اگر بحث درگیری و تقابل نظامی باشد، توان امروزِ چین از زمانی که مائو با بسیج نیروهای نظامی به استقبال جنگ در شبه جزیره کره و تقابل مستقیم با ایالات متحده رفت، بسیار بیشتر است.
به گزارش جماران؛ مدتی است صحبت از بازی بزرگ و تکرار آن در قرن بیست و یک است. این میان بیش از همه رقابت ایالات متحده و چین توجه تحلیلگران و نظریه پردازان امور بینالملل را به خود جلب نموده است. با این حال تنها چین در محور مهار قرار ندارد. ایالات متحده همزمان چند سناریو برای نیمه اول قرن بیستم طرحریزی کرده است که به عقیده برخی از ناظران سیاست بینالملل ایران و روسیه نیز در بطن این سناریوها قرار دارند.
تله جنگ فرسایشی، مهمترین دامی بود که روسیه در آن گرفتار آمد، کرملین با حمله به خاک اوکراین به وضوح در محاسبات خود دچار خطای استراتژیک شد و در تله جنگ گرفتار شد. توجیه پوتین هرچه باشد و به هر میزانی که بر منطق سیاست خارجی روسیه استوار باشد، حقیقتِ گرفتار شدن روسیه در تله جنگ فرسایشی را کتمان نمیکند. امروز سربازان روسیه در خاک اوکراین گرفتار شدهاند و اما نیروهای ناتو در جنگی درگیر نیستند. هزینه کمک ایالات متحده به اوکراین حتی کمتر از 10 درصد از بودجه دفاعی آمریکا است و اروپا نیز با حمایت از اوکراین و نمایان شدن وابستگی امنیتی به آمریکا بیش از پیش به چتر حمایتی ایالات متحده نیازمند است.
این میان اما ایران با محاسبات درست استراتژیک، چند بار تله جنگِ از پیش طراحی شده را خنثی ساخت، خروج ایالات متحده از افغانستان و بی نظمی و هرج و مرج پس از خروج، روی کار آمدن نیروهای بنیادگرای طالبان و ایجاد مزاحمتهای مرزی از سوی طالبان میتوانست بهانه مناسبی برای درگیر شدن ایران در مرزهای شرقی باشد. درک ژئوپلیتیک منطقهای و وجود یک استراتژی ژئوپلیتیکی مناسب عاملی است که ایران به خوبی و با کمترین هزینه چالش مرزهای شرقی خود را به خوبی مهار کرده است.
سناریوی بعدی در مرزهای قفقاز قرار داشت. در حالی که ایران به شکلی کاملا مصمم از تغییر مرزهای ژئوپلیتیکی در قفقاز جلوگیری نموده اما درگیر چالش و تله جنگ نشد و تا امروز به خوبی توانسته هم مانع تغییر مرزهای منطقه قفقاز شود و هم چالش قفقاز را مهار سازد.
در سوی دیگر، چین در حالی که به شدت در حال گسترش نیروی نظامی و قدرت ترکیبی خود است و با وجود برخورداری از توان نظامی برای الحاق تایوان اما دست به چنین سیاستی حداقل تا به امروز نزده است. اگر بحث درگیری و تقابل نظامی باشد، توان امروزِ چین از زمانی که مائو با بسیج نیروهای نظامی به استقبال جنگ در شبه جزیره کره و تقابل مستقیم با ایالات متحده رفت، بسیار بیشتر است. اما رهبران فعلی چین به ویژه در راس آنها شی جین پینگ به خوبی از واقعیت نظام بینالملل آگاه هستند و در محاسبات استراتژیک خود تا امروز هوشیارانه برخورد کردهاند.
درگیری در دریای چین در حالی که گروهی از کشورهای منطقه شرق آسیا متحد و هم پیمان ایالات متحده هستند برای چین اگر فاجعه بار نباشد اما کم هزینه نیست. در حال حاضر چین از مولفههای قدرت برخوردار است و بدون شک بر سیاست چین واحد (اذغام تایوان در چین به عنوان استان چینی) مصمم است. اما خود را در تله جنگ قرار نداده است. به نظر میرسد رهبران چین به خوبی به نقشه جهان نظر دارند و در تلاش هستند با گذشت زمان تکههای پازل را به نفع خود تغییر دهند و رهبران فعلی چین در قیاس با اسلاف خود بسیار هشیارتر و سنجیدهتر در نظام بینالملل رفتار میکنند.
اگر امروز چین خود را در تله جنگ فرسایشی و یا درگیر شدن در منطقهای که تجارت و واردات در آن به کلی به حمل و نقل دریایی وابسته است درگیر نمیکند، نباید حمل بر آن باشد که این کشور برای همیشه قصد الحاق تایوان به سرزمین اصلی خود را ندارد. امروز مولفههای ژئوپلیتیکی در صورت تبدیل شدن بحران تایوان از یک تقابل نظامی به جنگ فرسایشی و محروم شدن چین در حوزه ای که جغرافیای آن به شدت به تجارت دریایی وابسته است، به سود چین نیست و پکن تا امروز میتواند بدون هزینه از وقوع جلوگیری کرده است. چین در حال حاضر تنها یک قدم تا ادغام تایوان به سرزمین اصلی فاصله دارد اما تصمیم برای قدم برداشتن را به زمانی موکول نموده که در تله جنگ گرفتار نباشد.