رئیس جمهوری و قدرتمندترین مرد روسیه در دو دهه اخیر، نشان داده که تمام تلاش خود را خواهدکرد تا در همسایگی روسیه خیزش و جنبش های اعتراضی و ضدحکومتی و احتمال سقوط نظام ها پانگیرد.
به گزارش جماران، در پی ناآرامیها در قزاقستان، دبیرخانه سازمان پیمان جمعی آسیای میانه به رهبری روسیه تصمیم گرفت نیروهای نظامی شامل واحدهایی از روسیه، را تحت عنوان «نیروی حافظ صلح» برای کمک به سرکوب معترضان و تثبت اوضاع به قزاقستان اعزام کند. به این ترتیب، بار دیگر شاهد حضور و مداخله نظامیان روسیه برای حفظ حکومتهای متحد ولادیمیر پوتین، این بار در «خارج نزدیک» در منطقه آسیای میانه هستیم.
همزمان به نوعی تاریخ در مقابل دیدگان تکرار میشود «بهرهوری از مفاد یک پیمان مشترک برای مداخله نظامی مسکو»؛ تکراری که شاید بازنمای رویای ولادیمیر پوتین برای روسیه باشد: «بازگشت به روزهای اوج اتحاد جماهیر شوروری».
به گزارش یورونیوز، رئیس جمهوری و قدرتمندترین مرد روسیه در دو دهه اخیر، نشان داده که تمام تلاش خود را خواهدکرد تا در همسایگی روسیه خیزش و جنبش های اعتراضی و ضدحکومتی و احتمال سقوط نظام ها پانگیرد. شاید هم، هرنوع بی ثباتی در این کشورها مترادف دورانی است که در آن دیوارهای کمونیسم در کشورهای اروپای شرقی همچون مهره های دومینو یکی پس از دیگری افتادند تا سرانجام نوبت به خود مسکو رسید. میهمان دو دهه اخیر کرملین نمی خواهد به هیچ قیمتی اجازه آغاز «این بازی دومینو» را بدهد.
شباهت بین مفاد سازمان پیمان امنیت جمعی و پیمان ورشو
مهم ترین نکته درباره سازمان پیمان امنیت جمعی این است که دفتر مرکزی آن در شهر مسکو و زبان رسمی آن روسی است.
اولین بار این پیمان در پانزدهم ماه مه سال ۱۹۹۲، درست در پایان فروپاشی شوروی و تشکیل «جمهوری های تازه استقلال یافته»، در شهر تاشکند ازبکستان امضا شد.
سازمان پیمان امنیت جمعی در حوزهٔ آسیای میانه و قفقاز بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به رهبری و توسط روسیه و عمدتا با هدف متحد نگه داشتن جمهوریهای سابق و نیز برای محدود کردن گسترش ناتو و نفوذ آمریکا بنیان گذاشته شد تا مسکو همچنان بازیگر اصلی در آسیای مرکزی و قفقاز باقی بماند. اعضای کنونی این سازمان عبارتند از: روسیه، ارمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و بلاروس. جمهوری آذربایجان، ازبکستان و گرجستان از اعضای سابق این پیمان بودند که از آن خارج شدند. افغانستان و صربستان اعضای ناظر در این پیمان هستند.
اهداف اصلی تشکیل پیمان در ۶ بند خلاصه شده است. حفظ و فراهمسازی امنیت کشورهای عضو، مبارزه با تروریسم و جنایات سازمانیافته، مبارزه با قاچاق مواد مخدر و جنگافزار و جابجایی آن در منطقه، مبارزه با تندروی و جدایی طلبی و ایجاد پایگاه رزمی در برخی کشورهای عضو با هدف افزایش امنیت اعضا. روسیه و متحدان منطقه ای اش هم در راستای یکی از همین بندها یعنی «فراهم کردن امنیت کشورهای عضو» به قزاقستان نیرو گسیل داشته اند.
در مجموع به نظر می رسد که تشکیل چنین سازمانی به رهبری مسکو در راستای خنثی کردن قدرت ایالات متحده و هم پیمانانش خصوصا اعضای ناتو در این منطقه است. بی دلیل نیست که برخی از رسانه های محلی در روسیه و تحلیلگران در این کشور مدعی شده اند که فرآیند اعتراضات مردمی در قزاقستان هم «از قبل توسط آمریکایی ها طراحی شده است تا نگاه ها از تنش ها در شرق اوکراین برداشته و به قزاقستان دوخته شود.»
