گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

خامه یار، رایزن فرهنگی پیشین ایران در لبنان: 7 اکتبر سونامی بود/ این حرکت عکس العمل به اشغال، شکنجه و بازداشت است/ صهیونیزم‌ستیزی در فرهنگ نسل امروز غرب به وجود آمده است/ نتانیاهو می‌خواهد تهران واشنگتن را درگیر کند و خودش کنار بنشیند

حماس در اینجا هم هوشمندانه عمل کرد؛ آن صحنه‌ها و فیلم‌هایی را که از قبل پیش‌بینی می‌کرد را منتشر کرد. البته این حرکت آگاهانه از عملیات سیف القدس شروع شد و قبل از آن هم از جنگ 33 روزه، زمانی که دبیرکل حزب الله فرمان زدن ناوچه اسرائیلی را همزمان از رسانه داد، شروع شده بود. یک جنگ روانی بود که توسط رسانه انجام شد و اوج آن در عملیات سیف القدس انجام شد، ولی اینجا هوشمندانه بود. اینجا [اول] فکر می‌کردم که در میدان، دوربین همتای تفنگ است، بعد به اشتباهم پی‌بردم که دوربین فراتر و جلودارتر از تفنگ بود؛ [زیرا] به خاطر کارگذاشتن آن روی کلاه‌خودها و ثبت و منتشر کردن این صحنه‌ها، [خودش] یک عملیات پیشگیرانه بود و [این نشان داد که] خوب شناخت داشتند و این نشانه‌دهنده‌ی هوشمندی این مجاهدان فلسطینی در همه عرصه‌ها، از جمله در عرصه رسانه است.
عباس خامه یار

پایگاه خبری جماران، محسن عربی: رایزن فرهنگی سابق جمهوری اسلامی ایران در لبنان با اشاره به تداوم جنگ در غزه می گوید: آمریکایی‌ها دنبال توقف جنگ نیستند؛ آمریکایی‌ها دنبال سرعت‌بخشیدن به این ویرانی‌اند. آمریکایی‌ها به دنبال اتمام این داستان همراه با ویرانی کامل هستند تا مشکل انتخاباتی‌شان را حل کنند. ادامه این روند، باعث خیز بلندتر افکار عمومی در آمریکا و غرب می‌شود که روی حکومت فشار آورده و رأی‌ها را پایین می‌آورد.

دکتر عباس خامه یار دیپلمات، روزنامه نگار و شخصیت فرهنگی فعالی است که طی سالهای متمادی در حوزه کشورهای عربی فعالیت داشته و قلم زده است. وی که ارتباطات گسترده ای در این حوزه دارد، در خصوص عملیات 7 اکتبر حماس معتقد است، «کسانی که این ساختار سیاسی، نظامی و  امنیتی این رژیم را می‌دانند، متوجه می‌شوند که حرکت طوفان الاقصی چیست و چه ابعادی دارد »

سردبیر پیشین روزنامه «الوفاق» همچنین روایت می کند، « جابجایی همگرایی و ایجاد واگرایی نسبت رژیم صهیونیستی و فلسطینی‌ها در تاریخ معاصر ما  در سطح جهان بی‌سابقه است.»

مشروح گفت و گو با دکتر عباس خامه‌یار در پی می آید:

حمله حماس به مناطق اشغالی در 7 اکتبر شاید جزو معدود اتفاقاتی در دنیا باشد که کسی تا همان روز وقوع حمله از آن خبر نداشت  و امروز نیز کسی پیش‌بینی اتفاقات آینده‌اش را نمی تواند داشته باشد. همچنین، شاید جزو معدود مسائل جهانی باشد که مردم عادی و افکار عمومی دنیا را تا این حد به واکنش واداشته است.

من از اینجا می‌خواهم شروع کنم که چه ‌شده است که صدها هزار شهروند در انگلیس، نیویورک، اندونزی و... بدون هیچ‌گونه اجبار و فشاری، به خاطر آدم‌های درون مناطق درگیری -مردمی که در منطقه غزه هستند- بیرون می‌آیند؟ اگر بحث را این‌طوری شروع کنیم شاید بهتر باشد و سپس، کم‌کم برویم به سمت ابعاد نظامی، اتفاقاتی که افتاده و هزینه و فایده‌هایی که دارد و اینکه هرچقدر جلوتر رفتیم، یک سری تردیدها در میان کارشناسان پیش آمده که آیا این هزینه و فایده می‌ارزید؟ شاید احتمال این بود که در غزه آدم‌ها می توانستند در صلح ،بهتر زندگی کنند. ولی  از آن طرف در کرانه باختری  شاید در همان ایام عادی –طبق آماری که یک ماه قبل از حمله 7 اکتبر حماس وجود داشت - در منطقه کرانه باختری 20 نفر الی 30 نفر به صورت ماهیانه و در شرایط عادی شهید می‌شوند، اما هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

شما هرگونه که صلاح می‌دانید، بحث را آغاز کنید که انشاء الله رو به جلو برویم.

بسم الله الرحمن الرحیم. من از جنابعالی و از سایت جماران که منتسب به مجموعه فرهنگی و اطلاع رسانی موسسه حفظ آثار حضرت امام است، هم سپاسگزارم و هم باعث افتخار بنده است. فکر کنم در این فضا، خوب است که از امام شروع کنیم و یاد این بزرگ‌مرد را گرامی بداریم.

بلافاصله بعد از انقلابی که امام در سال 1357 به وجود آورد، اسرائیلی‌ها و سران رژیم صهیونیستی اعلام کردند که این زلزله‌ای است که اتفاق افتاده و پس لرزه‌های بزرگی خواهد داشت. من فکر می‌کنم این اتفاقی که در فلسطین افتاد به دلایل تاریخی و با تحلیل و مطالعات میدانی که من دارم،  از همان پس لرزه‌هایی است که حرکت امام آنرا به وجود آورد. حالا شاید بشود از پس لرزه بالاتر رفت و گفت که خود  این یک نوع زلزله است و رهبری هم به این مسأله اشاره داشتند که  حمله حماس وآنچه که اتفاق افتاد، زلزله‌ای است که به این زودی‌ها قابل ترمیم نیست.

ببینید، آقای عربی! من فکر می‌کنم اگر فلسطینی‌ها و حماسی‌ها می‌دانستند که  حرکت‌شان چنین بازخورد و پیامدهای جهانی خواهد داشت، قطعا دنبال واژه‌ای بزرگتر و پربارتری برای نام‌گذاری می‌گشتند و من فکر می‌کنم به جای «طوفان»، «سونامی» را انتخاب می‌کردند. صرف نظر از آن فجایع انسان‌کشی و نسل‌کشی که این خود یک پوششی برای آن شکست است ،اصل کار، کار عظیمی بود و در تاریخ معاصر و در تاریخ قیام ملت‌های آزادی‌بخش معجزه‌ای بی‌سابقه به شمار می رود. کسانی که ساختار سیاسی، نظامی و  امنیتی این رژیم را می‌دانند، متوجه می‌شوند که حرکت حماس یعنی چه.

ما خیلی نباید به خودمان زحمت بدهیم و عظمت این کار را تحلیل کنیم. همین کافی است تا نگاهی سریع به سرتیترها، به سرخبرها و به اظهارات مقامات رژیم صهیونیستی داشته باشیم؛ آنوقت به عظمت این کار پی می بریم. ببینید! نتانیاهو می‌گوید –این جمله در لابه‌لایِ فضای رسانه‌ای گم شد- ما درگیر جنگ دوم استقلالیم! مفهومش این است که این طوفان، ما را به مربع اول یعنی 1948 که به اصطلاح استقلال اول است برگرداند که پنین روزی از سوی فلسطینیها «روز نکبت» نام‌گذاری شده است. اعلام رسمی تأسیس این رژیم و کلیدخوردن عملی این پروژه استعماری  در منطقه با حمایت غرب و به خصوص انگلیس در این تاریخ بوده است. نتانیاهو می‌گوید حمله حماس ما را به آن مربع برگرداند. این حرف به نظر من حرف خیلی بزرگی است؛ یعنی جنگ، جنگ وجودی و جنگ موجودیت رژیم اشغالگر است.

از این رو این حرکت، حرکت بزرگی است؛ طراحی و اجرایی شدن این کار، نشان از یک عقل هوشمند و مدبری است  و حقیقتا افراد با تجربه، با انگیزه، با اعتقاد و با باور پشت این طراحی قرار دارند.  من در این مقدمه نمی‌خواهم خیلی بمانم، ولی شما تاریخچه السنوار و محمد ضیف را بخوانید؛ اینها دست‌پرورده‌ بازداشتگاه‌ها و زندان‌های همین رژیم اند، اینها کتک‌خورده و شکنجه‌شده‌ این رژیم اند. اینها فقط در یک معامله‌  میدانی آزاد شدند؛ یعنی در قضیه‌ی تبادل گیلعاد شالیط، سرباز اسرائیلی. این حرکت نیروهای مقاومت، بازخورد اشغال است؛  عکس‌العمل و واکنش به اشغالگری، به ظلم و ستم و شکنجه و به آن بازداشتگاه‌ها است.

عظمت این کار به‌گونه‌ای است که در همان روزهای اول حمله حماس، یک تحلیل‌گر بزرگ اسرائیلی -من این را روز اول، توییتی با عنوان بدون شرح زدم- گفته بود که این –با یک حالت تحقیری نسبت به محمد ضیف- نابینا و دست قطع‌شده، با طراحی‌اش چنان ما را درگیر کرد که تا پنجاه سال آینده این درگیری ادامه خواهد داشت و اگر  همه حماسی‌ها را در تونل‌ها و در خارج از کشور یکایکشان را هم شکار کنیم، تا پنجاه سال آینده ما درگیر این اتفاق باقی خواهیم ماند. بنابر این، این حرکت، یک حرکت بزرگی است.

 سوال‌های متعددی که جنابعالی در مقدمه‌تان مطرح کردید، هرکدام نیاز به ساعت‌ها صحبت دارد و سوال‌های وجیهی هم هستند. این پرسش‌ها، پرسش‌هایی است که گاهی افکار عمومی ما به خصوص نسل امروز ما را هم ممکن است درگیرش باشد.

