به گزارش ایرنا، شهدای حرم که امروز نام و آوازه آنها در اقصی نقاط جهان برسر زبان هاست نمونه ای از این انسان های وارسته ای بودند که دست از دنیا شسته و به عشق رسیدن به معبود و کمک به همنوع جان شیرین خود را فراتر از مرزهای جغرافیایی دنیوی و مادی فدای آرمان های انسانی ، دینی و دفاع از حقوق بشر کردند.
در اسلام که دین انسانیت است کمک به مظلوم و برادر مسلمان مرز نمی شناسد زیرا امت مسلمان در همه نقاط دنیا پراکنده اند و کفار و عوامل استکبار به دنبال کندن ریشه این دین رحمانی در جهان هستند و برای چپاول منابع و ثروت هایشان آنها را مورد ظلم و ستم قرار می دهند.
استکبار در این کار با ایجاد تفرقه میان مسلمانان و فرقه سازی های مختلف آنان را دشمن یکدیگر کرده و برخی را در قالب گروه های تکفیری و تروریستی به جان دیگر مسلمانان انداخته تا بتواند با مشغول ساختن آنها به یکدیگر به هدف اصلی خود که غارت منابع و سرزمین های اسلامی است، دست یابد و اسلام را دین خشونت، ترور و آدم کشی معرفی کند.
برخی سران کشورهای اسلامی نیز که پشتوانه مردمی و دینی برای حکومت خود بر سرزمین های اسلامی ندارند از ترس از دست دادن قدرت و ثروت خود در نتیجه بیداری اسلامی در اجرای دستورات استکبار جهانی به حمایت مادی و معنوی از گروه های تروریستی و تکفیری می پردازند و کشورهای مسلمان همسایه را به صحنه درگیری،کشتار، خونریزی،نسل کشی، آوارگی و ویرانی تبدیل کردند.
اما مدافعان حرم که بخوبی از توطئه و دسیسه های استکبار جهانی و در راس آنها آمریکا برای کشورهای مسلمان منطقه آگاه شدند، به کمک مظلومان و هم کیشان خود شتافتند و برای دفاع از آنها در برابر گروه های دست پرورده استکبار و حامیان سرسپرده آنها به مقاومت و دفاع پرداختند و آنان را شکست خورده ناچار به ترک سر زمین های مسلمانان در سوریه و عراق کردند.
امروز خون شهدای مدافع حرم تضمینی برای صیانت از امنیت ملت های منطقه در برابر هجوم وحشیانه و زیاده خواهی های استکبار و تروریست های تکفیری است.
جوانان ایران صدای مظلومان عالم را در آن سوی مرزها شنیدند و با تبعیت از ولایت برای یاری آنان شتافتند.
شهدای مدافع حرم با حضور شجاعانه خود در مقابل گروه های تروریستی داعش و تکفیری ها که همه ساخته و پرداخته مدعیان دفاع از حقوق بشرهستند ثابت کردند ادامه دهنده راه شهدای هشت سال دفاع مقدس هستند.
در قاموس مدافعان حرم انسانیت مرز نمی شناسد و برای دفاع از اسلام و مسلمانان حتی اگر صدای مظلومی در فراسوی مرزهای ایران شنیده شود، باید شتافت.
جهاد مدافعان حرم تنها معطوف کمک به مظلومان سوریه و عراق و با هدف تامین امنیت برای آنان نبوده بلکه تمام مردم دنیا از جانفشانی این انسان های بی ادعا در مقابله با تروریسم تکفیری نفع می برند.
خون مدافعان حرم در ایستادگی برابر تروریست های تکفیری خارج از مرزهای ایران به زمین ریخت تا ثابت شود هنوز هم هستند خانواده هایی که در برابر عقاید والای خود دست از عزیزان خود می کشند و سنگین ترین هزینه ها را متحمل می شوند.
