پایگاه خبری جماران، سارا معصومی: حملات بی امان رژیم اسرائیل به نوار غزه از هوا و تلاش برای پیشروی زمینی در این باریکه ادامه دارد. بنیامین نتانیاهو ، نخست وزیر رژیم اسرائیل می گوید پس از پایان این جنگ و آنچه که او پایان حاکمیت حماس بر غزه فرض می کند، کنترل امنیتی این باریکه در اختیار اسرائیل قرار می گیرد. برای آنتونی بلینکن، وزیر خارجه ایالات متحده نسخه مطلوب برای غزه همان است که در کرانه باختری اعمال می شود. مردم غزه جان می دهند، اما سرزمین نه. تلاش های رژیم اسرائیل برای کوچ اجباری ساکنان شمال به جنوب و جمعیت قابل توجهی از ساکنان غزه به خارج از این منطقه ادامه دارد هرچند با مخالفت مصر و اردن و سایر کشورهای اسلامی و البته ایالات متحده و بریتانیا روبه رو شده است.
برنامه اسرائیل در باریکه غزه چیست؟ آیا حماس در اجرای طوفان الاقصی در میدان عمل دچار اشتباه محاسباتی شد؟ آیا بمب های اسرائیل به مقاومت در غزه پایان خواهد داد؟ محور مقاومت سنتی که می شناختیم در کدام نقطه از این معادله پیچیده ایستاده است.
این پرسش ها را با محمد ایرانی که در کارنامه کاری پربار خود در وزارت خارجه به عنوان سفیر ایران در کویت، اردن و لبنان حضور داشته در میان گذاشتیم:
پرسشی که این روزها در فضای عمومی بسیار مطرح می شود، این است که آیا حماس در پیشبرد عملیات طوفان الاقصی دچار اشتباه محاسباتی شد؟ آیا نمیتوانست حجم واکنش اسرائیل را پیشبینی کند؟ یا فکر میکرد با توجه به تعداد اسرایی که دارد نبض جریان را در ادامه این صحنه در اختیار خود میگیرد؟
بسیاری از افرادی که تحولات غزه را پیگیری میکنند، این سؤال را در ذهنشان دارند که آیا حماسیها مطلع بودند از اینکه این اتفاق میافتد یا نه؟ فکر میکنم بهترین طرفی که باید پاسخ دهد گروه مقاومت و حماس است، اما چیزی که ما میگوییم بر اساس تحلیل و صحبتهایی است که مسئولین مقاومت گفتهاند.
بر اساس گفته بسیاری از آنها که معترف بودند که از اسرائیل بیش از این انتظار نمیرفت که حتماً پاسخ دهد و پاسخش هم همراه با تخریب باشد، یک نوع پیشبینی نسبت به واکنش ارتش اسرائیل علیه غزه وجود داشت؛ اما صحبت بر سر این این است که شاید تصور نمی کردند اسرائیلی ها با این حجم از بمبارانهای شدید و کشتار عجیب و غریبی که در جنگها سابقه نداشته، پاسخ دهند.
اقداماتی که اسرائیلیها انجام میدهند نشاندهنده این است که آنان به هیچ قاعده و قانون جنگی، بینالمللی و انساندوستانه پایبند و ملتزم نیستند. علیرغم همه تظاهرات، احساسات مردمی و افکار عمومی در سراسر دنیا علیه کشتار غزه در مساحت 360 کیلومتری، اسرائیلیها به قطعنامههای گذشته و بیانیه مجمع عمومی اخیر اعتنایی ندارند. به نظرم برای سردمداران اسرائیل و نتانیاهو، مهم نیست که در صحنه بینالملل چه میگذرد و در سازمان ملل، نهادهای بینالمللی و مؤسسات انساندوستانه چه تصمیمی میگیرند. دقیقاً به همین دلیل میگویم که شاید حماسیها و مقاومت چنین تصویری را نداشتند.
