پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

حسین سلیمی، استاد روابط بین الملل در دانشگاه علامه طباطبائی و رئیس انجمن علوم سیاسی ایران بررسی کرد

راه های رسیدن به قانون اساسی هویت بخش و ثبات آفرین در افغانستان/ هویت سیاسی که در تاریخ با مداخله خارجی شکل گرفته باشد، پایدار نیست

قانون اساسی در جامعه افغانستان می تواند هویت بخش باشد که محصول و برآیند نیروهای داخلی افغانستان باشد. هرکس وحدت و ثبات سیاسی در افغانستان را می خواهد نباید در هویت سیاسی آنها دخالت کند.

به گزارش جماران نخستین همایش سده قانون اساسی در افغانستان به مناسبت صدمین سالگرد قانون اساسی در افغانستان روز سه شنبه در محل پژوهشکده مطالعات خاورمیانه برگزار شد. میزبان های این نشست انجمن علمی مطالعات افغانستان در دانشگاه علامه طباطبائی، انجمن علمی مطالعات صلح ایران، انجمن علوم سیاسی ایران، بنیاد مسعود و موسسه تحقیقات صلح و توسعه کابل بودند.

حسین سلیمی، استاد روابط بین الملل در دانشگاه علامه طباطبائی و رئیس انجمن علوم سیاسی ایران به عنوان نخستین سخنران مهمان این نشست به بررسی پاسخ به این پرسش پرداخت که  چرا در طول تاریخ افغانستان یک هویت سیاسی پایدار که اقوام مختلف را به هم گره بزند و دولت را به عنوان یک موجودیت سیاسی با ثبات به وجود بیاورد، شکل نگرفته است؟

او با اشاره به اینکه نماد این مسئله قانون اساسی است، گفت:  قانون اساسی از نظر من صرفا چند کلمه و چند الزام حقوقی بر روی کاغذ نیست. قانون اساسی یک نظام معنایی هویت بخش است که پاره های مختلف جامعه از اقوام، مذاهب و انسان های مختلف را به هم پیوند می زند. در سایه این قانون، اگر مردم یک جامعه بگویند ما کیستیم پاسخ آن را در قانون اساسی خود پیدا خواهند کرد. به همین دلیل است که قانون اساسی مهم است به این دلیل که مانند نخ تسبیح، هویت های مختلف اجتماعی را به هم گره می زند و یک امر یکپارچه را پدید می آورد. به نوعی قانون اساسی در جوامعی مانند افغانستان فقط یک مجموعه برای هدایت نهادهای سیاسی نیست ،که البته این کار را هم می کند، بلکه هم هویت و هم ثبات اجتماعی  و سیاسی را به دنبال دارد.

مانعی به نام دخالت خارجی

حسین سلیمی در ادامه با طرح این سوال که چرا تا به امروز این امر مستمر و هویت بخش در جامعه افغانستان شکل نگرفته و یا اگر در دوره ده یا بیست ساله شکل گرفته چرا و چگونه از هم پاشیده و پایدار نبوده است؟ گفت: دو عامل اصلی موجب شده که این هویت سیاسی پایدار و این عامل هویت پایدار در جامعه افغانستان شکل نگیرد.

 نخست عنصر خارجی است یعنی آن چیزی که موجب شده که این مسئله شکل نگیرد ، تحولات نظام بین الملل است. در بسیاری از موارد در تاریخ افغانستان، زمانی که با توجه به تکامل درونی و روندهای درونی جامعه افغانستان این هویت در قالب یک قانون اساسی در حال شکل گیری بوده، تحول نظام بین الملل آن را بر هم زد و فروپاشید.

عنصر دوم تضادهای میان اقوام، مذاهب یا هر پدیده اجتماعی است که یک نوع نظام معنایی به وجود می آورد، نظام های معنایی که با هم ناسازگار و تمامیت خواه بوده اند و می خواستند سایر نظام های معنایی را به شکل خود درآورند یا زبان مذهب یا قومیت آنها را نادیده بگیرند . نظام های معنایی تمامیت خواه سر سازگاری با هم ندارند. دشوار است که بتوان آنها را در یک مجموعه جمع آوری کرد .

