پایگاه خبری جماران- سارا معصومی: اتحادیه اروپا روز چهارشنبه گذشته اولین نشست سران خود را با کشورهای حاشیه خلیج فارس برگزار کرد که بخشی از روند دیدارها و رایزنی های دیپلماتیک سطح بالا از جانب اتحادیه اروپا با دوستانی در منطقه خلیج فارس است که می توانند متحدان اقتصادی جدید و شرکای خوبی در حوزه های امنیتی و سیاسی برای هم باشند. در بیانیه پایانی و مشترک این نشست برای نخستین بار از ایران به عنوان «اشغالگر جزایر سه گانه امارات عربی، تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی» یاد شده و خواسته شده که به این «اشغالگری» پایان دهد. با سید جلال ساداتیان، کارشناس مسائل خاورمیانه و سفیر پیشین ایران در انگلستان درباره چرایی توسعه روابط میان اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج فارس، نقشه راه سیاسی، اقتصادی و امنیتی میان دو طرف در این مسیر و چرایی تخریب رابطه میان جمهوری اسلامی ایران و اتحادیه اروپا گفت و گو کردیم. ساداتیان در این گفت و گو تاکید کرد که ایران باید در این پرونده دیپلماسی پویا و فعالی را پیگیری کرده و دست از سیاست بی اعتنایی نسبت به ادعاهای مطرح شده از سوی امارات متحده عربی بردارد.
هفته گذشته شاهد برگزاری نخستین نشست رهبران اتحادیه اروپا و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در بروکسل بودیم. گفت و گو میان اتحادیه اروپا و شورای همکاری تحول تازه ای نیست اما از جزئیات نشست اخیر به شمول سطح جلسه و موضوعات طرح شده میتوان نتیجه گیری کرد که دو طرف در حال رسیدن به نقشه راهی جدی تر برای توسعه همه جانبه رابطه هستند. به شکل سنتی این امریکا بوده که از منظومه غرب رابطه راهبردی با شورای همکاری خلیج فارس و کشورهای عربی برقرار می کرده اما اکنون ما شاهد نوعی استقلال اروپا از امریکا در ایجاد کانال ارتباطی مستقیم با شورای همکاری هستیم. این موضوع چگونه و در چه قالبی قابل تفسیر است؟
ایالات متحده آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی، عملا قدرت برتر جهان شد هرچند با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وارد رقابتی شد که در نتیجه آن، برای مدتها شاهد حاکمیت جنگ سرد بر جهان بودیم. در آن دوره اروپایی ها به شدت تحت فشار آدولف هیتلِر (۲۰ آوریل ۱۸۸۹ – ۳۰ آوریل ۱۹۴۵)قرار داشتند، فرانسه کاملا اشغال شده و بریتانیا هم تحت فشارهای حملات هوایی آلمان نازی بود. در نتیجه اروپا قدرت خود را از دست داد و ایالات متحده آمریکا حاکم شد. در منطقه خاورمیانه هم ایالات متحده جایگزین بریتانیا شد و قدرت برتر خارجی این منطقه به حساب می آمد. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و جایگزین شدن روسیه، باز هم آمریکایی ها هنوز قدرت برتر این منطقه بودند و تصور می کردند که قدرت حاکم بلامنازع همه دنیا هستند. اندک اندک شاهد بودیم که اروپایی ها بخصوص فرانسه و بعد از آن هم آلمان پیشتاز بروز استقلال عملی بیشتری از خود شدند. اکنون به نظر می رسد که فرصت برای اروپایی ها فراهم شده تا استقلال عملی بیشتری را از خود نشان بدهند. غرب آسیا ( خاورمیانه) که اعضای شورای همکاری خلیج فارس در آن قرار دارند هم به دلیل منابع طبیعی منع ثروت است و هم رو به رشد، از آنجا که در گذشته بریتانیا و فرانسه در این منطقه دارای نفوذ قابل توجه بودند به دنبال بازگشت به این منطقه و گسترش روابط با این کشورها هستند. اروپایی ها از این منظر به سمت جلب نظر کشورهای عربی این منطقه حرکت می کنند و در ذهن خود به دنبال ایجاد یک اتحاد منطقه ای با شورای همکاری خلیج فارس هستند. از نظر جغرافیایی نیز اروپا به نسبت آمریکا به این منطقه بسیار نزدیک تر است و همانطور که از بحران در این منطقه بیش از آمریکا آسیب می بیند به دنبال استفاده از منابع ثروت و امکانات این کشورها نیز است.
