قدرتهای متوسط جهانی نقشی کلیدی در تأثیرگذاری بر جدایی یا عدم جدایی شرق و غرب در نظم پیشِ روی پس از جنگ اوکراین، دارند.
به گزارش جماران، پس از جنگ جهانی دوم، یک نظم بینالمللی قوی پدید آمد و از طریق تعامل ماهرانه ایالات متحده و تأمین مالی این کشور، مدیریت شد. اکنون جنگ دیگری این نظم را به چالش کشیده است. چارچوب ژئوپلیتیکی و اقتصادی که پس از جنگ در اوکراین پدیدار میشود، بدون شک متفاوت خواهد بود، اما احتمالا این مسئله کمتر به بازیگران مسلط بستگی دارد تا به انتخابهایی که توسط قدرتهای میانی، بهویژه قدرتهای آسیایی انجام میشود. اگرچه آنها ممکن است به دنبال بی طرفی باشند، سیاستها و صفبندی آنها تصمیم خواهد گرفت که آیا نظم بینالمللی همچنان تداوم مییابد یا دستخوش دگرگونی خواهد شد.
هنوز خیلی زود است که بگوییم جنگ در اوکراین چه زمانی و چگونه پایان خواهد یافت، اما خطوط کلی میراث ژئوپلیتیکی آن در حال حاضر قابل مشاهده است. ایالات متحده، ناتو و اروپا انسجام و ثبات قابل توجهی در حمایت از تلاشهای جنگی اوکراین نشان دادهاند و برای مبارزه طولانی علیه روسیه و دفاع از نظم موجود بینالمللی مورد نظر خود و پیکربندی امنیت جمعی که با عضویت فنلاند در ناتو در همسایگی روسیه نمود آن را میتوان دریافت، آماده میشوند.
تغییرپذیری همراه با قاطعیت، سیاستهای بازیگران قدرت را در بخشهای دیگر جامعه بینالملل مشخص کرده است، بهویژه آنهایی که بازارها و سیاستهایشان اگرچه به سمت شرق نباشد، به جانب غرب هم نیست. اما این خطر وجود دارد که انتخابهای سیاسی در مورد روسیه و چین با قطببندی شدن بین بلوک غرب و شرق عمیق شود. این قطببندی بلوکها نه از نظر اقتصادی و نه از نظر سیاسی برای هیچ یک از طرفین مطلوب نیست و خطر ایجاد مرزهای سیاسی-ژئوپلیتیکی بین شرق و غرب را افزایش میدهد.
جهانِ در حال گذار
تقسیمات آشکار شده توسط جنگ به اختلافات سیاسی در مورد مناقشه محدود نمیشود، بلکه به ماهیت و اختیار نظم بینالمللی تحت رهبری و تضمین شده توسط ایالات متحده و متحدان آن گسترش مییابد و در حالی که مواضع چین و روسیه از جمله نزدیکی اتحاد بین آنها قابل پیش بینی است، انتخابهای سیاسی قدرتهای میانی آسیا و خاورمیانه، تأثیرگذار است. آنها میتوانند در تعیین اینکه آیا قطبیسازی عمیقتر میشود یا به یک جهانیگرایی قابل مدیریت کاهش مییابد، تعیین کننده باشند.
چین در سه ماه گذشته درگیر فعالیتهای دیپلماتیک شتابان خود بوده است. در ماه مارس 2023، سفر رئیس جمهوری چین؛ «شیجینپینگ» به روسیه منجر به بیان مجدد محور روسیه و چین و بیان دیدگاه مشترک آنها از آینده شد. اندکی قبل از آن، پکن میزبان قراردادی بین ایران و عربستان سعودی بود که ورود رسمی چین به عنوان یک میانجیگر قدرت در منطقهای بود که ایالات متحده از دهه 1970 میلادی تاکنون به طور سنتی این نقش را ایفا کرده است.
عربستان سعودی به عنوان یک قدرت متوسط منطقهای رو به رشد، در عین حال وارد دیپلماسی بین جناحهای متخاصم در سودان شده و نقشی جدید و کلیدی در بازسازی سوریه بعد از ورود مجدد این کشور به اتحادیه عرب بازی میکند. اردوغان؛ رئیسجمهور ترکیه بر کرسی قدرت باقی مانده و از لحاظ دیپلماتیک در سرتاسر اوراسیا در تعقیب یک سیاست خارجی کاملا ترکی (اتحاد دوم) و نه همسو با ناتو است و همچنین قاسم جومارت توکایف؛ رئیس جمهور قزاقستان، قدرت میانی در منطقه آسیای مرکزی، ضمن ترویج همکاری اقتصادی با چین و اروپا، آشکارا از تهاجم روسیه علیه اوکراین، فاصله گرفته است.
