واشنگتن باید نقشی که دیگران می توانند در رهبری جهان بر دوش گیرند را بپذیرد. در آینده، کمتر مسئله ای است که آمریکا بتواند به تنهایی نقش رهبری یگانه را در آن بازی کند و مواردی هم هست که دیگران برای رهبری آن، آمادگی بیشتری دارند. 68 درصد آمریکایی ها هم ترجیح می دهند که آمریکا، یک رهبری شراکتی را در پیش گیرد به جای آنکه به دنبال سلطه باشد.
به گزارش سرویس بین الملل جماران؛ جیمز گلدگایر و بروس جنتلسان در یادداشتی در، فارین افرز نوشتند «1. اغلب بدیهی انگاشته شده – دست کم در واشنگتن- که آمریکا باید جهان را رهبری کند. ایالات متحده به مدت هفت دهه پس از جنگ دوم جهانی، این نقش را بر دوش داشت و بیشتر آمریکایی ها نمی خواهند که چین در این زمینه جای آمریکا را بگیرد... صِرف بازگشت به رویکردهای پیش از ترامپ کفایت نمی کند. آمریکا باید با دگرش های بنیادینی که در جایگاه بین المللی اش صورت گرفته، کنار بیاید.
2. از اواخر دهه 1990 به این سو، عنوان خودخوانده "بزرگترین دمکراسی در جهان" به یک ادعای بی اعتبار تبدیل شده است: در گذر تنها دو دهه، آمریکا شاهد استیضاح دو رییس جمهوری بوده است، یک انتخاباتش سرانجام با دخالت دادگاه عالی تعیین تکلیف شده، جنگ در عراق به جنجالی بین المللی تبدیل گردیده و یک بحران مالی داشته که تکانه های آن سراسر جهان را فراگرفت و سرانجام هم یک نژادپرست را به ریاست جمهوری انتخاب کرده که کاستی های کشور را به گردن متحدان آمریکا می اندازد.
3. کنشگری سیاست داخلی در کشور، نشانی از یک دولت کارآمد ندارد. آمریکا در رده بندی سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، از نظر عدالت اجتماعی در رده بیست و هفتم از سی و یک کشور عضو قرار دارد که بازتاب سیاست هایی است که از دوران ترامپ بسیار فراتر می رود. چهل سال است که برابری اقتصادی سیری نزولی دارد و آمار "مرگ از سر درماندگی" به سرعت افزایش می یابد. نژادپرستی سامان یافته، چهره کشور بعنوان پرچمدار دمکراسی، عدالت و حاکمیت قانون را خدشه دار می کند. کارنامه آمریکا در مقابله با گسترش کووید19 هم که روشن است. در اواسط جولای، شمار آمریکایی هایی که با ابتلای به کروناویروس جان می دادند، از جمع آمار کشورهای ویتنام، منطقه خلیج فارس، افغانستان و عراق بیشتر بود و اکنون در اواخر سپتامبر، آمار مرگ و میر این بیماری 43 درصد دیگر افزایش نشان می دهد.
4. چرا باید کسی در جهان فکر کند که آمریکا می تواند یک رهبری کارآمد جهانی را ارائه دهد؟ فکر کنید که اگر فقط 17درصد آمریکایی ها به دولت اعتماد دارند، چرا باید دیگران به ایالات متحده اعتماد کنند؟
5. امروزه برخلاف سده های گذشته، آمریکا از جهان جدا نیست و برخلاف دهه های گذشته در راس آن هم قرار ندارد بلکه کشوری است در عرض جهان که هم رخدادها و نیروهای جهانی را شکل داده و هم خود از آن شکل می گیرد. جهان امروز، دیگر آن جهانی نیست که یک کشور- چه آمریکا باشد چه چین- بتواند بر سر دیگران بنشیند. دگرش در مناسبات دولت ها، چنین سلطه ای را کمتر ممکن می سازد.
6. چین پرخاشگرتر شده و احتمالا بعنوان رقیب اصلی آمریکا در دهه های آینده باقی خواهد ماند اما تلاش آمریکا برای دامن زدن به موج "چین هراسی" چندان مورد توجه قرار نگرفته و کشورها می خواهند با هر دو کشور چین و آمریکا، روابط خود را حفظ کنند. در جهان امروز که تهدیدها و منافع تقریبا یکدیگر را خنثی می کنند، کمتر کشوری احساس می کند که بهتر است تنها با یکی از قدرت های بزرگ، روابطی انحصاری داشته باشد... هندوستان و استرالیا، تنش های چشمگیری با چین دارند اما همچنان بر سر مسائل مورد علاقه دوجانبه، با هم همکاری می کنند. حتی عربستان سعودی که متحد دلخواه ترامپ است، احتمالا برای برنامه جنگ افزار هسته ای به چین روی آورد.