اما واکنش کاخ کرملین تفاوت زیادی با دوران جنگ سرد ندارد. اتحاد جماهیر شوروی در چارچوب «پیمان ورشو» بارها برای سرکوب خیزش های مردمی و ضدحکومتی در کشورهای اروپای شرقی دست به مداخله نظامی زده بود. برخی از مهم ترین آنها بترتیب تاریخی سرکوب اعتراضات در مجارستان، چکسلواکی و لهستان است.
سرکوب اعتراضات کارگری در آلمان شرقی الهام بخش پیمان ورشو
در آلمان شرقی اولین اعتصابات علیه افزایش زمان کار بدون احتساب افزایش دستمزد در ۱۱ ژوئن ۱۹۵۳ انجام شد. چهل کارگر سنگ تراشی به مقر دولت وقت میروند تا طوماری را که در آن خواستار بازگشت به استانداردهای قدیمی و محکوم کردن افزایش ۱۰ درصدی نرخ تولید بدون پرداخت حقوق درج شده را تحویل دولت بدهند. اما دولت به نگرانی های آنها وقعی نمینهد. عصر همان روز این کارگران درخواست اعتصاب عمومی را مطرح می کنند.
در طول شب کارگران چندین شرکت و کارخانه دیگر به اعتصابیون می پیوندند. در هفدهم ژوئن، ناآرامیها به سرعت به بقیه کشور سرایت می کند. صدها هزار نفر به خیابان های شهرهای اصلی آلمان شرقی، لایپزیگ، ماگدبورگ و درسدن سرازیر می شوند.
جمعیتی متشکل از ۶۰ هزار نفر به ده به ساختمان پلیس حمله می کنند و ساختمانهای استاسی، پلیس امنیتی، را به آتش می کشند. پس از آتش سوزی یک ساختمان تجاری (کلمبوشاوس) و اضافه شدن کارگران برلین غربی به شورش ها، والتر اولبریخت، رهبر وقت آلمان شرقی تصمیم می گیرد تا از نیروهای شوروی بخواهد تا سرکوب علیه قیام مردمی را سازماندهی کنند.
به دلیل تقدیس کلمه «انقلاب» در آن دوران تمامی کارگران معترض و حامیانشان به اتهام «ضدانقلاب» و «حامیان سرمایه داری» بازداشت و سرکوب می شوند. با آمدن سربازان اتحاد جماهیر شوروی سرکوب ها خصوصا در برلین شرقی افزایش گسترده ای پیدا می کند. سیزده هزار نفر بازداشت می شوند. دستکم یک چهارم بازداشتی ها را نظامیان شوروی انجام می دهند.
بسیاری از معترضان به اتهام «ضد انقلاب و عوامل سازمان های تروریستی و جاسوسی» محاکمه و برخی اعدام می شوند و نهایتا دولت آلمان شرقی با کمک پدرخوانده پرقدرت، اتحاد جماهیر شوروی موفق می شود به اعتراضات و ناآرامی ها پایان دهد. سه سال پس از مداخله نظامی شوروی در آلمان شرقی، مسکو نیروهایش را برای خاموش کردن اعتراضات که بعدها به «انقلاب مجارستان» شهرت یافت به بوداپست اعزام می کند.
هرچند مداخله نظامی شوروی در آلمان شرقی پیش از پیمان ورشو انجام گرفت اما مورخان متعقدند که این مداخله الهام بخش رهبران شوروی و بدست گرفتن ابتکار عمل برای امضای «پیمان ورشو» بود.
پیمان ورشو
پیمان ورشو یا پیمان «دوستی، همکاری و کمک متقابل»، در اصل یک پیمان نظامی بین کشورهای اروپایی «بلوک شرق» در دوران جنگ سرد بود. این پیمان در ۱۴ مه سال ۱۹۵۵میلادی به ابتکار رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی، نیکیتا خروشچف به امضای هشت کشور آلبانی، آلمان شرقی، بلغارستان، چکسلواکی، رومانی، لهستان و مجارستان و اتحاد جماهیر شوروی رسید.
