در ادامه مطلب روزنامه پیام عسلویه آمده است: واقعیت همیشه تلخ است. هر قدر هم که بخواهی از آن فرار کنی، عاقبت روزی گریبانگیرخواهد شد و نفس ها را به شماره خواهد انداخت. امروز شاید همان روزیست که اهل قلم سال ها پیش نسبت به آن هشدار می دادند؛ مرگ تدریجی مطبوعات!
شاید جز اهل قلم کسی از دردهای واقعی مطبوعات باخبر نباشد. از آن دردهایی که معمولا حتی کمتر مخاطبانی پیدا می شوند که از آن کوچکترین اطلاعی داشته باشند. با این حال به نظر می رسید شرایط از دولت یازدهم تغییر خواهد کرد. این پیش بینی تا حدودی به واقعیت بدل شد و می رفت تا به اصطلاح حال دل مطبوعات بهتر شود. با این همه اما ادامه مسیر چون آغازش شیرین نبود و کمکم مشکلات یکی پس از دیگری از راه رسید.
حال در آستانه دومین سال دولت دوازدهم و با این که از جمله شعارها و برنامه های این دولت حمایت از مطبوعات به خصوص مطبوعات استانی بود، بخشنامه ای از جانب وزیر نفت نفس مطبوعات را به شماره انداخته است. بخشنامه ای با مضمون عدم خرید مطبوعات توسط زیرمجموعه های این وزارت که ظاهرا به دلیل کاهش هزینه ها انجام پذیرفته است. کاهش هزینه هایی که در شرایط فعلی اقتصادی شاید نیاز بوده و منطقی به نظر برسد، اما این که چرا دود کاهش هزینه ها مثل بسیاری دیگر از موارد به چشم مطبوعات و روز نامه نگاران میرود، جای سوال دارد.
این که در وزارتخانه ای چون نفت که از حیث امکانات، تسهیلات و هزینه ها نسبت به وزارتخانه های دیگر بی رقیب می ماند، آیا راه دیگری برای کاهش هزینهها وجود نداشت؟ در این شرایط که مردم به دلایل مختلف فرهنگی و مالی، کمتر سراغ مطالعه رفته و این عدم مطالعه کافی، کمکم زمینه ساز آسیب های اجتماعی متعددی شده است، چرا باید چنین دستورالعملی صادر شود؟به واقع باید از تصمیم گیران سوال شود، در استانی مثل بوشهر که شرکت های زیرمجموعه وزارت نفت اغلب در جنوب استان فعالیت می کنند و صحبت درباره آسیبهای اجتماعی این نقاط دیگر تکراری شده است، آیا خرید روزنامه و هفته نامههای استانی برای کارکنان و تشویق آن ها به مطالعه، نمی توانست نسبت به بسیاری از همایش ها، به کاهش آسیب های اجتماعی کمک کند؟ باید پرسید که تصمیم گیران در این حوزه می دانند چه تعداد روزنامه نگار در تبعات این تصمیم، بیکار شده و چه تعداد ازمطبوعات مکتوب تعطیل می شوند؟
این مورد را به مواردی چون عدم اختصاص آگهی های نفت به مطبوعات استانی و همین طور لغو تفاهم نامه وزارت ارشاد با شرکت ملی پست مبنی بر تخفیف 40 درصدی در خصوص ارسال محموله های پستی مطبوعات به سراسر کشور قرار دهید تا معنای به «شماره افتادنِ نفسِ مطبوعات» را بهتر درک کنید. در کنار تمام این موارد اتفاقاتی چون دستِ بستۀ مطبوعات در چاپ مطالب، حقوق حداقلی روزنامه نگاران، رشد بی سابقه کاغذ را اضافه کنید تا نگاهی کاملتر و جامع تر به پیش بینی پایان کار مطبوعات داشته باشید.
با همه انتقاداتی که به رسانه ها وارد است و با وجود تمام محدودیت ها و سختی ها باید پذیرفت این رکن چهارم دموکراسی باید بتواند برای کمک به رشد، توسعه، جلوگیری از رانت و فساد و ... حیات خود را ادامه داده و اگر حمایتی از آنان صورت نمی گیرد، حداقل بار مضاعفی بر شانه هایی که بسیاری بر دوش آن فشار می آورند، قرار ندهند که مرگ مطبوعات را شاید باید مرگ بخشی از فرهنگ جامعه و گم شدن تکه ای بزرگ از پازل مدنیت نامید.
