چین مصصم است که از یک قدرت قارهای (بری) به یک قدرت دریایی (بحری) تبدیل شود و حوزه نفوذ خود را از محدوده سرزمینی و قارهای به حدود دریایی-اقیانوسی گسترش دهد. همه این سیاستها نتیجه محدودیت جغرافیایی چین و نیاز ژئواکونومیک این کشور به حوزه دریایی-اقیانوسی است.
به گزارش جماران؛ بیش از 50 درصد از مساحت چین را «ناحیه خالی» تشکیل میدهد، محدودهای نزدیک به 2 میلیون مایل مربع و جمعیتی نزدیک به 40 میلیون نفر که مناطق تبت، سینکیانگ، چینگهای، غرب سیچوان، غرب گانسو، شمال شانسی و بخشهای مغولستان داخلی را شامل میشود. این میزان جمعیتِ کم در قیاس با جمعیت 1.4 میلیاردی چین به خوبی گواه عنوان ناحیه خالی است. تراکم جمعیتی در این منطقه 20 نفر بر هر مایل مربع است. این ناحیه در مجاورت 11 کشور خارجی قرار دارد که به عنوان یک سرزمین حائل برای فضا و کانون جمعیتی چین در مقابل همسایگان عمل میکند.
فروپاشی شوروی و خروج روسیه از مدار ابرقدرت جهانی و تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای زمینه لازم برای ورود چین جهت تبدیل شدن به یک حوزه ژئواستراتژیک مستقل را فراهم کرد و نگاه حاکمان چین را به پهنههای دریایی جلب کرد. شاید فروپاشی شوروی بیش از آنکه به نفع ایالات متحده باشد به نفع چین بود چرا که فضای حیاتی گرفته شده از چین در محدوده منطقهای شرق آسیا را دوباره برای چین فراهم کرد.
چین مصصم است که از یک قدرت قارهای (بری) به یک قدرت دریایی (بحری) تبدیل شود و حوزه نفوذ خود را از محدوده سرزمینی و قارهای به حدود دریایی-اقیانوسی گسترش دهد. همه این سیاستها نتیجه محدودیت جغرافیایی چین و نیاز ژئواکونومیک این کشور به حوزه دریایی اقیانوسی است. تامین نیاز 1.4 میلیار نفوس و همچنین ایجاد ثبات اقتصادی برای این جمعیت عظیم نیازمند دسترسی به شبکهای پیچیده از راههای زمینی و دریایی-اقیانوسی است و دریا مهمترین و به صرفهترین مسیر تجارت بینالملل است. امروز حدود 90 درصد از تجارت جهانی از طریق دریا و مسیرهای دریایی صورت میگیرد.
آبهای مجاور چین در شرق و غرب و جنوب از سوی حاشیههای جزیرهای و شبه جزیرهای احاطه شده است. شبه جزیره کره، مجمع الجزایر ژاپن، تایوان و شبه جزیره هندوچین شامل میانمار، ویتنام، لائوس، کامبوج، تایلند و همچنین مناطق مجمعالجزار دریای جنوبی چین شامل مالزی، فیلیپین و سنگاپور میشود. با نگاهی اجمالی به نقشه جهان میتوان محصور بودن چین در میان همسایگان متعددِ این کشور را به خوبی درک کرد.
چین قبل از عبور از تنگه «مالاکا» میان مالزی، سنگاپور و اندونزی که همگی مناسبات دیپلماتیک قوی با ایالات متحده دارند باید از دریای فیلیپین و از کنار فیلیپین عبور کند که مانند تایوان متحد نظامی ایالات متحده است، بنابراین این واقعیت را نمیتوان کتمان کرد که چین در میان همسایگان خود که بیشتر آنها متحدین اقتصادی و نظامی ایالات متحده هستند، محاصره شده است و ایالات متحده مانند دوران جنگ سرد در تدارک ایجاد یک کمربند امنیتی به دور چین است.
مسئله دیگر اختلافات سرزمینی چین با هند بر سر تبت است؛ دامنههای هیمالایا پیش از ادامه یافتن در مرز پاکستان، افغانستان و تاجیکستان، بیشتر در مرز هند و چین تداوم دارند و تبت به عنوان برج آبی چین شناخته میشود. سه رودخانه عظیم چین یعنی «رود زرد»، «رود یانگتسه» و «رود مکونگ» از تبت سرچشمه میگیرند و اگر چین کنترل تبت را در اختیار نداشته باشد، این مسئله به هند این اجازه را میدهد که از فراز قلههای تبت به سرزمین مرکزی چین فشار وارد کند و همین ملاحظات باعث شده است که چین شروع به ایجاد شبکه راه آهن و جاده در بام جهان کند و در نهایت سال 2006 خط آهن چین از «شانگهای» به «لهاسا»، مرکز تبت رسید و این خط آهن توسط «هوجینتائو»، رئیس جمهور وقت چین افتتاح شد.
نه تنها زمینه جغرافیایی یک کشور، بلکه برداشت حاکمان آن کشور از زمینههای جغرافیایی بر جهتگیری سیاست خارجی و ژئوپلیتیک آن تاثیرگذار است و میتواند سرنوشت یک منطقه و حوزه ژئواستراتژیکی پهناور را متحول کند.