پیمان ورشو در جریان جنگ سرد بنوعی رقیب اصلی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو محسوب می گردید. اما مهم ترین کارآیی آن تا پیش از فرو ریختن دیوار برلین، سرکوب اعتراضات مردمی در کشورهای امضاکننده این پیمان بود.
به موجب این پیمان، ستاد فرماندهی یگانه ای برای تمام نیروهای مسلح کشورهای عضو به وجود آمد. دولتهای امضاکنندهٔ این پیمان متعهد شدند که در روابط خود از تهدید و بکار بردن زور خودداری کنند و هرگاه به هریک از دولتهای عضو در اروپا حمله شد، با تمام نیرو به آن یاری دهند.
نشست مذاکراتی که به پیمان ورشو انجامید تنها پنج روز پس از رسمیت یافتن «اتحادیهٔ اروپای غربی» و بازگشت حاکمیت کامل به آلمان غربی تشکیل شد.
مداخله نظامی نیروهای شوروی در مجارستان
قیام یا انقلاب بوداپست شورش خودجوش مردمی علیه رهبران وابسته به شوروی در مجارستان بود که از ۲۳ اکتبر سال ۱۹۵۶ آغاز شد و تا ۱۰ نوامبر همان سال ادامه پیدا کرد.
این قیام ابتدا با تظاهرات دانشجویی آغاز شد و در عرض چند ساعت هزاران نفر به این جنبش دانشجویی در بوداپست، پایتخت کشور، پیوستند.
حمایتها به یک هیئت دانشجویی اجازه داد تا برای پخش مطالبات خود وارد ساختمان صداوسیما شود. اما تمام اعضای این هیات بازداشت شدند و نظامیان به سوی مردم تیراندازی کردند.
تیراندازیها باعث خشم فراوان شد و شورش به سرعت در سایر نقاط مجارستان گسترش یافت و منجر به فرار مقامات دولت از پایتخت به شوروی شد. از این لحظه به بعد نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در چارچوب پیمان ورشو وارد مجارستان شدند.
همزمان هزاران نفر از معترضان خود را برای مقابله با نیروهای ارتش سرخ سازماندهی کردند. با ورود نظامیان شوروی به مجارستان صدها نفر بازداشت شده و بسیاری از آنها به جوخه های اعدام سپرده شدند. با این حال تلاش های معترضان باعث شد تا یک دولت کمونیستی جدید روی کار بیاید که قول داد مجارستان را از پیمان ورشو خارج خواهد کرد. بعدتر، نه تنها این اتفاق بصورت عملی نمی افتد بلکه بیش از ۲۵۰۰ نفر از معترضان در ماه های پس از این قیام بازداشت و اعدام شدند. مجارستان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ۲۳ اکتبر را تبدیل به یکی از روزهای ملی و تعطیل کرده است. با این حال، اوج استفاده ارتش اتحاد جماهیر شوروی از مفاد پیمان ورشو مداخله نظامی و سرکوب اعتراضات مشهور به «بهار پراگ» در چکسلواکی بود.
سرکوب «بهار پراگ»
بهار پراگ که در چکسلواکی به «بهار خلق ها» هم مشهور شد، نقطه عطفی در در تاریخ جمهوری سوسیالیستی چکسلواکی است.
دورانی که حزب حاکم، حزب کمونیست چکسلواکی قصد داشت با اصلاحات چهره ای انسانی از «سوسیالیسم» به نمایش بگذارد؛ «سوسیالیسمی در اختیار انسان». این اصلاحات با روی کار آمدن الکساندر دوبچک در پنجم ژانویه سال ۱۹۶۸ آغاز شد و در ۲۱ اوت همان سال پس از حمله نیروهای عضو پیمان ورشو به چکسلواکی پایان یافت.
کارهای مهم الکساندر دوبچک تامین آزادی بیان و مطبوعات و احزاب سیاسی در راستای دموکراتیزه کردن این کشور اروپای مرکزی بود. وی حتی قصد داشت از اقتصاد جمهوری چک را تمرکززدایی کند.