در عین حال در ارزیابی دیگر، اگر فرض کنیم که حماسیها چنین پیش بینی نداشتند، شاید تصورشان این بود که اگر اسرائیل بخواهد واکنشهای شدیدی علیه مردم غزه اعمال کند تحت فشارهای بینالمللی و جهانی، حملات را کاهش میدهد تا به وضعیت مذاکره برسد و جریان مقاومت در جریان مذاکره بتواند به برخی از حقوقی که دنبال میکند، پیشنهادهایی که برای آزادی اسرای خود در نظر دارد و از جمله اهدافی که روز اول گفتند، برسد.
البته یک دیدگاه دیگر این است که اقدام راهبردی و غافلگیرانه حماس چون موجب شکست استراتژیک اسرائیل می گردد. لذا حماسی ها ارزیابی از نتایج این اقدام در پاسخ اسرائیل را داشته اند.
پیش از این رفتار اسرائیل را در اسارت شهروندانش یا شهروندان دیگری که در این رژیم بودند و به اسارت میآمدند، دیده بودیم. برای اسرائیل بسیار مهم بود که حتی یک شهروندش را زنده برگرداند، اما امروزه بیشتر از صد شهروند اینها در اختیار حماس هستند و گفته میشود شصت نفر از آنان در حملات اسرائیل کشته شدهاند. چه اتفاقی افتاده که شهروندان و نظامیان اسرائیلی و حتی شهروندان دو تابعیتی، اهمیت انسانی برای دولت نتانیاهو ندارند. این موضوع را چگونه تحلیل میکنید؟
تصور میکنم این روزها نتانیاهو در شرایط بسیار سختی در داخل به سر میبرد؛ در اعتراضاتی که اسرائیلیها در مقابل محل زندگی وی در قدس غربی و تل آویو داشتند و همچنان ادامه دارد، دو نکته را مطرح میکنند و روز به روز هم بر شدت این اعتراض ها افزوده میشود. اول اینکه نتانیاهو مسئول این وضعیت نابسامان است و نمیتواند این وضعیت را مدیریت کند لذا باید استعفا دهد. حتی بخشی از تظاهرکنندگان و مخالفان نتانیاهو معتقدند که نه تنها وی باید برکنار شود بلکه امروز بحث محاکمه او هم مطرح است.
نکته دوم اینکه، درخواست خانوادههای اسرا و گروگان هاست که در اختیار حماس هستند، و از نتانیاهو می خواهند باید برای آزادی آنها تلاش کند. لذا بعد از اینکه فشارهای داخلی افزایش یافته، به نظرم در چند روز گذشته در مواضع نتانیاهو تغییراتی ایجاد شده است. آنتونی بلینکن و مشاور نتانیاهو میگویند که ما در پی توقف موقت جنگ و نه آتش بس هستیم. آنها «توقف بشردوستانه جنگ» را مطرح کردند که این تعبیر کوچکتری از آتش بس است و باید متضمن آزادی گروگانها باشد. آنها میگویند که ما حرفی نداریم که آتش بس شکل بگیرد اما به شرطی که گروگانها آزاد شوند. این نشان میدهد که اسرائیلیها به شدت در فشار قرار دارند.
اقدام دیگری که جا دارد اشاره کنم این است که هفته گذشته، برخی از مقامات نظامی اسرائیلی اعلام کردند که با تزریق گاز سارین در تونلها، احتمال اینکه بتوانند نیروهای اصلی مقاومت را نابود کنند وجود دارد؛ این سخن با واکنش حماس مواجه شد که همه گروگانهای شما در تونلها هستند و اولین کسانی که از بین خواهند رفت این افراد خواهند بود به همین دلیل به سرعت این نظر را برگرداند و دیگر تکرار نکردند. لذا بعید است که در حال حاضر نتانیاهو و نیروهای وی تحت فشارهایی که اشاره کردم، درباره گروگانها و آزادی آنان در قالب طرحهایی که میدهند که بخشی از آن تبادل است، از این نکته غافل نباشند.