شهید ' محمد احمدی جوان' نخستین شهید مدافع حرم از روستای باشی از توابع شهرستان تنگستان است استان بوشهر که در مبارزه با ایادی استعمار سابقه طولانی دارند و برای دفاع از حریم ولایت و به تبعیت از رهبر معظم انقلاب به مبارزه با داعش رفت و به شهادت که نهایت آرزویش بود رسید.
این جوان برومند از دیار شهید رئیسعلی دلواری، اهل روستای باشی تنگستان بود که در میدان جنگ مجروح و43 روز پس از بستری شدن، بعد از ظهرجمعه 13 آذر 1394 در یکی از بیمارستانهای تهران به شهادت رسید.
* درخانه پدر شهید احمدی جوان
پس از هماهنگیهایی که با سپاه بخش دلوار شهرستان تنگستان انجام شد، به اتفاق عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) راهی خانه پدر شهید محمد احمدی جوان شدیم.
به خانه پدر شهید که رسیدیم، با استقبال گرم روبرو شدیم. وارد حیاط خانه که شدم، حس خوبی به من دست داد، حیاطی بزرگ که از سمت راست آن صدای مرغ و خروس میآمد و در سمت چپ حیاط، اتاقی مجزا برای اهالی خانه و در ته حیاط اتاقی بزرگ برای پذیرایی از میهمانان وجود داشت.
بعد از ورود به خانه، مادر شهید با همان سادگی، اما به گرمی به استقبالمان آمد.
وقتی وارد اتاق شدیم، تصاویری از شهید را که به دیوار نصب بود و چندین قاب عکس در گوشهای از اتاق وجود داشت نگاه ما را به آن سو کشید.
نمی دانستم چطور و از کجا باید شروع کنم ولی مادر محمد مشتاقانه از پسر کوچک خانواده و به عبارتی ته تغاری خود شروع به سخن گفتن کرد.
* محمد عاشق پاسداری بود و آن را بر تحصیل در دانشگاه ترجیح داد
'اشرف زنده پی' گفت: فرزندش محمد درپنج اسفند ماه 1368 برابر با شب مبعث رسول اکرم (ص) در روستای باشی از توابع شهرستان تنگستان و دیار رئیسعلی دلواری متولد شد.
دوره ابتدایی را در دبستان شهید 'حیدر افساء' این روستا، راهنمایی در مدرسه دکتر حسابی بندر رستمی و تحصیلات دوره متوسطه را در هنرستان حاج جاسم بوشهر در رشته مکانیک خودرو گذراند.
پس از آن دوره کاردانی خود را در رشته مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندر گناوه با معدل 18.04 به پایان رساند و با وجود قبولی در رشته مهندسی مکانیک سیالات دانشگاه شیراز به منظور خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از ادامه تحصیل منصرف شد.
از ابتدای سال 1385 عضو بسیج شد و در سال 1386 به عضویت فعال در این نهاد درآمد و با وجود سن کم به دلیل فعالیت های ارزشمندی که داشت در شهریور 1388 در حالی که حدود 20 سال داشت به عنوان فرمانده پایگاه شهید دستغیب روستای باشی انتخاب شد.
محمد دوران سربازی را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی کرد و در فروردین سال 1391 وارد تیپ پیاده امام صادق (ع) بوشهر شد و بعد از گذراندن دوره های آموزشی مختلف در سپاه پاسداران دوره تکاوری را در سال 1393 با کسب معدل 18.18 با موفقیت به پایان رساند.
اگر چه محمد عمری کوتاه داشت ولی عرض زندگیش آنقدر پر برکت و با طراوت بود که علاوه بر انجام فعالیت های رزمی و نظامی در بر پایی مراسم مذهبی، اعزام کاروان های زیارتی به مشهد و مرقد امام خمینی (ره) حضوری چشمگیر داشت.
