اکنون آمریکا بر طبل جنگ سرد جدید می کوبد و چین را به عنوان تهدیدی وجودی برای خود معرفی می کند.
به گزارش جماران، «برنی سندرز» از سناتورهای مطرح آمریکایی در یادداشتی برای فارن افرز نوشت: چالش های جهانی بی سابقه ای که امروز آمریکا با آن روبرو است - تغییرات آب و هوایی، همه گیری ها، گسترش سلاح های هسته ای، نابرابری گسترده اقتصادی، تروریسم، فساد، اقتدارگرایی - چالش های مشترک جهانی هستند. هر کشوری که به تنهایی عمل کند، نمی تواند آنها را حل کند. آنها نیاز به افزایش همکاری بین المللی دارند - از جمله همکاری با چین، به عنوان پرجمعیت ترین کشور روی زمین.
ناراحت کننده و خطرناک است که اجماعی در حال رشد سریع در واشنگتن در حال ظهور است که روابط آمریکا و چین را یک مبارزه اقتصادی و نظامی با مجموع صفر می داند. رواج این دیدگاه یک فضای سیاسی ایجاد می کند که در آن دستیابی به همکاری که جهان به شدت به آن نیاز دارد، دشوار خواهد بود.
کاملاً قابل توجه است که چقدر خرد متعارف در مورد این موضوع تغییر کرده است. بیش از دو دهه پیش، در سپتامبر 2000، شرکت های آمریکایی و رهبری هر دو حزب سیاسی به شدت از اعطای وضعیت «روابط تجاری عادی دائمی» یا PNTR پشتیبانی کردند. در آن زمان، اتاق بازرگانی آمریکا، انجمن ملی تولیدکنندگان، رسانه های شرکتی و تقریباً همه صاحب نظران سیاست خارجی در واشنگتن اصرار داشتند که PNTR برای دستیابی به رقابت شرکت های آمریکایی با دسترسی به بازار رو به رشد چین ضروری است و این آزادسازی اقتصاد چین با آزادسازی دولت چین در رابطه با دموکراسی و حقوق بشر همراه خواهد بود.
در همان زمان، «نورمن اورنشتاین» دانشمند علوم سیاسی از انستیتوی محافظه کار امریکا صریح تر آن را بیان کرد. وی اظهار داشت: «تجارت آمریکا با چین برای آمریکا و گسترش آزادی در چین چیز خوبی است. به نظر واضح است، یا باید به نظر برسد.»
خب، برای من واضح نبود؛ به همین دلیل من مخالفت خود را با آن توافق نامه تجاری اعلام کردم. آنچه من آن زمان می دانستم و آنچه بسیاری از افراد شاغل می دانستند این بود که اجازه دادن به شرکت های آمریکایی برای انتقال به چین و استخدام کارگران در آنجا با دستمزد بالا، رقابت را به سمت نزولی سوق می دهد و منجر به از دست دادن مشاغل پردرآمد در امریکا و دستمزد پایین تر برای کارگران آمریکایی می شود. و این دقیقاً همان اتفاقی است که افتاده است. در حدود دو دهه پس از آن ، حدود دو میلیون شغل آمریکایی از بین رفت، بیش از 40000 کارخانه تعطیل شدند و کارگران آمریکایی دچار رکود دستمزد شدند - حتی در حالی که شرکت ها میلیاردی درآمدند و مدیران اجرایی پاداش زیادی داشتند. در سال 2016، دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری بخشی از مبارزات خود علیه سیاست های تجاری آمریکا پیروز شد، و با پوپولیسم تقلبی و تفرقه افکنانه خود به مبارزات اقتصادی واقعی بسیاری از رای دهندگان پرداخت.
در همین حال، نیازی به گفتن نیست که آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در چین گسترش نیافته است.
در فوریه سال 2020، «بروس جونز» تحلیلگر بروکینگز نوشت: ظهور چین - به جایگاه دومین اقتصاد بزرگ جهان، بزرگترین مصرف کننده انرژی و شماره دو هزینه کننده در بخش دفاعی - امور جهانی را ناآرام ساخته است و این بسیج «برای مقابله با واقعیت های جدید رقابت قدرت بزرگ چالشی برای صنعت کشوری آمریکایی در دوره پیش رو است.»
چند ماه پیش همکار محافظه کار من، سناتور «تام کاتن» نماینده جمهوری خواه آرکانزاس، تهدید چین را با تهدید اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد مقایسه کرد: «یک بار دیگر، آمریکا با یک دشمن قدرتمند توتالیتر مقابله می کند که می خواهد بر اوراسیا چیره شده و نظم جهانی را دوباره بسازد. «و درست همانطور که واشنگتن پس از جنگ جهانی دوم برای آماده سازی درگیری با مسکو، ساختار امنیت ملی ایالات متحده را دوباره سازمان دهی کرد، «امروز، تلاش های طولانی مدت اقتصادی، صنعتی و فناوری آمریکا باید به روز شود تا تهدید فزاینده چین کمونیست را منعکس کند.»
و ماه گذشته «کورت کمبل» مقام ارشد سیاست امنیت آسیا در شورای امنیت ملی آمریکا ، گفت که «دوره ای که به طور کلی به عنوان تعامل [با چین] توصیف می شد به پایان رسیده است» و با پیشروی، «الگوی غالب، رقابت است.»