ایدهای که برای توقف بشردوستانه جنگ داده میشود، این است که شرط اسرائیلیها آزادی اسرایشان است؛ اگر این سناریو محقق شود آیا به معنای شکست استراتژیک حماس در عملیات طوفان الاقصی نخواهد بود؟ یعنی هم ده هزار نفر فلسطینی کشته بدهند و هم اسرایی را که گرفته بودند بدون معوضی آزاد کنند.
این خواسته رژیم صهیونیستی و نتانیاهو است. تصورم این است که با روحیهای که ما از نیروهای مقاومت در گذشته و هماکنون شاهد هستیم، بعید است که بدون گرفتن امتیازی به خواسته نتانیاهو تن دهند. به دلیل اینکه جنگ قواعد خاص خود را دارد. از نظر نیروهای مقاومت و بسیاری از تحلیلگران نظامی، اسرائیل در شرائط فعلی و بعد از گذشت حدود یک ماه، دستاورد نظامی نداشته است.
در این یک ماه، کشتار وسیع مردم و تخریب ساختمانهای شهر غزه، به هیچ وجه پیروزی جنگی نیست؛ بمباران توسط جنگندهها و توپخانه به هیچ وجه نمیتواند به عنوان پیروزی در جنگ تلقی شود. این هنر نیست که رژیم اسرائیل از راه دور با سلاحهایی که در اختیار دارد، مردم غزه را از بین ببرد، لذا دستاورد جنگی محسوب نمیشود. برعکس، آنچه که مسلم است تعدادی از نیروهای اسرائیلی تا کنون کشته شدهاند؛ ارتش اسرائیل خودش اعلام کرده حدود 350 کشته داده است. در صورتی که آمار شهادت نیروهای مقاومت اعلام نشده و مشخص نیست. چون تمام تلاش نیروهای مقاومت در چارچوب جنگهای نامنظم و پارتیزانی است که از قبل هم آموزش دیدهاند. همیشه نگرانی اسرائیلیها این بود که با ورود به شهر غزه در تله این نیروها قرار گیرند. حتی اگر تعدادی از نیروهای مقاومت هم در این جنگ به شهادت رسیده باشند، به نظرم نمیشود این را به عنوان دستاورد برای اسرائیل محسوب کرد.
در یک جمله میتوانیم بگوییم که بخش تبلیغاتی اسرائیل مرتب اعلام میکند که به هر قیمتی دنبال آزادسازی گروگانهای (اسرای) خود است و به تخریب و بمباران ادامه میدهند اما در پشت پرده جریانهای متفاوتی به ویژه کشورهایی مثل قطر، مصر و آمریکا تلاش میکنند تا راهی پیدا کنند.
برای نمونه، شاید پای طرحی در میان باشد که در مرحله اول تعدادی از شهروندان عادی و در مرحله بعد خارجیها را آزاد کنند؛ اما بسیار بعید به نظر میرسد که نیروهای مقاومت به سادگی و بدون ما به ازاء تن به تحویل نیروهای نظامی اسرائیلی که آدمهای بسیار ارزشمندی در این مقطع هستند، بدهند.
نتانیاهو در هشت اکتبر و در ابتدای عملیات نظامی، نابودی حماس را به عنوان هدف حدأکثری تعیین کرد. از نظر شما آیا این هدف قابل تحقق است؟ همچنین حاکمیت حماس بر غزه چگونه خواهد شد؟ چون بعد از دیدار آنتونی بلینکن با محمود عباس، سناریوهایی درباره واگذاری اختیار غزه به تشکیلات خودگردان مطرح میشود. به نظر شما آیا نابودی یا پایان حماس بر غزه ممکن است یا نه؟
اینکه این جنگ به از بین رفتن مقاومت منجر شود امکانپذیر نیست، چون اساساً مقاومت در پاسخ به اشغال شکل گرفته است. تا زمانی که سرزمینهای فلسطین در اختیار اسرائیل است، مقاومت نه تنها وجود داشته و دارد بلکه روز به روز قویتر هم شده است. این تاریخ 75 سالهای است که شاهد آن هستیم؛ از زمانی که اشغال شروع شد، مقاومت وجود داشته است. حتی عرفات هم در روزهای آخر وقتی فهمید از روند صلح چیزی دستگیر وی نمیشود به همکاری با نیروهای مقاومت رو آورد.