برگزاری یادواره شهدای روستای باشی در تاسوعای حسینی، شرکت در جلسه های خواندن قرآن، دعا و دیدار با خانواده شهدا از جمله برنامه های شهید احمدی جوان بود.
محمد، دایی اش علیرضا زنده پی را الگوی شخصیتی خود می دانست و اعتقاد قلبی و عملی به ولایت فقیه داشت تا جایی که در وصیت نامه خود می نویسد: مبادا از خط ولایت فقیه خارج شوید که من شهادت می دهم که شما از خط اهل بیت خارج شده اید.
چهره خوش رو و چشم های باحیایش نشان از عمق ایمان درونی اش داشت که گویا اطرافیان را بدون کلام به سوی خدا دعوت می کند.
مادر شهید جوان در پایان می گوید: همه بچه هایم عزیزهستند ولی محمد کوچکترین فرزندم و مونس همه تنهایی هایم بود و در امور خانه به من کمک می کرد و سعی داشت مشکلات دیگران و دوستانش را هم حل کند.
* گفته بود از ماموریت سالم برنمی گردد
خواهر شهید احمدی جوان که آهسته آهسته با حرف های مادر اشک می ریخت درباره رفتن برادر شهیدش به سوریه گفت: پدرمان راننده ماشین سنگین بود و از راه حلال زندگی خانوادهاش را می چرخاند.
مادرمان هم زن زحمتکشی بود و نبودنهای پدرمان را جبران میکرد اعضای خانواده ما پنج خواهر و چهار برادر است که محمد بچه آخر خانواده بود.
فاطمه احمدی جوان گفت: برادرم به بسیج و سپاه علاقه زیادی داشت از سن 20 سالگی فرمانده پایگاه شهید دستغیب روستای باشی بود و به خاطر این عشق و علاقه جذب سپاه پاسداران شد.
محمد از رفتنش به سوریه به ما چیزی نگفت اما به دوستان خود گفته بود از این ماموریتی که می روم سالم بر نمی گردم.
وقتی در سوریه هم بود، چندین مرتبه با همدیگر تماس داشتیم، ولی باز هم نمی گفت در سوریه است ما و خانواده هم فکر می کردیم در ماموریت کاری داخل کشور است و به خاطر اینکه مادر ناراحت نشود می گفت 20 روز دیگر می آیم، اما بعد از چند روز دوباره زنگ زد و گفت در اردوی کاری است و تا تمام نشود نمی تواند برگردد.
وقتی زخمی شد و او را در بیمارستان بستری کردند، متوجه شدیم که در سوریه است.
* تبدیل خانه شهید به حسینیه و دارالقرآن
بهمنیار احمدی جوان، پدر شهید با چهره ای مصمم و با افتخار صحبتهای خودش را آغاز کرد: پسرم فرمانده بسیج و معلم احکام بود، فعالیت قرآنی زیادی انجام می داد و الان هم خانهاش که قرار بود در آن زندگی مشترک خود را آغاز کند بنا به وصیتش به حسینیه و بخشی از آن نیز به دارالقرآن تبدیل شده است.
محمد شب عملیات به هم رزمانش گفته بود که شما بخوابید، لباس های آنها را شسته و شیرینی هم پخش کرده بود.
اولین حقوقش را که گرفت، برای خود سال خمسی تعیین کرد، همیشه می گفت زنی میخوام که رفتارش فاطمه وار باشد و حضرت زهرا(س) او را تائید کند.
زمانی که محمد در بیمارستان بستری بود، خواب دیدم سه شخص نورانی به دیدار پسرم آمدند و محمد را با خودشان بردند من از همان موقع متوجه شدم که محمد شهید می شود.