از زاویه کشورهای عربی عضو شورای همکاری هم به این رابطه نگاه کنیم. فکر می کنید این کشورها نیز در نتیجه تغییر سیاستهای اجرایی آمریکا در منطقه که نمونه ای از آن را در جریان حملات صورت گرفته به تاسیسات نفتی آرامکو ( عربستان سعودی) دیدیم به دنبال توازن بخشی در سیاست خارجی خود هستند؟ یعنی در این حرکت اخیر نوعی نگرانی و بی اعتمادی به آمریکا هم به چشم می خورد؟
واقعیت این است که قدرت ایالات متحده آمریکا در این منطقه تضعیف شده است. بخصوص پس از آغاز جنگ غزه، قدرت معنوی امریکا در منطقه هم به دلیل حمایتهای این کشور از سیاست های (رژیم) اسرائیل کاهش یافته است. برخی از کشورهای منطقه هم که در گذشته ارتباط های خود را با اسرائیل عادی سازی کرده و یا در میانه این روند تا پیش از آغاز جنگ غزه قرار داشتند در نتیجه فشارها و یا مشوق هایی بود که از ایالات متحده دریافت می کردند.
امروز این کشورهای عربی منطقه ترجیح می دهند که اسرائیل حداقل طرح دو کشوری را بپذیرد و شاهد تشکیل کشور فلسطین باشند. ایالات متحده آمریکا تاکنون به دلیل فشار دولت اسرائیل و لابی صهیونیست ها در ساختار سیاسی آمریکا موفق به پیشبرد راه حل دو دولتی نشده است. همین ناکامی که یا برآمده از نخواستن است و یا نتوانستن، از محبوبیت آمریکا در منطقه بیش از پیش کاسته است. در نتیجه ایالات متحده تلاش می کند با استفاده از قدرت نظامی،موقعیت فعلی را ارتقا دهد که همین موضوع هم به پاشنه آشیل سیاست های او در منطقه غرب آسیا تبدیل شده است.
البته هنوز و همچنان مهم ترین و بزرگترین پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه در همین کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس است .
بله، آمریکا در بسیاری از این کشورها هنوز قدرت نظامی و برتری سیاسی خود را حفظ کرده اما از راه دور و با ارسال تجهیزات نظامی و اعمال فشار بر کشورهای منطقه مانند عربستان سعودی. اما در این سوی صحنه، ریاض هم سیاست متوازن کردن سیاست خارجی خود را در پیش گرفته و به سمت تقویت رابطه با چین و روسیه و کشورهای اروپایی حرکت کرده است. عمده کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس هم همچنان از عربستان و رویکردهای این کشور در سطح جهانی دنباله روی دارند. لذا می توان گفت که زمینه برای اینکه اروپایی ها استقلال عمل خود را نشان داده و سیاست های مستقلانه خود را برای جارو کردن زیرپای امریکا در این منطقه پیگیری کنند بیش از قبل فراهم شده و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نیز از این روند استقبال کرده اند. البته که این یک روند طولانی مدت است.