7. امروزه در حالی که توان نظامی آمریکا همچنان برای بازدارندگی گسترده تر از گذر ناتو و شراکت ایندو- پاسیفیک، کارساز است، جنگ تقریبا بیست ساله در افغانستان و عراق با هزینه بیش از شش تریلیون دلار، نشان از محدودیت کارآمدیِ برتری نظامی برای دستیابی به اهداف راهبردی دارد. سهم آمریکا از تولید ناخالص جهانی که در سال 1951، پنجاه درصد بود، در سال 1991 به 25 درصد و اکنون به حدود 15 درصد رسیده است. همچنین تحریم هایی که آمریکا علیه ایران، ونزوئلا و کره شمالی برقرار کرد، هرچند آسیب های اقتصادی سنگینی به بار آورد اما موجب نشد که این کشورها به خواسته های آمریکا تن دهند.
8. واشنگتن باید نقشی که دیگران می توانند در رهبری جهان بر دوش گیرند را بپذیرد. در آینده، کمتر مسئله ای است که آمریکا بتواند به تنهایی نقش رهبری یگانه را در آن بازی کند و مواردی هم هست که دیگران برای رهبری آن، آمادگی بیشتری دارند. 68 درصد آمریکایی ها هم ترجیح می دهند که آمریکا، یک رهبری شراکتی را در پیش گیرد به جای آنکه به دنبال سلطه باشد.
9. کافی نیست که دولت بایدن، صرفا به توافق های چندجانبه ای چون توافق آب و هوایی پاریس یا برجام برگردد بلکه باید آنها را جلوتر ببرد. حتی اگر توافق پاریس توسط همه کشورها و بطور کامل هم اجرایی می شد (که به ندرت اینگونه شد)، نشت گازهای گلخانه ای بازهم دو برابر حجمی می بود که باید باشد.
10. درباره برجام، اکنون که پایان مهلت برخی محدودیت های آن نزدیک می شود و تنش های ژئوپولیتیکی افزایش یافته، صرف بازگشت به این توافق، چاره مشکلات نیست: شرکت کنندگان در این توافق، نیازمند توافق های تازه ای هستند که محکمتر و به روزتر باشد. اما تهران هم به شکل قابل درکی نگران پابرجایی هرگونه تعهد آمریکاست، اروپایی ها از تحریم های ثانویه ترامپ خشمگین اند و روسیه و چین هم در حال بهره برداری از شرایط کنونی هستند.
11. یک گرایش بین المللی (به رهبری در جهان) نیازمند بازسنجی وضعیت اتحادهای آمریکاست. ایالات متحده نباید بطور خودکار تعهدات درازمدتش را تمدید یا آنها را با عجله ترک کند بلکه باید باتوجه به منافع کنونی کشور، آنها را بازسنجی کند.
12. ایالات متحده در نگرشی واقع بینانه تر به رهبری خود، می تواند و باید نقش اش در خاورمیانه را که از جمله شامل روابط با عربستان سعودی می شود، بازبینی کند و بطور کلی انتظاراتش را درباره شکل دادن به آینده منطقه، کمتر کند. در افغانستان باید به یک ابتکار سطح بالای منطقه ای و دیپلماتیک متعهد شود که پاکستان، هندوستان، روسیه، چین، عربستان سعودی و ایران را در بر بگیرد. همه این کشورها، گروههای دلخواهی را در افغانستان دارند اما با بیرون شدن آمریکا از این میدان، با ریسک های بسیاری هم روبرو خواهند بود.
13. در حالی که آمریکا همیشه در راس میز رهبری جهان نیست و نباید هم باشد، همه گیری کووید 19 نشان داد زمانی هم که آمریکا اصلا در میز حضور نداشته باشد، چه رخ می دهد. البته دیگر کشورها منتظر یک نجات بخش نمی نشینند. آمریکا باید هرگونه حس "خود رهبر پنداری" را کنار بگذارد و آنچه از دستش بر می آید را در خانه و در بیرون خانه انجام دهد تا رهبری باشد در عرض جهان قرن بیست و یکم.»
درباره نویسندگان: جیمز گلدگایر JAMES GOLDGEIER عضو میهمان موسسه بروکینگز و استاد روابط بین الملل در دانشگاه آمریکایی است. بروس جنتلسان BRUCE W. JENTLESON استاد برجسته سیاست عمومی در دانشگاه دوک و مقام پیشین وزارتخارجه آمریکا در دوران اوباما و کلینتون است.