ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه اکنون به دنبال خروج از جنگی است که آغاز کرده اما نمی تواند از پس آن بربیاید.
به گزارش جماران، جورج فریدمن، استراتژیست آمریکایی در تازه ترین نوشتار برای geopolitical future درباره استراتژی ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در جنگ اوکراین نوشت: در دوران ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین، روسیه با این فرض که شکست اوکراین سریع و کامل خواهد بود، به اوکراین حمله کرد و روسیه را به مرز شرقی ناتو رساند. روسیه در دستیابی به اهداف خود شکست خورده است، البته با درک نادرست از سیستم دفاعی اوکراین و دست کم گرفتن نیات ایالات متحده و آلمان. مسکو تصور میکرد در صورت توقف جریان نفت روسیه، آنها به یک راه حل خواهند رسید. در عوض، ایالات متحده مقادیر زیادی تسلیحات به کی یف فرستاد، آلمان بدون انرژی روسیه کار کرد و اوکراین همچنان بیشتر قلمرو خود را در اختیار دارد.
مشکل اساسی این بود که ارتش روسیه برای جنگ آماده نبود. به همین دلیل، پوتین گروه واگنر را وارد کرد، سازمان دفاع خصوصی که به نظر می رسید نسبت به فرماندهان خود اعتماد بیشتری به آن دارد. گروه واگنر و نیروهای ارتش رسمی روسیه به طور تدریجی درگیر نبردهای شدید بر سر استراتژی و تخصیص تدارکات شدند که به شورش واگنر و بعداً سقوط هواپیما منجر شد که فرمانده واگنر در جریان آن کشته شد. از آن زمان، پوتین مجبور شد به فرماندهی ارتش عادی تکیه کند که از همان ابتدا ناتوانی آن در اکتساب یک پیروزی قاطع ، مشخص بود.
گمانه زنی های زیادی در مورد اینکه چرا پوتین موفق نشد وجود دارد. تئوری من این است که پوتین فاقد جانشینان شایسته است. با این حال، در یک هفته گذشته او شروع به خانه تکانی کرده است، وزرای دفاع و فرماندهان نظامی را در پست های مستشاری ویژه و امنیت ملی و افراد دارای تجربه در اقتصاد را به سمت های نظامی و دفاعی منصوب کرده است. برخی از افراد زیردست در برخی وزارتخانه ها به اتهام فساد دستگیر شدند.
ولادیمیر پوتین در توجیه این انتصاب های اخیر توضیح داده که جنگ در اوکراین به همان اندازه که یک موضوع نظامی است یک موضوع اقتصادی است و جابجایی برخی چهره های نظامی با چهره های اقتصادی به دلیل نیاز کشور به این تغییر است و نه الزاما ناکارآمدی این افراد در پست های محول شده به آنها در چندسال اخیر. این مدل خانه تکانی سیاسی برای من عجیب بود و البته او چهره های نظامی را در سایه همین جابه جایی در موقعیت های مهم دیگر قرار داد و با این کار برای آنها فرصتی را فراهم کرد تا هم اعتبار خود از حفظ کنند و هم از مجازات اشتباه های قبلی نجات پیدا کرده باشند.
در پایان هفته گذشته، زمانی که پوتین یک راه حل صلح مبتنی بر تقسیم اوکراین در امتداد خطوط نبرد کنونی را پیشنهاد داد، دلیل این جابه جایی ها واضحتر شد. (این پیشنهاد به جای کانال های دیپلماتیک از طریق منابع رویترز منتشر شد و به پوتین این فرصت را داد که رسما آن را رد کند.) به دنبال علنی شدن این پیشنهاد از سوی رسانه ها، پوتین حمله ای به خارکیف را پیش برد. به عبارت دیگر، پوتین پیشنهاد صلح را مطرح کرد اما همزمان از زمانی که غرب به ارزیابی طرح صلح مطرح شده اختصاص داد برای پیشبرد برنامه نظامی خود استفاده کرد.
او قبل از این پیشنهاد با رئیس جمهور چین، شی جین پینگ، ملاقات کرد احتمالاً برای درخواست کمک های مادی یا استفاده از ترفندی برای تقسیم توجه واشنگتن. چین در همین مقطع زمانی با کارت تایوان کمی بازی کرده و توجه امریکا را به خود جلب کرد اما پس از اندکی از سطح تنش در این پرونده کاست. به عبارت دیگر زمانی که تاریخ انقضا این ترفند فرارسید، تهدید چین برای گشودن جبهه دوم این بار در تایوان پایان یافت.
نکته جالب در مورد پیشنهاد پوتین این بود که اگرچه برای دشمنانش جذاب است، اما به طور چشمگیری مشکل عمق استراتژیک روسیه را حل نمی کند. این پیشنهاد به جنگی پایان میدهد که هزینههای هنگفتی را بر اوکراین و کشورهای متحد تحمیل کرد و بخش زیادی از اوکراین را دست نخورده باقی گذاشت. در این پیشنهاد چیز دندان گیری هم برای حفظ وجهه پوتین وجود ندارد. او در این مدت با یک شورش داخلی از سوی نیروهای مورد اعتماد خود یعنی واگنر روبه رو شد، همزمان شاهد حملات تروریستی در مسکو بود و البته رهبری اوکراین هم با وجود این جنگ به قوت خود باقی است.
در این مرحله، پوتین برای اعتبار و میراث خود می جنگد. اقداماتی که او تاکنون انجام داده همه تلاش برای اقناع افکار عمومی بوده است. خانه تکانی انجام شده در ساختار سیاست داخلی روسیه نیز بخشی از همین ماجرا است. او همچنین در تلاش است تا ایالات متحده را به دلیل خستگی مردم این کشور از جنگ مجبور به پذیرش قوانین و پیشنهادهای مبهم خود کند. مخالفت با جنگ در میان افکار عمومی روسیه وجود دارد اما آنقدر نیست که دست و پای مقام های آمریکایی را ببندد. البته احتمالا رئیس جمهور روسیه امیدوار است که جنگ بین حماس و اسرائیل، تا حدودی توجه سیاسی و تدارکات نظامی امریکا را به سمت خود منحرف کند.
به طور خلاصه، ولادیمیر پوتین اکنون به دنبال خروج از جنگی است که آغاز کرده اما نمی تواند از پس آن بربیاید.