رئیس جمهور آمریکا می‌تواند آونگ سیاست‌ خارجی را اندکی به این سو و آن سو براند، اما نمی‌ تواند مسیر کلی را تغییر دهد. شاید همین دلیل به حاشیه رانده شدن سیاست خارجی در تبلیغات انتخاباتی باشد.

 

به گزارش جماران، ایندیپندنت در گزارشی نوشت: در حالی‌که تنها حدود 70 روز به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باقی مانده است، مساله آینده سیاست خارجی این کشور حتی به ‌طور حاشیه ‌ای نیز مطرح نشده است. این بی ‌توجهی به سیاست خارجی در حالی شکل گرفته است که آمریکا، شاید برای نخستین بار پس از پایان جنگ سرد، نیازمند یک بررسی همه جانبه از موقعیت خود در جهان پر‌تلاطم است.

در یک سو، بعضی ناظران عقیده دارند که آمریکا مقام رهبری جهان را که پس از جنگ دوم جهانی کسب کرده بود، از دست داده است و بدین سبب نیازی ندارد که وقت و نیروی خود را بیش ‌از ‌پیش صرف مسائل بین ‌المللی کند. صاحبان این نظر با بهره‌ گیری از گرایش انزوا‌‌طلبی، که از آغاز تاسیس آمریکا  مطرح بوده است، کنار کشیدن از جهان پر‌تلاطم و دور ماندن از کشمکش ‌های آن را توصیه می ‌کنند. انزوا‌طلبان آمریکایی را در هر دو قطب از طیف سیاسی می ‌توان دید. در جناح راست کسانی مانند «پاتریک بیوکانن» می‌ گویند: «دیگر ملل مسئول مشکل خویش ‌اند. ما باید بگذاریم آنان در آبگوشتی که خود می ‌پزند حل شوند!» در جناح چپ افراطی، «نوآم چامسکی» عقیده دارد که آمریکا  همواره عاملی برای «شر» در جهان بوده است و بهتر است کنار بکشد و بگذارد بشریت زندگی صلح جویانه خود را ادامه دهد.

انزوا‌طلبان راست ادعا می ‌کنند دیگر ملل آمریکا را به مثابه «گاو شیرده» می ‌بینند که باید از آن تا می ‌شود بهره گرفت، بی ‌آنکه به نظراتش توجه کرد. دونالد ترامپ حتی بعضی متفقان بزرگ آمریکا را متهم به «سودجویی» از سخاوت آمریکا کرده است.

انزوا‌طلبان چپ، مثل سناتور «برنی سندرز»، آمریکا را به صورت یک بنگاه خیریه می ‌بیند که باید همواره در خدمت ملل نیازمند باشد، بی‌ آنکه بخواهد سیاست ‌ها یا رفتارهای خاصی را به آنان تحمیل کند.

به خوبی می ‌توان دید که شکل دادن به یک سیاست خارجی فرابردی بر اساس دو تحلیل متضاد ذکر شده کار آسانی نیست. با این حال، آمریکا  چه بخواهد و چه نخواهد درگیر مسائل بین المللی است. کشوری که بزرگترین پذیرنده مهاجران در جهان است، نمی‌ تواند از آنچه در سرزمین‌ های آن مهاجران می‌ گذرد بی خبر بماند.

در همین حال آمریکا، البته از طریق بخش خصوصی، هنوز هم بزرگترین سرمایه ‌گذار در بیش از 100 کشور در سراسر جهان است. در روی دیگر سکه، آمریکا بزرگترین پذیرنده یا میزبان سرمایه ‌های خارجی نیز هست. ژاپن، انگلیس، جمهوری خلق چین و هند، بزرگ ‌ترین سرمایه گذاران خارجی در آمریکا هستند. چین بزرگترین خریدار اوراق قرضه آمریکا نیز هست -اوراق قرضه‌ ای که عملا چیزی جز کاغذهای چاپ شده نیستند. در اقتصاد کلاسیک، یک کشور سرمایه‌ داری، برای آنکه بتواند رشد اقتصادی داشته باشد، نیازمند آن است که حداقل 15 ‌درصد از تولید ناخالص ملی خود را صرفه جویی کند. اما این رقم، برای آمریکا  در سه دهه اخیر در حدود سه تا چهار درصد بوده است. کمبود باقی مانده از کجا تامین می ‌شود؟ از سرمایه‌ گذاری خارجی در آمریکا و به لطف خارجی ‌هایی که اوراق قرضه فدرال را، حتی با سود نزدیک به صفر، می ‌خرند. این نیز، به نوبه خود سبب می‌ شود که آمریکا  به آنچه در سراسر جهان می ‌گذرد، توجه کند.