قبلا وقتی ما از دنیای رسانه و از سلطه رسانه‌ای صحبت می‌کردیم، بیشتر انعکاس اخبار جهت‌دار و گرایش افکار عمومی دنیا به این سمت مطرح می‌شد که ناخودآگاه مسأله‌ای مثل حمله حماس و چنین نسل‌کشی توسط اسرائیل، به گونه‌ای پوشش خبری داده می‌شد که افکار عمومی جهت‌دار می‌گردید و مردم جهان هم کاملا یک‌طور دیگری فکر می‌کردند.

اما به نظرم، اتفاقاتی که بعد از  حمله حماس رخ داد: اینکه چند صد هزار نفر در نیویورک، در مالزی و در انگلیس به حمایت از مردم فلسطین و در اعتراض به نسل‌کشی که توسط اسرائیل صورت می‌گیرد، راهپیمایی کردند و می کنند نشان می‌دهد که انگار باب دیگری از آزادخواهی و صلح‌طلبی در دنیا باز شده است. فکر می‌کنم در کنار آن موضوعی که شما گفتید –برگشتن اسرائیل به 1948 و مربع استقلال- این اولین شکست برای این رژیم است که شاید کمتر از آن هم نباشد.

 

من باز در این مورد با جنابعالی هم‌فکرم. اگر خواسته باشیم پیامدهای  حرکت مقاومت را که در واقع، حرکت بازپس‌گیری سرزمینهای اشغالی توسط فلسطینی‌ها است توجه کنیم، بسیار مهم و زیاد است. به خاطر همین پیامدها است که می‌گویم این حرکت آنقدر عظیم است که  نام‌ سونامی زیبنده ان است.

یکی از  آن دستاوردها همین انقلاب در افکار عمومی جهان است. افکار عمومی جهان، به خصوص افکار عمومی غرب و بویژه –حالا تعبیری که به کار برده می‌شود- «نسل Z»، بالاخره این نسل بین سن 18 تا 24 سالگی، در اسارت رسانه‌ها و امپراتوری‌های رسانه‌ای غرب و عمدتا وابسته   به صهیونیستها بودند و واقعا در تله این رسانه‌ها قرار داشتند. اما الآن این انقلاب در افکار عمومی بیداد می‌کند؛ این یک ادعا نیست، این نتیجه‌ای نظرسنجی‌های بزرگترین مراکز پژوهشی و نظرسنجی وابسته به نهادهای غربی است. آنها این آمارها را می‌دهند و قطعا این آمارها بزرگتر از آن است که اعلام می‌شود. این جابجایی همگرایی و واگرایی نسبت رژیم صهیونیستی و فلسطینی‌ها در تاریخ معاصر ما بی‌سابقه است.

علاوه بر این، این مسأله دارای عمق است؛ مثلا، مردم بلژیک موقعی که پارلمان را اشغال می‌کنند، در حمایت از مردم فلسطین و اعتراض به رژیم‌های غربی حامی آن، دو شعار محوری سر می دهند : یکی، «فلسطینی‌ها را نجات دهید» و دیگری، «بشریت را نجات دهید». این خیلی عمق و پر مفهوم است. این که اشاره کردید که در جاهای مختلف، صدها هزار نفر وارد خیابان‌ها شدند، باز هم شعارهای‌شان همین بحث آزادی فلسطین و فلسطینی‌ها است. اینها اصلا در ادبیات دنیای غرب وجود نداشت و اگر هم وجود داشت، معکوس بوده و وارونه جلوه داده می‌شد.

به نظر من، از دستاوردهای بزرگ این است که اسرائیل را مساوی با صهیونیزم می‌دانند نه یهودی؛ یعنی یک نوع صهیونیزم‌ستیزی در فرهنگ نسل امروز غرب پدید آمده است که این مسأله در تاریخ پیدایش این رژیم وجود نداشت و بی‌سابقه است. گرچه این رژیم امروز خیلی سعی می‌کند یک نوع همسانی بین یهودی‌ستیزی و صهیونیزم‌ستیزی ایجاد کند و این را همان یهودی‌ستیزی جلوه بدهد، ولی واقعیت چنین نیست. خود یهودی‌هایی هم که گاهی سردمداری این تظاهرات را در غرب به عهده دارند،  تفاوت قائل می‌شوند و سعی می‌کنند این تفاوت را القاء کنند که صهیونیزم‌ستیزی غیر از یهودی‌ستیزی است.

در واقع، اینها به دنبال یک نوع بازسازی هولوکاست و یهودی‌ستیزی در مقابل صهیونیزم‌ستیزیی هستند که امروز غرب را فراگرفته است. لذا، این انقلاب در افکار عمومی، تحول بزرگی است. من در یک جایی عرض کردم که این، سرآغاز یک رنسانس در غرب و در افکار عمومی نسبت به قضایای جهان است و باید این را عمیق‌تر دید. اینکه می‌گویم سرآغاز یک رنسانس، این غلو نیست؛ اندیشه سیاسی غرب به چالش کشیده شده است، دستاوردهای انقلاب صنعتی، انقلاب فرانسه و واژگانی همچون حقوق بشر، حقوق زن، حقوق کودک و نهادهای بزرگ برآمده از سازمان ملل همچون یونیسف، یونسکو، سازمان بهداشت جهانی، همه به چالش کشیده شدند. مفاهیم و واژگانی که بالاخره نسل‌های امروز و نهادهای علمی ما در مشرق زمین به‌گونه‌ای تحت تاثیر آنها بودند و در دانشگاه در سیطره و هیمنه آنها قرار داشتند، امروزه  این مفاهیم، معانی خودشان را کاملا از دست دادند و دروغین بودن اینها کاملا آشکار گردید.

من نمی‌خواهم وارد مسائل جزئی بشوم، ولی شما ببینید! غرب، اعم از جریانهای سیاسی، نهادهای امنیتی و ساختارهای حاکمیتی‌ نسبت به مهسا امینی -خدا رحمتش کند- چه کردند؟ ولی امروز، حتی کسانی که عده ای آنها را نماد آزادگی می‌دیدند و آنها را به لحاظ اندیشه‌ای، واقعا اندیشمند می‌دانستند، جایگاه ویژه‌ای هم بین نخبگان ما داشتند و به عنوان انسان‌های غربی آزاداندیش می شناختند، همین‌ها در برابر خون بیش از هفت هزار شهید زن و کودک فلسطینی، گارد می‌گیرند و از اسرائیل حمایت می‌کنند؛ یعنی اینجا دیگر همه چیز تار و تاریک دیده می‌شود. از این رو من فکر می‌کنم که این، سرآغاز رنسانس در افکار عمومی غرب است و تحولات بزرگی در آینده اتفاق خواهد افتاد که فلسفه سیاسی غرب را به چالش جدی می‌کشاند که تأثیرات بزرگ و جهانی در پی خواهد داشت. واین دستاورد اصلی طوفان الاقصی است.

دستاورد دوم هم انقلاب در رسانه‌ها است. می‌دانیم که امپراتوری‌های رسانه‌ای غرب همه‌شان بالاخره به نحوی سرنخ‌های‌شان از کجا سرچشمه می‌گرفته و چگونه برخورد می‌کردند. تمامی افکار عمومی غرب و بخش عمده جهان شرق در اسارت این امپراتوری‌های رسانه‌ای غربی قرار دارند. امروزه این تحول بنیادین است که این طوفان، این سیل و این سونامی، زیرساخت‌های امپراتوری‌های رسانه‌ای را به هم ریخته است.

من یک کلیپی را دیدم که خیلی جالب بود: یک زن انگلیسی که دخترش را توبیخ می‌کرد، مورد اعتراض قرار می گیرد که این چه کاری است؟ اما او پاسخ می دهد که الآن در سن کودکی اگر توبیخش نکنم، فردا همانند آن –اسم می برد- مجری شبکه بی بی سی می‌شود و دروغ خواهد گفت؛ الآن باید جلوی دروغ گفتنش را بگیرم. اگرچه این یک حرکت و نمونه‌ای کاملا تصادفی و اتفاقی است، اما نشان از رویکرد افکار عمومی و زاویه گرفتن‌شان از امپراتوری‌های رسانه‌ای است.

 

امروز هر یک از این جوانان –و همان نسل Z- خودش یک رسانه با یک گوشی همراه است و این فضایی که به وجود آمده، محصول همین حضور رسانه‌ای اینها و پشت کردن به امپراتوریهای رسانه ای است. اسرائیلی‌ها دچار اشتباه فاحش بودند که تصور می کردند که  روند قبل از 7 اکتبر، در پسا 7 اکتبر هم ادامه خواهد داشت و به همین دلیل، آن صحنه‌سازی‌های دروغین سربریدن چهل نوزاد یا زدن بیمارستان توسط جهاد اسلامی را را مطرح کردند که بایدن نیز آن را ناشیانه  لب‌خوانی کرد و دقیقا صحبت‌های دروغین نتانیاهو را تکرار کرد. اما بلافاصله این موج، این دروغپردازی ها را از بین برد.

به نظر من، حماس در اینجا هم هوشمندانه عمل کرد؛ آن صحنه‌ها و فیلم‌هایی را که از قبل پیش‌بینی می‌کرد را پخش کرد. البته این حرکت آگاهانه از عملیات سیف القدس شروع شد و قبل از آن هم از جنگ 33 روزه، زمانی که دبیرکل حزب الله فرمان زدن ناوچه اسرائیلی را همزمان از رسانه داد، شروع شده بود. یک جنگ روانی بود که توسط رسانه انجام  و اوج آن در عملیات سیف القدس انجام شد، ولی اینجا هوشمندانه بود. من ابتدا فکر می‌کردم که در میدان توفان الاقصی، دوربین همتای تفنگ است، بعد به اشتباهم پی‌بردم که دوربین فراتر و جلودارتر از تفنگ بود؛ زیرا به خاطر کارگذاشتن آن روی کلاه‌خودها و ثبت و منتشر کردن این صحنه‌ها، خود یک عملیات پیشگیرانه بود و این نشان داد که شناخت خوبی داشتند و این نشانه‌دهنده‌ی هوشمندی مجاهدان فلسطینی در همه عرصه‌ها، از جمله در عرصه رسانه است.

این دو دستاورد به نظر من شاید خیلی مهم‌تر، فاخرتر و تأثیرگذارتر از دستاوردهای دیگر باشد.

 

شما دوتا دستاور بزرگ را اسم بردید: یکی، رنسانسی که در افکار عمومی دنیا اتفاق افتاد و دوم، شکست امپراتوری رسانه‌های بزرگ دنیا. از نسل Z هم نام بردید.

