در ادامه این مطلب آمده است: در سالهای نه چندان دور به یاد دارم که مادرم وقتی خبر آمدن کسی را می شنید می گفت: شاد بیاد!! این شاد آمدن با روحیه شادی و نشاط و با یکدیگر ملاقات کردن امری بدیهی بوده آنچنان که به راحتی بر زبان جاری می شده است. به قول مولانا: شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ // تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا
«شاد بیاد» این سخن برخواسته از سنت و فرهنگ بومی ماست که البته مثل خود واژه« شاد» از دل تاریخ و فرهنگ ایران برمی‌خیزد. آنجا که در سنگ نبشته های برجای مانده هخامنشی نیز آورده شده است. در استان بوشهر نیز این شادی و شاد بودن بر اساس روحیات مردم که متاثر از جغرافیا و اقلیم گرم و مرطوب و گرم و خشک کرانه ها و پس کرانه های شمالی خلیج فارس است، فرم ویژه و منحصر بفردی را داراست.
شادی و نشاطی که در ادبیات، هنر( موسیقی) و معماری تبلور یافته است و این شادی درونی شده، البته همیشه در اوج است. آنجا که فارغ از همه هیاهوی دنیا در مراسم عروسی هلهله کنان« اشکله جونم، اشکله باغی، سیچه بیدماغی، اشکله جونم ... سر می دادند و لحظه ای غم و غصه را برنتافته و بیدماغ بودن یار را نمی پسندیدند. همچنین تصور شادی همسران و فرزندان ناخدایان و جاشوها، بعداز بیم و امیدهای شبانه روزی و سفرهای دریایی، بخشی از شادی‌های روزگار گذشته بوده است.
در نظر بیاورید یزله خوانی در مجالس شادی، هر جا که نیاز به شاد کردن روح و جان بوده خودنمایی می کند و اینکه فی البداهه سروده و سپس خوانده می شده؛ نمونه خوبی است از اینکه شادی زمان و لحظه خاصی نمی شناخته است. ضمناً یزله خوان مهارت خاصی لازم نداشته و همین که بتوانست با صدای بَم خود مجلس را به شور و شوق آورد کافی بود تا از همین کارهای روزمره و رویدادهای اجتماعی، اسباب خنده و شادی را فراهم آورد.
حتی آمدن فرانسیس ارسکین لاک(لاخ)- سالهای 1818 تا 1820 میلادی، دریانورد انگلیسی به بندر بوشهر و دیدارش با شیخ عبدالرسول خان آل مذکور - حاکم وقت بوشهر - نیز توسط مردم در قالب یک نمایش اجرا شده و لاخ در سفرنامه خود شرح آن را آورده است. اشعار یزله : «خار توپامه» ... یا «دیگه ناشم به کهله» ... اشعاری است که به طنز، روایتگر رخدادی اجتماعی هم هستند.
البته باید گفت که یزله خوانی به نبوغ، درک و تجربه هم نیاز داشته که آن از نسلی به نسل دیگر و سینه به سینه انتقال می یافته است. کمی در این باره درنگ کنیم می دانیم که اگر بخواهند رخدادهای امروز شهر ما را یزله خوانی در کوچه و برزن بخواند و یزله گران جواب بدهند چقدر حرف برای گفتن خواهیم داشت!!! که صد البته اگر یزله خوانی همانند دیروز بود چه بسا این همه نابسامانی هم نبود!!!
یکی از امور شادی آفرین فضاها و معماری ما بوده اند؛ با این حال عجیب نیست که در شهرها و حتی روستاهای ما شهرداری ها و دهیاری ها سخت می کوشند!!! فضاهایی را طراحی کنند که شادی آفرین باشند!!! حال آنکه شادی، بخش جدایی ناپذیر فرهنگ ما بوده است.
به عنوان مثال در نظر بیاورید هنر معماری ایرانی را که هنری است که به قول استاد حائری مازندرانی – معمار و شهرساز- هر شبانه روز شما با آن محشور هستید! این هنر در خدمت مردم و جامعه بوده است. معماران ایرانی در هر دوره و زمان، متناسب با روحیات و خلقیات خود به ایجاد فضاهایی زیبا و ماندگار و جاودان اقدام به باز آفرینی می کردند. این سیر خلاقیت و پویایی در معماری تا دهه های پیشین هم برجای بود اما به یکباره مثل شادی از خانه ایرانیان رخت بربست!!! معماری نشاط آور و سراسر منظر، دارای چشم اندازهای گوناگون که در هر لحظه و زمان نو به نو می شده امروزه به تعبیر کارشناسان در عصر غیبت معماری بسر می برد. شهرداری ها و سایر دستگاههای اجرایی با ساخت و سازهای بی رویه و نادرست خود منظر و چشم انداز های شهری و به گونه ای کاملا جدی ما را از داشتن فضاهای فرهنگی و نشاط آور دور کرده اند و با رنگ و لعاب و ... می خواهند که برای ما شادی ایجاد کنند!!! آنان دانسته و ندانسته حریم ها و حرمت ها را پاس نداشته و باعث ایجاد خشونت و بد اخلاقی هم شده‌اند. این رشته سر دراز دارد... .
