ایرانیها در طول تاریخ مصداق مدارا و تحمل و تسامح بودهاند اما امروز این ویژگیهای فرهنگی جایش را به از همهچیز شکایت داشتن، همیشه طلبکاربودن و غرزدن به عالم و آدم داده است. تقریبا در تمام جمعهای آشنا و ناشناس و در دانشگاه و مهمانی و تاکسی، از سیر تا پیاز زندگی در ایران و وضع همهچیز شکوه داریم و نق میزنیم. اما با این همه اعتراض، از سمت کسانی که گویا راه درستکردن امور را میدانند، اصلاح امور به کندی صورت میگیرد! چرا؟ چون غرزنندگان، همان مرتکبین کجیها هستند یا حداقل بخشی از آنها ولی انگشت اتهامشان به سمت کسانی جز خودشان نشانه رفته است. هر روز از مدیریت شهری مینالیم ولی پوست شکلاتمان را از پنجره ماشین بیرون میاندازیم.
به گزارش جماران، روزنامه همشهری نوشت: در همان حال که از وضعیت اخلاقی سیاستمداران مینالیم، داریم سرکارمان کمفروشی میکنیم. غرزدن در جامعه ما به یک مزیت و فرهنگ روزمره تبدیل شده است. در برابر بسیاری از مسائل و بحرانها که حلشان مشارکت عملی همهمان را میطلبد، دستهایمان را در جیبهایمان مخفی کرده و تنها به حرفزدن و غرزدن اکتفا میکنیم. چقدر ناشکیبا و بیانصافیم! چراکه نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی که این چنین روی تمام خوبیهای سرزمینمان چشم ببندیم و با گفتن گزاف از کاستیها، کجیها و نقاط منفی، آن هم نه با رویکرد اصلاحی و نقادانه اصولی بلکه فقط درحد حرف زدن و نقنق کردن، زندگی در این سرزمین را طاقتفرسا تصویر کنیم؛ چیزی که شاید فرسنگها از واقعیت دور باشد. درباره غرزدن و دلایل و تبعات آن با محمدرضا جوادییگانه- استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران و رئیس سابق پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات- گفتوگو کردیم. او میگوید که غرزدن یک رفتار اجتماعی و فرهنگ رواجیافته در ایران است که مشکلات زیادی از بعد اجتماعی و فرهنگی ایجاد میکند. او این موضوع را نوعی تخلیه روانی و اعتراض به وضع موجود بدون تحمل هزینههای احتمالی میداند.
«غرزدن» یا «نق زدن» رفتاری شایع است که دارد به یک عادت رفتاری بین عموم ایرانیها تبدیل میشود؛ انگار از همهچیز گلایه داریم و هیچچیز سر جایش نیست. گاهی حتی بهجای آنکه نقد اصولی بکنیم و برای اصلاح چیزی که به آن اعتراض داریم گام برداریم، فقط غرمیزنیم. جامعهشناسی این رفتار را چگونه تعریف میکند؟
نارضایتی بهخودی خود بد نیست و میتواند مقدمهای برای برونرفت از وضع موجود و بهترشدن وضعیت باشد اما ابراز این اعتراض روشهای مختلفی دارد. گاهی به وضع موجود اعتراض میکنیم و برای تغییر وضعیتی که به آن معترضیم «اقدام» میکنیم. اگر شما از وضعیت سیاسی ناراضی هستید، میتوانید نارضایتی خود از اوضاع سیاسی را با رفتاری سیاسی نشان دهید؛ مثلا بیانیه بدهید، مقاله بنویسید، در تظاهرات شرکت کنید و... در واقع این نوع رفتار اعتراضی، توأم با عملگرایی است. درست در مقابل آن، پذیرش مطلق وضع موجود و تقدیرگرایی آرامشبخش قرار میگیرد.
نتیجه این نوع رفتار، بیعملی و انفعال اجتماعی است. اما پدیدهای بین بیعملی و تقدیرگرایی (چیزی که در جامعه ما در قدیم با توصیههایی مشابه این بیت گوشزد میشد: «رضا به داده بده وز جبین گره بگشا») و اعتراض عملی، وجود دارد که نامش «غر زدن» است، به آن غرغر کردن یا غرولند کردن هم میگویند. غرزدن بیان اعتراض به امور جاری است، منتها اعلام نارضایتی درحد «حرف» و بیشتر به یک نوع مکانیسم ناخودآگاه روانی برای دورکردن تنشها و تعارضات ذهنی شباهت دارد.