*شهادت پس از آخرین دیدار مادر
محمد از تک تیراندازان ماهر جبهه مقاومت سوریه بود و به عنوان مربی سلاح به رزمندگان دیگر آموزش می داد، در موقع آزاد سازی حلب، وقتی پیکر چند دوست شهیدش بر زمین افتاده بود برمی گردد تا پیکرهای این شهدا را به عقب بازگرداند اما در زمانی که پیکر یکی از شهدا روی دوش محمد بود ناگهان متوجه اصابت ترکش های داعشی ها به در خودرو می شود.
پدر شهید جوان به نقل از دوست محمد که همراه او زخمی شده بود گفت: وقتی محمد تیر خورد و یکی از چشمانش تخلیه و دیگری سوخت، فریاد یا زینب، یا زینب سر داد.
محمد به مدت ۲۰ روز در بیمارستان سوریه بستری و در کما بود و بعد به بیمارستان بقیه الله تهران اعزام شد و به مدت ۲۰ روز هم در این بیمارستان در حالت کما به سر برد.
ما همگی به ملاقات محمد رفتیم و او را از نزدیک دیدیم ولی مادرش در روز آخر به ملاقات پسرش که در کما بود آمد و موقع برگشت از بیمارستان تهران به بوشهر بود که به ما اطلاع دادند محمد شهید شده است مثل اینکه محمد منتظر بود مادرش به ملاقات او بیاید و او را ببیند و بعد به شهادت برسد.
مادر شهید احمدی جوان گفت: آخرین دیدارم با محمد در بیمارستان بقیهالله تهران وقتی در کما بود رخ داد، با او درد دل کردم ولی از او گلایه نکردم که چرا رفتی؟ چون محمد به خاطر بی بی حضرت زینب رفته بود او را بوسیدم و ذکر ائمه را گفتم.
روز آخر که جمعه بود از پشت شیشه درحالی که گریه می کردم، دیدم وضعیتش نسبت به روزهای دیگر بدتر شده و رفتم شهادتش را تبریک گفتم.
قبل از آنکه محمد را در حالت کما در بیمارستان ملاقات کنم، ابتدا به پابوس امام رضا(ع) و بابالمراد رفتم و برای سلامتی او خیلی دعا کردم ولی گویا تقدیرش شهادت بود.
هر وقت چشمم به عکس محمد میافتد می گویم ' مادر شهادتت مبارک و زیارتت قبول و هر کاری که برایت کردم حلالت باشد.'
* بخشی از وصیت نامه شهید جوان
خدایا من امروز به سوی تو قدم برمیدارم برای دفاع از مذهبی که به آن از صمیم قلب اعتقاد دارم خوشحال و شکرگزارم که به من نعمت جهاد در راه خودت عطا نمودی تا با یاد و نام تو در این راه قدم بردارم و بتوانم در راه دفاع از حرم شریف خطبهخوان کربلا و سهساله مولایم حسین (ع) با قلبی راسخ قدم بردارم.
ای پدر و مادر عزیزم که شما را در این دنیای خاکی نزدیکترین فرد به خود میدانم، شرمسارم از رفتاری که شایسته برخورد با شما نبود و من در حق شما روا داشتم.
به خدا سوگند می خورم که اگر زمانی با صدای بلند با شما سخن گفتم و موجبات ناراحتی شما را فراهم کردم در قلب خود احساس پشیمانی بسیار میکردم، شاید به زبان نیاورم اما در قلبم اینچنین بوده، مرا حلال و دعا کنید تا در دنیای جاوید نزد پروردگارم روسیاه نباشم.
* به بار نشستن درختان شهادت
از خانه پدر شهید که بیرون آمدیم به دارالقرآن و حسینیه ابوالفضل که در خانه شهید احمدی جوان برپا شده بود رفتیم خانه ای که قرار بود زندگی مشترک آینده خود را در آن شروع کند امروز به جایی فرهنگی تبدیل شده بود که بچه های روستا کلام خدا را در آن می خواندند و درختانی را دیدم که خود شهید آنها را کاشته بود امروز به ثمر نشسته بودند درحالی که او نبود.