تعادل دیپلماتیک
دستاوردهای دیپلماتیک چین با اظهارات جنجالی دیپلماتهای ارشد این کشور در مورد حاکمیت کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق خدشهدار شده است. ابتکار چین در مورد اوکراین نیز مورد توجه قرار نگرفته است. اما بعید است که این امر چین را از ادامه گسترش به سمت شکافهای دیپلماتیک یا جایی که میتواند برتری نسبی خود را نسبت به ایالات متحده بهعنوان میانجیگر اعمال کند، باز دارد.
همچنین سازمانهای چندجانبه بینالمللی مانند سازمان همکاری شانگهای و بریکس اهمیت تازهای را بهعنوان مجمعی که در آن دولتها میتوانند همسوییهای جدیدی را خارج از چتر ایالات متحده پیدا کنند، در نظر گرفتهاند. ایران و آرژانتین هر دو برای پیوستن به بریکس درخواست دادهاند. البته نباید دور از انتظار دانست که عضویت کشورها در این سازمانها در اصل در جهت تحقق منافع ملی خود بوده نه صرفا تقابل با ایالات متحده. اما برای چین، گروهبندیهای جدید این پتانسیل را دارد که وزن ژئوپلیتیکی را جمعآوری کرده و پایه وزنهای جهانی در مقابل ایالات متحده و متحدانش را تشکیل دهد و احتمالا تا زمانی که مسئله تایوان به بحران تبدیل نشده است این تغییر را انجام ندهد.
تعداد قدرتهای میانی علاقهمند به رویارویی با ایالات متحده محدود است و زبان نظم پس از جنگ اوکراین نه ثابت است و نه مشترک. این به نوبه خود منعکس کننده آن است که آیا نظم نوظهور تهدید را نشان میدهد یا فرصت، که برای بسیاری از کشورها یک محاسبه خوب است اما برای کشورهایی که به دنبال فعالیت در هر دو اردوگاه هستند، خط قرمز ایالات متحده و متحدان آن که با جنگ اوکراین مشخص شده است بین روابط مبادلاتی با روسیه و چین و وارد شدن به اتحادهای استراتژیک، یک آلترناتیو را شکل میدهد.
اهرم اقتصادی جایگزین اهرم نظامی
در حوزه دفاعی، ایالات متحده بر روی نقشه جهان همچنان سلطه خود را حفظ کرده است و تعهدات خود در قبال ناتو و اوکراین، مهار و بازدارندگی چین و سایر تعهدات جهانی مستمر مانند آزادی دریانوردی را انجام میدهد. اما چین شکافهایی را در بازار دفاعی و امنیتی پیدا کرده که میتوانند آنها را پر کند. این امر به ویژه در مورد تجهیزات نظامی بدون سرنشین صدق میکند که اهمیت آنها در جنگ مدرن با وقوع جنگ در اوکراین بیشتر نمایان شده است. اکنون بسیاری از کشورها توانایی و تمایل ایالات متحده برای طرحریزی پس از خروج این کشور از افغانستان در سال 2021 را زیر سوال میبرند. برخی نیز به دنبال اطمینان خاطر در مورد ضمانتهای امنیتی ایالات متحده هستند و برخی دیگر به جای جستجوی معاهدات جدید یا حقوق پایه با این کشور، تنوع منابع تجهیزات دفاعی و توسعه آموزشهای نظامی خود را آغاز کردهاند.
ایالات متحده تنها نهاد تحریم کننده بینالمللی نیست، اما نه سازمان ملل متحد و نه اتحادیه اروپا توانایی اجرای تحریمها همانند آمریکا را ندارند. با کاهش هژمونی جهانی ایالات متحده، دولتِ اقتصادی به یکی از عناصر اصلی سیاست خارجی این کشور تبدیل شده است. در همین حال، دلار آمریکا همچنان در صدر است، اما دیگران به این جایگاه چشم دوختهاند و اعضای بریکس نیز به تجارت با ارزهای یکدیگر علاقه نشان میدهند. اعتراض عمیق ایدئولوژیک به تحریمهای ایالات متحده و تداوم نفوذ آمریکا بر اقتصاد کشورهای در حال توسعه به تمایل برخی از کشورها برای کاهش مبادلات با دلار دامن زده است. با این حال باید دید که سیر روند تغییرات و همگرایی قدرتهای درجه دوم در سطح جهانی به کدام سو میرود. تا زمانی که راهبرد قدرتهای منطقهای در تضاد با راهبرد و استراتژی قدرتهای اصلی جهان نباشد، قدرتهای درجه اول همچون ایالات متحده و اتحادیه اروپا، تلاشی برای محدود کردن سیاست قدرتهای منطقهای نمیکنند اما با همگرایی قدرتهای درجه دوم جهانی و قدرتهای سطح اول منطقهای حتی در صورت تلاش ایالات متحده برای محدود کردم سیاستهای آنها که در تضاد با راهبردهای آمریکا است بعید به نظر میرسد که نظم جهانی و الگوی امنیتی و روابط بینالملل همچنان به شکل قبل به قوت خود باقی بماند.