عربستان اکنون وارد مرحله ای مبهم شده است که سرنوشت اش در دست یک جوانی قرار گرفته است که عمرش از 32 سال بیشتر نیست و تصمیم های اتخاذ می کند که در اتخاذ آنها با اهل علم و مهارت مشورت نمی کند وگرنه کشورش را هرگز به جنگ یمن که از دو سال پیش بدون آن که سرنوشتش تعیین شود، وارد نمی کرد و اختلاف و تنش را با قطر به آستانه رویارویی نظامی نمی رساند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، «عبدالباری عطوان» نویسنده و تحلیلگر مشهور عرب در تحلیلی به آخرین تحولات سیاسی در عربستان سعودی و تأثیرات احتمالی آن بر عربستان و منطقه پرداخت و نوشت: شاهزاده «محمد بن نایف» ولیعهد سابق عربستان وارد تاریخ عربستان سعودی می شود زیرا وی دومین ولیعهدی است که سرنگون می شود و از همه پست هایش طی دو سال خلع شد؛ امری که معنایش این است که شاهزاده«محمد بن سلمان» معاونش و «رقیبش»نزاع را به نفع خود به پایان رساند و فقط چند ماه اگر نگوییم چند روز با پادشاه شدن فاصله دارد.
موافقت سه طرف برای پادشاه شدن بن سلمان و عبور وی از مانع شاهزاده محمد بن نایف پسرعمویش، سرنوشت ساز هستند: اولی دولت آمریکا، دوم موسسه خاندان حاکم و سومی نهاد دینی است که شامل هیأت علمای برجسته و در رأس آنها خاندان آل شیخ است که ولیعهد جدید حمایت همه آنها را تضمین کرد.
سفری که شاهزاده محمد بن سلمان بلافاصله پس از به قدرت رسیدن«دونالد ترامپ» رئیس جمهور جدید آمریکا به واشنگتن انجام داد مقدمه ای برای دستورهای پادشاهی بود که صبح روز گذشته -چهارشنبه- اعلام شد و بن سلمان را به ولیعهدی رساند و تأیید رسمی این اقدام نیز طی سفر ترامپ به ریاض برای حضور در سه نشست سران بعد از مشخص شدن بهایی که در مقابل می گیرد، صورت گرفت؛ بهایی که از مرز نیم تریلیون دلار به شکل قراردادهای سلاح و سرمایه گذاری در زیر ساخت های آمریکا بود.
ملت عربستان سعودی هیچ دیدگاه و رأیی در زمینه این تغییرات در مناصب بالا و پایین در کشور ندارد و در عین حال از این ملت خواسته می شود که از حاکم خود اطاعت کند و به کاخ حکومت برود تا با ولیعهد جدید بیعت کند دقیقا همانطور که هیأت علمای برجسته و اعضای خاندان حاکم البته فقط مذکرها، انجام دادند.
شاهزاده محمد بن سلمان طی دو سال گذشته و به طور مشخص از زمانی که پدرش پادشاه شد، خودش نهادهای حاکمیتی و مدیریت آنها بر اساس معیارهایش را سازماندهی می کند به همین دلیل سلسله دستورهایی به اسم پدرش صادر کرد تا جوانان هوادار و وابسته به خود را در پست های بالای حکومتی مانند امیران یا معاونان امیران در استان های اصلی را تثبیت کرد.
انتخاب برادرش«خالد بن سلمان» که هنوز در دهه بیست عمرش است به عنوان سفیر این کشور در واشنگتن و تعیین سرلشکر« احمد عسیری»که به سپهبد ارتقای مقام یافت به عنوان معاون رئیس دستگاه اطلاعات عمومی و شاهزاده «عبدالعزیز بن سعود بن نایف» به عنوان وزیر کشور و تشکیل مرکز امنیت ملی و ربط دادنش به دیوان پادشاهی، همه اینها اقداماتی است که برای تمرکز همه اختیارات امنیتی و نظامی علاوه بر اختیارات اقتصادی در دست خودش صورت گرفت.
طی آغاز پرواز هواپیماهای«توفان قاطعیت»برای تجاوز به یمن، یکی از اعضای برجسته خاندان حاکم با من تماس گرفت و تأکید کرد که وی با این حمله مخالف است زیرا پدرش ملک«عبدالعزیز» نسبت به هر گونه گرفتار شدن در این کشور «بی آب و علف» که امپراتوری عثمانی را شکست داد و مقبره ای برای سربازان آن شد، هشدار داده بود.
این داستان را می گویم تا به این مساله اشاره کنم که حالت «نارضایتی» در میان برخی از اعضای خاندان حاکم از تغییرات جدید در رهبری این کشور وجود دارد و شاید اخبار منتشر شده درباره اینک سه شاهزاده از 34 عضو هیأت بیعت با دستور عزل بن نایف و تعیین بن سلمان به جای وی مخالفت کردند، یکی از نشانه ها در این زمینه است با یقین به اینکه هیأت بیعت که ملک«عبدالله بن عبدالعزیز» پادشاه سابق آن را تأسیس کرد هرگز نقش خود به موجب میثاق تأسیس را ایفا نکرد و کسی که آن را تأسیس کرد اولین کسی بود که از آن عبور کرد و نادیده اش گرفت و حداقل از سه سال پیش تا کنون هیچ نشستی برگزار نکرد.