آیا همانقدر که در مهمانیها و جمعهای دوستانه و تاکسی و مترو و... غر میزنیم در مورد خودمان هم سختگیر و منتقد هستیم؟ یعنی رفتارهای خودمان را هم به همان شکل ارزیابی میکنیم؟
غرزدن در بینش جامعهشناختی -که بین مسئله شخصی و جمعی تمایز قائل میشود- نوعی اعتراض از سر نارضایتی از اوضاع است که در سطح شخصی و فردی باقی میماند، آن هم نه اعتراض مستقیم، بلکه در غیاب شخص یا ارگانی که به او یا عملکردش معترضیم که طبیعتا فایدهای ندارد. غرزدن رفتاری عمدتا معطوف به دیگران است، یعنی فرد مشخصا نسبت به دیگران اعتراض دارد و رفتارهای خودش مشمول این اعتراض نمیشوند و به نوعی خود را بیگناه میداند. غرزدن فقط مربوط به ساحت سیاسی نیست بلکه ساحتهای زیادی از زندگی روزمره ما را دربرمیگیرد؛ در صف نانوایی، در خیابان هنگام رانندگی، در بانک و... . ظاهرا غرزدن ما، حاکی از نوعی احساس خودبرتربینی و خود قبله عالم پنداری ماست. وقتی کارها بر وفق مراد «من» بهعنوان مرکز جهان نباشد من با غرزدن اعتراض میکنم.
آیا غرزدن فقط در عرصه کلامی صورت میگیرد؟ میتوان برای غرزدن نوعی تیپولوژی بهدست داد؟
جدا از غرزدن کلامی، یکی از مهمترین مصادیق غرزدن، بوقزدن هنگام رانندگی است یا تنفر و ناراحتی را در چهره نشان دادن. بوقزدن نوعی غرزدن عملی است. مردم ما یک ثانیه همدیگر را تحمل نمیکنند. اگر پشت یک نفر که آرام و کند رانندگی میکند قرار بگیرند یا اندکی در پمپ بنزین معطل شوند دستشان را میگذارند روی بوق و حالا نزن و کی بزن! اینها نشانه خودمداری است که یکی از مسائل مهم اجتماعی ایران به شمار میرود.
ایرانیان سالهای سال به ملت مدارا معروف بودهاند. ما از کی اهل غرزدن شدیم؟
من شاهد تاریخی برای زمانی که غر زدن در ایران وجود داشته یا نداشته، ندارم. اگر نالیدن را هم مشابه غرزدن بدانیم، سابقهای طولانی دارد. فردوسی میگوید: «زبان برگشادند بر شهریار/ به نالیدن از گردش روزگار». ولی نالیدن معمولا گلایهای در تنهایی است نه در حضور جمع و بیشتر هم در فراق است نه شکایت از دیگران و موضوعات اجتماعی و در ادبیات، ناله بلبل است در فراق گل. اما غرزدن، اعتراض خفیف در حضور دیگران است.
اما منطقا از زمانی که انسانها خودشان را صاحب حق فردی میدانند غر شکل میگیرد. قدیمترها شخص دارای فردیت شکلیافته و مستقل نبود که خودش را صاحب حق اعتراض و غرزدن بداند و بنابراین اگر با ایده دورکیمی به ماجرا نگاه کنیم که میگوید جامعه مقدم بر فرد است، از زمانی که «فرد» شکلگرفته امکان غرزدن هم مهیا شده؛ پس غر زدن نباید سابقه چندان زیادی در ایران داشته باشد، لااقل در مجامع عمومی. ملکالشعرای بهار در قصیدهای میگوید: «وز سوی دگر به غر و غر بانو/ در کار برنج و گندم و روغن». نادر ابراهیمی هم در کتاب آتش بدون دود که در دهه 50 منتشر شده، میگوید که «ما ملت غُریم!»
