«در کنار فقدان کارآمدی، عدم مشروعیت بین المللی و عدم حداقل مشروعیت داخلی ، میلیون ها نفر از زنان افغان عملا زنده به گور شده اند و ما نمی توانیم این را نادیده بگیریم. با کدام معیار شرعی ، عرفی و اخلاقی طالبان زنان افغانستان را از تحصیل محروم کرده اند؟ اصولا آموزشی که انجام می دهند هم قابل قبول نیست و آنچه آموزش می دهند ترور است.»
به گزارش جماران، همایش علمی بین المللی «جریان شناسی مقاومت در افغانستان» روز چهارشنبه 24 آبان ماه با همکاری نهادهای علمی از افغانستان، ایران، روسیه، ترکیه، هندوستان، تاجیکستان و پاکستان در دانشگاه خوارزمی تهران برگزار شد. در این همایش چندساعته بیش از ده مقام، کارشناس و تحلیلگر مسائل افغانستان از کشورهای افغانستان، تاجیکستان، ایران، روسیه و ترکیه به بحث و تبادل نظر درباره وضعیت امروز افغانستان و آینده جریان مقاومت پرداختند.
محمد علی بهمنی قاجار، حقوقدان، مدرس دانشگاه و پژوهشگر مطالعات افغانستان در یکی از بخش های این نشست چندساعته به بررسی اما و اگرهای تشکیل دولت فراگیر در افغانستان پرداخت.
«تشکیل دولت فراگیر» دغدغه همه دولت های افغانستان بود
از دهه 1980 موضوع اجماع ملی و تشکیل دولت فراگیر در افغانستان مطرح بوده است. چرا در دهه 1980 فردی مانند سلطانعلی کشتمند ( اولین هزارهای است که در دو دوره به مقام نخستوزیری افغانستان میرسد) را به عنوان نخست وزیر انتخاب میکنند؟ برای اینکه میخواهند بگویند به دنبال تشکیل دولت فراگیر هستند. همه دولت ها در افغانستان مایل بودند بگویند که ما از همه اقوام و مذاهب نمایندگی می کنیم.
پس از سقوط حکومت کمونیستی در دوره دولت اسلامی مرحوم ربانی باز هم این بحث مطرح بوده است. مرحوم ربانی و کسانی که در دولت اسلامی افغانستان بودند همین ادعا را داشتند که دولت فعلی ما دولتی فراگیر است و با این دولت فراگیر کار کنید. اما آنهایی که در اپوزیسیون این دولت بودند فراگیر بودن آن را قبول نداشتند.
در پنج سال دوره طالبان اول نیز این بحث ها وجود داشته و پس از آن به دوره جمهوریت رسیدیم. 20 سال تجربه جمهوریت و تقسیم قدرت میان اقوام به این شکل بوده که رئیس جمهور از پشتون ها، معاون اول عمدتا از تاجیک ها و معاون دوم از هزاره ها و سایر اقوام بوده اند که در قدرت هم سهم داشتند. در آن بیست سال هم ادعا این بوده که ما به دنبال دولت فراگیر هستیم. الان هم طالبان میگوید که دولت من فراگیر و همه شمول است. بنابراین در اصل بحث که دولت در افغانستان باید فراگیر باشد، هیچ کس تردید ندارد. اما در اجرا همواره اختلاف ایجاد میشود. برای رسیدن به راهکار ، باید واقعیت ها را دید.
نباید با بودن طالبان کنار آمد
یکی از مقام های ارشد کشور من پس از اینکه بازگشت طالبان به قدرت در مجلس ایران در جلسه ای غیرعلنی -که البته خبر آن منتشر شد- اعلام کرد که واقعیت امروز افغانستان دولت طالبان و پشتونیسم است و ما این را دوست نداشتیم اما این اتفاق رخ داده است.
