امتیازات ارضی، مبنای محکمی ایجاد خواهد کرد که بر اساس آن پوتین و یا رهبران آینده در کرملین مسکو میتوانند ادعای توسعه سرزمینی و الحاق بخشی از خاک کشورهای همسایه را به سرزمین خود داشته باشند.
به گزارش جماران؛ این باور که روسیه و اوکراین باید به یک توافق دست یابند اغلب با این سناریو همراه است که توافق باید شامل بخشی از خاک اوکراین باشد که به روسیه واگذار میشود. چراکه روسیه به نتیجهای که شامل توسعه ارضی نباشد، رضایت نمیدهد. تمامیت ارضی اوکراین در این دیدگاه کوچکترین ارزشی ندارد و گویا فقط یک «منطقه خاکستری» پس از شوروی از نظر مرزهای شناخته شده است.
مرزهای اوکراین، یک بار در سال 1991 توسط اوکراین و روسیه در توافقات بینالمللی و دوجانبه به رسمیت شناخته شد. ممکن است برخی از واگذاری ارضی به عنوان بهایی که ارزش پرداخت برای پایان پایدار تلاشهای روسیه برای بیثبات کردن همسایگی خود و ایجاد حوزه سلطه روسیه در قرن بیست و یکم را دارد، دفاع کنند. به احتمال زیاد دقیقا برعکس این نگاه رخ میدهد و جسارت روسیه برای حفظ یک استراتژی توسعه طلبانه را به یقین تبدیل میکند.
روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین دو دهه به طور منظم، استقلال و حاکمیت بسیاری از همسایگان خود را مورد حمله قرار داده است. حمله به خاک گرجستان و اشغال آبخازیا و اوستیای جنوبی، حمله به شبه جزیره کریمه و حمایت از جدایی طلبانی که ساخته دسته شخص پوتین بودند و حمله مستقیم و همه جانبه به خاک اوکراین، همگی شواهدی از رفتار توسعه طلبان روسیه تحت زعامت ولادیمیر پوتین است.
با این پیشزمینه، تصور اینکه پوتین امتیازات ارضی اوکراین را با آسودگی خاطر بپذیرد، بر روی خوش شانسی خود حساب کند و تصمیم بگیرد دیگر هرگز آینده کشورش را در ماجراجوییهای نظامی فاجعهبار قمار نکند، غیرقابل قبول است. برعکس، امتیازات ارضی، مبنای محکمی ایجاد خواهد کرد که بر اساس آن پوتین و یا رهبران آینده در کرملین مسکو میتوانند ادعای توسعه سرزمینی و الحاق بخشی از خاک کشورهای همسایه را به سرزمین خود داشته باشند. در این صورت رهبران آینده روسیه، حسن همجواری را انتخاب نخواهند کرد. آنها به دنبال جلب حمایت عمومی داخلی با مانیفستهایی مشابه «روسیه را دوباره بزرگ کن» خواهند بود.
آیا «کریمه» یک مورد خاص است؟
بسیاری از حامیان صلح فوری از طریق مذاکره، کریمه را موردی متفاوت میدانند. این دیدگاه بر استدلالهای زیر استوار است.
اول اینکه کریمه از نظر تاریخی «روسیتر» است (نگاهی که دیدگاه تاتارهای کریمه و قرنهای تاریخی که پیش از ظهور ردپای روسیه در شبهجزیره پیش از آن بود را نادیده میگیرد).
دوم اینکه «جمعیت کریمه عمدتا متمایل به روسیه است.» اگرچه آخرین نظرسنجی معتبر قبل از الحاق کریمه به روسیه در سال 2014 نشان داد که 67 درصد از پاسخ دهندگان ترجیح میدهند کریمه در اوکراینی باقی بماند)
و سوم اینکه انتقال کریمه به اوکراین در سال 1954 توسط نیکیتا خروشچف که خود اصالتا اهل کریمه بود یک «اشتباه» غیر قابل بخشش توسط حاکمان شوروی بود که آن را به منطقه خاکستری در زمینه به رسمیت شناختن مرزهای پس از شوروی تبدیل کرد.
همه این استدلالها نمیتوانند به یک نکته اساسی توجه کنند که امتیاز کریمه، به اندازه هر انتقال ارضی دیگر، تغییر در مرزهای شناختهشده 1991 پاداشی برای تجاوز روسیه، خواهد بود. بنابراین نه تنها نمیتواند از کمپینهای رژیم روسیه برای سرقت قلمرو و تجاوز به حاکمیت همسایگانش جلوگیری کند. بلکه به آنها مشروعیت میبخشد و بر جهان بینی رهبران روسیه صحه میگذارد.
کریمه یک سکوی پرش جغرافیایی و لجستیکی برای روسیه است و به احتمال زیاد از آنجا حملات آتی به اوکراین و همچنین تلاشهای بیشتر برای برهم زدن و بی ثبات کردن دریانوردیِ تجاری در دریای سیاه را انجام خواهد داد. همچنین باقی ماندن وضعیت کریمه برای چند سال، رسیدگی به این موضوع را در آینده آسان نخواهد کرد و ادامه اشغال روسیه به تلاشهای مسکو برای نظامی کردن و روسی کردن شبه جزیره به ویژه نظامی کردن منطقه دریای سیاه سرعت میبخشد.
چه باید کرد؟
بدون تغییر غیر محتمل در استراتژی یا رهبری در مسکو، شکست همه جانبه تهدید روسیه برای کشورهای همسایه باید یک هدف کلیدی برای غرب باقی بماند. به جای ارائه انگیزه به روسیه برای مذاکره، تلاش برای افزایش هزینههای استراتژی فریب خورده آن باید ادامه یابد و تقویت شود. تا زمانی که حداقل رضایت بخشی از دیدگاه مشترک در مورد آنچه که ثبات و موفقیت آن منطقه را به ارمغان میآورد وجود نداشته باشد، بعید است که عجله در مذاکرات پایان خوبی داشته باشد.
به طور خلاصه، کریمه یک «مورد خاص» نیست. با مطالعه روند رفتار حاکمان روسیه بعد از فروپاشی شوروی به خوبی میتوان دریافت که رهبران روسیه هنوز با جهان بینی کلاسیک قرن 19 میلادی روبرو هستند و الگوی آنها در روابط بینالملل بر پایههای اقتدار و سلطه، صورت بندی شده است. بنابراین بازدارندگی و مهار روسیه باید از اهداف کلیدی در مقابل روسیه باشد؛ چراکه در غیر این صورت هیچ تضمینی برای احترام روسیه به الگوی دولت-ملت و به رسمیت شناختن چارچوب سرزمینی کشورها وجود ندارد.