وابستگی آمریکا به واردات انرژی، احتمالا هرگز در سطحی که در سال‌ های 1970 تا 2010 میلادی بود، تکرار نخواهد شد. با این حال، آمریکا از آنجا که هم بزرگترین تولید کننده نفت است و هم بزرگ‌ ترین مصرف کننده آن، نمی ‌تواند اهمیت آزادی جریان نفت را از یاد ببرد. جالب است که در همین دور انتخابات هم ترامپ و هم رقیب دموکرات او جو بایدن فقط و فقط «حفظ آزادی جریان نفت» را به عنوان نمونه «منافع حیاتی آمریکا» ذکر می‌ کنند.

علاوه بر مسائل مربوط به سرمایه‌ گذاری، سرمایه ‌پذیری، مهاجرت و دسترسی به منابع انرژی، آمریکا از یک نظر دیگر نیز نمی ‌تواند مساله سیاست خارجی را نادیده بگیرد: امنیت ملی.

این امنیت ملی، به نوبه خود، چهار وجه متمایز دارد. یک وجه آن خطر تروریسم، قاچاق مواد مخدر، تجارت انسان‌ ها، شبکه‌ های مافیایی، پولشویی و به طور کلی دیگر جنایاتی است که یک بعد جهانی پیدا کرده ‌اند. وجه دیگر، امنیت علمی و صنعتی است که مساله دفاع از حقوق مولف، حفظ رازهای بازرگانی و در مقیاس وسیع‌ تر، مقابله با خطراتی که خدمات عمومی را تهدید می ‌کند، را در برمی ‌گیرد. به یک معنا حتی می ‌توان گفت که در دنیای امروز، جنگ در فضای مجازی به نوعی تازه از جنگ -پس از نبرد زمینی، دریایی و هوایی- شکل گرفته است. این نوع تازه جنگ، از آنجا که به زمین، دریا یا فضای  هوایی خاصی محدود نمی ‌شود، جنبه واقعا جهانی دارد. به همین سبب، رویارویی با این جنگ، بدون توجه به یک سیاست خارجی فرابردی، آسان نخواهد بود.

وجه دیگر امنیت ملی به جنگ ‌های نیابتی و جنگ‌ های نامتقارن مربوط می ‌شود. از آنجا که جنگ کلاسیکی امروز پر هزینه‌ تر از هر زمان دیگر در تاریخ است، بسیار کشورها، حتی آنان که وضع مالی به نسبت خوبی دارند، از جنگ‌ های نیابتی و نامتقارن که کم خرج ‌تر هستند برای پیشبرد هدف ‌های خود بهره می‌ گیرند.

جنگ‌های کم هزینه، از نظر مالی و انسانی، حتی به بازیگران کوچک امکان چالشگری می ‌دهد. روسیه از روش جنگ کم‌ خرج در گرجستان و اوکراین برای گسترش حریم امنیتی خود بهره گرفته است. پاکستان با استفاده از گروه‌ های نیابتی، بیش از دو سوم نیروی نظامی هند را میخکوب کرده است.

در یک سطح دیگر، مقابله با جنگ نیابتی، به شکل تروریسم شهری، یکی از دغدغه‌ های دائمی کشورهای دموکراتیک است. از آنجا که جنگ نامتقارن توجهی به مرزها ندارد، آمریکا  نمی تواند به آنچه فراتر از مرزهایش می گذرد بی تفاوت باشد. در واقع از 110 عملیات تروریستی که آمریکا  در 30 سال گذشته شاهد بوده است دست کم 50 درصد یک ریشه خارجی داشته است.

چهارمین بعد مساله امنیت ملی مربوط می شود به مسابقه تسلیحاتی جدیدی که در دو سطح گوناگون جریان دارد. در یک سطح چین و روسیه می کوشند تا بازسازی نیروی دریایی شان  طی 10 یا 15 سال آینده به صورت قدرت های جهانی ظاهر شوند. در حال حاضر تنها آمریکا  و در حدی بسیار کوچک تر، انگلیس دارای نیروی دریایی آبی رنگ هستند. نیروی دریایی آبی رنگ، نیرویی است که در تمامی آب های جهان حضور دارد.