این دو عامل در طول تاریخ باعث شده که در جامعه افغانستان که در دوره هایی از تاریخ تمدن ساز بوده در دوران مدرن،  دولت و حاکمیت به معنای مدرن آن شکل نگیرد و یا اگر شکل گرفت ضعیف و در نهایت فروپاشیده شود.

نمونه های تاریخی ناکامی در تثبت قانون اساسی

رئیس انجمن علوم سیاسی ایران در ادامه چند نمونه تاریخی برای نشان دادن صحت سخنان خود را ارائه کرده و گفت:

در قرن 18 میلادی و پس از آن در نیمه نخست قرن نوزدهم شاهد این هستیم که افغانستان مدرن پدیدار می شود. افغانستان مدرن در دوره های جدید هر موقع خواست قوام به خود بگیرد با مداخله قدرت مداخله گر در عرصه بین المللی و در کنار آن تزاحم میان اقوام و نظام های معنایی مختلف مواجه شد و آن حرکت وحدت بخش و قوام بخش از هم پاشید.

نمونه آن را در دوران ایجاد پادشاهی درانی* مشاهده می کنیم که در این دوران، تقابل های درونی دو خاندان و هم مداخله های مکرر انگلستان مخصوصا فشارهایی که از منطقه بلوچستان به افغانستان وارد شد، باعث شد پادشاهی که می توانست هویت متحد را به داخل افغانستان برساند، موفق نشده و با تجزیه و مشکلات داخلی مواجه شود.

در نیمه اول قرن نوزدهم زمانی که دوباره حرکتی از درون این پادشاهی برای وحدت بین اقوام مختلف در افغانستان شکل گرفت، دوباره این تقابل ها از یک سو و جنگ های سه گانه با انگلستان از سوی دیگر باعث فروپاشی این عناصر وحدت بخش شد.

در برخی از این جنگ ها انگلیسی ها به شدت شکست خوردند و در برخی از جنگ ها فقط یک سرباز انگلیسی توانست از افغانستان بیرون بیاید. این جنگ موجب شد که به گونه ای پادشاهی نوپا در جامعه افغانستان از درون دچار مشکل شود که عناصر و هویت های قومی تمامیت خواه به تضاد با هم گرفتار و مانع شکل گیری آن وحدت در جامعه شوند.

جنگ دوم افغانستان و بریتانیا باعث شد بخشی از افغانستان از بین برود و این تضادهای قومی هم تشدید شوند. در یکی از گزارش های وزارت خارجه انگلستان دیدم که یکی از فرماندهان انگلیسی نوشته بود « ما نخستین کشوری هستیم که درک کردیم می توانیم راحت وارد افغانستان شویم ولی خارج شدن از افغانستان با پیروزی به این راحتی نیست .»

در موارد دیگر شاهد هستیم که در شرایطی که کشور افغانستان در عصر مدرن در حال شکل گرفتن بود،  سرحدات این کشور دائما در منازعه های بین المللی و تغییراتی که در اثر تحولات نظام بین المللی شکل می گرفتند،  مورد قبض و بسط قرار می گرفت.

اگر معاهده 1907 ادامه یافته و انقلاب اکتبر رخ نداده و اتحاد شوروی به وجود نمی آمد،  ایران از هم پاشیده و به سه بخش تقسیم می شد. در این معاهده افغانستان به عنوان یک منطقه حائل در نظر گرفته شده  و هویت سیاسی مستقل نداشت. بسیاری از تحولات سیاسی درونی افغانستان در این دوره تحت تاثیر همین توافق ناشی از معاهده 1907 بود.

اولین قانون اساسی که در صدسالگی آن قرار داریم با سختی زیاد حاصل شد اما با مداخله خارجی از یک سو و منازعات داخلی نتوانست آن پایه و فونداسیون مشخص را برای شکل گیری هویت سیاسی پایدار،  ایجاد کند.