این حرف درست است. البته ایران و سایر همسایگان هم نمی توانند همواره برای افغانستان هزینه بدهند. اما به هر حال همه «هست» ها لزوما «باید»ها نیستند. ما یک «هست» داریم و یک «باید». طالبان قدرت حاکم در افغانستان امروز هست، پشتونیسم قدرت حاکم در افغانستان امروز هست . اینها واقعیت امروز افغانستان هستند اما آیا باید واقعیت حاکم باشند؟ آیا باید قدرت حاکم باشند؟ اگر به هشدارها درباره جغرافیای زبان فارسی که روزگاری بزرگ بوده و امروز کوچک شده دقت کنیم باید بگوییم که این «هست» نباید به عنوان «باید» برای ما مورد توجه قرار گیرد. «هست» اما ما «باید» این هست را تغییر دهیم چون اگر تغییر ندهیم محدوده آنها گسترده و گسترده تر خواهد شد.
نمی توان تاجیک ها، هزاره ها و ازبک ها را نادیده گرفت
بخشی از واقعیت افغانستان قدرت حاکم طالبان است و بخشی از واقعیت افغانستان پشتونیسم حاکم است اما بخش دیگری از واقعیت افغانستان پتانسیل آزاد شده اقوام افغانستان از پس از کودتای 7 ثور 1357 (مطابق (۲۸–۲۷ آوریل ۱۹۷۸) انقلابی بود به رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان مورد حمایت شوروی، علیه حکومت محمد داوودخان، نخستین رئیسجمهور افغانستان که در آن داوودخان همراه اعضاء خانوادهاش در ارگ ریاستجمهوری افغانستان کشته شد.) است. ما نمی توانیم این واقعیت را هم نادیده بگیریم. ما نمی توانیم هزاران تحصیل کرده هزاره، تاجیک، ازبک و غیره را نادیده بگیریم . آنها در دوره جمهوریت در مصدر کار بودند و الان از قدرت سهم و حقوق مردم خود را طلب می کنند. چرا یک نفر مانند مولوی محمد مهدی با طالبان همکاری کرد ولی نتوانست به این همکاری ادامه دهد و البته نتیجه همکاری او یک پایان خونین و دردناک بود .
ابتدا مانع مهاجرت شوید، سپس به همسایه امر و نهی کنید
یک واقعیت دیگر مهاجرت های گسترده از افغانستان است. آقایان نشسته در قندهار و کابل به کشورهای همسایه می گویند که مسئله تشکیل دولت فراگیر به کشورهای همسایه ارتباطی ندارد. سوال اینجاست که آیا شما توانستید در محدوده مرزی کشور خود اعمال حاکمیت کنید و میلیون ها مهاجر به همسایگان تحمیل نکنید که پس از آن ادعا کنید این مسائل به کشورهای همسایه ارتباطی ندارد؟! ما نمی توانیم صرفا در مقصد در را ببندیم بلکه اوضاع باید در مبدا درست شود . راهکار اصلاح اوضاع در مبدا است و در مقصد نمی توان دیوار کشید.
بیداد فقدان کارآمدی در افغانستان
فقدان کارآمدی در حکومت امروز طالبان در افغانستان یک واقعیت است. طالبان می گویند پول افغانستان به بالاترین ارزش خود رسیده است. دلیل چیست؟ به خاطر اینکه داد و ستدی وجود ندارد. زمانی که تقاضا وجود نداشته باشد حداقل عرضه هم ارزش پیدا می کند. چون تقاضا نیست و اقتصاد راکد است این وضعیت برای پول ملی افغانستان ایجاد شده است. در قبرستان که تورم و گرانی وجود ندارد بلکه در جایی که داد و ستد است تورم معنا دارد.
طالبان آموزش ترور می دهند
در کنار فقدان کارآمدی، عدم مشروعیت بین المللی و عدم حداقل مشروعیت داخلی ، میلیون ها نفر از زنان افغان عملا زنده به گور شده اند و ما نمی توانیم این را نادیده بگیریم. با کدام معیار شرعی ، عرفی و اخلاقی طالبان زنان افغانستان را از تحصیل محروم کرده اند؟ اصولا آموزشی که انجام می دهند هم قابل قبول نیست و آنچه آموزش می دهند ترور است.
