در ادامه این مطلب آمده است:فارغ از اینکه آیا هنوز می توانیم از طبقه سخن بگوییم یا خیر، خود حدیث مفصلی دارد اما به بلندای تاریخ می دانیم از ارسطو تا مارکس تا بوردیو که طبقه متوسط چقدر برای هر جامعه ای محل اعتناء بوده است.
نزد ارسطو، همین طبقه متوسط شایسته ترین گروه برای حکومت کردن اند چون هم بیش از همه میل به قانون دارند و هم از افراط و تفریط سیاسی گریزانند. حکومت مطلوب ارسطو، حکومت طبقه متوسط بود که به نظر او معتدل و میانه رو هستند. مارکس هم اگر چه به تدریج طبقه کارگر را محملی برای تحول خواهی و آرزوهای خود اعلام کرد اما طبقات متوسط را نیروی محرک مدرنیزاسیون هر جامعه می دانست.
طبقه متوسط در ایران نیز روایت پر فراز و نشیبی دارد. به باور بسیاری از صاحبنظران، نقش این طبقه در جنبش مشروطه و جنبش ملی کردن صنعت نفت و انقلاب اسلامی، هر کدام به شکلی تعیین کننده بوده است. آنقدر تعیین کننده، که این تحولات بدون طبقه متوسط ناقص و یا حتی به سرانجام نمی رسید اما امروزه طبقه متوسط در ایران، حال و روز خوبی ندارد اگر چه دولت اصلاحات به لحاظ مدنی و بسترهای فکری و حتی اقتصادی توانست طبقه متوسط را در متن جامعه مورد توجه قرار دهد اما در دوره احمدی نژاد طبقه متوسط تضعیف شد و دولت بیشتر مواقع تلاش کرد تا مطالبات طبقات فرودست را محور خواستههای عمومی در ایران معرفی کند. اکنون طبقه متوسط ایران با چالش های عمیقی مواجه است.
یکم: طبقه متوسط در ایران امروز عاملیت ندارد و هر روز انزوای جدیدی به خود می گیرد. طبقه متوسط در ایران امروز اگر چه در معرض آگاهی های فزون تری نسبت به قبل است اما سیاست ورزی نمی کند. گویی این طبقه برای تغییر و اصلاح دیگر انگیزه ای ندارد.
دوم: شکل های اجتماعی و مدنی که عمدتاً می توانند به تقویت بنیه طبقه متوسط کمک کنند در ضعیف ترین موقعیت خود قرار دارند و مشارکت های عمومی در آنها با هیچ فراخوانی مطلوب نظر نخواهد بود.
طبقه متوسط فقیرتر شده است و مانند فقرا آنقدر درگیر مسائل روزمره خود هستند که انگیزه تغییر مستمر نداشته و برای بهبود وضعیت خود مشارکتی در نهادهای مدنی نمی کند. اگر هم جایی نشانی از تحول خواهی و مدرنیزاسیون دیده می شود نسبتی با طبقه متوسط ندارد و عموما توسط طبقه سرمایه دار روشنفکری اداره می شود که رفتار طبقه متوسط را دارند وخود در این طبقه نیستند.
سوم: مشکلات اقتصادی چنان سنگینی می کند که دیگر طبقه متوسط دغدغه اصلی خود را مانند کسب حقوق مدنی، عدالت اجتماعی، برابری فرصت ها، کرامت شهروندی و آزادی، به شیوه مشارکت های اجتماعی و مسالمتآمیز فریاد نمی زند. اکنون طبقه متوسط در ائتلافی ناخواسته با طبقه فقیر جامعه قرار دارد. اگر چه همانگونه که ' دافونسکا' نیز طبقه متوسط را توصیف می کند این طبقه هرگز تسلیم زندگی فقیرانه نمی شود و برای فداکاری به منظور دستیابی به زندگی بهتر تلاش می کند.
توکویل اعتقاد داشت دمکراسی آمریکا یک بار و برای همیشه نشان داده است که طبقه متوسط می تواند با شعور عملی بر کشور خود حکومت کند. البته حالا دیگر با ظهور ترامپیسم وضعیت طبقه متوسط امریکا نیز به شدت تغییر کرده است.
طبق نظریه دیگری که دوتوکویل بعنوان نقش طبقه متوسط در جامعه مورد بررسی قرار می دهد نظریه ای است که در آن از طبقه متوسط به عنوان نقطه ی تعادل بخش جامعه یاد شده و وجود طبقه ی متوسط را موجب ثبات در جامعه می داند. تصمیم سازان و تصمیم گیران در بعد از چهل سالگی خود می بایست به این نقطه تعادل بخش بیشتر تمرکز کند وبا اعتناء به طبقه متوسط این نقطه را تقویت کند. تقویت این طبقه به معنای چیرگی آن در معادلات سیاسی اجتماعی جامعه نیست ، بلکه به ثبات جامعه کمک می کند.