نام سه امیری که گفتند با بیعت با شاهزاده بن سلمان ولیعهد عربستان مخالفت کردند را نمی دانیم لیکن می توانیم گمانه زنی کنیم که اولین آنها شاهزاده «طلال بن عبدالعزیز» و دومی« احمد بن عبدالعزیز» و چه بسا سومی شاهزاده «بندر بن سلطان بن عبدالعزیز» بودند.
رفتن بن نایف به کاخ شاهزاده بن سلمان برای بیعت دقیقا به مانند کاری که شاهزاده«مقرن بن عبدالعزیز» ولیعهد سابق انجام داد قابل توجه بود و ما بر این باوریم که وی این اقدام را داوطلبانه کرد و هیچ گزینه ای پیش رویش نبود جز برکناری و چه بسا حبس خانگی، اگر این کار را نمی کرد. وی که به عنوان مرد آهنین در رویارویی با تروریسم معروف بود، برای سلامت خود این کار را کرد.
بوسیدن دست بن نایف پسر عموی بن سلمان توسط بن سلمان و به شیوه ای قابل توجه و تلاش برای زانو زدن برای بوسیدن پای وی آن هم در برابر دوربین های تلویزیونی و پخش تصاویر آن برای ده ها بار چه بسا بازتاب دهنده احساس گناه یا از سر«تعارف» بود که به خوبی برنامه ریزی شده بود آن هم برای شاهزاده ای که خدمات بزرگی برای کشور در حفظ امنیت ارائه کرد و خودش را بیکار و خانه نشین و بدون هیچ گونه اختیاراتی دید و چه بسا این بیعتش آخرین ظهور وی در صفحه های تلویزیونی باشد.
عربستان اکنون وارد مرحله ای مبهم شده است که سرنوشت اش در دست یک جوانی قرار گرفته است که عمرش از 32 سال بیشتر نیست و تصمیم های اتخاذ می کند که در اتخاذ آنها با اهل علم و مهارت مشورت نمی کند وگرنه کشورش را هرگز به جنگ یمن که از دو سال پیش بدون آن که سرنوشتش تعیین شود، وارد نمی کرد و اختلاف و تنش را با قطر به آستانه رویارویی نظامی نمی رساند.
تغیراتی که ملک سلمان بن عبدالعزیز در نظام اساسی حاکمیت برای جلوگیری از پسرش بن سلمان برای تعیین پسر خود به عنوان ولیعهد و انتخاب یکی از شاهزادگان از شاخه دیگر خاندان حاکم(نوه های عبدالعزیز فقط) برای این مقام، هیچ ارزش واقعی ندارد. خود ملک سلمان اولین کسی بود که با تعیین پسرش به عنوان ولیعهد این قاعده را نقض کرد و به هیچ کدام از دستوران و تصمیم های ملک عبدالله بن عبدالعزیز سلف خود احترام نگذاشت به ویژه زمانی که در ماه های نخست به قدرت رسیدنش، شاهزاده مقرن ولیعهد اسبق را سرنگون کرد. حالا شاهزاده بن سلمان نیز می تواند به محض آن که پادشاه بشود این تغییرات را لغو کند و جا پای پدرش بگذارد.
بسیار دشوار است که هر گونه خوانشی دقیق درباره بازتاب های منطقه ای این تغییرات نه چندان غیرمنتظره در عربستان ارائه کرد لیکن آن چه می توان انتظار داشت تنش زایی عربستان و امارات در بحران قطر است. یکی از دلایل برکناری بن نایف نزدیک بودن وی با قطر است همانطور نیز پیش بینی می کنیم که اقدامات ضد ایرانی بن سلمان با هماهنگی با ترامپ بیشتر شود زیرا وی مدتی پیش تهدید به انتقال جنگ به ایران گرفته بود. همچنین انتظار می رود که تمام ثقل نظامی عربستان در یمن به امید به دست آوردن پیروزی هایی در جبهه های داغ جنگ مانند «الحدیده»،«تعز»، «صعده»، «مأرب» و بی تردید صنعا (فهرست در این زمنیه طولانی است)به کار گرفته شود.
شیخ«محمد بن زاید» ولیعهد ابوظبی و «پدر معنوی» شاهزاده بن سلمان از ولیعهد شدن همپیمان و دوستش در عربستان از همه بیشتر خوشحال خواهد بود و بعید نمی دانیم که خودش نیز دست به این کار بزند و ریاست را در امارات از آن خود کند زیرا شیخ«خلیفه بن زاید»به دلیل بیماری حکمرانی نمی کند و این کار را به محمد بن زاید واگذار کرده است.
مردم کشورهای حاشیه خلیج فارس دیگر عرب ها را متهم به تهور و تعصب و جنگ و کودتا می کنند و به کنترل اعصابشان و دقیق بودن محاسبات خود و عاقلانه بودن تصمیم های رهبران خود و دور بودن از نگرانی ها و آشفتگی ها افتخار می کنند اما اکنون به نظر می رسد که همه مثل هم شدند و «گاوها شبیه هم شد».