الکساندر دوبچک قانون اساسی جدیدی می نویسد که طی آن چکسلواکی به دو بخش فدرال چک و اسلواکی تبدیل می شود.
با این حال، همه پیش بینی می کردند که مسکو در آن زمان تاب تحمل چنین نوآوریهایی را ندارد و اینکه بهار پراگ دیری نمی پاید. همین طور هم شد و کرملین تصمیم به مداخله نظامی گرفت البته همچون مجارستان در چارچوب «پیمان ورشو.»
نیروهای شوروی و متحدانش در شب بیستم اوت ۱۹۶۸ به چکسلواکی حمله کردند. پانصدهزار نظامی به این کشور اروپای مرکزی گسیل شدند. در جریان این تهاجم صدها نفر کشته و هزاران نفر زخمی شدند. پس از پاکسازی چکسلواکی از حامیان اصلاحات، گوستاو هوساک جانشین دوبچک شد و بسیاری از اصلاحات کنار گذاشته شدند.
ناامیدی از بهار پراگ صدها هزار تن از شهروندان چکسلواکی را روانه کشورهای غربی کرد. یکی از آنها میلان کوندرا نویسنده شهیر «بار هستی» است که پس از سرکوبها در فرانسه مستقر شد. بهار پراگ الهام بخش بسیاری از جنبش های فرهنگی و مردمی در دهه هفتاد و هشتاد میلادی شد.
اتحاد جماهیر شوروی با مداخله نظامی در چکسلواکی نه تنها اصلاحات را متوقف کرد بلکه به باور بسیاری در آنزمان به اقتدار و اعتبار از دست رفته حزب کمونیست در شوروی و در بلوک شرق کمک زیادی کرد.
پوتین و زندگی در دوران جنگ سرد
به نظر میرسد که این اقتدار همانی است که ولادیمیر پوتین، مامور پیشین کا گ ب و رئیس جمهوری امروز روسیه بدنبال آن است.
او از سال ۱۹۹۹، پس از دو دهه خدمات ارزنده برای سرویس امنیتی شوروی و سپس روسیه، تا امروز کاخ کرملین را ترک نکرده است. گروهی از منتقدان او بر این باورند که وی همچنان در دوران جنگ سرد زندگی و استراتژیهای دولتش را هم با همان رویکرد پایهریزی میکند و روسیه او، همچنان از همان روشهایی بهره میبرد که پیشتر در دوران جنگ سرد به «دکترین برژنف» معروف شد.
طبق این دکترین «حاکمیت هر کشور سوسیالیستی (متحد شوروی در آن زمان) نمیتوانست مغایر با منافع و امنیت کشور سوسیالیستی مادر(اتحادیه جماهیر شوروی) باشد. در همین راستا رهبران شوروی میتوانستند از هاوانا تا تیرانا دست به هرگونه مداخله نظامی بزنند تا اقتدار مسکو زیر سوال نرود.
هرچند دیگر خبری از اتحاد جماهیر شوروی و متحدان سوسیالیست آن نیست ولی به نظر میرسد سیاستهای روسیه ولادیمیر پوتین همچنان حول همین دکترین میچرخد.
تکرار تاریخ شاید تا امروز بکام ولادیمیر پوتین پیش رفته باشد اما دنیای سیاست و روابط بینالملل دنیایی بیثبات و دائم در حال تغییر و دگرگونی است. بیتردید آقای پوتین که همچنان در پی کامروایی در عرصه سیاست و حفظ منافع استراتژیک روسیه است از این اصل دنیای سیاست آگاه است و میداند که عرصه بینالملل را مولفههایی است که لزوما و همیشه بر پاشنه خواستههای رهبران مقتدر نمیچرخد.
شاید وی پیشبینی کارل مارکس، فیلسوف آلمانی را هم میداند، زمانی که گفت: «هگل در جایی اظهار میکند که تمام وقایع بزرگ و شخصیتهای جهان تاریخی دوبار ظاهر میشوند. او فراموش میکند اضافه کند که: بار اول بصورت تراژدی، بار دوم بصورت یک کمدی».
این که آیا این گفته مارکس در خصوص ولادیمیر پوتین به حقیقت تبدیل خواهد شد یا نه را، باید به تاریخ و زمان و قضاوت آن واگذاشت.