زمانی که در اواسط سپتامبر سربازان شروع به آتش زدن خانه ها کرده بودند؛ زن برادر وی تازه زایمان کرده بود به همین دلیل ضعیف بود و قادر به فرار نبود. بنابراین او در آنجا جا ماند. وی می گوید که پس از مدتی شنیده است که روستا از بین رفته است و به زنان نیز تجاوز شده است.
بسیار دلتنگشان هستم؛ این جمله اکثر کودکان مسلمان روهینگیای میانمار است که به دنبال والدینشان هستند.
به گزارش جماران به نقل از گاردین، نیم میلیون از پناهندگان روهینگیایی اردوگاههای بنگلادش زیر ۱۸ سال هستند، به همین دلیل این مسئله برچسب «بحران کودکان » را به خود گرفته است.
پسر بچه گم شده شیون می زند. اشک از چشمانش همچون رودی خروشان جاری شده است. با کینه به اطراف می نگرد. زن میانسال روهینگیایی در حالی که کودک نوپایی را در آغوش دارد و در مقابل کلبه دست سازی از چوب و آهن ایستاده است، می گوید: در جاده اصلی پیدایش کردم و سپس با خودم به اینجا آوردمش.
تابلویی که به زبان بنگالی است و بسیار بد به انگلیسی ترجمه شده به چشم می خورد که روی آن نوشته شده است: چناچه شما اعضای خانواده تان را گم کرده اید می توانید در این جا بدون هزینه ای اطلاع رسانی کنید.
اما اکنون این کلبه دست ساز که زمانی غرفه اطلاع رسانی از مفقودشدگان و پیداشدگان بود، بسته شده است. به زن گفته اند که می تواند با استفاده از بلندگو در مسجد موقت اطلاع رسانی کند اما متاسفانه پسر بچه به قدری کوچک است که اسم خود را نیز نمی داند.
حدود یک میلیون نفر روهینگیایی در کلبههای گلی، چادرها و در زیر ورقه های آلومینیومی که در اردوگاه های بنگلادشی واقع در شهر بندری بازار «کاکس» قرار دارند، به سر می برند.
اکثر آنان از ماه اوت زمانی که نیروهای امنیتی میانمار در استان «راخین» سرکوب را آغاز کردند و بنا به گفته سازمان ملل متحد این عمل نیروهای امنیتی به منظور از بین بردن اقلیت مسلمان روهینگیایی بوده است، به آنجا آمده اند.
سربازان به همراه پلیس و بودایی های افراطی به قتل عام، تجاوز گروهی و سرقت مسلمانان دست می زنند.
بنا به اظهار سازمان ملل بیش از نیمی از آنانی که گریخته اند کودکان هستند. جمعیت کودکان در اردوگاه ها غالب است. کودکانی که از بنیه قوی تری برخوردارند، گونی های مواد غذایی و انبوهی از چوب را بر روی شانه هایشان در مسیری که گل و لای است، حمل می کنند. برخی از کودکان در حالی که به علت سوء تغذیه شکم هایشان متورم شده است در کلبه های گلی تب کرده اند.
در مصاحبه ای که هفته قبل خبرگزاری گاردین با «الحاج اس سی»، دبیرکل صلیب سرخ صورت داد، وی این موقعیت را «بحران کودکان» خواند.
بنا به اظهار اتحادیه اروپا با توجه به هرج مرج و مهاجرت ها و هم چنین شمار زیاد تلفات، گمان می رود که حدود ۴۰ هزار کودک حداقل یکی از والدینشان را از دست داده اند. برخی از این کودکان یتیم هستند و برخی در پی گریختن از میانمار و یا در اردوگاه ها گم شده اند.
ترس از قاچاق انسان بسیار است. مددکاران می گویند مردم محلی برخی از روهینگیایی ها را برای فروش کودکانشان ترغیب کرده اند.
«ریک گوور» مدیر ارتباطات سازمان بین المللی «صندوق نجات کودکانSave the Children» که کودکان آسیب پذیر را اسکان داده اند، اظهار می کند که هیچ تعداد رسمی از این کودکان وجود ندارد.
«کمال حسین» یکی از ۳۰ هزار روهینگیایی است که از زمان خشونت های دهه ۹۰ میلادی به بنگلادش مهاجرت کرده است. وی مرکزی موقت را پس از پیدا کردن نوزادی گریان در مقابل در انجمن بین المللی معلولین جایی که او نگهبان است دایر کرده است. کمال موفق شد که با بلندگویی که قرض کرده بود نام مادر نوزاد را اعلام و بچه را به مادرش باز گرداند.
این خبر دهان به دهان گشت تا اینکه کمتر از دو ماه، وی۱۵۰۰ گزارش افراد گم شده که اغلبشان کودک بودند را دریافت کرد. او پیش از اینکه غرفه به علت کمبود بودجه بسته شود توانست نیمی از این افراد را به هم بازگرداند. او می گوید: من فقط یک داوطلب هستم. من تنها یک نگهبانم. من تحصیل کرده نیستم و نیاز به افرادی دارم که قادر به خواندن باشند البته من حقوق و دستمزدی هم نیاز دارم.