حالا آقای دکتر! من نمی‌خواهم جسارت کنم یا از بحث دور بشوم؛ چون شما یک فعال فرهنگی هستید و کاملا در بحث شبکه‌های اجتماعی رفت‌وآمده دارید، توییت می‌زنید، رصد می‌کنید، می‌بینید چه اتفاقاتی دارد می‌افتد، می‌خواهم بگویم که -حالا شاید این اصلا یک سوال نباشد، صرفا یک درد دل باشد- اتفاقاتی که در افکار عمومی دنیا افتاد، یک‌جوری برای مردم ما در داخل ایران [متفاوت بود.] ما نسبت به روز اول حادثه و حمله حماس خوشحال شدیم. بعد، نسبت به روزهای آینده که آن نسل‌کشی و حمله اسرائیل اتفاق افتاد و همین‌جور هم ادامه دارد، خیلی ناراحت شدیم و دوست داشتیم که نسبت به آن اتفاقی که افتاده، واکشنی متناسب با خودمان داشته باشیم.

اما، این واکنش‌ها آن‌طوری که در لندن یا در نیویورک دل‌چسب بود، برای ما اینجا دل‌چسب نبود. حالا شاید شما بگویید که آن‌وَر امپراتوری رسانه‌ای دنیا طوری عمل کرد که اینجا دیگر نقطه ایستایش بود و اینجا دیگر شکست خورد؛ ولی، ما هم این‌طرف صداوسیما، رادیو، رسانه‌های عمومی، سازمان تبلیغات اسلامی و... را داشتیم. شاید به اندازه همه آن رسانه‌هایی که آن طرف به نفع اسرائیل و صهیونیسم و بر ضد مردم فلسطین و حماس تبلیغ می‌کنند، [ما نداشته‌ایم.] شما اگر همین رصد توییتر فارسی را داشته باشید، [می‌بینید که] چند ساعت بعد از عملیات، فکر می‌کنم در منطقه خاورمیانه نسبت به واکنش کاربرها، یوزرها در شبکه‌های اجتماعی دیگر -که بالاخره شبکه‌های اجتماعی بازخورد نسل Z هم می‌تواند باشد- این واکنش افکار عمومی هنوز برای ما مثل نیویورک و... خیلی دل‌چسب نبوده است.

آیا شما این را از اول احساس کردید؟ اگر فکر می‌کنید که این‌طوری است، دلیلش چه می‌تواند باشد؟

دقیقا این است، دقیقا. منتها من نمی‌دانم چقدر راحت بتوانم صحبت کنم!

راحت صحبت کنید آقای دکتر!

 

من دو یا سه علت برای این مسأله و این پدیده خطرناک شاید بتوانم  تعریف کنم:

یکی اینکه ما همه چیز را دولتی کردیم و این بازخورد طبیعی دولتی کردن چنین رویدادهای بزرگ در طی سالیان گذشته است. من همیشه به دوستان می‌گفتم که شما فلسطین را مناسبتی نکنید؛ نباید فقط برای روز قدس همه رسانه‌های ما -حالا دستوری یا غیر دستوری- از یک هفته قبل بسیج شوند و بیایند، هرآنچه که دارند در طی این یک هفته عرضه کنند.

قضیه فلسطین یک پروژه استعماری است و امروز هم حمایت نظام سلطه از این پروژه استعماری ادامه دارد؛ ورود بلافاصله بایدن به تل آویو و نشستن کنار نتانیاهو به مدت هفت ساعت و اصرار او به  ادامه بمباران غزه! آمدن مکرون و صحبت از جنگ تمدن بر علیه بربریت در مصاحبه مطبوعاتی‌اش در کنار نتانیاهو، شرکت کردن چهارباره وزیرخارجه آمریکا در ستاد فرماندهی جنگ رژیم صهیونیستی در تل‌آویو، با اینکه خود یک دیپلمات است و طبیعتا باید زیّ دیپلماسی به تن کند، اما آن را در می آورد و به عنوان یک یهودی -نه فقط وزیر خارجه آمریکا- می آید!، اهدای خون توسط فرمانده نیروی هوایی آلمان در تل‌آویو، اینها همه‌اش نشان‌دهنده پروژه استعماری بودن این رژیم است و اهمیت و جایگاه این رژیم برای دنیای غرب است.

ما الآن در فضای جماران گفتگو می کنیم؛ امام خمینی در ابتدای –این نکته بسیار مهمی است، این را من بارها عرض کردم- قیام پانزده خرداد و در عصر عاشورای چهارده خرداد و در مدرسه فیضیه یک سخنرانی ضد استبدادی، ضد دیکتاتوری و ضد شاهی داشتند؛ من احصاء کردم، پانزده بار نام شاه را به کار بردند و در همان سخنرانی، هجده بار نام اسرائیل را، و استبداد را با استعمار پیوند دادند و سوال کردند: «آقای شاه! این اسرائیل از ما چه می‌خواهد؟»

یعنی این یک پروژه‌ای صرف اشغالگری نیست، یک پروژه استعماری است. حرکت اخیر غرب در حمایت از این شکست‌خورده، در این چارچوب باید تعریف، تحلیل و دیده شود. ما در این مسأله دچار مشکلیم، آمدیم قضیه فلسطین را مناسبتی کردیم؛ فقط روز قدس، شبکه‌های صداوسیما، همه چیز یکجا و دیگر تمام. حالتی که به هرحال، این نسل آن را پس می‌زند.

 

بااینکه ما چهار پنج بار فراخوان عمومی دادیم، اما...

 

من به طور نسبی عرض می‌کنم که یکی از عواملش دستگاه تبلیغاتی ما –رسمی و غیر رسمی- است.

نکته دوم، باز با صراحت عرض می‌کنم، عده‌ای یا بسیاری از نخبگان یا روشنفکران ما مسأله فلسطین را به حاکمیت گره می‌زنند؛ اینها به دولت نقد دارند و از منظر نقد به دولت، به مسأله فلسطین نگاه می‌کنند و این یک جفا است هم در حق مردم ما و هم در حق فلسطین. امروز فلسطین، یک بحث انسانی است ، فراجغرافیایی، فراملی، فرادینی، فرامذهبی و فراقومیتی است. همه جهان –نه امروز، بلکه در این ده سال اخیر- این‌گونه به فلسطین نگاه می کند . شما مجامع و جشنواره‌های ورزشی، فرهنگی و هنری را در سطح دنیا ببینید، چگونه پرچم فلسطین را برافراشته‌اند. در ده سال اخیر همه‌جا تبدیل شده به بحث‌های انسانی فلسطینیان.

روشنفکران‌ما، نخبگان‌ما و منتقدان حکومت‌ما نباید به مسأله فلسطین از منظر نقدشان به حکومت نگاه کنند. روشنفکران ضد استعمار و ضد استبداد باید همه‌جا را یکجا ببینید؛ چگونه است که وقتی به فلسطین می‌رسند، درجا می‌زنند. به نظر من این نکته‌ مهم دیگری است. گرچه من در این حوادث بعد از 7 اکتبر،  تحول بزرگی در داخل می‌بینم. من فکر می‌کنم نشست‌هایی که در این زمینه از سوی تمام جریان‌های سیاسی -اعم از جریان‌های اصلاح‌گرا و اصول‌گرا- گذاشته شده و در آنها روی این مسائل یک مقداری صریح‌تر صحبت شده است، نشاندهنده عمق فاجعه دانستن آنها است.

من این را به عنوان یک هموطن و همفکر با بسیاری از جریان‌های فرهنگی و به عنوان یک فعال فرهنگی عرض می‌کنم که حمایت از قضیه فلسطین، حمایت از امنیت ملی ما است؛ شما ریشه پیدایش این رژیم را ببینید! شعار نمادین پرچم این رژیم جعلی را ببینید: این دو خط آبی، نماد اهداف توسعه طلبانه از نیل تا فرات است. همچنان که عرض کردم و همه –اندیشمندان و تحلیل‌گران بزرگ- نیز این بر این باورند که این رژیم، یک پروژه استعماری است که بر دو پایه استوار است:

یکی توسعه‌طلبی‌ است که این مطلب در نماد و پرچم آن کاملا آشکار است. عمل‌کرد این رژیم از سال 1948 تا به امروز هم در محدوده سرزمین‌های اشغالی و هم در خارج از آن، براساس توسعه‌طلبی بوده است. شما سال 1967 را ببینید! سینا و غزه را از مصر، جولان را از سوریه و بیت المقدس را از اردن می‌گیرد، قدس شرقی را اشغال می‌کند. همین طور به این سمت پیش می‌رود تا سال 1982 به بیروت می‌رسد و بیروت را اشغال می‌کند؛ آن قصاب صبرا و شتیلا، شارون را دیدید که چه جنایت‌هایی مرتکب شد.

این روند ادامه داشت تا این که مقاومت برای اولین بار در تاریخ این رویارویی‌ها، در جنگ 33روزه موفق و زمین‌گیرش کرد. البته مقاومت قبل از آن هم در سال 2000 از نوار اشغالی جنوب لبنان خارجش کرد. بر اساس یک نگاه کلان و ایدئولوژیک، این رژیم مبنایش توسعه‌طلبی است؛ توسعه‌طلبی سرزمینی این رژیم از نیل تا فرات است که ما هم در این حوزه سرزمینی قرار می‌گیریم.

علاوه براین، وقتی می‌گوییم توسعه‌طلبی، معنایش صرف توسعه‌طلبی جغرافیایی نیست؛ اینها طرح‌هایی راجع به کریدورهای جدید و جایگزین کانال سوئز و تنگه هرمز در نظر دارند که روابط‌شان با بعضی از کشورها و آخرش هم تلاش‌های‌شان برای عادی‌سازی روابط با عربستان در راستای تحقق این کریدور و دور زدن ما است. می‌خواهند این کریدور از بمبئی شروع شود، بعد بیاید در منطقه‌ کشورهای عربی، بعد از حیفا هم آن را ارتباط بدهند به اروپا؛ یعنی همه ما را دور بزنند. به عنوان یک پروژه کلان اقتصادی و تجاری این توسعه‌طلبی فوق العاده است.

توسعه‌طلبی نظامی این رژیم هم همین قراردادهای نظامی و مانورهایی مشترکی است که با همسایگان ما داشته و با عنوان کردن ادبیات قدرت برتر و چهارمین قدرت نظامی جهان، برخی از کشورها را  در دام خود قرار داده است. این کشورها فکر می‌کردند که این هیمنه نظامی، توانمندی آن را دارد  تا از این دولت‌ها و از این حکومت‌ها حمایت کند، اما بعد دیدند که چقدر این قدرت پوشالی است. حالا این آثار بعدی‌ است که عین برف در حال آب شدن اند.