در این معرکه و ماجرا، نیروهای مقاومت چیزی ندارند که از دست بدهند، همه اندوختههای خود را دادهاند. جامعه بینالملل عملاً کمکی به آنها نکرده حتی روند صلحی که همه دنبال آن بودند، از توافق ۱۹۹۳ اسلو به بعد به تدریج به فراموشی سپرده شد. طرح دو دولت را که رابین با عرفات در اسلو امضا کرد، هیچ دستاوردی برای فلسطینی ها نداشت. بر عکس، نتانیاهو در خلال دو دهه اخیر به سمتی رفت که کاملاً طرح دو دولتی را نادیده گرفت و طرح تنها یک دولت یهودی را مطرح کرد. طرح تنها یک دولت یهودی به معنای نژادپرستی و آپارتاید است. اینکه یهودیها نژاد برتر هستند و فلسطینیها و اعراب در داخل سرزمین خود، حقوق مساوی و برابر ندارند و در بهترین حالت، شهروندان درجه دو محسوب می شوند.
بنابراین، در این بستر مقاومت به اشکال مختلف بروز خواهد کرد. شرایط فعلی هرگز به معنای این نیست که جریان مقاومت از بین میرود. جریان و نیروی مقاومت، حرکت آزادیبخش است و میتواند در زمانی فعال نباشد و در زمانی هم وارد عمل شود؛ مقاومت هر زمان که تشخیص داد شرائط مهیا است، وارد عمل میشود این ویژگی یک جریان مقاومتی زیرزمینی است و با ارتش منظم و کلاسیک تفاوت دارد.
پس این تصور که اسرائیل بتواند با حمله و کشتار مردم در غزه، حماس را نیز در غزه از بین ببرد، برداشت غلطی است. ممکن است حماسیها مدتی به قالب دفاعی بروند و مدتی به شرائط سیاسی و بازسازی بپردازند اما مجدداً از جا و صحنۀ دیگری ظهور پیدا کنند.
ممکن است سناریو این باشد که با طرحهایی که ارائه میشود حکومت خودگردان، آینده غزه را مدیریت کند اما به معنای این نیست که مقاومت از بین میرود. ما در کرانه باختری هم این وضعیت را داریم. حکومت خودگردان در کرانه باختری با تمام قوا از امنیت اسرائیل حمایت میکند و اصلا پلیس اسرائیل است، اما میبینیم که دو ماه قبل، مقاومت در جنین نیز عملیات گسترده ای داشت.
بنابراین، تصور نمیکنم که اینگونه اقدامات نظامی مانع جریان مقاومت مشروع شود؛ مقاومتی که از حقوق حقه خود دفاع میکند.
فکر میکنید که اسرائیل چه مقدار بخواهد به سمت تصاحب سرزمینی بخشی از غزه یا تمام غزه برود؟ چون ما در این روزها ایده کوچاندن اجباری را بسیار شنیدهایم. ممکن است سیاست اسرائیل این باشد که بخشی از غزه را تصاحب کند و با توجه به فضایی که در جامعه بینالملل در حمایت از مردم فلسطین هستیم، آیا شرائط این اجازه را میدهد؟
اسرائیلیها دنبال منطقه حائل بین خودشان و نوار غزه هستند. بعید می دانم که آنها به سمت اشغال کامل منطقه بروند، چون با مقاومت جدی حماس موجه می شوند و نگران تلفات و خسارت هایشان هم هستند. لذا تلاششان این خواهد بود که یک نوار حائلی ایجاد کنند تا جلو نفوذ عملیات آینده مقاومت را بگیرند. ایجاد این نوار حائل که سیاست آمریکایی ها هم هست معنای پنهان آن میتواند ناکامی آنها در برخورد با مقاومت باشد. اما نکته مهم تر این است که بایدن و بلینکن نگران مدیریت آینده نتانیاهو نسبت به نتیجه جنگ هستند یعنی هنوز نمیدانند که نتانیاهو با بحران داخلی و فشارهای بینالمللی، واقعاً جنگ را به کجا خواهد کشاند. البته که تلاش میکنند تا نتانیاهو را از این معرکه، پیروز بیرون بیاورند.