20 سال پیش، تشکیلات اقتصادی و سیاسی آمریکا در مورد چین اشتباه برداشت می کرد. امروز، دیدگاه اجماع تغییر کرده است، اما یک بار دیگر اشتباه است. اکنون، این سازمان به جای تجلیل از فضایل تجارت آزاد و گشودگی نسبت به چین، بر طبل جنگ سرد جدید می کوبد و چین را به عنوان تهدیدی وجودی برای آمریکا معرفی می کند. ما در حال حاضر می شنویم که سیاستمداران و نمایندگان مجموعه نظامی-صنعتی از این به عنوان آخرین بهانه برای بودجه های بزرگتر و بزرگتر دفاع می کنند.
من معتقدم که به چالش کشیدن این اجماع جدید مهم است - درست همانطور که به چالش کشیدن اجماع قدیم مهم بود. دولت چین مطمئناً مقصر بسیاری از سیاست ها و شیوه هایی است که من با آن مخالفم و همه آمریکایی ها باید با آن مخالفت کنند: سرقت فناوری، سرکوب حقوق کارگران و مطبوعات، سرکوب در تبت و هنگ کنگ، رفتار تهدیدآمیز پکن در قبال تایوان و سیاست های دولت چین در قبال مردم اویغور. آمریکا همچنین باید نگران اهداف جهانی تهاجمی چین باشد و این موضوعات را در گفت و گوهای دوجانبه با دولت چین و در نهادهای چند جانبه مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد بگنجاند. اگر آمریکا موضع ثابت در مورد حقوق بشر در قبال متحدان و شرکای خود را حفظ کند، این رویکرد بسیار معتبرتر خواهد بود.
آمریکایی ها باید در برابر وسوسه تلاش برای ایجاد وحدت ملی از طریق خصومت و ترس مقاومت کنند.
سازماندهی سیاست خارجی ما حول یک تقابل جهانی با مجموع صفر با چین، نمی تواند رفتار بهتری از سوی چین ایجاد کند و از نظر سیاسی خطرناک و ضد استراتژی است.
در حال حاضر، آمریکا بیشتر از آنچه در تاریخ اخیرشاهد بوده ایم، دچار اختلاف شده است. اما تجربه دو دهه گذشته باید به ما نشان می داد که آمریکایی ها باید در برابر وسوسه تلاش برای ایجاد وحدت ملی از طریق خصومت و ترس مقاومت کنند.
روشی بهتر رو به جلو
دولت جو بایدن به درستی ظهور اقتدارگرایی را به عنوان یک تهدید بزرگ برای دموکراسی تشخیص داده است. درگیری اصلی بین دموکراسی و اقتدارگرایی، نه بین کشورها بلکه در داخل آنها - از جمله در آمریکا - در جریان است. و اگر دموکراسی پیروز شود، این کار نه در یک میدان نبرد سنتی بلکه با نشان دادن اینکه دموکراسی می تواند کیفیت زندگی بهتری از استبدادی فراهم کند، دیده می شود. به همین دلیل است که ما باید دموکراسی را احیا کنیم و ایمان مردم به دولت را بازگردانیم. ما باید میلیون ها شغل با درآمد خوب ایجاد کنیم تا زیرساخت های در حال فروپاشی خود را بازسازی کرده و با تغییرات آب و هوایی مبارزه کنیم. ما باید بحران هایی را که در مراقبت های بهداشتی، مسکن، آموزش، عدالت کیفری، مهاجرت و بسیاری از زمینه های دیگر با آن روبرو هستیم، برطرف کنیم. ما باید این کار را انجام دهیم نه تنها به این دلیل که باعث رقابت پذیری ما با چین یا هر کشور دیگری می شود بلکه به این دلیل که نیازهای مردم آمریکا را بهتر تامین می کند.
اگرچه نگرانی اصلی دولت آمریکا امنیت و رفاه مردم است، اما باید این را نیز بدانیم که در دنیای کاملاً بهم پیوسته ما، امنیت و شکوفایی ما با مردم در همه جا مرتبط است. به همین منظور، به نفع ما است که با سایر کشورهای ثروتمند برای بالا بردن سطح زندگی در سراسر جهان و کاهش نابرابری اقتصادی ناگوار که نیروهای اقتدارگرا برای ایجاد قدرت سیاسی خود و تضعیف دموکراسی از آن سوءاستفاده می کنند،همکاری کنیم.
ما باید بزرگتر فکر کنیم: حداقل دستمزد جهانی، که موجب تقویت حقوق کارگران در سراسر جهان می شود، میلیون ها نفر دیگر فرصتی برای زندگی آبرومندانه و با وقار را دریافت می کنند و توانایی شرکت های چند ملیتی را برای بهره برداری از نیازمندترین جمعیت جهان ارتقا می دهند.
آمریکایی ها نباید در مورد سرکوب چین، بی توجهی به حقوق بشر و بلندپروازی های جهانی ساده لوح باشند. من قویاً معتقدم که مردم آمریکا علاقه مند به تقویت هنجارهای جهانی هستند که به حقوق و کرامت همه مردم - در آمریکا، چین و سراسر جهان - احترام می گذارد. با این حال من می ترسم که فشار دو طرفه در حال رشد برای رویارویی با چین این اهداف را عقب براند و قدرت دادن به نیروهای اقتدارگرا و فوق ملی گرایانه در هر دو کشور را به خطر بیندازد. این امر همچنین توجه منافع مشترک دو کشور را برای مقابله با تهدیدهای واقعاً وجودی مانند تغییرات اقلیمی، بیماری های همه گیر و ویرانی که یک جنگ هسته ای به همراه خواهد داشت، منحرف می کند.