تک به تک کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس با کشورهای اروپایی رابطه دوجانبه خوبی برقرار کرده اند اما امروز می بینیم که سیاست همکاری دسته جمعی با اتحادیه اروپا را دنبال می کنند، فکر می کنید نقشه راه مدنظر شورای همکاری در این زمین بازی جدیدی که برای خود تعریف کرده چیست؟
این سیاست نیز در راستای همان نکته گفته شده که برقراری توازن در حوزه سیاست خارجی است قابل تفسیر است. کشورهای شورای همکاری به دنبال تعمیق رابطه با روسیه هم بودند که جنگ اوکراین مانع شد. می توان گفت که تمایل اروپا برای نقش آفرینی در این منطقه و پیگیری یک سیاست مستقل با تمایل کشورهای عربی این منطقه برای تنوع بخشی در سیاست خارجی خود همزمان شده است. کشورهای عربی این حوزه به دنبال این هستند که در نتیجه این توازن بخشی از فشار ایالات متحده بر خود کاسته و برگه های امتیازی مثلا در نتیجه توسعه رابطه با چین برای خود دست و پا کنند. این بدان معنا است که نظام چندقطبی که در آن هنوز ایالات متحده قدرت خود را دارد در حال شکل گیری است.
مقداری ایران هراسی هم در پس زمینه این سیاست جدید کشورهای عربی حوزه خلیج فارس وجود دارد؟
بله، هنوز هم رگه های پررنگی از این ایران هراسی در این کشورها به چشم می خورد و به دنبال این هستند که با یارگیری از میان کشورهای اروپایی تا حدودی این دغدغه را هم کمرنگ کنند. این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران در دولت چهاردهم سیاست بهبود رابطه با همسایگان جنوبی و اطمینان خاطر دادن به آنها را در دستور کار قرار داده است. اخیرا هم شاهد سفرهای متعدد عباس عراقچی، وزیر خارجه به این کشورها در راستای اجرایی کردن همین سیاست اعلامی بودیم. در نتیجه شاید حس ایران هراسی در میان این کشورها به شدت گذشته نباشد اما به هر حال آنها به دنبال این هستند که با توجه به قرار داشتن در یک منطقه با جمهوری اسلامی ایران و سابقه رقابت ها، نوعی توازن را در سیاست خارجی خود برقرار کنند. به ویژه آنکه در حمله ای که به تاسیسات نفتی آرامکو از ناحیه حوثی ها صورت گرفت امریکا هیچ حرکت جدی را برای دفاع از عربستان و امارات متحده عربی انجام نداد و این هم در ذهن عربهای این منطقه تاثیر خاص خود را گذاشته است.
مهم ترین بخش مدنظر ما از این نشست، ادعاهای ضدایرانی مطرح شده بخصوص در حوزه جزایر سه گانه است که در ان از ایران با عنوان اشغالگر یاد شده است. ابتدا برآورد کلی خودتان از چرایی قرار گرفتن اروپا در کنار شورای همکاری در این بخش از بیانیه با این ادبیات غیرعادی و تند و تیز را بفرمائید؟
اختلاف نظر میان ایران و امارات متحده عربی در این زمینه همواره وجود داشته است اما از زمانی که ایران رفت و آمدهای شهروند اماراتی به جزیره ابوموسی را محدود کرد، امارات پیگیری متفاوت این داستان را آغاز کرد. در این روند تازه، امارات به سمت این رفت که این ادعا را در محافل متفاوت بین المللی دنبال کند. سیاست جمهوری اسلامی ایران نیز تاکید بر مالکیت بر این جزایر و بی اعتنایی به پیگیری ادعاهای مطرح شده از سوی امارات بوده است.
شاید بتوان انگیزه دیگری هم در طرف اروپایی برای قرار گرفتن در کنار ادعای امارات ذکر کرد. گفته شد که کشورهای اروپایی به دنبال احیای جایگاه خود در منطقه هستند و یکی از ابزارهای لازم برای این کار را تضعیف موقعیت ایران در تنگه هرمز می دانند. در چنین شرایطی اگر به فرض تقریبا محال مالکیت ایران بر این جزایر گرفته شود از میزان تسلط ایران بر این آبراه طبق قوانین بین المللی کاسته خواهد شد. بنابراین می توان گفت که آنها به دنبال تغییر چیدمان منطقه نیز هستند.