7212/6045
شاید جز اهل قلم کسی از دردهای واقعی مطبوعات باخبر نباشد. از آن دردهایی که معمولا حتی کمتر مخاطبانی پیدا می شوند که از آن کوچکترین اطلاعی داشته باشند. با این حال به نظر می رسید شرایط از دولت یازدهم تغییر خواهد کرد. این پیش بینی تا حدودی به واقعیت بدل شد و می رفت تا به اصطلاح حال دل مطبوعات بهتر شود. با این همه اما ادامه مسیر چون آغازش شیرین نبود و کمکم مشکلات یکی پس از دیگری از راه رسید.
حال در آستانه دومین سال دولت دوازدهم و با این که از جمله شعارها و برنامه های این دولت حمایت از مطبوعات به خصوص مطبوعات استانی بود، بخشنامه ای از جانب وزیر نفت نفس مطبوعات را به شماره انداخته است. بخشنامه ای با مضمون عدم خرید مطبوعات توسط زیرمجموعه های این وزارت که ظاهرا به دلیل کاهش هزینه ها انجام پذیرفته است. کاهش هزینه هایی که در شرایط فعلی اقتصادی شاید نیاز بوده و منطقی به نظر برسد، اما این که چرا دود کاهش هزینه ها مثل بسیاری دیگر از موارد به چشم مطبوعات و روز نامه نگاران میرود، جای سوال دارد.
این که در وزارتخانه ای چون نفت که از حیث امکانات، تسهیلات و هزینه ها نسبت به وزارتخانه های دیگر بی رقیب می ماند، آیا راه دیگری برای کاهش هزینهها وجود نداشت؟ در این شرایط که مردم به دلایل مختلف فرهنگی و مالی، کمتر سراغ مطالعه رفته و این عدم مطالعه کافی، کمکم زمینه ساز آسیب های اجتماعی متعددی شده است، چرا باید چنین دستورالعملی صادر شود؟به واقع باید از تصمیم گیران سوال شود، در استانی مثل بوشهر که شرکت های زیرمجموعه وزارت نفت اغلب در جنوب استان فعالیت می کنند و صحبت درباره آسیبهای اجتماعی این نقاط دیگر تکراری شده است، آیا خرید روزنامه و هفته نامههای استانی برای کارکنان و تشویق آن ها به مطالعه، نمی توانست نسبت به بسیاری از همایش ها، به کاهش آسیب های اجتماعی کمک کند؟ باید پرسید که تصمیم گیران در این حوزه می دانند چه تعداد روزنامه نگار در تبعات این تصمیم، بیکار شده و چه تعداد ازمطبوعات مکتوب تعطیل می شوند؟
این مورد را به مواردی چون عدم اختصاص آگهی های نفت به مطبوعات استانی و همین طور لغو تفاهم نامه وزارت ارشاد با شرکت ملی پست مبنی بر تخفیف 40 درصدی در خصوص ارسال محموله های پستی مطبوعات به سراسر کشور قرار دهید تا معنای به «شماره افتادنِ نفسِ مطبوعات» را بهتر درک کنید. در کنار تمام این موارد اتفاقاتی چون دستِ بستۀ مطبوعات در چاپ مطالب، حقوق حداقلی روزنامه نگاران، رشد بی سابقه کاغذ را اضافه کنید تا نگاهی کاملتر و جامع تر به پیش بینی پایان کار مطبوعات داشته باشید.
با همه انتقاداتی که به رسانه ها وارد است و با وجود تمام محدودیت ها و سختی ها باید پذیرفت این رکن چهارم دموکراسی باید بتواند برای کمک به رشد، توسعه، جلوگیری از رانت و فساد و ... حیات خود را ادامه داده و اگر حمایتی از آنان صورت نمی گیرد، حداقل بار مضاعفی بر شانه هایی که بسیاری بر دوش آن فشار می آورند، قرار ندهند که مرگ مطبوعات را شاید باید مرگ بخشی از فرهنگ جامعه و گم شدن تکه ای بزرگ از پازل مدنیت نامید.
7212/6045
کپی شد