مسعود پزشکیان نایب رئیس اول مجلس از جمله چهرههای سیاسی است که این روزها از هر تریبونی که برایشان مهیا میشود بحث وحدت ملی را مطرح میکنند آنچنان که در بهارستان اگر قرعه ناطقان مجلس به نامش بخورد لحظهای برای طرح ضرورت حل اختلافات سیاسی در کشور غفلت نمیکند.
به گزارش جماران، روزنامه همشهری نوشت: از پزشکیان درباره ضرورت حصول وحدت ملی و سرگرفتن ایده گفتوگوی ملی پرسیدیم او هم به صراحت از چرایی وحدت ملی سخن گفت و پاشنه آشیلهای این مسیر را بدون تعارفات سیاسی برشمرد. بهزعم پزشکیان، ما اختلافاتی را در جامعه داریم که واقعیت است...با زدن بر سر این و آن اختلافها از بین نمیرود و نمیشود کشور را اداره کرد. او میگوید: به من هم ایراد میگیرند که چرا این حرفها را میزنم و علیه من هم حرف میزنند، اما اگر بخواهیم جامعه ما رو به رشد باشد باید به فکر مردم باشیم وگرنه اگر من خدمتم را متوجه ثروتمندان کنم چه کسانی باید درد مردم را ببینند؟ مشروح مصاحبه همشهری با پزشکیان را میخوانید:
اخیر در تمام نطقهایتان در مجلس شورای اسلامی بحث وحدت ملی را مطرح و بر ضرورت حصول وحدت ملی تاکید میکنید، دراین باره توضیح میدهید که چه شده در بین این همه موضوعات داغ پارلمان، شما و عدهای دیگر نگاهتان را بر این بحث - وحدت ملی- متمرکز کردهاید؟
من اخیرا هر جا رفتهام و در هر جمعی نشستهام بر ضرورت وحدت ملی تاکید کردهام. من باورم این است که حصول وحدت و همدلی ملی امری غیرقابل کتمان است بهویژه از زمانی که در آمریکا ترامپ روی کارآمده است. بزرگترین سرمایه یک جامعه سرمایه اجتماعی آن است و ما اگر سرمایه اجتماعی مان را از دست بدهیم ترامپ که سهل است هر کس دیگری هم به راحتی میتواند ما را بشکند.
ما برای اینکه نشکنیم باید جامعه را با هم همدل کنیم، جامعه بدون حفظ سرمایههای اجتماعیاش بیمعنی است. شوروی بمب اتمی، موشک و جنگ افزارهای دفاعی بهروز جهانی و هر چیز دیگری که برای دفاع از حاکمیت و خاکش نیاز داشت را در اختیار داشت اما متلاشی و چند پاره شد، چون سرمایه اجتماعیاش را در سراسر شوروی از دست داده بود.
ما سرمایه اجتماعی را اگر داشته باشیم قدرت هم خواهیم داشت، متأسفانه ما اختلافاتی در جامعه داریم که واقعیت است. البته میتوانیم آنها را انکار کنیم و بگوییم که هرکس شکایت یا اختلافی با ما داشت با او برخورد میکنیم، اما اختلافها از بین نمیرود و نمیشود کشور را اداره کرد چون همه ما مردم این سرزمین هستیم.
اصلیترین محور اختلافات بر سر چیست؟
طبیعتا بحثهای جناحی و سیاسی که اتفاق افتاده است و بهدنبال آن ما مباحث را در هر جمعی و از هر تریبونی به خودی و ناخودی میکشانیم.در منحنی جمعیتی نرمال، 5 در صد بالای منحنیاند که همان نخبگانند و 5 درصد هم پایین منحنیاند که میگوییم ناسازگارند اما قریب به 90 درصد مردم در هرم طبیعی منحنیاند و از قواعد و قوانین مشخصی پیروی میکنند و نمیشود در مملکت ما کاری کنیم که تصور کنیم 20درصد تا 50درصد جامعه غیرنرمالند! ما نباید بیاییم در جامعه از طریق صدا و سیمای همین نظام و دیگر تریبونها بگوییم یک لیست آمریکایی است و یک لیست انگلیسی است بر سر آن تفرقه ایجاد کنیم؛ آن هم لیستی که خود شورای نگهبان آن را تایید کرده است، بعد هم اجازه ندهیم طرف مقابل صحبت کند! یا به جمعی اجازه برگزاری جلسه ندهیم و برخی را محدود کنیم بعد هم بیاییم و بگوییم که ما در کشور آزادی داریم... به نظرمن تا این مشکلات در کشور وجود دارد نمیتوانیم در برابر دشمنی که هیچ یک از ما را نمیخواهد، ید واحد بشویم.
