وقوع انقلاب اسلامی بی شک چالشها و موانع بسیاری را در پیشبرد استراتژی ایالات متحده در منطقه خلیج فارس ایجاد کرد. اما مهمتر از همه مواردی که در طول این سالها به آن پرداخته شده است، ظهور یک اتحاد ملی مذهبی در جامعه ایرانی بود که وجود و حضور نیروی بیگانه را در کشور خود نمیپذیرد.
به گزارش جماران؛ کشف نفت در سال 1908میلادی در مسجد سلیمان، منطقه خلیج فارس را در حوزه برنامههای استراتژیک قدرتهای جهانی قرار داد.
قرن بیستم و زمینههای جنگ سرد
با شروع جنگ جهانی دوم بر نفوذ ایالات متحده در جهان افزوده شده بود. همزمان با پایان جنگ جهانی دوم و رقابت دو ابرقدرت پیروز یعنی ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی برای توسعه نفوذ و تسلط بر مناطق استراتژیک جهان، این دو ابرقدرت اکثر کشورهای جهان را به حوزه نفوذ خود تقسیم کردند.
با افزایش سریع تقاضای انرژی در آمریکا، در دسامبر 1944 «جیمز فورستال»، وزیر وقت نیروی دریایی ایالات متحده اعلام کرد؛ که وزارت امور خارجه باید برنامهای برای جایگزینی نفت خاورمیانه به جای نفت آمریکا تهیه کند و مالکیت شرکتهای نفتی در منطقهی خلیج فارس را توسعه و گسترش دهد.
بنابراین، در سال 1947 شرکت «آرامکو» تأسیس شد و شرکتهای آمریکایی را در لوای یک شرکت که متعلق به ایالات متحده بود، ولی در خاک عربستان سعودی قرار داشت، به دور یکدیگر جمع نمود.
متعاقب آن، کوردل هال؛ وزیر امور خارجهی وقت ایالات متحده، در مکاتبهای با «روزولت»، چنین اظهار کرد: «از نظر خودپسندانه، به منفعت ماست که هیچ قدرتی در خلیج فارس، روبهروی توسعهی نفتی مهم ایالات متحده، در خلیج فارس و عربستان سعودی، قرار نگیرد.»
آغاز یک رقابت ژئواستراتژیک
در فوریه ۱۹۴۶م، استالین از اجتناب ناپذیری جنگ با قدرتهای کاپیتالیست سخن به میان آورد. بر این اساس بود که ایالات متحده، سیاست محدودسازی جهانی اتحاد شوروی را دنبال میکرد. در این حوزهی جغرافیایی، نیز دو ابر قدرت در پی ایجاد مجموعهای از کشورهای متحد و همپیمان، جهت مقابله با بلوک مخالف بودند، بهطوریکه توزیع قدرت جهانی بهصورت دوقطبی درآمد. ایالات متحده و متحدانش یک قطب و اتحاد شوروی و متحدانش قطب دیگری را تشکیل دادند. به هرحال در خاورمیانه، آرایش بازیگران به این صورت بود که ایران و عربستان به سمت ایالات متحده گرایش یافتند، و مصر، عراق و سوریه، همپیمان شوروی شدند.
اهمیت میدانهای نفتی ایران و حوزهی خلیج فارس که برای بازسازی اروپا و توانایی غرب برای مقابله با یک جنگ احتمالی، ایالات متحدهی آمریکا را برانگیخت تا در کودتای آگوست 1953م، علیه دولت دکتر مصدق مشارکت کند و در نتیجه آن 40 درصد از تولید نفت ایران که قبل از ملی شدن آن در اختیار شرکت نفت ایران و انگلیس قرار داشت، به شرکتهای آمریکایی واگذار شد.
اما تغییر جدید در صحنهی جهانی، اعلام تصمیم انگلستان در ۱۹۶۸، مبنی بر خروج نیروهایش از شرق سوئز و خلیج فارس تا پایان ۱۹۷۱ بود. جنبش نفت ایران، استقلال هند از بریتانیا و ملی شدن کانال سوئز به صورت سریالی باعث از دست رفتن منافع بریتانیا در منطقه شده بودند و انگلستان دیگر منافعی برای حضور مستقیم در منطقه نداشت.
