ایران نه تنها باید خواسته های مردم را به رسمیت بشناسد بلکه جوابگوی آنها هم باشد. به طور خلاصه تهران باید زنجیره امنیت شامل امنیت اجتماعی، اقتصادی، محیط زیستی را تکمیل کند. مقوله امنیت به شکل سنتی امنیت حکومت محور و نظامی محور است در حالی که دیدگاه های نقدی جدید می گویند امنیت اجتماعی، اقتصادی ، هویتی و محیط زیستی هم مهم است. تا زمانی که این زنجیره تکمیل نشود تهران نمی تواند احساس رضایت امنیتی کند.
پایگاه خبری جماران: عَلَم صالح، استادیار دانشگاه ملی استرالیا در یادداشتی برای جماران نوشت:
آیا سیاست خارجی کشورها امری ایستا و غیرقابل تغییر است؟ پاسخ به این پرسش قطعا منفی است. به نظر می رسد که در افکار عمومی این پیش قضاوت مبنی بر ایستایی و غیرقابل تغییر بودن سیاست خارجی وجود دارد. یعنی رویکرد یک کشور نسبت به کشور ثانی همواره باید ثابت باقی بماند. این در حالی است که ما اصلا در سیاست خارجی چنین الگویی نداریم. سیاست خارجی کشورهای متعدد در جهان نه تنها ایستا، یک شکل و همواره همسو نیست، بلکه بعضا بسیار متناقض و متغیر است. از آنجا که شرایط داخلی یک کشور و شرایط بین الملل همواره در حال تغییر است، پس داشتن یک سیاست خارجی ثابت امکان پذیر نیست.
تصور اشتباه دیگری که وجود دارد این است که سیاست خارجی یک کشور نسبت به سایر کشورها همواره باید به نفع یکجانبه برای همان کشور منتهی شود و دو کشور باید در همه حوزه ها نظرات واحدی داشته باشند. در سیاست خارجی شما می توانید با یک کشور در هشت حوزه ارتباط خوبی داشته باشید، اما مثلا در دو حوزه اساسا سیاست های شما مغایر و مخالف با هم باشد. این امر به خصوص در خاورمیانه بسیار مشهود است. ایران حتی با نزدیک ترین کشورها به خود مانند قطر یا ترکیه درباره سوریه اختلاف نظر دارد، اما این بدان معنا نیست که تهران با دوحه یا آنکارا مشکل دارد. اینکه ایران با چین و روسیه در مواردی با هم اختلاف هایی داشته باشند ضرورتا به این معنا نیست که سیاست خارجی ایران در قبال این کشورها نادرست است.
شما در سیاست خارجی نمی توانید همواره برنده همه روابط باشید و این انتظار از اساس نادرست است. حتی سیاست خارجی برای کشورهای قدرتمندی مانند ایالات متحده هم همواره به گونه ای نبوده که تأمین کننده کامل مصلحت های ملی و امنیتی این کشور باشد. این واقعیت به خصوص درباره مسائل امنیتی و اقتصادی بسیار پررنگ است و برهمین اساس کشورها اولویت ها و دغدغه های متفاوتی دارند. به عنوان نمونه سیاست های چین و روسیه در منطقه گاهی با ایران همسو و گاهی هم متضاد است. مدیریت درست سیاست گذاری خارجی این است که بتوان توازنی میان همپوشانی ها و تناقض های منافع در راستای تامین امنیت ملی ایجاد کرد.
توجه به چندلایه بودن روابط بین الملل امری مهم است. این چند لایه بودن تعیین کننده شکل و نوع سیاست های یک کشور است. امروز در سطح بین الملل تحول جدیدی مبتنی بر به چالش کشیده شدن نظم جهانی توسط قدرت های نوظهور رخ داده است.
تا به حال فاصله قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و علمی غرب به نسبت سایر کشورها در سطح بین المللی به قدری زیاد بود که قدرت های نوظهور امکان به چالش کشیدن نظم جهانی را نداشتند. اتفاقی که رخ داده این است که قدرت های نوظهور از لحاظ سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی، علمی و صنعتی پیشرفت کرده و فاصله با غرب در این حوزه ها را کم کرده اند. همین مسئله به چالشی برای غرب تبدیل شده است.
نکته بسیار مهمی که در اینجا باید به آن توجه کرد این است که تلاش برای به چالش کشیدن سلطه غرب در این حوزه ها به معنای ضدغربی بودن این کشورها نیست، بلکه این کشورها حتی غرب قوی در همه حوزه ها را تأمین کننده منافع خود هم می دانند. این قدرت های نوظهور به دنبال یافتن جایگزینی برای سلطه نظامی، سیاسی و اقتصادی غرب هستند. هدف هم در مرحله نخست کاستن از سطح وابستگی به غرب در این حوزه ها و در مرحله بعد قطع این وابستگی است.