هم چنان مردم ناامید به دنبال اسامی گم شده هایشان در دفترچه حسین می گردند. وی اظهار می کند: اکنون بسیار مضطربم. زمانی که غرفه باز بود، هر کس که ناامید بود می توانست به آنجا برود. اما حال نمی دانم چه بر سر آنانی که گم شده اند می آید.
برخی از این افراد هیچ گاه گم شده شان را نمی یابند. شمار کشته شدگان میانمار هنوز مشخص نشده است اما دیده بان حقوق بشر تخمین زده است که به هزاران نفر می رسد. هفته گذشته سازمان ملل اعلام کرد که احتمالا شمار کشته شدگان «بسیار زیاد» است.
در کنار بزرگترین ارودگاه که «کوتوبالونگ» نام دارد و تازه واردها در آنجا اسکان داده می شوند چهار خواهر و برادر به ردیف نشسته اند. غم در چهره شان موج می زند.
بزرگترین آنها «صفورا» است که ۸ سال دارد. وی در حالی که کودک دو ساله ای را در آغوش دارد، می گوید: والدینمان در میانمار کشته شدند. زمانی که نظامیان به خانه مان حمله کردند ما در خانه بودیم. سپس بدن نحیف و کبود خود را در پشت دستان خواهرش پنهان می کند.
«کبیر احمد» عمویشان که مرد آرامی است، پیراهن فوتبالی بر تن دارد. او کشته شدن برادرش «جعفر» پدر کودکان را توصیف می کند. او می گوید سربازان روستایشان را مسدود کردند و نمی گذاشتند کسی آنجا را ترک کند.
کبیر احمد اظهار می کند که خانواده ها از گرسنگی تلف می شدند. جعفر تلاش کرده بود تا بگریزد اما سربازان او را دستگیر کرده بودند. حتی خود سربازان پس از کشتن جعفر بدنش را دفن کرده بودند.
زمانی که در اواسط سپتامبر سربازان شروع به آتش زدن خانه ها کرده بودند؛ زن برادر وی تازه زایمان کرده بود به همین دلیل ضعیف بود و قادر به فرار نبود. بنابراین او در آنجا جا ماند. وی می گوید که پس از مدتی شنیده است که روستا از بین رفته است و به زنان نیز تجاوز شده است.
احمد که احساس گناه می کند و اشک در چشمانش حلقه زده است، می گوید: نمی توانستم همه شان را حمل کنم. او در بستر خوابیده بود. همه فرار می کردند. کسی را نداشتیم که از او بخواهم او را حمل کند. به او التماس کردم که برخیزد و سعی کند راه برود. حتی نمی دانم صدایم را می شنید. حتی پشت سرم را نگاه نکردم. باید جانمان را نجات می دادم.
بسیاری از کودکان توسط همسایگان و خویشاوندانشان و یا تنها گریخته و به بنگلادش آمده اند. در مرکزی که توسط صندوق نجات کودکان اداره می شود، دختر ۱۴ ساله ای زندگی می کند که «فاطیما» نامیده می شود. به خاطر حفاظت از وی نام او تغییر کرده است. او زمان حمله با پدرش که رئیس روستایی در«منگدو» بود در خانه به سر می برده است. او می گوید: سربازان گفتند با ما بیا اما من فرار کردم و به خانه مادر بزرگم رفتم.
روز بعد فاطیما به خانه می رود و پیکر مادرش را می بیند که بر زمین افتاده است. او که در کنار جاده گریان و تنها نشسته بوده، توسط خانواده ای به اردوگاه های کاکس آورده می شود.
فاطیما در میمانمار دانش آموزی سخت کوش بود. اما اکنون روزها را به تنهایی سپری می کند. او می گوید: صبح زود از خواب بیدار می شوم. قرآن و نماز می خوانم. چیزی می خورم. تمام روزم همین است. او در حالی که اشکانش را با لبه آستینش پاک می کند، می گوید: دلم برای والدینم بسیار تنگ شده است.
با وجود کودکان بسیاری که بدون والدین شان زندگی می کنند، مددکاران بسیار نگران قاچاق انسان هستند.
«لیزا آکرو» متخصص حفاظت فدراسیون بین المللی صلیب سرخ اظهار می کند: به نظر من این مسئله خطر بسیار بزرگی است. امکان دارد قاچاق انسان در بنگلادش و میانمار شیوع پیدا کند. زمانی که هرج و مرج صورت می گیرد بسیاری شمارش نمی شوند. خیلی ها هم ثبت نمی شوند و بی هویت در خطر باقی می مانند.
شایعه در اردوگاه پراکنده شده است. اما دو مورد تائید کرده اند که به روهینگیایی ها پیشنهاد خرید کودکانشان را داده اند.
سازمان هایی مانند صندوق نجات کودکان به دنبال برنامه های مراقبتی هستند که بتوانند کودکان را با حامیان داوطلب اسکان دهند.
کبیر احمد به سختی می تواند از چهار فرزند بردارش به علاوه سه فرزند خودش نگهداری کند. او می گوید: برادرزاده هایم هر شب برای مادرشان دلتنگی می کنند. آنان می گریند و سراغ مادرشان را می گیرند. من به آنها می گویم آرام باشید و سعی کنید بخوابید.
مترجم: گلناز سادات غفاری