بعد از آن با بدرقه خانواده شهید به سمت مزار مطهر شهید محمد احمدی جوان که در کنار امامزاده قرار داشت رفتیم و فاتحه ای خواندیم.
گزارش از مونا عیدان
6047/6043**
در اسلام که دین انسانیت است کمک به مظلوم و برادر مسلمان مرز نمی شناسد زیرا امت مسلمان در همه نقاط دنیا پراکنده اند و کفار و عوامل استکبار به دنبال کندن ریشه این دین رحمانی در جهان هستند و برای چپاول منابع و ثروت هایشان آنها را مورد ظلم و ستم قرار می دهند.
استکبار در این کار با ایجاد تفرقه میان مسلمانان و فرقه سازی های مختلف آنان را دشمن یکدیگر کرده و برخی را در قالب گروه های تکفیری و تروریستی به جان دیگر مسلمانان انداخته تا بتواند با مشغول ساختن آنها به یکدیگر به هدف اصلی خود که غارت منابع و سرزمین های اسلامی است، دست یابد و اسلام را دین خشونت، ترور و آدم کشی معرفی کند.
برخی سران کشورهای اسلامی نیز که پشتوانه مردمی و دینی برای حکومت خود بر سرزمین های اسلامی ندارند از ترس از دست دادن قدرت و ثروت خود در نتیجه بیداری اسلامی در اجرای دستورات استکبار جهانی به حمایت مادی و معنوی از گروه های تروریستی و تکفیری می پردازند و کشورهای مسلمان همسایه را به صحنه درگیری،کشتار، خونریزی،نسل کشی، آوارگی و ویرانی تبدیل کردند.
اما مدافعان حرم که بخوبی از توطئه و دسیسه های استکبار جهانی و در راس آنها آمریکا برای کشورهای مسلمان منطقه آگاه شدند، به کمک مظلومان و هم کیشان خود شتافتند و برای دفاع از آنها در برابر گروه های دست پرورده استکبار و حامیان سرسپرده آنها به مقاومت و دفاع پرداختند و آنان را شکست خورده ناچار به ترک سر زمین های مسلمانان در سوریه و عراق کردند.
امروز خون شهدای مدافع حرم تضمینی برای صیانت از امنیت ملت های منطقه در برابر هجوم وحشیانه و زیاده خواهی های استکبار و تروریست های تکفیری است.
جوانان ایران صدای مظلومان عالم را در آن سوی مرزها شنیدند و با تبعیت از ولایت برای یاری آنان شتافتند.
شهدای مدافع حرم با حضور شجاعانه خود در مقابل گروه های تروریستی داعش و تکفیری ها که همه ساخته و پرداخته مدعیان دفاع از حقوق بشرهستند ثابت کردند ادامه دهنده راه شهدای هشت سال دفاع مقدس هستند.
در قاموس مدافعان حرم انسانیت مرز نمی شناسد و برای دفاع از اسلام و مسلمانان حتی اگر صدای مظلومی در فراسوی مرزهای ایران شنیده شود، باید شتافت.
جهاد مدافعان حرم تنها معطوف کمک به مظلومان سوریه و عراق و با هدف تامین امنیت برای آنان نبوده بلکه تمام مردم دنیا از جانفشانی این انسان های بی ادعا در مقابله با تروریسم تکفیری نفع می برند.
خون مدافعان حرم در ایستادگی برابر تروریست های تکفیری خارج از مرزهای ایران به زمین ریخت تا ثابت شود هنوز هم هستند خانواده هایی که در برابر عقاید والای خود دست از عزیزان خود می کشند و سنگین ترین هزینه ها را متحمل می شوند.
شهید ' محمد احمدی جوان' نخستین شهید مدافع حرم از روستای باشی از توابع شهرستان تنگستان است استان بوشهر که در مبارزه با ایادی استعمار سابقه طولانی دارند و برای دفاع از حریم ولایت و به تبعیت از رهبر معظم انقلاب به مبارزه با داعش رفت و به شهادت که نهایت آرزویش بود رسید.