از منظر ملی -چون نقدتان به تعبیری، به کم‌ اهمیت دادن همراهی ملت ما است- اگر ما خواسته باشیم از منظر منافع ملی و تمامیت ارضی‌مان به توسعه‌طلبی سیاسی، امنیتی، نظامی، اقتصادی و جغرافیایی این رژیم بنگریم، طبیعتا باید فلسطینی‌ها و نیروهای مقاومت را همراهی کنیم. بالاخره عده ای نگاه‌شان صرفا ملی است و منافع ملی را فراتر از مذهب، دین و انسانیت می‌بینند، که با این نگاه ملی هم باید از فلسطین حمایت کنیم.

اما اگر صرفا از منظرملی نگاه نشود، بالاخره اعتقاداتی داریم و مسلمانیم، امروزه تمام مقدسات ما، در حمله توهین‌آمیز و در تعرض این رژیم قرار گرفته است و باید  دربرابر این رژیم ایستاد. مسجد الاقصی به عنوان قبله اول مسلمانان که جایگاهش در آیه‌هایی متعدد قرآن ذکر شده است و نقطه عروج پیامبر ما، زادگاه و خاستگاه پیامبران اولوا العزم -محل تولد حضرت مسیح- و محل تبلیغ و نشر پیام‌ها و کتاب‌های آسمانی، سال‌ها و به خصوص در طی سالیان اخیر از وقتی که یک از افراطی‌ترین حکومت‌ها بر سر کار آمده است، به انواع روش‌ها در معرض توهین بوده است. بالاخره حس مذهبی و دینی ما، اقتضا می‌کند که از مقدسات مان دفاع کنیم. اینها مقدسات همه مسلمانان است و نه صرف فلسطینی‌ها.

نگاه دیگر هم این است که قضیه فلسطین، امروزه یک قضیه‌ای انسانی است؛ شاید خیلی‌ها به باورهای دینی‌ باور نداشته باشند، اما از منظر ارزش‌هایی که غربی‌ها تبلیغ‌شان می‌کنند و سالیان سال دارند راجع به حقوق بشر، عدالت اجتماعی و... حرف می‌زنند و این جریان‌های سیاسی نیز این ارزش‌ها را مطرح می‌کنند، امروزه نابودی و دفن این ارزش‌ها در غزه است، لذا نباید بی‌تفاوت بمانند. درست است که از  منظر این قوانین حقوقی انسان‌دوستی و بشر دوستی، ییش  از نوزده هزار کودک، زن ومرد این‌گونه قتل عام می‌شوند! وبیش از 50 هزار تن مواد منفجره بر سر مردم ساکن در جغرافیایی محدود (سیصدوشصت کیلومتر مربع) ریخته شده است که چند برابر آن مقداری است که بر روی مردم ویتنام، هیروشیما و جاهای دیگر ریخته شده است.

این تعداد بمب، بیش از آن مقداری است که در جنگ جهانی دوم بر سر مردم آلمان طی چهارسال با وسعت کشور آلمان ریخته شد! آیا این قضیه‌ای انسانی با این همه ویرانی و کشتار، اقتضا نمی‌کند که فریاد بر آوریم؟ بالاخره هم تاریخ‌مان، هم پیشینه‌ فرهنگی و تمدنی‌مان و هم برمبنای آموزه‌های دینی و مذهبی‌مان  وسخن پیشوایانمان که «کونوا للظالمین خصما و للمظلوم عونا» باید فریاد اعتراض سردهیم.

در نتیجه، هم به لحاظ منافع ملی، هم به لحاظ نگاه انسانی و  هم به لحاظ آموزه‌ها و باورهای دینی و مذهبی، باید به مسأله فلسطین نگاه و توجه کنیم. به نظر من اگر نگاهی فارغ از حب و بغض‌هایی که شاید ما نسبت به دولت و حکومت داشته باشیم، و مسأله فلسطین را از چارچوب نقادی خارج کنیم، شاید بتوان  مشکل را حل به اینگونه حل کرد. در مقابل، دولت و رسانه‌های دولتی هم  نباید مسأله فلسطین را مناسبتی ببینند.

 

دولتی شدن [چیزهای دیگر] که خیلی طبیعی است؛ شما حساب کنید سازمان تبلیغات، شهرداری تهران، صداوسیما و... را، اما در مورد نخبگان، آقای دکتر! من جسارت می‌کنم، یک نقدی دارم: ما بالاخره در داخل حاکمیت، بر یک‌سری آدم‌هایی که فکر می‌کنیم نخبه‌اند در 364 روز سال سخت می‌گیریم؛ [مثلا] به خاطر اینکه یک خانمی یک کلاهی گذاشته و در یک مراسم ختمی شرکت کرده است، او را در صداوسیما ممنوع‌التصویر یا ممنوع‌البازی می‌کنیم و برایش تجویز می‌کنیم که هفته یک بار به دکتر روان پزشک مراجعه کند، بعدش هم انتظار داریم که بیاید با ما و موضع ما همراه باشد و باید به موقعش از ما و از موضع جمهوری اسلامی در مورد مثلا فلسطین دفاع کند!

 

آقای عربی! شما  نقدتان را به دولت با هر دیدگاهی که داشته باشید، نباید آنرا با مسأله‌ای  مثل فلسطین مرتبط کنید.

 

نخبگان این‌جوری‌اند که می‌گویند درست است، من می‌دانم که مردم فلسطین الآن تحت فشارند، نسل‌کشی دارد اتفاق می‌افتد و می‌دانم که بر حق هستند، [اما کاری نمی‌کنند.] دقیقا حرف شما است؛ یعنی این، از بغض معاویه است و به خاطر همین، این کار را نمی‌کنند. راه حل‌های این چیست؟

 

درست است. در قرآن  آمده است : «لا یجرمنکم شنآن قوم على ألا تعدلوا اعدلوا هو أقرب للتقوى».

 اگر شما از یک جریانی، یک نگاهی، یک دیدگاهی و یک عمل‌کردی ناراحت هستید، آن را در جای خودش بحث کنید و به نتیجه برسید. مسأله فلسطین، یک مسأله جدا از آن است؛ این یک بحث انسانی فراتر ازاختلاف جریانی است.

ما باید قضیه و رویدادهای همچون رویدادهای فلسطین را پازلی ببینیم، نه قطعه‌ای.  قطعه‌ای دیدنش، این پیامدهایی که بدان اشاره شد را هم دارد. شما این بیداری وجدان غربی‌ها را ببینید، واقعا آدم می‌ماند! من چون پیگیرم و حتما شما هم همین‌طور -چون رسانه‌ای هستید و پیگیرید- می‌دانیم که این صحنه‌ها چقدر شگفت انگیزاند! من الآن یک صحنه‌ای را دیدم  در یکی از این تظاهرات‌ها -در ایالت کالیفرنیای آمریکا- پوستر جالبی را در حمایت از فلسطینی‌ها برداشته بودند. یعنی هر تابلویی، هر عکسی و هر شعاری یک معنایی، مفهومی و عمقی دارد که متأسفانه از دید ما مخفی است و این بی‌تفاوتی‌ما هم در حق فلسطینی‌ها و هم در حق خود ما یک جفا است.

لذا من عرضم این است که بالاخره روشنفکران، هنرمندان، ادبا، سخنرانان، نخبگان و فرهیختگان ما این توجه را نسبت به این قضیه و همچنین رویدادهایی از این قبیل داشته باشند و آنها را جدای از نگاه نقادی‌شان به دولت یا به جریان‌های حاکم ببینند.

 

در قضیه طوفان الاقصی و حمله حماس به اسرائیل، شاید بیش از اینکه کشورها و گروه‌های مقاومتی دیگر و حتی اضلاع دیگر مقاومت -حزب الله، انصارالله، ایران و گروه‌های جبهه مقاومت- نقش داشته باشند، کشور قطر نقش بسیار بالایی را بازی کرد. شاید برای هیچ کسی، گروهی و جریان قابل باور نباشد که [کشوری مثل قطر] حداقل به صورت پیشتیبانی مالی ماجرا و پیشتیبانی اینکه بالاخره سران حماس در قطر بودند، [حتی] این ماجرای [میانجیگری] را پیش ببرد.

جالب است که ما می‌گوییم براساس موضع انسانی و امنیت ملی ازحفظ غزه -حتی قبل از طوفان الاقصی- حمایت می‌کنیم، ولی با عمل‌کرد ضعیف رسانه‌ای ما این‌جوری می‌شود که قطر با اینکه کار را انجام دهد، ولی حمایت از حماس در دنیا به حساب ما فاکتور می‌شود. این را هم اگر می‌شود در موردش صبحت کرد، صحبت کنید.

 

حالا در حدی که می‌شود صحبت کرد، صحبت می‌کنم.

عرض کنم که این، فقط بحث قطر نیست؛ شما مسأله عراق، افغانستان و سوریه را هم در همین چارچوب تحلیل کنید و طبیعتا مسأله فلسطین هم در همین چارچوب و شکل بوده است. اساسا ملت ما، مجاهدان ما، نیروهای پیشتاز ما در این میدان‌ها خون دادند؛ چه کسانی در برابر داعش و ورود داعش به بغداد ایستادند، چه کسانی ماشین یا بلدوزر سایکس-پیکوی2 و بازتجزیه‌ جهان اسلام و منطقه را متوقف و این بلدوزر را زمین‌گیر کردند؟ جز حاج قاسم سلیمانی! و الّا، سرنوشت شمال عراق –کردستان- سرنوشت جنوب سودان را به خودش می‌گرفت.

حلب به عنوان بزرگترین پایگاه اقتصادی و دومین استان  سیاسی سوریه، جدا می‌شد و همین اتفاق در لبنان و در کشورهای دیگر می‌افتاد. چه کسانی دربرابر این تجزیه‌ها ایستادند؟ خوب، همین‌ها بودند. دیدیم که در میدان سوریه، عراق، لبنان و به همین شکل در افغانستان، هم بیشترین قربانیان را ما دادیم و هم حمایت کردیم. قطعا اگر این ستون محکم وجود نداشت، این خیمه بر زمین می‌نشست. ولی باز متأسفانه دستاوردهایش را دیگران مصادره کردند.