این کشورها دلایل بسیاری هم برای کاستن از این وابستگی دارند. آنها شاهد استفاده غرب از این سلطه اقتصادی به عنوان ابزاری برای تحریم و تحت فشارقرار دادن سایر کشورها مانند ایران هستند. لذا نگرانند که روزی این نسخه برای آنها هم تجویز شود. در چنین شرایطی این قدرت های نوظهور به دنبال جایگزین هایی هستند که بتوانند بدون غرب یا در کنار غرب مسیر پیشرفت و توسعه را طبق تعریف و تفسیر خود ادامه بدهند.
هرکدام از این قدرت های نوظهور هم اولویت ها، انگیزه ها و دغدغه های متفاوتی از یکدیگر دارند. اولویت های چین با روسیه و یا برزیل متفاوت است. در این میان ایران هم به عنوان یک قدرت منطقه ای دغدغه ها و اولویت های متفاوت دارد. نکته ای که ایران باید به آن توجه ویژه کند این است که این پروسه تغییر در نظم نوین جهانی نباید به معنای ضد غربی بودن این کشورها تلقی و تفسیر شود بلکه باید آن را در قالب به چالش کشیدن هژمونی غرب تعریف کرد.
خاورمیانه، میزبان قدرت های نوظهور جهانی
در جهان امروز خاورمیانه هم در حال تغییر است. سه عامل در تغییر سیاست های ایالات متحده در خاورمیانه تاثیرگذار بود:
- در دو دهه اخیر ما شاهد منازعاتی بودیم که آمریکا تا حدود زیادی از آنها ناموفق خارج شد؛ از افغانستان تا عراق و سوریه. همزمان ایالات متحده با سیاست خروج از برجام هم به اهداف تعریف شده برای خود نرسید.
- کاهش نیاز آمریکا به منابع نفتی خاورمیانه.
- رویارویی آمریکا با چالش های بزرگ اقتصادی، امنیتی و سیاسی از سمت چین و حمله روسیه به اوکراین.
این سه مسأله باعث شد که آمریکا حضور به خصوص حضور نظامی خود در منطقه را کاهش بدهد. این تغییر سیاست به معنای ضعیف شدن آمریکا نیست، بلکه به معنای تغییر در اولویت ها و دغدغه های سیاسی و امنیتی آمریکا در سطح جهانی است. همزمان با این تغییر اولویت آمریکا در خاورمیانه، این منطقه برای قدرت های نوظهور از اهمیت بسیار زیادی برخوردار می شود.
ما در سطح جهانی یک ابرقدرت داریم که فعلا هنوز آمریکا است. البته برخی معتقدند که قدرت آمریکا رو به افول است و قدرت های نوظهور ابرقدرتی یک کشور خاص را به چالش کشیده و جهان را به سمت چندقدرتی سوق می دهند. چند قطبی شدن قدرت در جهان نظم نوینی را ایجاد خواهد کرد. در این میان نقش موسسه ها و نهادهای بین المللی و منطقه ای را نباید نادیده گرفت.
به عنوان مثال سازمان همکاری شانگهای و بریکس دو نهادی هستند که هم قدرت غیرغربی هستند و هم از قدرت بالای اقتصادی، نظامی، علمی و صنعتی برخوردارند. همکاری بین این قدرت ها عبور از مرحله گذار در نظم جهانی از تک قطبی به چندقطبی را آسان خواهد کرد. در این صحنه، چین بسیار هوشمندانه عمل می کند. چین با 5 کشور خاورمیانه – الجزایر، مصر، عربستان، ایران و امارات - موافقتنامه های جامع استراتژیک دارد. این رویکرد نشان دهنده اهمیت خاورمیانه برای چین است.
نشانه دیگری از اهمیت این منطقه برای قدرت های نوظهور را باید در عملکرد اخیر بریکس در دعوت از اعضای جدید جست و جو کرد. در اجلاس اخیر بریکس در آفریقای جنوبی از مصر، عربستان، امارات و ایران که هر 4 کشور عضو خاورمیانه هستند، دعوت شد. این انتخاب می تواند نشان دهنده این باشد که اعضای بریکس به رهبری چین با یک تیر چند نشان را زدند: امنیت انرژی خود را تأمین کردند، نفوذ بالایی در اوپک خواهند داشت، از قدرت تأثیرگذاری در تحولات جهان اسلام و منازعه های منطقه ای در خاورمیانه برخوردار شدند و برای سرمایه گذاری و پیشبرد پروژه هایی مانند کمربند جاده فرصت سازی کردند.