چین و روسیه با سرمایه گذاری های بی سابقه در پی ساختن نیروی دریایی آبی رنگ خودشان هستند. روسیه با به دست آوردن یک پایگاه در سوریه، بار دیگر در مدیترانه ظاهر شده است و اکنون می کوشد تا پایگاه دیگری در لیبی کسب کند. چین در حال حاضر یک حکومت محلی است اما در کنگره اخیر حزب کمونیست «شی جین پینگ» رئیس جمهور، حضور نیروی دریایی چین در اقیانوس ها را به عنوان یک ضرورت مهم اعلام کرد. چین، در عین حال، می کوشد تا پایگاه دیگری در موزامبیک، آفریقای خاوری، یا در اتیوپی، دماغه آفریقا، به دست آورد.

مهمتر از رقابت‌ های دریایی، چشم انداز رقابت های تسلیحاتی هسته ‌ای است. با پایان دوره پیمان های محدود سازی سلاح های فرابردی (استراتژیک) که از سال 1970 میلادی شکل گرفت، روسیه برنامه وسیعی را برای تولید نسل های تازه‌ای از این جنگ افزارها، به ویژه در هیات اتمی آنان، آغاز کرده است. البته سقوط بهای نفت و وضعیت اقتصاد روسیه ممکن است این برنامه را به کندی محکوم کند. اما به نظر نمی ‌رسد که پوتین بخواهد از این هدف بزرگ فرابردی چشم بپوشد.

هم چین و هم روسیه برنامه‌های گسترده‌ ای برای تجدید نسل موشک ‌های میان برد و دوربرد گاه با کلاهک ‌های اتمی مطرح کرده ‌اند. 

آمریکا چه بخواهد چه نخواهد نمی تواند همه این مسائل را نادیده بگیرد و در پناه «دکترین مونرو» به گوشه ای بخزد.

با این حال شاید بتوان گفت در این دور انتخاباتی هیچ یک از مسایل ذکر شده در این مقاله مطرح نشده ‌اند. هر دو کاندیدا از مطالب محدودتر و به نظر آسان تر سخن گفته ‌اند. هر دو می ‌گویند باید جلوی چینی ‌ها را گرفت که کمتر تاخت و تاز کنند. هر دو از خطر دخالت چین و روسیه در انتخابات آمریکا، در عالم مجازی، سخن گفته ‌اند. هر دو می‌ گویند حمایت از رژیم اسراییل خط قرمز آنان است. بایدن می ‌گوید: من یک صهیونیست هستم و افتخار می‌ کنم.» هر دو می‌ گویند انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس کار درستی بود و باید سال ‌ها پیش انجام می ‌شد. هر دو می‌ گویند حاضرند با ایران مذاکره کنند. 

هم ترامپ و هم بایدن از اهمیت حفظ پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) سخن گفته اند با این تفاوت که ترامپ بعضی اعضای پیمان، از جمله آلمان را به سودجویی از آمریکا متهم کرده است. از سوی دیگر، بایدن یک عضو دیگر ناتو، یعنی ترکیه را هدف قرار داده است و تعهد می کند که از مخالفان «رجب طیب اردوغان» حمایت کند.

به خوبی می ‌توان دید که هیچ یک از دو کاندیدا، از ته دل علاقه چندانی به سیاست خارجی ندارند و فکر می‌ کنند یک سلسله بدیهیات و کلیشه ‌های مورد قبول گروه ‌های فشاری می ‌توانند سر و ته قضیه را هم بیاورند. این بی علاقگی به سیاست خارجی، شگفتی ‌آور نیست. آمریکا در حال حاضر با مشکلات بزرگ داخلی، در زمینه‌ های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی- روبرو است، مشکلاتی که رویارویی، چه رسد به حل نهایی، آنان در چارچوب یک ریاست جمهوری چهار ساله ممکن نخواهد بود. اگر ترامپ برنده شود، دور سومی در پیش نخواهد داشت. اگر بایدن پیروز شود نیز، با توجه به سن‌ اش، احتمالا نیرو و کشش لازم دست ‌یازی به دور دوم را پیدا نخواهد کرد.

با این حال، خبر خوب این است که آمریکا حتی اگر نخواهیم بگوییم تنها قدرت بزرگ جهان امروز، در شخص رئیس جمهور خلاصه نمی ‌شود. یک رئیس جمهور می ‌تواند آونگ سیاست خارجی را اندکی به این سو و آن سو براند، اما نمی‌ تواند مسیر کلی آونگ را تغییر دهد. بازسازی ساختار دیپلماتیک و بوروکراتیک سیاست خارجی آمریکا و هماهنگ‌ سازی فرابردی آن با سیاست ‌های دفاعی و امنیتی بی‌ تردید فراتر از دعواهای حزبی درونی در چهار سال آینده مورد توجه قرار گرفته‌ اند.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.