خیلی عجیب است! در عراق که ترکیه –و همین‌طور عربستان و...-  بیشترین نقش را در هموارسازی ورود تروریست‌هارا داشتند، بازسازی حرمین عسکرین در اوج بحران، توسط آنان انجام می‌شد؛ یعنی مصادره در این حد! موارد تجاری هم به همین شکل. در افغانستان هم این‌طوری است. در سوریه هم به نظرم،  در بحث غزه و در نگاه به قطر، باید نگاه کلان داشت و باید واقعا یک تحول جدی در این چارچوب ایجاد کرد و در همه جا این را دید.

نمی‌دانم از روی تواضع است، از روی بی‌توجهی است یا هر عنوانی که می‌خواهید برایش بگذارید، ما در چیدن محصول موفق نبوده‌ایم. یک نگاه عمیق نسبت به تحولات منطقه لازم است.من واقعا این را عرض می‌کنم و معتقدم که این مسائل صرفا ایدئولوژیک و عقیدتی نیستند -که البته خود این هم در جای خودش مقدس است- بلکه یک بخش عمده‌اش منافع ملی است. شما تصور کنید اگر داعش و گروه‌های تکفیری این منطقه را در اختیار داشتند، به عنوان یک دشمن اصلی حالا به تعبیر آنها: فکری، دینی و مذهبی- چه بلایی سر ما می‌آوردند.

لذا این منافع ملی هم اقتضا می‌کرد که ما این حضور را داشته باشیم؛ ولی باید گفت که در درو منافع و محصول، کم آوردیم و همچنان کم می‌آوریم. در رابطه با مسأله فلسطین هم همین طور.

البته من فکر می‌کنم که دستگاه دیپلماسی ما با قطری‌ها هماهنگ و همراه است و این دیدارها و رفت‌وآمدهای مرتب، در این چارچوب است. قطری‌ها هم روابط با آمریکا را دارند و هم روابط قوی با فلسطینی‌ها دارند؛ میزبان رهبران سیاسی حماس‌اند: آقای هنیه، آقای خلیل الحیه و دیگران اقامتگاه‌شان آنجا است. آنهم نه به خاطر اینکه آن اقامتگاه انتخابی است، شاید به خاطر این است که اینها از راه مصر برای مذاکرات و ملاقات، خارج از غزه آمدند و امکان بازگشت‌شان را ندادند و به اجبار آنجا ماندند. هیچ کشوری هم حاضر نیست در این حد مایه بگذارد.

ما نباید مسائل را سیاه‌وسفید ببینیم؛ شما ببینید، شبکه الجزیره با همه امکانات عظیمی که در اختیار دارد، چقدر همراه با فلسطینی‌هااست؛ شاید هیچ رسانه‌ای به اندازه الجزیره همراهی با فلسطینی‌ها را به صورت حرفه‌ای نداشته است. ولی همین رسانه مصاحبه‌های مطبوعاتی وزیر جنگ، نخست‌وزیر و مسئولین رژیم اشغالگر را شبانه روزپخش می‌کند و امیر قطر حالا آن‌طوری که اعلام شد در حاشیه اجلاس دوبی  با رئیس جمهور این رژیم ملاقات می‌کند.

اگر ما مسائل را سیاه‌وسفید ببینیم، در چنین جاهایی که می‌رسیم، یک مقداری یکه می‌خوریم بالاخره کشورها مسائل را براساس منافع ملی‌شان پیش می‌گیرند. ما که بیشترین هزینه را در این کشورها پرداختیم و تأثیرگذارترین کشورها در رابطه با مقاومت بودیم و آن را این‌گونه از خودمان نشان دادیم، طبیعتا باید منافع ملی‌مان را هم در پسابحران داشته باشیم.

 

درست سه چهار روز بعد از حمله حماس در عملیات طوفان الاقصی، رهبری در دانشگاه افسری امام علی صحبتی داشتند. شاید همه و افکار عمومی - هم در داخل و هم در خارج- منتظر این بودند که ببینند موضع رهبری چیست؟ به نظر من، اگر صحبت‌های قبلی رهبری و مواضع ایشان را در بحران‌های این شکلی رصد می‌کردیم، خیلی چیزی دور از انتظار و عجیب و غریبی [در این سخنرانی] اتفاق نمی‌افتاد. [البته] به نظر من موضع چند روز پیش رهبری در دیدار با بسیجیان که فرمودند قرار نیست که اگر رفراندومی هم برگزار بشود، مردمی که شاید آنجا حاکمیت را به دست ندارند، به درون دریا ریخته بشوند، یک مقداری موضع غیر قابل انتظار از مواضع قبلی در ایران بود؛ ما سال‌های قبل -شاید در مواضع غیر رسمی‌تر- شنیده بودیم که شما باید بروید شناکردن را یاد بگیرید که روزی فرار کنید.

 من می‌خواهم این را از شما پرسم که اول موضع رهبری و بعد از آن موضع اضلاع مقاومت: سید حسن نصرالله به عنوان یکی از اضلاع جدی مقاومت، حرکت انصارالله یمن و گروه‌های مقاومت در عراق را تا اینجا چگونه ارزیابی می‌کنید؟ فکر می‌کنید که متناسب با انتظارات افکار عمومی بوده است؟

همان‌طوری که شما فرمودید، به خاطر مقاومت‌ها و تونل های زیرزمینی حماس، یک اتفاقی عجیب و غریبی دارد در دنیا می‌افتد؛ [اسرائیل با] این حجم از بمباران هوایی [باز هم] نتوانسته است حملات زمینی‌اش را ادامه بدهد. اما با توجه به اینکه اسرائیل فعلا هیچ قصدی برای توقف حملات ندارد و با توجه به این اتفاقات اخیری که افتاده، آیا فکر می‌کنید که اضلاع مقاومت وارد ماجرا شوند؟

بالاخره برای کسی پنهان نیست که آمریکا دارد تلاش می‌کند تا اسرائیل را متقاعد کند که همین‌جا بایستد، ولی نتانیاهو -به قول شما- دارد آن شکست مفتضحانه 7 اکتبر و شکست‌های داخلی و جریان سیاسی‌اش را کاور می‌کند. [باتوجه  به این وضعیت] فکر می‌کنید که اسرائیل کوتاه بیاید؟

 

اجازه بدهید که با این نظر اخیرتان مخالفت کنم. آمریکایی‌ها به هیچ وجه دنبال توقف جنگ نیستند؛ آمریکایی‌ها دنبال سرعت‌بخشیدن به این ویرانی‌اند. آمریکایی‌ها به دنبال تمام کردن سریع داستان، همراه با ویرانی کامل غزه هستند تا مشکل انتخاباتی‌شان را حل کنند. ادامه این روند، باعث خیز بلندتر افکار عمومی در آمریکا و غرب می‌شود که روی حکومت فشار آورده و رأی‌ها را پایین می‌آورد. از طرف دیگر، آمریکایی‌ها نمی‌خواهند این پروژه آسیب ببیند و به خاطر همین است که مرتب مهلت‌های یک ماهه می‌دهند؛ چندین بار بر نتانیاهو و اسرائیلی‌ها فشار آوردند. در همان مدت دو هفته‌ای آتش‌بس، شما دیدید که اول نسبت به حمله زمینی مردد بودند و امروز و فردا می‌کردند. اما مقامات آمریکایی، حتی خود وزیر خارجه آمریکا می‌آید در چهار جلسه فرماندهی جنگ شرکت می‌کند و می‌گوید قضیه را با ویرانی، با پیروزی و با اشغال غزه تمام کنید. آمریکایی‌ها دنبال چنین تمام شدنی‌اند، نه دنبال توقف جنگ.

تا به امروز آنچه که نشان می‌دهد، علی‌رغم این درد بزرگ و این نسل کشی، همچنان اسرائیل شکست‌خورده است و آمریکایی‌ها هم همین طور؛ به خاطر اینکه اینها سه هدف عمده داشتند: نابودی کامل حماس، اخراج فلسطینی‌ها و آزادی بدون قید و شرط اسیران اسرائیلی در دست حماس، امروز هیچ کدام از اینها اتفاق نیفتاده است. فعلا خود اینها با جریانی که آنها را دشمن می‌دانند، خواهان نابودی‌اش هستند و تمام این لشکرکشی‌ها را به خاطر نابودی آنها به راه انداخته‌اند، مجبورند مذاکره کنند. این مذاکره نیز به‌گونه‌ای است که واقعا یک رسوایی را بر این رژیم تحمیل می‌کند.

در حین این مبادله، حتی در نقطه تحویل و مبادله اسرا و جاهایی مختلف، صحنه‌هایی زیبایی از پیوند مردم با حماس رقم خورد؛ چهره‌های بشاش و حرکت‌های عاطفی که اسیران نسبت به حماسی‌ها نشان می‌دهند، حضور یک حیوان همراه با یک اسیراسراییلی و...، همه‌اش پیام دارد و همه‌اش به نظر من یک نوع پیروزی برای فلسطینی‌ها در این جنگ روانی و در این جنگ نظامی است.

لذا همه این بمباران‌ها فقط به‌خاطر ایجاد یک نوع پوششی برای آن شکست و ارضای افکار عمومی داخل رژیم است. بالاخره تا الآن، 500 هزار آواره برای اولین بار در  تاریخ این رژیم اتفاق می‌افتد، تا به امروز  350 هزار مهاجرت معکوس به خارج از سرزمین‌های اشغالی را شاهد بودیم و مسائل مختلف دیگر اقتصادی و... .

عرضم این است که تا الآن این حملات به عنوان پوشش برای  شکست اسرائیل است و همچنان این پیروزی‌ها برای مقاومت ادامه دارد. البته خطرناک هم است؛ بالاخره این مردم تا چه حدی می‌توانند مقاومت کنند و بمانند؟ یا آتش، یا مصر؟ این مردمی که همانجا ماندند، صحنه‌های دلخراش را داریم می‌بینیم. لذا به این شکل این پیروزی ادامه دارد.

 

من در مورد واکنش اضلاع دیگر مقاومت هم پرسیدم.

 

مدت‌ها قبل -از حدود سه سال پیش- وحدت میدان‌ها در ادبیات مقاومت ظاهر می‌شود و حالا اصطلاح «وحدة الساحات» به عنوان وحدت میدان‌ها است که این قواعد و فرمول بازدارندگی را خیلی محکم‌تر و وسیع‌تر می‌کند؛ یعنی تو  بزنی، همه اضلاع مقاومت وارد صحنه می‌شوند. به نظر من این ورود، ورود خیلی خوبی بود.