گذشته از نفوذ دیپلماتیکی که بریکس با دعوت از این 4 کشور در منطقه برای خود دست و پا کرده است، هرکدام از این کشورها اولویت ها و دغدغه های خود را دارند. به عنوان مثال، عربستان خواسته های متفاوتی از ایران در بریکس دارد. ریاض احتمالا به دنبال سلاح هایی باشد که غرب تاکنون حاضر به فروش آنها به عربستان نشده است؛ از موشک های بالستیک تا سلاح های استراتژیک که می تواند در قدرت موازنه تغییراتی ایجاد کند.
مصر احتمالا از فرصت عضویت در بریکس برای گرفتن وام بیشتر از چین استفاده می کند. جمهوری اسلامی ایران هم به دنبال جذب سرمایه گذاری و کاستن از انزوای سیاسی خود در سطح جهانی خواهدبود.
خاورمیانه نمونه خوبی برای درک در هم تنیدگی و ارتباط تحولات منطقه ای و بین المللی است. ایالات متحده در این منطقه همزمان با چند چالش روبه رو است. چین، روسیه و ایران مسائلی هستند که واشنگتن همزمان با آنها سر و کله می زند. همه این وضعیت ناشی از اشتباه های استراتژیک آمریکا نیست، بلکه نتیجه تحولات بین المللی است که واشنگتن قدرت تاثیرگذاری بر آنها را ندارد. اشتباهات امریکا اعم از حمله به عراق باعث تغییر کلی در معادلات امنیتی منطقه شد. از سوی دیگر غرب مخصوصا آمریکا در دو دهه گذشته فشار زیادی بر روسیه وارد کرد.
قطعا حمله روسیه به اوکراین غیرقانونی و غیراخلاقی است، اما نباید نقش غرب را در فشار بر مسکو با وسعت بخشیدن به جغرافیای ناتو نادیده گرفت. این سیاست روسیه را نگران کرده و مقدمات حمله این کشور به اوکراین را فراهم کرد. امروز نیز می بینیم که غرب استراتژی واضح و واحدی برای پایان دادن به بحران اوکراین ندارد. هیچکدام از این مسائل گویای تضعیف کامل ایالات متحده یا از بین رفتن نفوذ جهانی این کشور نیست، بلکه به این معنا است که کشورهای بزرگ دیگری در حال تبدیل شدن به بازیگران جدی و جدید در منطقه خاورمیانه هستند که می توانند جایگزین امریکا باشند.
ایران و ضرورت تکمیل زنجیره ناقض امنیت
همزمان با تغییر در شرایط منطقه ای و بین المللی شاهد تغییر در ایران هم هستیم. تغییر نگاه جمهوری اسلامی ایران به برجام هم در این راستا قابل تعریف است. برجام دیگر آن اهمیت و منافعی را که می توانست برای ایران داشته باشد، ندارد. بر همین اساس است که من خروج دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین ایالات متحده از این توافق را اشتباه تاریخی ایالات متحده می دانم. این اشتباه باعث شد که ایران هم از نظر نظامی هم برنامه هسته ای و هم سیاست نگاه به شرق از غرب دور و دورتر شود. این در حالی است که برجام فرصت تاریخی را به غرب برای ترمیم رابطه با تهران داده بود.
با این همه تهران نباید فراموش کند که تغییرات در سطح جهانی به معنای این نیست که ایران باید رفتار و سیاست های ضدغربی داشته باشد. ایران باید در سایه تغییرات و تحولات جدید منطقه ای و بین المللی از فرصت های پیش آمده استفاده کند و با در نظر گرفتن غرب به عنوان یک بازیگر، به دنبال ایجاد توازن در رابطه با غرب و شرق باشد.
این نکته نباید فراموش شود که رفع تحریم های غرب تأمین کننده بخش بزرگی از منافع ایران خواهد بود و تهران نمی تواند تأثیر تحریم را نادیده بگیرد. جمهوری اسلامی ایران در دو دهه اخیر توانسته تا حدود زیادی به قدرت نظامی دست پیدا کند و حالا در منطقه پسامنازعاتی با شرایطی روبه رو است که تهدید امنیتی - نظامی خارجی بر این کشور کاهش پیدا کرده است. در چنین شرایطی ایران باید دست به بازتعریف سیاست های خود چه در داخل و چه خارج از کشور بزند.
ایران باید در سطح منطقه ای به دنبال ترمیم تصویر خود باشد. تصویر ایران در منطقه در دو دهه اخیر آسیب دیده و تهران باید تلاش کند به عنوان بازیگر مثبت و پیش رو در منطقه ظهور پیدا کند. این امر فقط با عادی سازی رابطه با برخی کشورهای منطقه از جمله عربستان سعودی دست یافتنی نیست. ایران باید به دنبال ایجاد حس اعتماد میان تمام بازیگران منطقه ای باشد.