طرح اول صهیونیستها این بود که همه مردم غزه به مصر کوچانده شوند و به داخل صحرای سینا و العریش بروند اما زمانی که با مخالفت دولتهای عربی از جمله مصر و اردن، حتی کشورهای خلیج فارس مواجه شدند از این طرح برگشتند اما الان میگویند که بخشی از اهالی غزه به خارج بروند.
چرا اسرائیل شمال غزه را هدف قرار میدهد و به جنوب کار زیادی ندارد؟
شمال نوار غزه بخش فشردهای است و شهر غزه در آنجا واقع شده است. این بخش از انبوه اردوگاههای آوارگان فلسطینی تشکیل شده که از جنگ 1967 در غزه سکنی گزیدهاند. در شمال غزه اردوگاههای زیادی وجود دارند که اگر دقت کنید اسرائیل در حملات هوایی و بعد از بیست روزی که حمله زمینی را شروع کرد، دقیقاً این اردوگاهها را هدف قرار میدهد؛ عمده حملات هوایی و توپخانه ای اسرائیل به اردوگاههای جبالیا، شاطیء و البریج و ... در شمال و وسط غزه است. علت این است که اینها ساکنین اصلی غزه نیستند، بلکه مردمی هستند که قبلا آواره شده اند و در شمال غزه دسته جمعی ساکن شدهاند.
چرا اینها باید هدف بمباران و کشتار قرار گیرند؟ علت اصلی این است که بیشترین نیروهای بدنه مقاومت و حماس از پناهندگان و آوارگانی است که در شمال غزه زندگی میکنند و امید دارند روزی به خانه های خود برگردند و البته در اوج فقر و فشار، چیزی برای از دست دادن ندارند. سه نسل از اشغال سرزمین پدری شان گذشته، اما همچنان امید دارند و می دانند کسی در دنیا به فکر آنان نیست. راه دیگری جز فدایی و مقاومت مسلحانه ندارند. می دانند روند صلح پاسخ نمیدهد و تلاشهای بینالمللی برای آنها حاصلی نداشته است. بنابراین، بیشترین بدنۀ مقاومت از این نیروها است. اکثر فلسطینیهایی که مهاجرت کردند و پناهندههایی که وارد این اردوگاهها شدهاند، از نسل سوم هستند، اما انگیزه مقاومتی در آنها آن قدر قوی است که بیشترین بدنه مقاومت را تشکیل دادهاند.
به همین دلیل وقتی جنگ آغاز میشود، اینها نوعاً مخفی، و در درون تونل هستند یا به دنبال عملیات ایذائی میباشند. اسرائیلی ها مرتبا خانوادههای این مبارزان را که در این اردوگاههای آوارگان حضور دارند به صورت هدفمند مورد هدف قرار میدهند. پس خانواده کسانی را هدف قرار میدهند که در بدنه مقاومت هستند، به دلیل اینکه با کشته شدن خانوادههای آنان به لحاظ روانی به نیروهای مقاومت فشار وارد کنند.
اسرائیلیها میدانند که اینها مبارزان نسل سوم هستند، لذا مطمئناند که فرزندان آنها در آینده هم نیروهای مقاومت بعدی را تشکیل خواهند داد. بنابراین آنان را میکشند، و به راحتی توجیه میکنند و میگویند اگر اینها را نکشیم، حماسی و مقاومتی میشوند. این استدلال عملیات بسیار خشونتآمیز، غیرعقلانی و غیر انسانی آنهاست.