حالا من نکته‌ای بعدی را عرض می‌کنم که خیلی کلیدی است و این در رابطه با سخنان مقام معظم رهبری هم هست. وحدت ساحات شروع شده است؛ شما می‌بینید که یمن به شکلی وارد می‌شود که آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها را واقعا مستأصل می‌کند. این ورود، پیامدهایی بزرگی دارد و شجاعانه هم وارد می‌شوند؛ بالاخره یمنی‌ها با اینکه ده سال جنگ را تحمل کردند و زیرساخت‌های اقتصادی‌شان آسیب دیده است، ولی مردم با روحیه و شجاع‌اند که این‌گونه متهورانه وارد می‌شوند. عراقی‌ها به این شکل پایگاه‌های آمریکایی‌ها را می‌زنند که امروز بحث بیرون رفتن‌شان از سوریه مطرح است؛ یعنی دیروز در کنگره مطرح شده بود. حالا سوری‌ها به دلایلی، این صحنه را فعلا نگهداشته‌‍‌اند.

در لبنان، حزب‌الله به این شکل وارد می‌شود و علاوه بر حزب‌الله، برای اولین بار جماعت اسلامی که همان شاخه اخوان المسلمین لبنان است و پایگاه‌شان در شبعا و کفر کلا است، اینها عملا وارد جنگ شدند و با تابلو هم وارد جنگ شدند. نکته مهم در ورود و در وحدت میدان‌ها، مدیریت این جنگ است؛ به نظر من این یک ابتکار بزرگی است که شما هم بجنگید و هم اعلام جنگ نکنید؛ این برای آمریکایی‌ها، برای غرب و خود اسرائیلی استیصال است.

نتانیاهو از همان روز دوم جنگ ، از اولین سخنرانی بعد از طوفان تا به امروز، هرجا که فرصتی پیدا می‌کند، ایران را متهم می‌کند؛ علتش این است که او می‌خواهد تهران -  واشنگتن را درگیر کند و خودش کنار بنشیند، قلیانش را بکشد و این صحنه را از داخل به خارج منتقل کند. تمام هدف، برنامه‌ریزی، نوع سخن گفتن و نوع موضع‌گیری‌اش در این راستا است تا جنگ آمریکا-ایران شروع بشود و این دو درگیر شوند تا خودش بتواند در سایه این جنگ، آرامش خودش را بازیابد.

به نظر من این هنر حزب‌الله و هنر رهبری است. این یک راهبرد فوق‌العاده مهم رهبری است که بالاخره سعی شد تا این جنگ به این شکل مدیریت شود. نیروهای حزب‌الله در همان روز اول حمایت حزب‌الله از فلسطینی‌ها، تمام سیستم‌های اطلاعاتی، مخابراتی و جاسوسی این رژیم را در طول مرز -که سالیان سال پایه‌ریزی شده بود و هزینه‌های هنگفتی هم شده بود- بدون اینکه اعلام جنگ بشود، از بین بردند و نابودی این زیرساخت‌های اطلاعاتی، مخابراتی، جاسوسی و امنیتی، بالاخره راه را برای حملات بعدی هموار کرد. امروز صداهای بلند و فشار علیه رژیم در داخل ایجاد شده است؛ از همین الآن هشدارهای عدم بازگشت به شهرک‌های صهیونیست‌نشین در طول مرزشنیده می‌شود که خود این یک نوع پیروزی برای حزب‌الله و برای مقاومت به حساب می‌آید و خود این، یک نوع جنگ است و این جنگ، جنگ تمام عیاری است.

اتفاقاتی که بعد از آتش‌بس، در جنوب لبنان دارد می‌افتد، فوق العاده است و جنگ تمام عیار است؛ در آنجا یک سوم ارتش رژیم زمین‌گیر است و اگر به خاطر ورود حزب الله به جنگ، این ارتش زمین‌گیر نبود، باید حملات خودش را به غزه بیشتر می‌کرد. همه کسانی -حالا بعضی از روشنفکران، بعضی از شخصیت‌های بزرگ در جهان اسلام- که نسبت به عدم ورود مقاومت یک نوع انتقادهای ضمنی داشتند، الآن به اشتباه‌های خودشان پی‌بردند؛ از جمله  طارق سویدان یکی از رهبران اخوان المسلمین کویت توئیت زد و عذرخواهی کرد. همه الآن متفق القول هستند که چقدر محور مقاومت این ساحات، میدان‌ها و این اضلاع که وارد شدند، هوشمندانه این جنگ را دارند ادامه می‌دهند.

ما زبان تشکر را روزانه از رهبران نظامی و سیاسی حماس و دیگر گروه‌های فلسطینی در ملأ عام، پشت تریبون‌ها و در موضع‌گیری‌های آشکارشان می‌شنویم. اتفاقا بازخورد منفی هم بین تکفیری‌ها، وعاظ‌السلاطین و جریان‌های وابسته به حکومت‌ها در جهان اسلام به وجود آورده است؛  تکفیری‌ها و جریان‌های همسواین‌ها ،تشکرکنندگان را متهم به حمایت از -حالا تعبیرهایی که به کار می‌برند- رافضی‌ها و شیعه می‌کنند. لذا ورود رهبری به این شکل و ورود حزب الله به این شکل و این ادبیات که بحث انتخابات رفراندوم را مطرح کردند، به نظر من هم به‌جا است و هم مردم جهان و افکار عمومی آن را می‌پسندد و به شکل هوشمندانه هم دارد مطرح می‌شود. اگر انتخابت واقعا زیر نظر یک نهاد رسمی جهانی و مورد قبول واقع بشود، نتیجه‌اش از الآن آشکار است و درست است که به‌هیچ‌وجه اسرائیل این را نمی‌پذیرد، ولی طرح آن هوشمندانه است.

ببینید آقای عربی! اینها انتخابات که هیچ، خود این پروژه دو دولت را هم نمی‌پذیرند. طرح دو دولت که اساسا وعده‌ آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها بود و از زمان کمپ دیوید تا اسلو1، اسلو2، مادرید، شرم الشیخ، طرح فهد و ده‌ها قطعنامه‌ای صادره از سوی سازمان ملل در حمایت از دو دولت، مطرح شده بود، اسرائیلی‌ها تا الآن به‌هیچ‌وجه زیربار آن نرفته اند و همه را به بازی گرفتند و حتی به یک بند از قطعنامه‌های سازمان ملل هم پایبند نبودند.

توافق‌نامه‌هایی که با نظارت آمریکایی‌ها از زمان کارتر تا به امروز ادامه داشته را عمل نکردند. اینها به صورت نمادین سطل آشغال می‌گذاشتند، هر قطعنامه‌ای که صادر می‌شد آن را پاره کرده داخل سطل آشغال می‌انداختند که یک دهن‌کجی به افکار عمومی و به همه بود. اینها دو دولت را نمی‌پذیرند و اصلا امکان‌پذیر هم نیست؛ این ناعادلانه است که شما یک دولتی که 75 سال سابقه دارد و تمام زیرساخت‌های سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی‌اش را محکم نگهداشته، بیایید یک دولتی در کنار آن دولت بسازید. ساخت دولت بدون هیچ‌گونه امکانات! طرح دو دولت در این شرایط، به معنای آوارگی هشتصد هزار یهودی و صهیونیست از شهرک‌های پیرامونی غزه و مرزهای جنوبی لبنان است. آیا اسرائیلی‌ها می‌توانند این هشتصد هزار آواره را تحمل کنند؟ اصلا می‌شود؟ امکان‌پذیر است؟

این مانع اول، بعدش هم یک رسوایی برای این رژیم است؛ هشتصد هزار نفری که الآن ساکن همین شهرک‌ها هستند را با تشویق‌هایی متعدد از تمام دنیا جمع کردند، نتوانند امنیت‌شان حفظ کنند و بعد بگویند دو دولت و اینها را مجددا آواره کنند! خوب، اینها کجا بروند؟ اگر برگردند به کشورهای‌شان، پس این وعده‌های دروغین چه بوده؟ اصلا کل سیستم به هم می‌ریزد. بعدش هم، اصلا این رژیم بر مبنای امنیت قرار گرفته است؛ اگر این امنیت را حذف کنید چیزی از آن باقی نمی‌ماند. لذا طرح دو دولت اصلا عملی نیست و امکان‌پذیر هم نیست.

 

رفراندوم؟

 

وقتی دو دولت را نمی‌پذیرند، رفراندوم را می‌پذیرند!؟ با این هشت میلیون! شرط رفراندوم این است که همه فلسطینیان شرکت کنند؛ ما هشت میلیون آواره فلسطینی خارج از فلسطین اشغالی داریم. اسرائیل به هیچ کدام اینها اعتراف ندارد.

 

چون موضع رسمی ما این است که بالاخره باید رفراندوم برگزار شود!

 

بله، ما بالاخره باید این حرف را بزنیم؛ چون حرف منطقی است. اولا، منطقی است؛ ثانیا، تنها راه حل هم است. شما می‌گویید راه‌حل نظامی نمی‌خواهیم، راه حل سیاسی؛ خیلی خوب، راه حل سیاسی هم این است. راه حل سیاسی اینها این است که آقای عرفات درپیش گرفت، وی در سال 1974 –اگر اشتباه نکنم- به سازمان ملل آمد، تفنگش را کنار گذاشت و شاخه‌  زیتون برداشت، گفت ما صلح می‌خواهیم؛ می‌پذیریم که شما خانه ما را اشغال کردید! اشکال ندارد، بیایید در این خانه با هم زندگی کنیم و خانه‌مان را تقسیم کنیم؛ یعنی از بخش از حقوق فلسطینی‌ها کوتاه آمد و گذشت کرد. این را در برابر جهان گفت، نه در اتاق بسته. همچنین،  سادات در سال 1978 به سرزمین‌های اشغالی رفت و آنجا ندای صلح سرداد.