تحول رخ داده دیگر این است که مسئله ابراز تردید در مالکیت جمهوری اسلامی ایران بر جزایر سه گانه جدید نیست اما اماراتی ها اکنون به این سمت رفته اند که درخواست برای بررسی این موضوع در محاکم بین المللی را یک قدم فراتر برده و از همان ابتدا در بیانیه ها، ایران را اشغالگر معرفی کنند. این ادعا در حالی مطرح می شود که مستندات تعلق این جزایر به ایران بسیار محکم است و کسی نمی تواند از نظر حقوقی اثبات کند که ایران این مناطق را اشغال کرده بوده است. ادعای امارات از نظر حقوق بین الملل وجهی ندارد اما اماراتی ها احساس می کنند که به دلیل جایگاه برخی کشورهای اروپایی و امریکا در شورای امنیت ملل متحد می توانند روایت خود را مطرح کرده و برای آن حامی دست و پا کنند.
دولت چهاردهم تازه کار خود را شروع کرده و شعار خود را هم تنش زدایی از رابطه با غرب اعلام کرده است. با این وجود در بازه زمانی چند ماه گذشته ما شاهد رویکرد عملی جز تماس های تلفنی و یا برخی دیدارهای محدود در نیویورک با کشورهای اروپایی نبودیم. مشکل را در عدم تعریف یک نقشه راه مشخص از جانب دولت چهاردهم در این زمینه می دانید یا نبود اراده سیاسی در طرف اروپایی؟
بخش زیادی از مسئله کاهش رابطه میان ایران با اروپا در نتیجه تحولاتی بوده که در دولت سیزدهم رخ داد. در آن دولت مسئله به تعویق افتادن احیای برجام با ایده زمستان سخت، وارد شدن اتهاماتی به تهران در حوزه همکاری نظامی با مسکو در جنگ اوکراین، بن بست در رابطه ایران و آژانس بین المللی انرژی اتمی منجر به تشدید تنش میان ایران و اروپا شد. در قالب ایده زمستان سخت، برخی افراد که متاسفانه نگاه کارشناسی نداشتند ادعا کردند با توجه به جنگ اوکراین، زمستان سختی در انتظار کشورهای اروپایی نیازمند به گاز است و جمهوری اسلامی ایران باید از این فرصت استفاده کند. این نگاه غیرکارشناسانه رابطه ایران و اروپا را تخریب کرد. اروپایی ها تصور می کردند که ایران در همکاری با روسیه به اروپا فشار می آورد. این اتفاق در کنار سایر اتفاق هایی که به آن اشاره کردم منجر به افزایش بی اعتمادی میان ایران و اروپا شد.
حالا برای کاهش تنش به گفت و گوهای بیشتری نیاز است و اگر من جای مسئولین جمهوری اسلامی ایران بودم از شخصیت های مورد احترام اروپا هم در این مسیر استفاده می کردم. مثلا از سید محمد خاتمی یا محمد جواد ظریف می خواستیم که رایزنی با اروپایی ها با هدف اعتمادسازی میان دو طرف را آغاز کند. نظر من این است که کشورهای اروپایی واکنشی به سمت عرب ها حرکت می کنند تا آنها را به سمت خود جلب کنند اما همواره نظر و توجه آنها به ایران بوده است.
ایران، موقعیت و ژئوپلتیک ویژه خود را دارد، صرفا نمی توان با قدرت نظامی با دنیا حرف زد بلکه باید قدرت دیپلماسی را هم به آن اضافه کرد. در این مسیر باید از ظرفیت افرادی که وجه بین المللی دارند برای افزایش رایزنی ها و بهبود روابط استفاده کنیم تا بتوانیم شعار مطرح شده از سوی دولت چهاردهم که توازن در روابط خارجی است را محقق کنیم. درست است که بهبود رابطه با همسایگان در اولویت قرار دارد اما قدرت های دیگری هم در جهان از چین و روسیه تا اروپا هستند که باید به آنها توجه کرد و بهبود رابطه با آنها را در برنامه کاری دولت قرار داد. ما در رابطه با روسیه همواره از عناوینی چون راهبردی استفاده می کنیم در حالی که روسیه، روابط دوجانبه با ما را در قالب رابطه خوب قرار می دهد و از عبارت های غلو شده استفاده نکرده است. با روسیه هم باید رابطه قوی داشت ولی توازن در روابط خارجی است که می تواند به ایران قدرت مانور بیشتری در منطقه و فرامنطقه بدهد.