از تعداد نزدیک به ده هزار شهدای فلسطینی در غزه، حدود ۴ هزار آنان کودک و چیزی در حدود ۳ هزار نفر از زنان هستند. پس نزدیک به هفتاد درصد از شهدای فلسطینی را زنان و کودکان تشکیل میدهند. این نشان میدهد که نتانیاهو و اسرائیل روند جدیدی را به عنوان نسلکشی و پاکسازی نژادی یا قومی دنبال میکند. یعنی از این به بعد، اگر در درون تفکر و یا در نطفه یک فلسطینی جریان حماس و مقاومت باشد، باید از بین برود. این اتفاقی است که در حال رخ دادن است و متأسفانه بسیاری از نهادهای دنیا بر قتلعام بخش عمدهای از مردم فلسطین، چشم بستهاند.
البته دلیل دیگر تمرکز ارتش اسرائیل بر شمال غزه، می تواند سرشاخه های تونل های پیچیده و گسترده حماس در این مناطق باشد.
اشاره کردید که راهکار تشکیل دو دولت، قبل از عملیات طوفان الاقصی تقریباً فراموش شده بود. در این روزها میبینیم که اتفاقاً تشکیل کشور فلسطین و ضرورت آن به ادبیات مقامات کشورهای آمریکا و اروپا به خصوص آقای بلنکین برگشته است و روسها و چینیها هم مجدداً بر آن تأکید میکنند. با توجه به توسعه شهرکهای اسرائیلی و روندی که نتانیاهو در این دو دهه اتخاذ کرده، آیا میشود از تشکیل دو دولت کشور مستقل صحبت کرد؟
به نظرم طرح دو دولت از ابتدایی که شکل گرفت طرح مردهای بود. بعد از سال 93 که اتفاق اسلو شکل گرفت قرار بود که اسرائیلیها به عرفات سرزمین بدهند، در مقابل آن صلح بگیرند و گفتند: «سرزمین در برابر صلح». برای این طرح جشن گرفتند اما آن زمان تندروهای اسرائیل بلافاصله پاسخ رابین را دادند و وی را ترور کردند.
دو دولت در آن دوره به معنای این بود که اسرائیل موافقت میکند فلسطینیها در سه نقطه و سه جزیره مجزا یعنی در کرانه غربی، نوار غزه و قدس شرقی به اضافه بازگشت بخشی از آوارگان دولت مستقل خودشان را تشکیل دهند. اما با چارچوبی که ترسیم شده بود، دولتی را تعریف کردند که کاملاً محصور و تحت نظر امنیت اسرائیل باشد. مناطق داخل کرانه غربی را به سه منطقه تقسیم کردند؛ بخش ألف که شامل شهرهای بزرگ کرانه بود و دولت خودگردان (محمود عباس) مدیریت اداری آن را در اختیار داشت با سلاح سبک و بدون حاکمیت کامل. بخش ب شامل راه ها و تردد بین شهرها که با مشارکت نیروهای خودگردان و ارتش اسرائیل مدیریت می شد و بخش ج که مربوط به مناطق مهم و راهبردی کرانه بود، مانند ارتفاعات و منابع آب و نقاط تردد مرزی که در اختیار نیروهای صهیونیستی باقی می ماند.
همان زمان این سوال مطرح بود که چگونه ممکن است دولتی شکل بگیرد در حالی که هیچ اختیار و امکاناتی ندارد؟ حتی بودجه اقتصادی و پرداخت حقوق کارکنان و کارمندان دولت خودگردان از طریق اسرائیل بیاید. همچنین آب و برق و همه چیز در اختیار اسرائیل باشد. علیرغم وجود میلیونها آواره فلسطینی، اسرائیل با بازگشت تنها سی هزار نفر از آوارگان موافقت کرده بود که فریاد یاسر عرفات درآمد و گفت که ما چنین توافقی نداشتیم. بدون بازگشت آوارگان به سرزمین خودشان که دولت فلسطینی معنا ندارد.