وغوغایی به پا کرد و در جهان عرب و جهان اسلام یک کار خارج از عرف بود و امام راحل هم تصمیم به قطع رابطه با مصر کرد و کشورهای دیگر هم بر این اساس تصمیم گرفتند. سپس کمپ دیوید با حضور خود  کارتر تشکیل شد. بعدش هم همین نشست‌های زنجیره‌ای تا به امروز ادامه یافت. کدامش عملیاتی شد؟ توسعه شهرک‌ها به شدت عین قارچ ادامه دارد. عرفاتی که سردمدار این سازش بود و پرچم سفید و شاخه زیتون برداشته و داعیه صلح و راه حل‌های سازشکارانه‌  سیاسی را داشت، در مهد آزادی و دموکراسی در درون بیمارستان با بدترین مواد ممکن مسمومش کردند و چنان مسمومش کردند که تا به امروز، نه ساف، نه فلسطینی‌های  و نه حتی خانواده‌اش امکان کالبد‌شکافی جسد او را نیافتند. خوب، این هم راه حل سیاسی است. مردم باید چه کار کنند؟ چرایی این حمله این است که خوب، مردم الآن اگر از سرزمینشان دفاع نکنند باید چه کار کنند؟

شگرد اسرائیلی‌ها این است که هر حادثه‌ای را سرآغاز آن حادثه می‌دانند و براساس آن، شروع به مظلومیت‌نمایی می‌کنند؛ وزیر دفاع آمریکا دیروز در یک‌سری صحبت‌هایی، می‌گفت تقصیر فلسطینی‌ها است، اینها –اسرائیلی‌ها- در خانه‌های‌شان نشسته بودند، فلسطینی‌ها آمدند حمله کردند و بعد این طوفان اقصی اتفاق افتاد! او نمی‌گوید که این  واکنش و عکس العملی است به توهین‌ها، زندان‌ها، به هفتادوپنج سال سرکوب، اشغال، تجاوز و کشتار است.

من بارها عرض کردم که ما نام  کفر قاسم و دیریاسین و صبرا و شتیلا را در ذهن مان  داریم و می توانیم مجسم کنیم، اما هفتصد روستا چنین سرنوشتی را داشتند. اما فقط در این سه، چهار منطقه راوی بوده است، ما این‌ها را به خاطر داریم؛ زیرا هم راوی بوده و هم اتفاقا دوربین بوده است. در حالی که جاهای مختلف فلسطین همین سرنوشت غزه را داشتند، ولی چون آنجا راوی نبوده، ما آنهارا به خاطر نداریم.

آقای پاپه مورخ و استاد دانشگاه یهودی که الآن در لندن هم تدریس می‌کند، یک کتابی دارد - در جمهوری اسلامی هم کتاب سال شده است- و باعنوان «نسل‌کشی قومیتی فلسطینی‌ها» ترجمه شده است، این نویسنده یهودی هم است، از اسرائیل اخراج و سلب تابعیت هم شده است و الآن هم در قید حیات است، با ما هم زاویه دارد، با همه اینها، او مستند می‌گوید که هفتصد روستا چنین سرنوشتی داشتند و در آنجا نه راوی بوده و نه دوربین. لذا  عملیات توفان الاقصی، واکنش به این جنایت‌ها است و مردم فلسطین راه دیگری نداشتند.

 

تقریبا می‌توانیم این برداشت را از صحبت‌های شما بکنیم که اتفاقاتی که در کرانه باختری برای تشکیلات خودگردان می‌افتد را برای غزه خیلی امکان‌پذیر نمی‌دانید؛ یعنی نمی‌تواند در آنجا همان مدل اجرا بشود، حتی در مورد خود تشکیلات خودگردان. دوست داریم نظرتان را بدانیم؟

 

به نظر من، خیلی سوال مهم و معنی‌دار است. حکومت خودگردان آقای عرفات -شهید عرفات- و بعد بقیه، به گونه‌ای مسائل را با رژیم صهیونیستی حل و فصل کردند که به دلایلی -حالا با هر توجیهی- خود جوانان فلسطینی حامی امنیت سرزمین‌های 1948 و اسرائیل امروز بودند و این جوانان حقوق می‌گرفتند که بتوانند یک کمربند امنیتی برای رژیم صهیونیستی در گناره غربی ایجاد کنند و این کار را سال‌ها انجام دادند. بعد از اینکه انتخاباتی انجام شد، اینها در غزه رأی نیاوردند و آمدند کرانه غربی و رام الله را به عنوان قرارگاه و مقر حکومتی خودشان قرار دادند؛ یعنی در واقع به لحاظ افکار عمومی فلسطینی‌ها جایی در غزه نداشتند. مردم کرانه غربی هم به خاطر حاکمیت ساف و حکومت خودگردان، زندانی و سرکوب می‌شدند.

اینها هم به خاطر جلوگیری از بازداشت‌ها، هویت درونی خودشان را پنهان می‌کردند، تا اینکه بالاخره امروز خود اینها خارج از آن چارچوب سازمانی جریان‌های جهادی فلسطین، به عنوان یک قدرت بزرگی در سالیان اخیر ظاهر شدند و علیه اسرائیل عملیات انجام دادند. الآن همین‌ها یک سوم یا نیمی از ارتش اسرائیل را در طی دو سه سال اخیر همان‌جا زمین‌گیر کردند و این نشان‌دهنده تحول فلسطینی‌ها است.

به خاطر همین می‌گوییم که ممکن است فلسطینی‌ها در غزه سرکوب شوند و با یک نگاه واقع‌بینانه و باتوجه به  شدت این حملات و شدت سرکوب، این خطر سرکوبی‌شان هم است و ممکن است این کار انجام بشود، اما آیا این به‌معنای پایان مقاومت فلسطینی‌ها است؟ به هیچ وجه. به خاطر اینکه فلسطینی‌ها یک روزی انتفاضه‌شان، فقط انتفاضه سنگ بود و اینها با سنگ به صورت نمادین در دو مرحله: انتفاضه سنگ و انتفاضه اقصی، با اسرائیلی‌ها می‌جنگیدند.

بعد از آن، همین آقای سنوار–بعد از آزادی‌اش- مبتکر راهپیمایی‌های بازگشت بود؛ یعنی بعد از اینکه انتفاضه و درگیری چندساله سنگ به صورت نمادین تأثیر نداشت، چهل، پنجاه جمعه می‌رفتند به سمت مرزها و به صورت نمادین، راهپیمایی‌های بازگشت می‌کردند تا افکار عمومی دنیا را متوجه خودشان کنند. اینها مبارزه را در این چارچوب پیگیری کردند. سپس، این انتفاضه سنگ و راهپیمایی بازگشت، تبدیل به یک سیستم دفاعی موشکی شد که می‌تواند با آن حتی تل‌آویو را هدف قرلر دهد و این توانمندی، بازدارندگی امروز را به وجود آورده است. لذا  ممکن است  حماس در مرحله‌ای سرکوب شود، ولی این به هیچ وجه به معنای خاموش ساختن مقاومت فلسطینی‌ها نیست.

نمونه‌اش کرانه غربی است که سالیان سال از یک طرف، تحت یوغ حکومت خودگردان و رژیم صهیونیستی بود، از طرف دیگر، وضعیت اقتصادی‌ اش هم نابهنجار بود و نهایتا اینکه بعد از همین 7 اکتبر، حدود سیصد چهارصد نفر اینها را شهید کردند و چند هزار نفرشان را دستگیر کردند. بالاخره اینها همه نشاندهنده اوج‌گیری نسلی است که اساسا اسرائیلی متولد شده، اسرائیلی بار آمده و با  فرهنگ اسرائیلیان بزرگ شده  و به مفهوم امروزی، همه اینها شهروند اسرائیلی‌اند، اما در برابر اسرائیل چنین مقاومتی را رقم زده و این‌گونه مقاومت می‌کنند و می‌جنگند.

الآن باید جامعه‌ما و نسل جوان‌ما به نحوی، از زندگی ذلت‌بار  فلسطینی‌ها در اردوگاه‌های کشورهای پیرامونی مطلع شوند؛ کسانی که در خرابه‌هایی با کمترین برخورداری از حقوق انسانی زندگی می‌کنند. اما همچنان کلید را به عنوان  نماد بازگشت یا به گردن‌شان آویزان کرده‌اند، یا به امید بازگشت روی دیوارها زده‌اند. اینها که از کمترین حقوق انسانی برخودار نیستند، در اردوگاه‌های کشورهای مختلف -لبنان، سوریه، اردن، مصر- پراکنده‌اند. امروز هم دلیلی که مردم غزه بیرون نمی‌شوند، این است که نمی‌خواهند این‌گونه زندگی کنند؛ اینها مرگ تدریجی را نمی‌خواهند، می‌گویند یا ما را بزنید شهید بکنید و یا اینکه در سرزمین مان می مانیم و به این خاک می‌چسپیم.

 

آقای دکتر! یکی از مزیت‌های شما این است که علاوه براینکه مسائل را خوب رصد می‌کنید، در میدان هم حضور داشتید. بابت جمع بندی بحث، می‌خواهم چند تا سوال کوتاه از شما بپرسم: پیش‌بینی‌تان از وضعیت آینده جنگ چیست؟ جنگ تا کجا ادامه پیدا می‌کند؟ آیا آن طور که گفتید، آمریکایی‌ها این ویرانی را تسریع می‌کنند؟ در ذیل همین، آینده سیاسی نتانیاهو در دولت اسرائیل و آینده سیاسی حماس را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

من برای این وضعیت امروز، سه سناریو را قائلم:

یا اسرائیلی این زدن و حملات را ادامه می‌دهند، در این صورت چیزی هم دستگیرشان نمی‌شود و با فرض اینکه افکار عمومی داخلی خودشان را ارضا می‌کنند، فقط شدت این ویرانی‌ها را زیاد می‌کنند؛ چون بالاخره یک حالتی انتقامی هم هست.

من باز یک مقداری از بحث خارج می‌شوم؛ آنجایی که من یک پای توسعه‌طلبی این رژیم را عرض کردم، پای دوم آن را نگفتم. پای دوم توسعه‌طلبی این رژیم بر نژادپرستی مذهبی و خودبزرگ‌بینی استوار است؛ اینکه تنها ملت برگزیده خداونداند، و بر این مبنا، تمامی غیر یهودی‌ها، حیوان‌های انسان‌نمایند. اینها همه واقعیت‌ها و آموزه‌های غیر اخلاقی و برداشت‌های انحرافی از تورات است که در تلمود جمع‌آوری شده و اینها امروز آن را اجرایی می‌کنند. اینکه لحظاتی قبل از آتش‌بس، یک سرباز یا یک فرمانده اسرائیلی خانه و ساختمان هفت‌طبقه را می‌زند و ویران می‌کند و بعد از راه بی‌سیم، آن را به عنوان هدیه شب تولد فرزندش، پیش‌کشش می‌کند، یا این شعارهایی که کودکان اسرائیلی روی موشک‌ها می‌نویسند و بعد پرتاب می‌شود، یا اظهارات خاخام‌های یهودی مبنی بر ضرورت کشتار کودکان و حشرات موذی نامیدن آنها ، همه اینها تأثیرات همان آموزه‌های انحرافی و نژادپرستی مذهبی صهیونیستها است.