این جوان برومند از دیار شهید رئیسعلی دلواری، اهل روستای باشی تنگستان بود که در میدان جنگ مجروح و43 روز پس از بستری شدن، بعد از ظهرجمعه 13 آذر 1394 در یکی از بیمارستانهای تهران به شهادت رسید.
* درخانه پدر شهید احمدی جوان
پس از هماهنگیهایی که با سپاه بخش دلوار شهرستان تنگستان انجام شد، به اتفاق عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) راهی خانه پدر شهید محمد احمدی جوان شدیم.
به خانه پدر شهید که رسیدیم، با استقبال گرم روبرو شدیم. وارد حیاط خانه که شدم، حس خوبی به من دست داد، حیاطی بزرگ که از سمت راست آن صدای مرغ و خروس میآمد و در سمت چپ حیاط، اتاقی مجزا برای اهالی خانه و در ته حیاط اتاقی بزرگ برای پذیرایی از میهمانان وجود داشت.
بعد از ورود به خانه، مادر شهید با همان سادگی، اما به گرمی به استقبالمان آمد.
وقتی وارد اتاق شدیم، تصاویری از شهید را که به دیوار نصب بود و چندین قاب عکس در گوشهای از اتاق وجود داشت نگاه ما را به آن سو کشید.
نمی دانستم چطور و از کجا باید شروع کنم ولی مادر محمد مشتاقانه از پسر کوچک خانواده و به عبارتی ته تغاری خود شروع به سخن گفتن کرد.
* محمد عاشق پاسداری بود و آن را بر تحصیل در دانشگاه ترجیح داد
'اشرف زنده پی' گفت: فرزندش محمد درپنج اسفند ماه 1368 برابر با شب مبعث رسول اکرم (ص) در روستای باشی از توابع شهرستان تنگستان و دیار رئیسعلی دلواری متولد شد.
دوره ابتدایی را در دبستان شهید 'حیدر افساء' این روستا، راهنمایی در مدرسه دکتر حسابی بندر رستمی و تحصیلات دوره متوسطه را در هنرستان حاج جاسم بوشهر در رشته مکانیک خودرو گذراند.
پس از آن دوره کاردانی خود را در رشته مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندر گناوه با معدل 18.04 به پایان رساند و با وجود قبولی در رشته مهندسی مکانیک سیالات دانشگاه شیراز به منظور خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از ادامه تحصیل منصرف شد.
از ابتدای سال 1385 عضو بسیج شد و در سال 1386 به عضویت فعال در این نهاد درآمد و با وجود سن کم به دلیل فعالیت های ارزشمندی که داشت در شهریور 1388 در حالی که حدود 20 سال داشت به عنوان فرمانده پایگاه شهید دستغیب روستای باشی انتخاب شد.
محمد دوران سربازی را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی کرد و در فروردین سال 1391 وارد تیپ پیاده امام صادق (ع) بوشهر شد و بعد از گذراندن دوره های آموزشی مختلف در سپاه پاسداران دوره تکاوری را در سال 1393 با کسب معدل 18.18 با موفقیت به پایان رساند.
اگر چه محمد عمری کوتاه داشت ولی عرض زندگیش آنقدر پر برکت و با طراوت بود که علاوه بر انجام فعالیت های رزمی و نظامی در بر پایی مراسم مذهبی، اعزام کاروان های زیارتی به مشهد و مرقد امام خمینی (ره) حضوری چشمگیر داشت.
برگزاری یادواره شهدای روستای باشی در تاسوعای حسینی، شرکت در جلسه های خواندن قرآن، دعا و دیدار با خانواده شهدا از جمله برنامه های شهید احمدی جوان بود.