و اما موسیقی ما، هنر موسیقی ایرانی در مناطق استان بوشهر در کوه و دشت و دریا هر یک نوا و آوا و ریتم بخصوص خود را داراست: در کوهپایه ها و مناطق کوهستانی نوا و آهنگ های رزمی، در دشت ها؛ حُزنی و در کناره دریا موسیقی بَزمی را شاهد هستیم. همین خیام خوانی بوشهری که در کناره اقلیم گرم و مرطوب و شرجی روح تازه ای در کالبد انسان های آزاده می دمیده و همچنین در پاسخ به ناهنجاری های پیش رو در جامعه بیداد سر می داده و در عین حال امید و شادی را هم هدیه می کرده است. یا در نیمه های( نغمه های) دریایی جاشوان بوشهری آنجا که پیامبر را شاد و خندان می‌خواهند. «علی دیدم به دستش هل مال، به دستش در خیبر، هل مال، پیمبر شاد و خندان، هله مال، والله در کنارش، هله مال و... ».
شادی مردم جنوب تا آنجاست که حتی دلاور خود را با این اشعار به استقبال و نبرد با بیگانه می برد:« شاد وریساد شو سحر، شیر نر غضنفر، شال و قباش کرده بر، شیر نر غضنفر، هم فتح کرده هم هنر، شیر نر غضنفر و... » اینها همه در یک محیط کاملا ساده و طبیعی و کاملا بهنگام ظاهر شده و به سادگی و بی‌آلایشی هر چه تمام تر نمایان می شده است. در این سالها ما با شادی قهر کرده ایم و جالب تر آنکه شادی کردن خود را هم فراموش کرده‌ایم! و باید عرض کنم امروزه مدل شادی ما نیز نه ایرانی است نه اسلامی و نه غربی!!!
وجه تمایز انسان امروز با انسان دیروز شاید در این است که شادی را در بیرون می جوییم حالا آنکه انسان گذشته شادی را امری درونی تجربه کرده بود. منظور این است که انسان در گذشته لازم نبود حتما در یک فضای فرهنگی خودش را محصور کند مثلا حتما به سینما، کنسرت و جُنگ برود! زیرا همه این ها در وجودش بود. بخاطر اینکه در زندگی خود همه این ها را داشت. نیازی نمی دید که حتما فضایی را برای این کار اختصاص دهد. اما امروز ناگزیر انسان مدرن به دنبال ایجاد چنین فضاهایی است. این شادی ها موقتی است، شادی ها دیروز ماندگار بود و امروز تنها کار مراکز فرهنگی ما این است که ایجاد شادی کاذب و موقتی می کنند. که خوب است ولی کافی نیست!!! جشن ها و سنت های فراموش شده که می بایست تقویت کننده روح ملت باشد بیشتر در چند برنامه فرهنگی هنری خلاصه می شود.
حالا که خبر آمدن بهار و نوروز در هر کوی برزن طنین انداز شده است، اجازه دهید آرزو کنم نوروز شاد بیاد شادِ شاد!! برای همه ایرانیان عزیز و برای تمامی انسانی ها شادی آور و بانشاط... .
کانت می گوید: من به دنبال به دست آوردن شادی نیستم من دنبال انجام کاری هستم که آن کار مرا شایسته شادی می کند. اگر بخواهیم جامعه ای شاد و بانشاط داشته باشیم؛ نخست، هنر پرشکوه و دانش و اندیشه ایرانی به خدمت گرفته شود و به شایستگی خود آگاهی یافته و با باز آفرینی آن سنت ها، بار دیگر شادی را در روح و جان ملت افزون نماییم. که یکی از آنها هم امر پسندیده و شایسته اهدای کتاب و کتابخوانی است... به امید پویایی فرهنگ... شاد باشید.
7212/6045** خبرنگار: عبدالصمد شهریاری ** انتشار دهنده: اکبر اقبال مجرد
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.