در سال 1343 قانون اساسی مبتنی بر یک قوام داخلی و نوعی همسازی میان اقوام و نظام های معنایی مختلف شکل گرفت و کم کم شروع به پرکاربرد شدن کرد. قانون اساسی فوق به گونه ای توانست موازنه داخلی و بین المللی را همزمان به وجود آورد و به همین دلیل در طول حدود 16 سال به تدریج داشت در فضای داخلی افغانستان کاربردی می شد. از بخت تاریخی و پرتاب شدگی خاص ( هایدگر می گوید همه ما در یک دوره تاریخی و شرایط جغرافیایی پرتاب شدیم و گریزی از آن نداریم ) دوباره جامعه افغانستان تحت تاثیر یک شرایط خاص دیگر قرار می گیرد.

در اوج جنگ سرد و تلاش اتحاد شوروی برای گسترش حیطه نفوذ خود در این منطقه و نفوذ به افغانستان، دوباره عامل نظام بین المللی مداخله و در این روند از برخی اقوام و تضادهای ریشه دار قومی استفاده می کند تا  قانون اساسی که داشت کاربردی می شد در جامعه افغانستان از میان می رود.

در نهایت در دورانی که به نوعی نجیب الله به قدرت رسید و ده سال بر سر قدرت بود،  سازوکار نظم بخشی در حال ایجاد بود تا نظام معنایی وحدت بخش و قدرت متمرکز دارای یک نیروی نظامی قوی این هویت را شکل داده و به قالب یک قانون اساسی جدید درآورد اما باز امان از پرتاب شدگی در دورن قلب نظام بین الملل که در آن نظام دو قطبی و اتحاد شوروی به سمت فروپاشی رفت.

دگرگونی دائمی قانون اساسی در افغانستان گویای این است که تحولات بین المللی و عدم سازگاری داخلی مانع شکل گرفتن یک روح سیاسی هویت بخش در داخل جامعه افغانستان شد. روح سیاسی که بتواند خود را در قالب قانون اساسی جلوه گر کند. این باعث شد که حتی پس از اینکه دولت جدید از 1382 به بعد شکل گرفت باز هم نتواند نقش وحدت بخش را داشته باشد.

مداخله خارجی ممنوع

 این تجربه تاریخی به ما نشان می دهد که اگر امروز قرار باشد قانون اساسی هویت بخش و ثبات آفرین در جامعه افغانستان ایجاد شود در درجه اول باید مداخله قدرت های خارجی در تدوین این قانون را به حداقل رساند. چرا که براساس تجربه داخلی هر جا حتی نیروهای خارجی که ممکن است حسن نیت هم داشته باشند،  مداخله کردند با فراز و فرود آن نیروی خارجی آن قانون اساسی یا عنصر هویت بخش دچار مشکل شده است.

این تجربه تاریخی به ما نشان می دهد که قانون اساسی در جامعه افغانستان می تواند هویت بخش باشد که محصول و برآیند نیروهای داخلی افغانستان باشد. هرکس وحدت و ثبات سیاسی در افغانستان را می خواهد نباید در هویت سیاسی آنها دخالت کند. هویت سیاسی که در تاریخ با مداخله خارجی شکل گرفته باشد، پایدار نیست.

 دوم اینکه عناصر اصلی و نظام های معنایی مختلف که در داخل جامعه افغانستان هویت آفرین هستند باید در شکل گیری این قانون و این عنصر هویت بخش حضور داشته باشند. به نوعی تمام دانه های تسبیح باید حول این نخ جمع شوند وگرنه 101 دانه نخواهند بود و نمی توان با آن ذکر هویت بخش و ثبات گفت.

امیدوار هستم که با آشنایی که با برخی از گروه ها، چهره ها و شخصیت های افغان دارم و شاهد هستم که دانش و اندیشه و بینش آنها روز به روز در حال گسترش است شرایطی به وجود بیاید که این عناصر هویت بخش و ثبات آفرین بتواند در قالب یک قانون اساسی وحدت بخش در جامعه افغانستان شکل بگیرد و ما بتوانیم به این برادر دوقلوی تاریخی خود به گونه ای بپیوندیم که جدایی ناپذیر باشد.

 

 

* این امپراتوری که شامل کشورهای امروزی افغانستان و پاکستان می‌شد و همچنین بر قسمت‌های کوچکی از کشورهای امروزی ایران، ترکمنستان و هند نیز برای مدتی حکومت کرد، توسط احمدشاه درانی بنیان نهاده شد.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.