محمد، دایی اش علیرضا زنده پی را الگوی شخصیتی خود می دانست و اعتقاد قلبی و عملی به ولایت فقیه داشت تا جایی که در وصیت نامه خود می نویسد: مبادا از خط ولایت فقیه خارج شوید که من شهادت می دهم که شما از خط اهل بیت خارج شده اید.
چهره خوش رو و چشم های باحیایش نشان از عمق ایمان درونی اش داشت که گویا اطرافیان را بدون کلام به سوی خدا دعوت می کند.
مادر شهید جوان در پایان می گوید: همه بچه هایم عزیزهستند ولی محمد کوچکترین فرزندم و مونس همه تنهایی هایم بود و در امور خانه به من کمک می کرد و سعی داشت مشکلات دیگران و دوستانش را هم حل کند.
* گفته بود از ماموریت سالم برنمی گردد
خواهر شهید احمدی جوان که آهسته آهسته با حرف های مادر اشک می ریخت درباره رفتن برادر شهیدش به سوریه گفت: پدرمان راننده ماشین سنگین بود و از راه حلال زندگی خانوادهاش را می چرخاند.
مادرمان هم زن زحمتکشی بود و نبودنهای پدرمان را جبران میکرد اعضای خانواده ما پنج خواهر و چهار برادر است که محمد بچه آخر خانواده بود.
فاطمه احمدی جوان گفت: برادرم به بسیج و سپاه علاقه زیادی داشت از سن 20 سالگی فرمانده پایگاه شهید دستغیب روستای باشی بود و به خاطر این عشق و علاقه جذب سپاه پاسداران شد.
محمد از رفتنش به سوریه به ما چیزی نگفت اما به دوستان خود گفته بود از این ماموریتی که می روم سالم بر نمی گردم.
وقتی در سوریه هم بود، چندین مرتبه با همدیگر تماس داشتیم، ولی باز هم نمی گفت در سوریه است ما و خانواده هم فکر می کردیم در ماموریت کاری داخل کشور است و به خاطر اینکه مادر ناراحت نشود می گفت 20 روز دیگر می آیم، اما بعد از چند روز دوباره زنگ زد و گفت در اردوی کاری است و تا تمام نشود نمی تواند برگردد.
وقتی زخمی شد و او را در بیمارستان بستری کردند، متوجه شدیم که در سوریه است.
* تبدیل خانه شهید به حسینیه و دارالقرآن
بهمنیار احمدی جوان، پدر شهید با چهره ای مصمم و با افتخار صحبتهای خودش را آغاز کرد: پسرم فرمانده بسیج و معلم احکام بود، فعالیت قرآنی زیادی انجام می داد و الان هم خانهاش که قرار بود در آن زندگی مشترک خود را آغاز کند بنا به وصیتش به حسینیه و بخشی از آن نیز به دارالقرآن تبدیل شده است.
محمد شب عملیات به هم رزمانش گفته بود که شما بخوابید، لباس های آنها را شسته و شیرینی هم پخش کرده بود.
اولین حقوقش را که گرفت، برای خود سال خمسی تعیین کرد، همیشه می گفت زنی میخوام که رفتارش فاطمه وار باشد و حضرت زهرا(س) او را تائید کند.
زمانی که محمد در بیمارستان بستری بود، خواب دیدم سه شخص نورانی به دیدار پسرم آمدند و محمد را با خودشان بردند من از همان موقع متوجه شدم که محمد شهید می شود.
*شهادت پس از آخرین دیدار مادر
محمد از تک تیراندازان ماهر جبهه مقاومت سوریه بود و به عنوان مربی سلاح به رزمندگان دیگر آموزش می داد، در موقع آزاد سازی حلب، وقتی پیکر چند دوست شهیدش بر زمین افتاده بود برمی گردد تا پیکرهای این شهدا را به عقب بازگرداند اما در زمانی که پیکر یکی از شهدا روی دوش محمد بود ناگهان متوجه اصابت ترکش های داعشی ها به در خودرو می شود.