این اقدام اروپا آخرین گام آنها در مسیر تشدید تنش با ایران بوده و اخیرا هم شاهد وضع تحریم های جدید علیه ایران به شمول تحریم ایران ایر بودیم. چرا در شرایطی که بحران در غرب آسیا و نزدیک شدن به ضرب الاجل زمانی اکتبر 2025 در پرونده هسته ای ، مذاکره و تنش زدایی را به یک ضرورت تبدیل کرده، اروپا در مسیر معکوس حرکت می کند؟
ما نمی توانیم همه تقصیر ماجرا را به دیگران بیاندازیم. ما در دولت سیزدهم راه را بستیم و تعامل سازنده ای با سایر کشورها نداشتیم و اگر جلساتی هم برگزار می شد همه چیز در حد گفت و گوی رسمی بود و دستاورد آنچنانی نداشت. بله درباره بخشی از مسائل ما ذی حق هستیم و استدلال و منطق درستی داریم ولی این حرف و این منطق درست را در شرایطی که زمینه های آن را مهیا کنید قابل طرح و پیگیری می شود. با تکیه صرف بر قدرت نظامی و میدان نمی توان همه حرفها را زد و پیش برد. امروز برترین قدرت نظامی دنیا ایالات متحده است اما می بینید که حرف و استدلال های او در بسیاری از نقاط جهان پیشرو نیست و پذیرفته نمی شود.
من تاکید می کنم که جمهوری اسلامی ایران حتما باید قدرت دفاعی خوبی داشته باشد اما مولفه های قدرت متفاوت هستند. حضور مردم و رضایت مردم در صحنه، استفاده صحیح و سودمند از منابع مختلف انرژی و ثروتهای خداداد، استفاده از تکنیک و تکنولوژی، توسعه و رشد اقتصادی، استفاده از نیروهای برجسته و توانمند در کشور و ... همه ابزارهایی هستند که باید مورد استفاده قرار بگیرند. حتما قدرت میدان و نظامی می تواند موثر واقع شود ولی صرفا تکیه بر اینها پاسخگو نیست، کما اینکه تاکنون هم پاسخ نداده و روز به روز دشمنی های بیشتری را به سمت ما جلب کرده است. می بینیم که سایر بازیگران مانند اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج فارس در اتحاد هایی که پایه گذاری می کنند موضع گیری علیه جمهوری اسلامی ایران را هم گنجانده اند و مثلا به دنبال این هستند که در ازای این موضع گیری در قبال جزایر سه گانه از ایران امتیازاتی بگیرند. هرچند که در این پرونده خاص، با طرح ادعا ره به جایی نمی برند اما شکل گیری چنین روندهایی خطرناک است و برای کشور دغدغه سازی می کند.
اینها مسائلی نیستند که نتوان با دیپلماسی و قدرت منطق، آنها را حل و فصل کرد. ما در مسئله جزایر به عنوان نمونه دست پر را در منطق و استدلال داریم اما رویه بی اعتنایی را انتخاب کردیم، اسناد و مدارک متقن منتشر نکردیم و محافل بین المللی را با این اسناد نسبت به حقانیت روایت خود آگاه نکردیم. طرف مقابل با استفاده از بی اعتنایی ما اقدام به یارگیری به نفع روایت خود کرده است. مسئله ترمیم رابطه ایران با اروپا به کار بسیار جدی نیاز دارد. ما می توانیم با آنها کار کنیم اما در قالب تعریف و پیگیری یک سیاست جدید. ما باید حتی در مواردی که خود را به درستی ذیحق می دانیم هم با طرف یا طرف های مقابل تعامل مستقیم داشته باشیم، حتی با ایالات متحده امریکا. با واسطه نمی توان کار را با امریکا پیش برد. دلیلی ندارد که دیگرانی میان ما و مذاکرات با امریکا باشند. ما می توانیم مستقیم با آنها گفت و گو و دلایل و منطق خود را ابلاغ کنیم.