دو ماه پس از عقب نشینی بریتانیا، گروهی متشکل از انواع کشتیهای کاملا مجهز نیروی دریایی اتحاد جماهیر شوروی، سفر به سوی اقیانوس هند را آغاز کرد و برای نخستین بار نیروهای دریایی آمریکا در اقیانوس هند متوجه شدند، که تحت تعقیب نیروی دریایی شوروی هستند.
دولت نیکسون، این معضل را تشخیص داد. در ژوئیهی 1969 کسینجر، کمیسیون مطالعات شورای امنیت ملی آمریکا را مأمور کرد تا درباره خلئی که در خلیج فارس ایجاد شده، بررسیهایی را انجام دهند.
نیکسون در ژوئن ۱۹۶۹، در «گوام» که بعدا به دکترین گوآم معروف شد، تاکید نمود که: «قدرتهای منطقهای باید مسئولیت بیشتری را برای امنیت دسته جمعی عهدهدار شوند، و اینکه آنها تسلیحات آمریکایی دریافت خواهند کرد، به معنای استفادهی الزامی از نیروهای آمریکایی نیست.
در فاصلهی سالهای دهه 50 و 60 میلادی، مجموع فروش تسلیحات آمریکا به ایران 8/1 میلیارد دلار بود. اما شرکتهای آمریکایی، بین ژانویه 1973 تا سپتامبر 1974 بالغ بر 9/11 میلیارد دلار با ایران قرارداد بستند. تشکیلات نظامی و امنیتی ایران در سال 1978، بیش از 40 درصد از بودجهی کشور را به خود اختصاص داده بود. با اعمال دکترین نیکسون، هم درآمدهای نفتی ایران روانه آمریکا میشد و هم منافع ایالات متحده توسط حکومت شاه ایران تضمین میشد.
پیروزی انقلاب و برهم خوردن استراتژی آمریکا
اما این تمام ماجرا نبود، تحولات سیاسی-اجتماعی در ایران از دو دهه قبل آغاز شده بود و جامعه ایران دستخوش دگرگونی عظیمی بود. جامعه ایرانی که از یک سده قبل بذرهای تحولات اجتماعی خود را کاشته بود، روز به روز خود را به یک انقلاب نزدیکتر دید.
بعد از کودتای 28 مرداد انحصار قدرت برای 25 سال بدون خللی در اختیار شاه قرار داشت و جامعه در حال تحول ایران از الگوی موجود تبعیت نمیکرد. جنبشهای سیاسی، مذهبی، دانشجویی و حزبی به شدت گسترش یافته بودند و سخن از گذار از حکومت سلطنتی به میاد آمده بود.
در این میان امام خمینی (ره) خود را به عنوان رهبر بلا منازع جریانهای مخالف رژیم شاه نشان داد و جامعه ایران با حمایت از ایشان شرایط را روز به روز برای تداوم حکومت پهلوی سختتر کردند.
سرانجام در 26 دی ماه 1357 مصادف با 16 ژانویه 1979، شاه از ایران رفت و انقلاب اسلامی، پیروز شد. پیروزی انقلاب شرایطی را خلق کرد که کاملا با منافع ایالات متحده ناسازگار بود و هنگامی که حکومت پهلوی به عنوان یکی از ستونهای نظم مورد نظر آمریکا، توسط یک انقلاب ملی-مذهبی فروپاشید، عملا جنگی سیاسی و ایدئولوژیک، علیه ایالات متحده آغاز شد.
همچنین مردم منطقه زمینهی پذیرش تفکر انقلاب اسلامی را داشتند. قیامهای مردمی عربستان، عراق، کویت و بحرین پس از انقلاب اسلامی گویای این واقعیت است و این خود زمینه ترس آمریکا و متحدان منطقه آن را از بروز تفکرات انقلابی و ضد استعماری فراهم ساخته بود.