7212/6045
نزد ارسطو، همین طبقه متوسط شایسته ترین گروه برای حکومت کردن اند چون هم بیش از همه میل به قانون دارند و هم از افراط و تفریط سیاسی گریزانند. حکومت مطلوب ارسطو، حکومت طبقه متوسط بود که به نظر او معتدل و میانه رو هستند. مارکس هم اگر چه به تدریج طبقه کارگر را محملی برای تحول خواهی و آرزوهای خود اعلام کرد اما طبقات متوسط را نیروی محرک مدرنیزاسیون هر جامعه می دانست.
طبقه متوسط در ایران نیز روایت پر فراز و نشیبی دارد. به باور بسیاری از صاحبنظران، نقش این طبقه در جنبش مشروطه و جنبش ملی کردن صنعت نفت و انقلاب اسلامی، هر کدام به شکلی تعیین کننده بوده است. آنقدر تعیین کننده، که این تحولات بدون طبقه متوسط ناقص و یا حتی به سرانجام نمی رسید اما امروزه طبقه متوسط در ایران، حال و روز خوبی ندارد اگر چه دولت اصلاحات به لحاظ مدنی و بسترهای فکری و حتی اقتصادی توانست طبقه متوسط را در متن جامعه مورد توجه قرار دهد اما در دوره احمدی نژاد طبقه متوسط تضعیف شد و دولت بیشتر مواقع تلاش کرد تا مطالبات طبقات فرودست را محور خواستههای عمومی در ایران معرفی کند. اکنون طبقه متوسط ایران با چالش های عمیقی مواجه است.
یکم: طبقه متوسط در ایران امروز عاملیت ندارد و هر روز انزوای جدیدی به خود می گیرد. طبقه متوسط در ایران امروز اگر چه در معرض آگاهی های فزون تری نسبت به قبل است اما سیاست ورزی نمی کند. گویی این طبقه برای تغییر و اصلاح دیگر انگیزه ای ندارد.
دوم: شکل های اجتماعی و مدنی که عمدتاً می توانند به تقویت بنیه طبقه متوسط کمک کنند در ضعیف ترین موقعیت خود قرار دارند و مشارکت های عمومی در آنها با هیچ فراخوانی مطلوب نظر نخواهد بود.
طبقه متوسط فقیرتر شده است و مانند فقرا آنقدر درگیر مسائل روزمره خود هستند که انگیزه تغییر مستمر نداشته و برای بهبود وضعیت خود مشارکتی در نهادهای مدنی نمی کند. اگر هم جایی نشانی از تحول خواهی و مدرنیزاسیون دیده می شود نسبتی با طبقه متوسط ندارد و عموما توسط طبقه سرمایه دار روشنفکری اداره می شود که رفتار طبقه متوسط را دارند وخود در این طبقه نیستند.
سوم: مشکلات اقتصادی چنان سنگینی می کند که دیگر طبقه متوسط دغدغه اصلی خود را مانند کسب حقوق مدنی، عدالت اجتماعی، برابری فرصت ها، کرامت شهروندی و آزادی، به شیوه مشارکت های اجتماعی و مسالمتآمیز فریاد نمی زند. اکنون طبقه متوسط در ائتلافی ناخواسته با طبقه فقیر جامعه قرار دارد. اگر چه همانگونه که ' دافونسکا' نیز طبقه متوسط را توصیف می کند این طبقه هرگز تسلیم زندگی فقیرانه نمی شود و برای فداکاری به منظور دستیابی به زندگی بهتر تلاش می کند.
توکویل اعتقاد داشت دمکراسی آمریکا یک بار و برای همیشه نشان داده است که طبقه متوسط می تواند با شعور عملی بر کشور خود حکومت کند. البته حالا دیگر با ظهور ترامپیسم وضعیت طبقه متوسط امریکا نیز به شدت تغییر کرده است.
طبق نظریه دیگری که دوتوکویل بعنوان نقش طبقه متوسط در جامعه مورد بررسی قرار می دهد نظریه ای است که در آن از طبقه متوسط به عنوان نقطه ی تعادل بخش جامعه یاد شده و وجود طبقه ی متوسط را موجب ثبات در جامعه می داند. تصمیم سازان و تصمیم گیران در بعد از چهل سالگی خود می بایست به این نقطه تعادل بخش بیشتر تمرکز کند وبا اعتناء به طبقه متوسط این نقطه را تقویت کند. تقویت این طبقه به معنای چیرگی آن در معادلات سیاسی اجتماعی جامعه نیست ، بلکه به ثبات جامعه کمک می کند.
7212/6045
کپی شد