با سر برآوردن راست گرای افراطی در اروپا و ایجاد شکاف در قاره سبز این سوال مطرح شده که آیا در کشورهای این قاره به سمت انقلاب مه 1968 پیش می رود؟
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، روزنامه نیویورک تایمز گزارش داد: در اواخر ماه اکتبر، یک گروه متفکران محافظه کار در سرتاسر قاره، اعلامیه ای (مانیفستی) تحت عنوان «اروپایی که می توانیم باور داشته باشیم» منتشر کرد. این اعلامیه از بسیاری جهات یک سند متفکرانه و زیبا است اما یادآور انقلاب 1986 است.
برداشتی که خواننده از این مانیفست دارد این است که محافظه کاران اروپایی ضد امپریالیست هستند (آنها شکایت دارند که اتحادیه اروپا «امپراتوری پول و مقررات»)، ضد استعماری («مهاجرت بدون استعمار») است.
باور داشته باشید یا خیر، انقلاب نیرومندی که آنها خواستار آن هستند، شبیه به شورش های چپ 1968 است. همانند معترضانِ آن زمان، این روشنفکران سعی نمی کنند که فقط برنده انتخابات شوند، بلکه خواستار تغییر شیوه فکر و زندگی مردم هستند. در عین حال، چیزی که آنها می خواهند این است که میراث سال 68 پشت سر گذاشته شده در اروپا را لغو کنیم.
مفهوم کلیدی که در سال 68 مطرح بود، «شناخت» بود. شناخت، درباره آن نسل، اساسا به این معنی بود که افراد بدون قدرت سیاسی باید دارای حقوق مشابه افراد قدرتمند باشند. کلمه کلیدی انقلاب نیرومند کنونی «احترام» است که به موجب آن، این شورشیان قرن بیست و یکم می گویند این واقعیت که ما همه حقوق برابر داریم، این واقعیت را تغییر نمی دهد که ما قدرت سیاسی مختلفی داریم.
اگر تظاهرات کنندگان در سال 68 مجذوب حقوق اقلیت ها - قومی، مذهبی و جنسی - بودند و یکی از شعارهایشان این بود که «ما همه اقلیت ایم»، انقلاب نفوذی امروز در مورد حقوق اکثریت است. اگر سال 68 در مورد اعتراف ملت ها به گناهان خود بود - «ویلی برانت» صدراعظم وقت آلمان را به خاطر بیاورید که در یک بنای یادبود در «ورشو» زانو زد - رهبران امروز مشغول اعلام «برائت» از ملت خود هستند.
احزاب پوپولیست راست امروزی، بیش از همه، احزاب فرهنگی هستند. آنها موقعیت خود را به عنوان فرصتی برای شکل دادن به هویت ملی می بینند تا روایت تاریخی درست را بر مبنای آن دست آورند. آنها به اصلاح مالیاتی یا رفاه علاقه مند نیستند. برای آنها مهم تر است که چگونه جامعه به گذشته و نحوه تحصیل کودکان کمک می کند. مباحث مربوط به مهاجرت، از همه مهم تر، برای آنها فرصتی است برای تعیین اینکه چه کسی متعلق به یک جامعه سیاسی است و یا می تواند متعلق به آن باشد.
اما در حالی که در کشورهای مختلف، انقلاب نیرومند به شکل مبارزه میان لیبرال ها و محافظه کاران شکل می گیرد، در سطح اتحادیه اروپا به درگیری میان بلوک غرب اروپا و شرق اروپا منتهی می شود. در حقیقت این درگیری بین دو نسخه از محافظه کاری است.
محافظه کاری غرب اروپا پس از سال 1968 است. این محافظه کاری برخی از پیشرفت گرایی را که در نیم قرن گذشته غرب شکل داده است - مانند آزادی بیان و حق متفاوت بودن - در نظر گرفته است، در حالی که آنچه را که به عنوان افراطی گری های سال 68 می داند، را رد می کند.
در نسخه شرقی آن، محافظه کاری یک شکل رادیکالی از ملی گرایی است. این نسخه، مدرنیته را به عنوان یک کلیت رد می کند و تغییرات فرهنگی دهه های اخیر را به عنوان تلاشی برای نابود کردن فرهنگ های ملی جوامع مرکزی و اروپای شرقی می بیند. در اروپای مرکزی، محافظه کار بودن بدان معنی است که نه تنها باید مخالف افراطی گری های سال 68، بلکه باید مخالف هر نوع جهان بینی یا تنوع بود.
«ویکتور اوربان» نخست وزیر مجارستان بهترین نمود این دیدگاه است. وی گفت: «ما باید اعلام کنیم که ما نمی خواهیم متنوع باشیم. ما نمی خواهیم رنگ، سنت و فرهنگ ملی مان را با دیگران ترکیب کنیم. ما این را نمی خواهیم. ما نمی خواهیم یک کشور متنوع باشیم.»
موضع گیری او تفاوت بین چشم انداز شرقی از محافظه کاری و غربی را روشن می کند. در غرب، محافظه کاران معتقدند که برای آلمانی یا اتریشی شدن، گرفتن پاسپورت های این کشورها کافی نیست، بلکه تطابق با فرهنگ آنها هم لازم است. با توجه به اعتقاد اوربان، شما نمی توانید مجارستانی باشید اگر در مجارستان به دنیا نیامده باشید.
و در اینجا پارادوکس انقلاب امروزی در اروپا قابل رویت است. هم اروپای شرقی و هم غربی در سال های اخیر تغییر یافته اند اما به جای کمک به اتحاد اروپا، این تغییر به شکاف بین دو منطقه افزوده است.
«سباستین کورتز» نخست وزیر 31 ساله اتریش هم زمانی که بحث مهاجرت مطرح می شود دیدگاه های مشابهی را ارائه می دهد.
در حقیقت، آنها در همان مسیر سال 68 به سمت اختلاف پیش می روند. در غرب اروپا این امر در مورد حاکمیت فرد بود. اما در شرق، مربوط به حاکمیت ملت بود.
ترجمه: زهرا طحانیان