در میان تمامی همسایگان جمهوری خلق چین ذهنیت و نگاه مثبتی به سیاستها و راهبردهای سرزمینی این کشور وجود ندارد و در اختلافات مرزی در ثبت، دریای چین جنوبی، شبه جزیره هندوچین، دریای فیلیپین و دریای ژاپن شاهد ادعای چین بر قلمروهای سرزمینی مناطقی هستیم که حتی در گذشته نیز در قلمرو چین نبوده و شامل ادعای تاریخی بر مناطق نمیشود.
روسیه نیز بعد از فروپاشی شوروی از آنجایی که دیگر در جایگاه اعمال قدرت قرار نداشت برخی از اختلافات مرزی خود با چین را برطرف کرد. در این میان کره شمالی تنها کشوری است که مناقشه مرزی خاصی با چین ندارد و شاید شرایط سیاسی و بینالمللی پیونگ یانگ نیز در این مسئله بی اثر نباشد. گذشته از کره شمالی در حال حاضر میانمار نیز با چین اختلافات مرزی و سرزمینی عنوان نکرده و از آنجایی که بعد از کودتای 2021 نظامیان میانمار روابط چین با این کشور با گرمی روبرو شد در حال حاضر جهان شاهد اختلافات مرزی و ادعاهای سرزمینی میان طرفین نیست.
اما بزرگترین چالش چین در قلمرو دریایی است. اقتصاد این کشور به شدت به دریا وابسته است و چین را به بزرگترین وارد کننده انرژی جهان بدل کرده است. گذشته از این اکثر جمعیت این کشور در مناطق ساحلی مستقر است و هر چه به سمت سواحل این کشور نزدیک شویم، تراکم جمعیت بیشتری را مشاهده میکنیم.
آینده چین به تضمین امنیت دریایی از نگاه این کشور بستگی دارد. حمله ژاپن به «پرلهاربر» در جزایر اقیانوس آرام نتیجه محاصره دریایی این کشور توسط ایالات متحده بود. چین در دو دهه گذشته سرمایهگذاری هنگفتی در زمینه توسعه نیروی دریایی، ایجاد جرایز مصنوعی و گسترش شبکه دریایی-بندری در مناطق اطراف کرده است. اکثر کشورهای همسایه چین دارای روابط تجاری بالایی با این کشور هستند و در حال حاضر در هم تنیدگی اقتصادی بر مناقشات سرزمینی چیره است اما نباید این نکته را فراموش کرد که کشورهای منطقه و همچنین قدرتهای فرامنطقهای هنوز آمادگی و یا تمایل برای مناقشه بر سر مناطق و قلمروهای سرزمینی و دریایی چین را ندارد. اگرچه ایالات متحده تا به امروز سیطره خود را در دریا اعمال کرده و مسئله تایوان به خوبی گواه این قضیه است اما دولتمردان آمریکا نیز تایوان را در یک حالت دوگانگی سرنوشت قرار دادهاند و از این جزیره به عنوان یک کارت بازی در مقابل چین استفاده میکنند.
هرچه قدرت چین بیشتر میشود، توسعه و نفوذ این کشور در جهان نیز بیشتر شده و دولتمردان این کشور در حال گسترش حوزه نفوذ منطقه ای خود هستند. ثبات تجاری و امنیت اقتصادی نیازمند چیرگی بر شبکه های حمل و نقل تجاری است.
صلح و ثبات در گرو همگرایی بینالمللی بوده و در صورت تداوم اداعاهای سرزمینی دریایی چین ممکن است این ثبات با چالش روبرو شود. در این میان فیلیپین و ویتنام در منطقه دریای جنوبی چین بیشترین چالش را با حکومت چین داشته و گذشته از مسئله تایوان چین باید در دراز مدت یک سیاست برد-برد را در منطقه اعمال کند و در غیر این صورت بلوکبندی و ائتلافهای همسایگان چین با نیروهای بینالمللی و قدرتهای جهانی افزایش مییابد که در این وضعیت باید جهان در آینده شاهد درگیریها و گسترش اختلافهای سرزمینی در منطقه شرق آسیا باشد.
چین به هر میزان که قدرت خود را افزایش دهد در مقابل ائتلاف ژاپن، کره جنوبی، ایالات متحده، فیلیپین، ویتنام، هند، مالزی، اندونزی، استرالیا و دیگر کشورهای غیر همسو با خود با چالشی بسیار فاجعهبار روبرو خواهد شد. شاید چین بتواند همانند آلمانِ قرن 20 حوزه نفوذ سرزمینی خود را افزایش دهد و حتی برخی از مناطق سرزمینی و قارهای را به تصرف خود درآورد، اما نمیتواند بر دریاها و قلمروهای دریایی و اقیانوسی تسلط یافته و این کشور با واقعیت انزوای ژئوپلیتیکی روبرو است و پیامدهای این انزوای جغرافیایی در صورت بر هم خوردن نظم بینالمللِ موجود، بیش از هر کشور دیگری به زیان چین است.