از طرف دیگر، چگونه سه قطعۀ کرانه باختری، قدس شرقی و نوار غزه را بخواهند به صورت پازلی دربیاورند که با هم ارتباط داشته باشند؟ اینها همه روی کاغذ بود و از لحاظ فنی ناشدنی بود. عرفات هم با تصور اینکه دیگر عملیات نظامی جواب نمیدهد و باید به دنبال سازش و روند صلح برود اسلو را پذیرفت. این اواخر فهمید که چیزی به وی تعلق نخواهد گرفت، بنابراین، آنها با ترفندی محمود عباس را روی کار آوردند و عرفات را مسموم کردند و تشکیلات نیم بندی به او دادند در رام الله و تمام. نه قدس شرقی و نه نوار غزه و نه بازگشت آوارگان. بنابراین در تابوت اسلو اساسا مرده ای وجود نداشت که نام آن دو دولت مستقل باشد!
نتیجه انتفاضهای که در سال 2000 تا 2005 شکل گرفت، روی کار آمدن جریان تند در اسرائیل بود که حزب لیکود و تندروها، سردمدار مدیریت سیاسی اسرائیل شدند. از آن زمان به بعد، نتانیاهو سلسله اقداماتی انجام داد که عملاً موضوع دو دولت را منتفی و غیر ممکن کرد. وی اقدام به شهرکسازی گسترده و آوردن یهودیان از سرتاسر دنیا و اسکان دادن آنها در مناطق فلسطینی نمود. در کرانه باختری، اطراف شهرهای فلسطینی مثل الخلیل، تولکرم، جنین، حاشیه نوار غزه و از همه مهمتر در حاشیه قدس، با هدف تغییر ساختار جمعیتی و نژادی لذا تعداد شهرکها در بیست سال اخیر بسیار زیاد شد.
اکنون در حالی از موضوع دو دولت سخن می گویند که به لحاظ دموگرافیک ترکیب سرزمین به هم خورده است، تعداد زیادی از فلسطینیها را کوچاندهاند و یهودیان زیادی را آورده و در این مناطق اسکان دادهاند.
لذا این نکته مهم است که به لحاظ سیاسی و عملیاتی دیگر امکان تحقق دو دولت نیست. بسیاری از سردمداران دنیا بر همان طبل توخالی اسلو می کوبند و تصور میکنند میتوان تندروهای صهیونیست را قانع کرد که دوباره به شرائط اسلو برگردند و شهرک ها را تخلیه کنند و از یهودیان مهاجر عذر خواهی کنند که قرار است این مناطق را به فلسطینی ها برگردانیم! آن هم به محمود عباس که جایگاه مردمی ندارد.
شما می دانید در انتخابات 2006 و بعد از جریان انتفاضه، علیرغم اینکه اسرائیلیها به محمود عباس پیام دادند که انتخابات داخلی فلسطین را برگزار نکند، چون می دانستند که حماسیها روی کار میآیند، اما وی زیر بار نرفت، انتخابات را برگزار کرد و حماسیها بیشترین رأی را آوردند و مجلس را در اختیار گرفتند. پیام این رویداد این بود که هر چه خشونت اسرائیلیها بیشتر می شود، فلسطین بیشتر به سمت مقاومت گرایش می یابد و مقاومت قویتر میشود. لذا باور من این است که با افزایش خشونت و کشتار پایه های مقاومت استوارتر می شود.
ما قبل از این عملیات، محور مقاومت داشتیم که ایران، سوریه، لبنان، عراق و مقاومت فلسطین در آن حضور داشتند. از زمانی که عملیات طوفان الاقصی آغاز شد، در سخنان مقامات خودمان مثل آقای امیرعبداللهیان و آقای کنعانی و اخیراً در سخنرانی سید حسن نصرالله میبینیم که تأکید میکنند ما در تصمیم، طراحی و اجرای عملیات الاقصی دست نداشتیم حتی اصرار دارند که از عملیات اطلاع نداشتیم. از دیدگاه شما چرا شاخه نظامی حماس، درباره این عملیات، ایران و حدأقل حزبالله لبنان را در جریان قرار نداد؟ از طرف دیگر، آیا این نشاندهنده یک نوع شکاف در محور مقاومت سنتی که می شناختیم، نیست؟
نمیدانم این تصور درستی است یا نه که نهضت آزادیبخش فلسطین اگر بخواهد اقداماتی عملیاتی راهبردی و بکلی سری انجام دهد، باید دیگران را مطلع کند؟
شاید در باور افکار عمومی جا انداخته شده بود که همه اقدامات محور مقاومت هماهنگ صورت میگیرد؛ کاری ندارم که درست بود یا نه اما افکار عمومی دستکم این تصور را داشت که در همه اقدامات در همه سالها با هم هماهنگ هستند
من فکر میکنم در سالهای اخیر، در حماس و مقاومت فلسطین این بالندگی شکل گرفته است که تصمیمات خود را اولاً مجزا و مستقل بگیرند و دوماً به لحاظ امنیتی اجازه ندارند تا عملیات را به اطلاع هیچ طرفی برسانند. اسرائیلی ها در غزه جاسوسان زیادی دارند که باعث شده بارها اماکن برخی از رهبران مقاومت را گزارش کرده و اسرائیل آنها را با موشک زده است به نظر من، اتفاقا این یکی از نقاط بارز بالندگی و هوشیاری حماس بود که همه را غافلگیر کرد حتی دستگاه اطلاعات نظامی دشمن را. این امر در تاریخ معاصر کم نظیر است.