پدر شهید جوان به نقل از دوست محمد که همراه او زخمی شده بود گفت: وقتی محمد تیر خورد و یکی از چشمانش تخلیه و دیگری سوخت، فریاد یا زینب، یا زینب سر داد.
محمد به مدت ۲۰ روز در بیمارستان سوریه بستری و در کما بود و بعد به بیمارستان بقیه الله تهران اعزام شد و به مدت ۲۰ روز هم در این بیمارستان در حالت کما به سر برد.
ما همگی به ملاقات محمد رفتیم و او را از نزدیک دیدیم ولی مادرش در روز آخر به ملاقات پسرش که در کما بود آمد و موقع برگشت از بیمارستان تهران به بوشهر بود که به ما اطلاع دادند محمد شهید شده است مثل اینکه محمد منتظر بود مادرش به ملاقات او بیاید و او را ببیند و بعد به شهادت برسد.
مادر شهید احمدی جوان گفت: آخرین دیدارم با محمد در بیمارستان بقیهالله تهران وقتی در کما بود رخ داد، با او درد دل کردم ولی از او گلایه نکردم که چرا رفتی؟ چون محمد به خاطر بی بی حضرت زینب رفته بود او را بوسیدم و ذکر ائمه را گفتم.
روز آخر که جمعه بود از پشت شیشه درحالی که گریه می کردم، دیدم وضعیتش نسبت به روزهای دیگر بدتر شده و رفتم شهادتش را تبریک گفتم.
قبل از آنکه محمد را در حالت کما در بیمارستان ملاقات کنم، ابتدا به پابوس امام رضا(ع) و بابالمراد رفتم و برای سلامتی او خیلی دعا کردم ولی گویا تقدیرش شهادت بود.
هر وقت چشمم به عکس محمد میافتد می گویم ' مادر شهادتت مبارک و زیارتت قبول و هر کاری که برایت کردم حلالت باشد.'
* بخشی از وصیت نامه شهید جوان
خدایا من امروز به سوی تو قدم برمیدارم برای دفاع از مذهبی که به آن از صمیم قلب اعتقاد دارم خوشحال و شکرگزارم که به من نعمت جهاد در راه خودت عطا نمودی تا با یاد و نام تو در این راه قدم بردارم و بتوانم در راه دفاع از حرم شریف خطبهخوان کربلا و سهساله مولایم حسین (ع) با قلبی راسخ قدم بردارم.
ای پدر و مادر عزیزم که شما را در این دنیای خاکی نزدیکترین فرد به خود میدانم، شرمسارم از رفتاری که شایسته برخورد با شما نبود و من در حق شما روا داشتم.
به خدا سوگند می خورم که اگر زمانی با صدای بلند با شما سخن گفتم و موجبات ناراحتی شما را فراهم کردم در قلب خود احساس پشیمانی بسیار میکردم، شاید به زبان نیاورم اما در قلبم اینچنین بوده، مرا حلال و دعا کنید تا در دنیای جاوید نزد پروردگارم روسیاه نباشم.
* به بار نشستن درختان شهادت
از خانه پدر شهید که بیرون آمدیم به دارالقرآن و حسینیه ابوالفضل که در خانه شهید احمدی جوان برپا شده بود رفتیم خانه ای که قرار بود زندگی مشترک آینده خود را در آن شروع کند امروز به جایی فرهنگی تبدیل شده بود که بچه های روستا کلام خدا را در آن می خواندند و درختانی را دیدم که خود شهید آنها را کاشته بود امروز به ثمر نشسته بودند درحالی که او نبود.
بعد از آن با بدرقه خانواده شهید به سمت مزار مطهر شهید محمد احمدی جوان که در کنار امامزاده قرار داشت رفتیم و فاتحه ای خواندیم.
گزارش از مونا عیدان
6047/6043**
کپی شد