حداقل معیارهای حکومت داری در طالبان وجود ندارد. جغرافیای زبان فارسی رو به تهدید است . ما شاهد جابجایی های گسترده جمعیتی هستیم. در بدخشان وزیرستان جدید می سازند. هر روز کلیپی منتشر می کنند که فلان فرد شیعه را سنی کردیم. ما شاهد استحاله فرهنگی و هویتی در افغانستان توسط طالبان هستیم.
الگوهای غربی در افغانستان جواب نمی دهد
در کنار این واقعیت ها ، واقعیت دیگری هم وجود دارد : شکست دولت ملت سازی با الگوهای غربی در 20 سال اخیر افغانستان . امکان ندارد ما یک جمهوری سکولار لیبرال مثل دولت های غربی در افغانستان داشته باشیم. این سیاست شکست خورده است.
یک واقعیت دیگر خسته شدن مردم افغانستان است. مردمی که از خود سوال می کنند تا چه زمانی باید جنگید و هزینه داد؟ سیاستمداران فاسد در رژیم پیشین افغانستان هم یک واقعیت دیگر هستند. مردم سوال می کنند که با طالب بجنگیم تا دوباره همان سیاستمداران بر ما حاکم شوند؟
واقعیت دیگر هم رها کردن افغانستان به وسیله غربی ها و جامعه جهانی و حتی همسایگان است. همه می گویند شری از جانب افغانستان متوجه ما نشود، خیر آن را نخواستیم.
افغانستان دو راهکار بیشتر ندارد
بدیل وضعیت حاضر چیست؟ ما بدیل های شکست خورده زیادی داریم: دولت سکولار با محوریت تک قومی پشتون؟ مگر این را در گذشته تجربه نکرده اند؟ پس امکان پذیر نیست. بدیل دیگر آوردن دموکراسی است که این هم همان وضعیت بیست ساله می تواند باشد. بدیل جدید را برخی از سیاستمداران ارائه می دهند. مانند طرح نظر سنجی که در چند روز گذشته حزب کنگره ملی افغانستان ارائه کرده است.
دو راه برای افغانستان داریم: نوعی واگرایی ، گسست و تجزیه یا ترکیب و اتحاد . باید به یکی از این دو سناریو به عنوان راهکار دوام دار برای آینده افغانستان فکر کرد. یا باید این اقوام بپذیرند که با حقوق و آزادی های خود در قالب یک ساختار مرکب و فدرال می توانند در کنار هم زندگی کنند یا به صورت دوستانه به این همزیستی در قالب یک جغرافیای واحد پایان دهند. امکان دیگری وجود ندارد . امکان دیگری آن پتانسیل و انرژی را برای مردم خسته از جنگ فراهم نمی کند که برای آن هزینه بدهند. اما چنین رویایی برای مردم افغانستان می تواند چشم انداز جالبی باشد.
شکست سیاسی همیشه باید با پیشروی افکار توام باشد. در مرداد 1400 شکستی به ملت افغانستان تحمیل شد . شکستی که نتیجه سالها غفلت بود. این شکست یک واقعیت است اما چگونه می توان آن را جبران کرد؟ با پیشروی افکار . افکار را باید پیشروتر کرد تا این شکست جبران شود. اگر در برابر این شکست به انفعال، تمکین و زانو زدن در مقابل ظلم فکر کنیم هیچ چاره ای نخواهیم داشت جز نابود شدن. البته من فکر نمی کنم ده ها میلیون نفر جمعیت قابل از بین رفتن باشد ولی شاید آنهایی که در قندهار نشستند و حامیان آنها در اسلام آباد و راولپندی به این فکر کنند که ما در حال تغییر بافت جمعیتی هستیم و آنقدر فشار می آوریم که یا به ستوه بیایند و یا فرار کنند.
باید در مقابل این وضعیت برای ایجاد یک جبهه متحد اقوام غیرپشتون گفتمان سازی کرد. چنین جبهه متحدی می تواند با بسیاری از کشورهای منطقه از جمله با ایران اتحاد استراتژیک داشته باشد. ما پژوهشگران ایرانی هم باید تلاش کنیم فضای سیاسی و فضای نخبگان متخصص در امور افغانستان در داخل ایران را متقاعد به اتحاد با چنین جبهه ای کنیم.