بسیار میشنویم که یکی از متهمان ردیف اول در گسترش فرهنگ غر زدن، شبکههای اجتماعی هستند. خصوصا توئیتر که میتوان در آن در قالب چند کاراکتر نسبت به همهچیز اعتراض کرد یا با زدن یک هشتگ در جریان یک غر جمعی ایفای نقش کرد...
آنچه شما به آن اشاره میکنید به پدیده ناشناختگی در شبکههای اجتماعی مربوط است. در شبکههای اجتماعی فقط زمانی میشود گفت افراد غر میزنند که بدون داشتن هویت مشخص، موضع بگیرند؛ یعنی بدون آنکه بقیه بدانند آن فرد کیست. اما اگر افراد دارای اسم، عکس و پروفایل هویتدار درباره نابسامانی یا مسئلهای موضع بگیرند و هشتگ بزنند و سعی کنند آن موضعگیری به ترند تبدیل شود، من دیگر نام این اعتراض را غر زدن نمیگذارم! برعکس آن را نوعی فعالیت معنامند مدنی امروزیشده تلقی میکنم. یک فرد اعتراضش را بهصورت عملی ابراز میکند و اگرچه در دنیای مجازی منتشر میشود اما در کارنامه آن فرد ثبت میشود، دیگران میتوانند ببینند و در مجموع هزینههای خاص خودش را دارد.
در فرهنگ ایرانی میگویند «حرف باد هواست» اما وقتی حرفی در توئیتر، فیسبوک یا هر شبکه اجتماعی دیگری منتشر میشود میماند و در کارنامه ما درج میشود و دیگر مصداق باد هوا نیست. بنابراین توئیتهای مربوط به نشان دادن اعتراض و نارضایتی ما نسبت به چیزی نهتنها در حیطه غرزدن و نقزدن تعریف نمیشوند بلکه شیوهای مدرن و امروزی برای نشاندادن عملی اعتراض و نارضایتی ما هستند. در مقابل- مثلا در ادارات- ارباب رجوع زیادی را میبینید که به عملکرد کارمندان اعتراض دارند اما بهجای اعتراض به شیوه قانونی مثلا شکایتکردن به مقام بالاتر یا حتی دیوان عدالت اداری، مدام زیر لب غر میزنند و در گعدهها هم همین غرزدنها نقل مجلس است. انگار ما میخواهیم بدون پرداخت هزینه، اعتراض کنیم و حاضر نیستیم هزینههایی چون صرف زمان و انرژی برای اعتراض عملی را بپردازیم.
سویه بارز این مسئله غرزدنهای داخل تاکسیهاست. فضای تاکسی چه ویژگیای دارد که برای انواع غرزدن مناسب است؟
بله تاکسیها یکی از مهمترین فضاهای غرزدن هستند. چند غریبه کنار هم مینشینیم و تا مقصد در مورد همهچیز اظهارنظر میکنیم. گویا غرزدن در این شکل و شمایل نوعی تخلیه روانی محسوب میشود و هیچ بار اصلاحی و عملگرایانه در آن وجود ندارد که خود این موضوع زمینه یک هرج و مرج در اظهارنظر کردن، یعنی اظهارنظر کردن همه در مورد همهچیز را در جامعه ایجاد میکند که پایش به فضای مجازی هم کشیده شده. میبینیم که این روزها درباره هرچیزی در گروهها و کانالها حرف زده میشود بدون اینکه اصول و قواعدی بر آن حاکم باشد. درحالیکه لزومی ندارد آدمها درباره همهچیز اظهارنظر کنند؛ مثلا من بهعنوان معلم علوم اجتماعی در حوزه اجتماعی نظرم قابل شنیدن است اما در کشور ما انتظار میرود که مثلا من در همه زمینهها موضع بگیرم و سخنرانی کنم. باید این رفتار فرهنگی را اصلاح کنیم.
