر آن همه از نفاق و منافقان هشدار می‌دهد و ردّ پایشان در توطئه‌های تبوک و حنین و مسجد ضرار و ... به وضوح دیده می‌شود، ولی بعد از پیامبر دیگر اثری از آنان و نقشه‌ها و کارشکنی‌هایشان نمی‌بینیم؛ البته که آنان در اثر مرگ پیامبر مؤمن واقعی نشده‌اند زیرا وقتی حیات پیامبر که تأثیرگذارتر بود، چنین اثری نداشت، قطعا وفاتش نمی‎‌توانیت داشته باشد. نابود هم نشده بودند پس به یقین حاکم شده بودند.[این واقعه را در سال های پس از انقلاب اسلامی هم در درجه پایین‌تری شاهدیم، اسلام آمریکایی که امام در سال‌های پایان عمر به شدّت از آن هشدار می‎داد و مخالف مردم سالاری، جمهوریت، انتخابات، رأی مردم و ...، بود، نمی‌توان گفت با ارتحال امام، تابع اسلام ناب محمدی شدند یا به واقع از بین رفتند بلکه ردّ پایشان را به وضوح در انکار انتخابات و به رسمیت شناختن رأی و حکومت اقلیت بر اکثریت و ... می‌بینیم]. 

حضرت در فراز دیگر خطبه، به بیان سابقه امام پرداخت[همان کاری که شویش امام علی(ع) در احتجاجات و فرزندش امام حسین در روز عاشورا بر آن تأکید داشتند] تا غلط بودن استفاده ابزاری از جمله «ملاک حال فعلی افراد است» را به جامعه اعلام نماید زیرا افرادی که در پس سقیفه‌ها حاکم می‌شوند، بی‎ریشه و بی‌سابقه‌اند و افراد با ریشه و سابقه را با استفاده ابزاری از قاعده: «ملاک حال فعلی افراد است»، به استضعاف کشیده و طرد می‌کنند حال ان که قاعده «ملاک حال فعلی افراد است»، برای این است که افراد ایمان آورنده و ملحق شده را با توجه به سابقه بدشان، طرد نکنند و از حقوق اجتماعی محروم نسازند.(رجوع کنید به قاعده «الاسلام یجب ما قبله» و صحیفه امام 17/220)

در یکی از فرازهای نهایی، انصار را مورد خطاب قرار داد که مگر شما نبودید که با پدرم بیعت کردید که از او با جان و دل دفاع کنید و مگر غیر از این است که «حفظ حرمت فرد بعد از مرگش، به حفظ حرمت خاندانش[و دوستان و یارانش] هست» و مگر «غیر ما»، خاندان پیامبرند؟ و خطاب به پدرش عرض کرد: «پدرجان، ما را بعد تو به استضعاف کشیدند». 

سخن نهایی حضرت هم، حجتی علیه کسانی است که سکون و سکوت را پیشه می‌سازند. حضرت همان سخن مؤمنان امر کننده به معروف از اصحاب شنبه را تکرار کرد(اعراف/164) که اگر این سخنان را بیان کردم و این دفاعیه را ایراد نمودم بدین انگیزه بود که نزد شما عذر خود را آشکار کنم تا در قیامت جواب داشته باشم و حجت بر شما تمام شده باشد؛ [شاید بعضی از شما به راه حق گراید و از ظالمان بیزاری جوید].  

بعد از این خطبه مهم و روشنگر، به خانه بازگشت و مبارزه منفی را پیشه ساخت و در عین این که از رودرویی و درگیری با حکومت احتراز داشت، سعی نمود مخالفت خود را به هر صورت ممکن اظهار کند. گریه‌های شبانه روزی حضرت یکی از وجوه مبارزه افشاگرانه او بود. سخنان روشنگرانه‌اش با زنان مهاجر و انصار، نپذیرفتن سردمداران سقیفه با همه اصرارشان به حضور، اصرار بر روگردانی از آنان زمانی که با اجازه امام به خانه امام برای دیدار حضرت زهرا آمدند و اقرار گرفتنش از آنان که از رسول خدا شنیده‌اند رضا و خشم او قرین رضا و خشم خداست و بعد به صراحت خشمش بر آنان را اعلام کرد به گونه‌ای که تاریخ با همه دستکاری‌هایی که در آن صورت گرفته، خشم او بر آنان را تا وفات ثبت کرده و بعد هم وصیت کرد که او را شبانه و بی‌خبر دفن کنند تا آنان بر وی نماز نخوانند و در تدفینش نباشند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.