در مسائل داخلی هم حالا که تهدیدهای خارجی تا حدود زیادی برطرف شده ایران باید تمرکز خود را بر توسعه اقتصادی و حل چالش های محیط زیستی متمرکز کند. نکته بسیار مهم تر این است که ایران نه تنها باید خواسته های مردم را به رسمیت بشناسد، بلکه جوابگوی آنها هم باشد. به طور خلاصه تهران باید زنجیره امنیت شامل امنیت اجتماعی، اقتصادی، محیط زیستی را تکمیل کند. مقوله امنیت به شکل سنتی امنیت حکومت محور و نظامی محور است؛ در حالی که دیدگاه های نقدی جدید می گویند امنیت اجتماعی، اقتصادی ، هویتی و محیط زیستی هم مهم است. تا زمانی که این زنجیره تکمیل نشود تهران نمی تواند احساس رضایت امنیتی کند.
در یک جمله جهان و منطقه در حال تغییر است و ایران هم باید تغییراتی در سیاست خارجی خود داشته باشد. این انعطاف پذیری در این مرحله بسیار لازم است.
عربستان و هوشمندی در کثرت گرایی در سیاست خارجی
محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی به دنبال انقلاب در حوزه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و سیاست خارجی در عربستان سعودی است. او با هدف کثرت بخشیدن به درآمدهای ملی و متنوع سازی شرکا در سیاست خارجی برای نخستین بار دست به عملگرایی با هدف کاهش وابستگی به غرب زده است. ولیعهد جوان این کار را با هوشمندی انجام می دهد تا حساسیت های امنیتی برای غرب به خصوص ایالات متحده ایجاد نکرده باشد.
اگر چه همکاری بین عربستان و ایران از نظر اقتصادی به دلیل تحریم های ایران می تواند محدود باشد، اما بدون شک عادی سازی رابطه دو کشور می تواند فرصت هایی برای غیرامنیتی و غیر سیاسی کردن مراوده های منطقه ای ایجاد کند. در این امنیتی زدایی از روابط منطقه ای سودهای بسیاری برای ایران هم نهفته است.
احتمال می دهم ریاض در آینده از روابط خود با تهران به عنوان یک اهرم فشار بر غرب استفاده کند. ما شاهد بودیم که پس از عادی سازی رابطه ایران و عربستان در پکن ، غرب به تکاپو افتاد. آمریکا به سرعت مسئولان عالی رتبه وزارت خارجه را به ریاض فرستاد و تلاش کرد بر هماهنگی با عربستان به خصوص درباره سوریه بیفزاید. عربستان گام های خود را به آرامی برمی دارد و تا حدود زیادی توازن را رعایت کرده است.
چین و سیاست ایجاد منفعت جمعی
نکته مهمی که درباره چین وجود دارد این است که ما امروز می دانیم که چین چه می گوید و چه می خواهد، اما نمی دانیم که چین 20 سال آینده چه اولویت ها و سیاست هایی خواهد داشت. 20 سال دیگر که چین به قدرت نظامی و اقتصادی بیشتری دست پیدا کرد و شاید از آمریکا هم جلوتر زد، چه مطالبه هایی خواهد داشت و چگونه رفتار خواهد کرد.
آنچه از لحاظ تئوریک امروز برای ما مشهود است این است که چین تنها کشوری است که برخلاف آمریکا با همه کشورها در خاورمیانه رابطه مناسبی دارد. چین سیاست مداخله گرایانه در هیچ کشوری ندارد و برای او ایدئولوژی ها مهم نیستند، بلکه دید او توسعه محور و اقتصادی است. براساس همین دید، چین معتقد است که با ایجاد درهم تنیدگی اقتصادی بین کشورهای منطقه می تواند منافع مشترکی برای آنها ایجاد کند. این در هم تنیدگی اقتصادی تاکنون در میان قدرت های رقیب در خاورمیانه وجود نداشته و چین با سرمایه گذاری های کلان در حال ایجاد این وابستگی اقتصادی است. این در هم تنیدگی اقتصادی کشورهای منطقه، عدم امنیت در یک کشور را به تهدید امنیتی برای کشور دیگر هم تبدیل می کند.
دید تئوریک چین در منطقه خاورمیانه ایجاد یک منغت جمعی است. دیدگاه پکن نسبت به هر کشوری متفاوت و فرصت ها و چالش هایی که در روابط با هر کشوری دارد بسیار پراهمیت است. چین می تواند همزمان با امارات متحده عربی، ایران وعربستان رابطه خوبی داشته باشد و در این بین هم مطمنا نمی تواند همه را همزمان راضی نگاه دارد.
شکی نیست که تبدیل چین به بازیگری مهم در منطقه، غرب را نگران کرده است.