بهنظر شما «نارضایتی مداوم» بهعنوان زمینه اصلی برای غر زدن، میتواند تهدیدی برای امید و اعتماد اجتماعی باشد؟
بله، مشکل ما این است که یک تصویر رؤیایی از چیزی که باید باشد درست کردهایم؛ مشخص نیست اصلا قابلتحقق است یا خیر و جایی محقق شده است یا نه. به جای اینکه انتظار داشته باشیم وضعیت اندک اندک و قدمبهقدم بهتر بشود، توقع داریم به سرعت همهچیز حل شود. ما از کشورهای غربی، از زمان شاه، از آنچه باید باشیم و نیستیم، تصویری داریم که آن را در طول سالها با خیال تکمیل کردهایم و در این سالها فضای مجازی و تلگرام هم در ساختن آن تصویر رؤیایی به کمکمان آمده است و حالا تصویر این مدینه فاضله را با لحظات امروز و اکنونمان مقایسه میکنیم و سرخورده میشویم. به تعبیری غرزدن و نقنق کردن حتی میتواند زاییده همین سرخوردگی باشد. از شلوغی مترو مینالیم، از رانندگی مردم بیزاریم، از وضعیت خیابانها، از ترافیک، از مدت زمان چراغ قرمز، از ریز و درشت مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و خلاصه از همهچیز بهجز خودمان.
در این فضا که مدام خودمان را با وضعیتی ایدهآل و غیرواقعی مقایسه میکنیم ناامیدی اجتماعی تولید و تکثیر میشود. از آنجا که ناامیدی حیات هر جامعهای را تهدید میکند بهنظر من ایجاد کمپینهایی چون «موفقیتهای کوچک» میتواند در بهبود شاخص امید اجتماعی مؤثر باشد. باید مردم را دعوت کنیم که اتفاقهای کوچک امیدوارکننده را در جامعه ببینند و ترویج کنند. اصلا راه اصلاح هر جامعهای برداشتن گامهای کوچک و مؤثر است و حتی یک زمانی شعار سازمان ملل این بود که «جهانی بیندیش؛ منطقهای عمل کن!». یعنی هدفهای بزرگ داشته باش، در مورد وضعیت جامعهات ایدهآلگرا باش اما پله پله به آن جامه عمل بپوشان. این حوصله اصلاحگرانه که در ضدیت تام و تمام با غرزدن قرار میگیرد، گمشده مردم کشور ماست. یک زمانی لرد کرزن به آن گفته بود: «شتاب همراه با تأنی.»
شمایل جامعهای که افرادش بدبین و ناامید هستند و نسبت به وضعیت و جایگاهشان اعتراض دارند و مدام در حال غرزدن هستند چگونه است؟ منظورم این است که این نوع جامعه چه مختصاتی دارد؟
این جامعه نقاط قوتش یعنی تکیهگاههایش را نمیبیند و مدام به جای اینکه روی واقعیت و داشتهها تمرکز کند، روی تصویرپردازی رؤیایی از وضعیت «دیگران» تمرکز میکند. جامعه رویاباف، در اکنون خودش زندگی نمیکند بنابراین در اصلاح و ساختن آن هم نقشی ایفا نمیکند و حواسش پی فانتزیها و رویاهایی است که از دیگران و زندگی در جاهایی غیراز جامعه خودش ساخته. بهجای اینکه تلاش کند وضع مطلوب را بسازد، وضع مطلوب را اکنون میخواهد؛ کامل و یکپارچه. یک دلیل مهاجرت هم همین است. این جامعه کمکم معیارهای خودش را برای اصلاح و نقد از دست میدهد و با بدبینی تمام، فقط به وضعیت فعلی معترض است. نمیدانیم چه میخواهیم و چطور باید به آن برسیم ولی در موردش غر میزنیم. به قول شفیعی کدکنی: «به کجا چنین شتابان/ گون از نسیم پرسید/ به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم!» بله، این تعریف دقیق وضعیت امروز ماست؛ یعنی هر چیزی غیر از آنچه هستیم.
من نمیخواهم بگویم نارضایتی نباشد؛ چون از جامعهای که مردمش به ورطه تقدیرگرایی یا انفعال بغلتند نمیتوان امید پیشرفت داشت اما غرزدن هم راه به جایی نمیبرد؛ بنابراین اقدام عملی در چتر یک واقعبینی میتواند راهحل خوبی برای بهبود وضعیت جامعه باشد.