 

فیلم‌های کوتاهی هم است که در تیک تاک بولد می‌کنند.

 

کاملا درست است. این خاخام‌های یهودی می‌گویند، غیر یهودیان حشرات موذی‌اند که  نباید به اینها رحم کرد و زودتر اینها را باید از بین برد؛ این نگاه، نگاهی مبتنی بر نژادپرستی مذهبی تمام عیار است که باور دارد دیگران یا یهودی اند، یا در خدمت یهودیت؛ اگر غیر از این باشند، باید از بین بروند. این یک فرمول فتوای مذهبی است که براساس آن امروز دارد عمل می‌شود.

حمایت آمریکایی‌ها از اینها هم حمایت راهبردی است و این حمایت بیش از اینکه حتی سیاسی و راهبردی باشد، عقیدتی است. من دیشب یک کلیپی از کارتر دیدم که با صدا و تصویر این حملات را به شدت محکوم می‌کند اینها را ناجوانمردانه می‌داند، بعد که از او می‌پرسند اگر نظر تو این است، چرا موضع نمی‌گیری؟ می‌گوید من مسیحی‌ام و ما براساس قانون، موظفیم از هرآنچه که اسرائیلی‌ها انجام بدهند، حمایت کنیم. این نص گفتار  کارتر با تصویر و با صدای خودش است. این نگاه اینها است و این حمایت را هم خواهد داشت.

اگر سناریوی اول عملی شود، این حملات هم ادامه خواهند داشت و حمایت‌های آمریکایی‌ها هم علی‌رغم اینکه یک سقف زمانی برای آن می‌دهند، امکانش است که مرتب این سقف زمانی تمدید شود؛ یعنی با شرایط مختلف، یک ماه بشود دو ماه، دوباره بشود سه ماه، تا فلسطینی‌ها را کاملا در غزه مستاصل کنند و اینها را به سمت مصر یا اردن کوچ بدهند.

سناریوی دوم این است که بالاخره اینها در میدان شکست بخورند و عقب‌نشینی کنند؛ این همان چیزی است که در این سه روزه دارد اتفاق می‌افتد. خود آنها اعلام کردند که 70درصد شمال غزه را رها کرده و از آن عقب‌نشینی کرده‌اند. حالا این درست است یا غلط، خود اسرائیلی‌ها این را گفته‌اند. آماری هم که در طی سه روز گذشته داده شده است، آمار تکاندهنده‌ای برای این رژیم ؛ با این شرایط غزه، حدود 150 نفرشان کشته شده و 20 یا 30 تانک‌شان نیز از بین رفته است. بالاخره، این سناریو عقب‌نشینی و شکست اسرائیل است که پیامدهای بزرگی نیز برای رژیم خواهد داشت.

سناریوی سوم، راه حل سیاسی است که مجددا بیایند طرح یک آتش بدهند و مبادله در سطح کلان صورت بگیرد؛ یعنی براساس همان فرمول شالیط، سرباز اسیر اسرائیلی، در مقابل همه اسرای اسرائیلی، همه زندانیان فلسطینی آزاد بشوند. اگر این کار صورت بگیرد، بازسازی غزه نیز توسط کشورهای عربی-اسلامی و جریان‌های خیّری که در همه‌جا وجود دارند و به نحوی به فلسطینی‌ها اطمینان داده‌اند، مجددا انجام بشود.

به نظر من در هر سه سناریو، آمریکایی‌ها، غرب، حامیان اسرائیل و خود اسرائیل شکست خورده‌ میدانند و فلسطینی‌ها پیروزمندند. این یک شعار نیست، بلکه یک واقعیت است؛ اگر سه هدف بزرگی که عرض کردم که مدنظر اسرائیل از روز اول بود، تحقق پیدا نکند، این به‌معنای پیروزی فلسطینی‌ها است. قطعا شرایط این رژیم نسبت به بازخوردهایی بعدی این تحولات در دنیای غرب، مسأله عادی‌سازی روابط با کشورهای پیرامونی و کشورهای عربی، وضعیت امنیتی، ساختار اقتصادی و از همه مهمتر، هیمنه نظامی این رژیم بعد از 7 اکتبر با قبل از 7 اکتبر متفاوت خواهد شد و این وحشت حملات یا وحشت مجدد وزیدن طوفانالاقصی همچنان اسرائیلی‌ها، شهرک‌نشین‌ها و یهودی‌ها را دنبال خواهد کرد.

 

نتانیاهو را چه؟

 

لحظات اولیه آتش‌بس و حل سیاسی نهایی –آتش بس دائم، نه موقت- سرآغاز بحران جدی و طوفانی خواهد بود که به نحو دیگری این رژیم را دربر خواهد گرفت و اولین قربانی این طوفان، نتانیاهو است. هم کمیته‌های حقیقت‌یاب تشکیل خواهد شد، هم اتهام‌زنی‌ها به وجود خواهد آمد و چه‌بسا ممکن است ترورهایی از طرف خانواده‌های کشته شدگان به سبکی که در گذشته هم اتفاق افتاد واقع شود.

بحران بعد از سیف القدس را نباید از یاد برد که در آن، بحران در حاکمیت ایجاد شد، تشکیل کمیته حقیقت‌یاب و کنار گذاشتن اولمرت بعد از جنگ 33 روزه را باید درنظر بگیریم. الآن نیز این طوفان، مجموعه حاکمیت را درنوردیده است و اولین قربانی آن، نتانیاهو است. البته من خیلی موافق این ادبیات نیستم که اگر نتانیاهو قربانی باشد، برای فلسطینی‌ها خوب خواهد بود؛ زیرا اینها همه‌شان در نسل‌کشی فلسطینی‌ها، در این پرورژه استعماری، در مخالفت با جمهوری اسلامی و سرنگونی آن یکسانند. اختلاف درونی آنها سر سهم‌خواهی و سهمیه‌بندی این جریانات و این اشخاص است.

لذا اگر این برود، آن می‌آید و اگر آن برود، این می‌آید، خیلی برای ما و برای فلسطینی‌ها متفاوت نیستند؛ همه‌شان قصابند، همه‌شان جلادند؛ از شارون، بگین و گلدا مایر گرفته تا به امروز، از هرتسل 1897 گرفته تا به امروز، همه‌شان یک خط را پیش می‌برند و همه‌شان به  توسعه‌طلبی، توسعه‌خواهی و برتری نژادی ایمان دارند و همه هم در این مسیر گام برمی‌دارند.

 

برای جمع‌بندی هرآنچه را که فکر می‌کنید مناسب است را بفرمایید.

 

برای جمع‌بندی شاید هم فرصت کوتاه باشد و هم اینکه در برابر آن عظمت کار انجام شده همه مسائل را شاید نشود کالبد شکافی کرد، ولی به صورت تیتروار یک مروری برآنچه که گفته شد را عرض می‌کنم:

اولا، حرکت فلسطینی‌ها یعنی طوفان الاقصی، یک حرکت بزرگی بود که در تاریخ این رویارویی‌ها بی‌سابقه است.

نکته دوم، این حرکت نشان داد که آن هیمنه، سلطه دروغین و جایگاه دروغینی که برای این رژیم ساخته بودند که کشورهای مختلف را نیز مرعوب کرده بود و به آنها اطمینان داده بودند که تنها ما هستیم که می‌توانیم از شما حمایت کنیم، چقدر پوشالی بوده که با کمترین حرکت فروپاشید.

نکته سوم، این که مقاومت را باید پازلی دید و نه قطعه‌ای. ولی اگر همان قطعه فلسطین را درنظر بگیریم و خواسته باشیم نگاهی به حماس و جریان‌های جهادی هم‌پیمان حماس بیندازیم، می‌بینیم که چقدر متفاوت شده‌اند و نسبت به گذشته چه جهش‌هایی واقعا افتخارآمیزی را طی کرده‌اند. اینها امروز هم در عرصه رسانه، هم در عرصه نظامی، هم در عرصه غافلگیری و امنیتی پیش‌رفت‌های هوشمندانه‌ای را رقم زدند؛ این شبکه‌ها و شهرهای زیرزمینی، پیش‌بینی‌هایی خیلی دوراندیشانه‌ای است که شاید هیچ جریانی انقلابی مسلحی در سطح دنیا چنین وضعیتی را نداشته است. حتی مبارزان آمریکای لاتین در کشورهای مختلف و خود کمونیست‌ها در قبل از انقلاب 1917، هیچ‌کدام چنین نبوده‌اند و این یک نمونه منحصر به فردی است. بعد در همین چارچوب مبارزاتی‌شان، چقدر مسائل اخلاقی، انسانی و پایبندی به مسائل اسلامی و باورهای مذهبی‌شان برجسته است. این خود یک نوع تبلیغ بزرگی برای انسانیت و آیینی که به آن اعتقاد دارند و این زیباترین تبلیغ اسلام است که در عین جنگ و در عین  فضای تبلیغاتی ظالمانه‌ای که برعلیه شان است، چنین پایبندی به ارزش‌های  دین الهی دارند.

و نکته آخر اینکه، بالاخره حرکت جهادی فلسطینی‌ها ، دفاع از سرزمین و حقوق‌شان است؛ حقوقی که هم قوانین بین المللی آنرا درنظر گرفته است و هم آیین، دین و مذهب‌شان و هم این حقوق انسانی است. اینها هرآنچه را که دارند انجام می‌دهند، دفاع از حقوق شان، از سرزمین‌شان، از ناموس‌ و از حق زیستن‌شان است.

و بالآخره  واقعا این یک رسوایی است برای رژیم‌های عربی و برای کل ملت‎‌های عربی و اسلامی که چگونه این صحنه‌های دلخراش و این کودک‌کشی‌ها، نسل‌کشی‌ها و این جنایت‌هایی فجیعی که در تاریخ بشریت وجود نداشته است را این‌گونه می‌بینند، اما قدرت به حرکت درآوردن یک کامیون کمک رسانی جهت ارسال دارو را بدون اذن غرب و آمریکا هم ندارند و فاقد چنین اختیاری اند! این یک فاجعه است و این یک رسوایی است.

 

 ممنونم آقای دکتر! خیلی خیلی باعث افتخار بود که خدمت شما بودیم.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.