پیامدهای انقلاب اسلامی
وقایع و رخدادهایی که در اثر پیامدهای ناشی از وقوع انقلاب در ایران و سقوط حکومت پهلوی در منطقه به وقوع پیوست، ایالات متحدهی آمریکا را برآن داشت که در استراتژی منطقهای خود تجدید نظر کند. با خروج ایران از بلوک غرب و از بین رفتن استراتژی دو ستونی، خلاء قدرتِ ناشی از عدمِ وجودِ نظم امنیتیِ منطقه نمایان شد. چند هفته پس از وقوع انقلابِ ایران، اولین پیامدِ ناشی این انقلاب رخ داد. اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله کرد و آن کشور را اشغال نمود. با اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی، این کشور به منطقه و حوزهی نفت خیز خلیج فارس نزدیکتر شد. اولین واکنش ایالات متحده نسبت به این وقایع، تشکیل نیروی واکنش سریع بود، که در سال 1977 توسط کارتر، تاسیس شد.
تهاجم عراق به ایران و آغاز مقاومت 8 ساله
یک سال بعد، با حملهی نظامی عراق به ایران، منطقه شاهد یک درگیری طولانی مدت میان دوکشور قدرتمند منطقه شد. انقلاب و حکومت جدید در ایران، الگوی نظم امنیتی منطقه را برهم زده بود، و پیروزی ایران در جنگ با عراق به صدور انقلاب در منطقه، و در نهایت از دست رفتن بیشتر منافع حیاتی ایالات متحده در منطقه منجر میشد. بنابراین سیل تجهیزات نظامی غربی از ایالات متحده تا فرانسه و بریتانیا به سمت عراق گسیل شد.
از طرف دیگر کشورهای عربی منطقه خلیج فارس، با تمام توان به حمایت از عراق برخاستند، اما انقلاب اسلامی در ایران، بنیان یک وحدت ملی را نهادینه ساخته بود و در تمام مدت 8 سال درگیری میان ایران و عراق یک وجب از خاک ایران جا به جا نشد.
تشکیل شورای همکاری خلیج فارس آخرین تلاشهای ابرقدرت ناکام
تشکیل شورای همکاری کشورهایِ عربِ خلیج فارس در سال 1359، در جهت تامین امنیت متحدین آمریکا در منطقه، بخشی از آخرین تلاشهای بلوک غرب و در رأس آن ایالات متحده آمریکا، برای جلوگیری از رویارویی مستقیم دو ابرقدرت در منطقه بود. از اینرو، در جهت جلوگیری از فراهم شدن فرصت برای رهبران شوروی، ایالات متحده از حضور مستقیم نظامی و استقرار نیروهای خود در منطقه جلوگیری نمود، و به سیاست جذب متحدین و ایجاد ائتلافهای همسو، و تقویت آنها در مقابل کشورهای چالشساز در منطقه روی آورد.
با سقوط رژیم شاه، حلقهی اتصال بین پیمان ناتو و سیتو گسسته شده بود، و جایگزینی آن توسط کشورهای شبه جزیرهی عربستان دارای اهمیت بود. هماهنگی با استراتژی منطقهای آمریکا، مسلح کردن عربستان و تبدیل آن به ستون باقی مانده سیاست ایالات متحده در منطقه، مستلزم ایجاد یک پوشش وسیع منطقهای و جذب سایر کشورهای منطقه در استراتژی نظامی آمریکا بود، تا عربستان در منطقه تنها نباشد و بتواند در مقابل سیل گسترش انقلاب و تفکرات انقلاب در منطقه مقاومت کند. اما ریشه اختلافات میان کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس به حدی زیاد است که این شورا تا به امروز نتوانسته به عنوان یک ائتلاف و سازمان منطقهای موفق عمل کند.
در نهایت، پیامدهای انقلاب اسلامی تا امروز بر پیکره سیاست خارجی آمریکا در منطقه خلیج فارس سایه انداخته و این کشور را با چالشهای بسیاری در پیشبرد اهداف خود روبرو ساخته است.