از طرف دیگر، باید دید که مطلع نمودن دیگر طرف های مقاومت از قبل چه دستاوردی می توانست داشته باشد؟ حتما شکستن هیبت اسرائیل و شکست امنیتی این رژیم در برابر یک گروه مقاومتی در غزه دستاورد جهانی داشته است. مقام معظم رهبری به نکتهای اشاره کردند که راهبردی و بسیار مهم است لذا باید با حساسیت و دقت کامل، اظهارات ایشان را مدنظر قرار دهیم. ایشان گفتند: «خود فلسطینیها همه اقدامات را انجام دادند و آنان نیاز ندارند که درباره انتخاب زمان حمله و امور نظامی، کسی دخالت کند و این عملیات اقدام فلسطینی محض بود.»
موضعگیری رهبری به معنای این است که هیچ طرفی در اقدام حماس دخالت نداشته است. این موضع یعنی بازدارندگی و دور کردن اتهام از دامن جمهوری اسلامی. ذهنیت بخشی از جامعه ما و خارج از جامعه ما این است که چون ما با نیروهای مقاومت همپیمان هستیم، بنابراین هر اتفاقی که میافتد با هماهنگی ایران است. اینگونه نیست و حماسیها هم اینگونه فکر نمیکنند، حتی حزبالله لبنان که نیروی نزدیک به ایران است، در بسیاری از تصمیمگیریها مستقل عمل میکند. این ذهنیت را باید اصلاح کنیم، ما تصور میکنیم که مقاومت مثل شهرداری است که اگر قرار است تصمیمی برای شهر بگیرد باید سایر شهرداریهای مناطق مختلف را مطلع کند، در حالی که اینگونه نیست. نیروهای مقاومت از استقلال برخوردارند. البته در موضوعات کلی و کلان، بین نیروهای مقاومت روابطی وجود دارد اما در موضوعاتی که مربوط به امنیت و مصلحتشان میشود، وضعیت فرق میکند.
همه افراد صبح روز بعد یعنی هشتم اکتبر از عملیات مطلع شدند. این سخن نشانهای است که هماهنگی بین گروه های مقاومت در کار نبوده و اصلا قرار نبوده پای دیگران نیز در کار باشد. جنگِ بین جریان فلسطینی حماس با اسرائیل بوده است. اساساً این موضوع فلسطینی است که فلسطینیها از گذشته آن را دنبال میکنند.
بسیاری از جهات تندرو خارج از ایران، مایل بودند تا پای کشور ما را به این قضیه بکشانند، لذا برای اینکه بهانهای در اختیار دیگران قرار نگیرد اقدام ایران، هوشمندانه بود. آمریکاییها هم اعتراف کردند که هیچ نشانهای از حضور ایران وجود ندارد. بنابراین سرنوشت کشور و منافع ملی ما ایجاب میکند تا کاملاً با دید باز و حساسیت لازم موضوع را دنبال کنیم تا جلو هر گونه احتمالاتی که به ضرر ایران باشد، گرفته شود.