ما باید پیشگیری کنیم نه درمان، نباید میگذاشتیم در جامعه این همه مؤسسات مالی درست میشد که پول مردم را بخورند، بعد مردم بیایند به این روند اعتراض و حق و حقوقشان را طلب کنند و ما آنها را بگیریم و زندانی کنیم بعد بگوییم چرا به خیابان آمدید و امنیت کشور را بههم زدید! غافل از اینکه امنیت را کسانی بههم زدند که حق و حقوق این مردم را خوردهاند... و بعد تازه با متخلفان برخوردی صورت نگرفته و اگر برخوردی هم شده فعلا معلوم نشده است و خیلی دیگر از موارد مشابه. حرف من این است؛ هنر این نیست که ما آدمها را بگیریم، بزنیم، زندانی یا اعدام کنیم، هنر این است که ما نگذاریم کسی به لبه پرتگاه برسد تا بیفتد. ما بهجای اینکه پیشگیری کنیم به سمت درمان رفتهایم، درمان همیشه هزینه بر است و ما را به مرگ و ناامیدی میکشاند! واقعیت قضیه این است که ما در مسائل سیاسی مشکل داریم و این ممانعتهایی که برای شخصیتهای سیاسی مملکت اعمال شده مشکل آفرین است ، چرا که ما بخواهیم یا نخواهیم این افراد مقداری خاطر خواه و هوادار دارند که علایقشان با آن جناح و تفکر آن افراد مشترک است. با انکار آنها و محدود کردن، این واقعیت حذف نمیشود بلکه این انکار گاهی سبب به عناد کشیده شدن و اختلافات خواهد شد.
من معتقدم خیلی راحت میشود این اختلافات را از بین برد و تا این اختلافات از بین نرود ما شکننده خواهیم بود و به همین دلیل ترامپ میتواند برای ما مشکل آفرین باشد... به نظر من انکارکردن، حذف مشکل نمیکند.
بهجز مسائل سیاسی که شما اشاره کردید اخیراً در استانهای مختلف هم برخی نارضایتیهای اجتماعی را شاهد بودیم؛ نارضایتیهایی که ریشه در بحث بحران آب، تفکیک شهرستان و...دارد.
به نظرمن مشکل اصلی در نارضایتیهای سیاسی است، چون ما الان به جای همفکری برای حل مشکلات داریم علیه هم کار میکنیم؛ یعنی اگر عقلای جریانهای سیاسی ما با هم بنشینند و برای مشکلات همفکری کنند حتما راه حل مؤثری پیدا میشود. اگر جریانهای سیاسی با هم برای بیآبی ، ریزگردها ، بیکاری، اعتیاد و فرهنگ جامعه متحد شوند ما چه مشکلی خواهیم داشت ؟ ما در کشور از تریبونهای مختلف دولت و مجلس و صدا و سیما درباره مشکلات حرف میزنیم ، اما حرف از مشکلات دردی را دوا نمیکند. آیا راه حلی برای حل این مشکلات 3قوه پیدا کرده ایم؟ من احساس میکنم برای حل این اختلافات و مشکلات باید تصمیمات بزرگی از سوی مسئولان بلند مرتبه نظام گرفته شود.
ایده گفتوگوی ملی که اخیرا هم در نشست 3قوه به میزبانی بهارستان برگزار شد در همین راستاست. به نظرتان گفتوگوی ملی یا ایجاد میز پارلمان میتواند مؤثر باشد؟
این تصمیمات را باید مسئولان ارشد نظام یا بهقولی آدمهای بزرگ نظام بگیرند.
شما پتانسیلی را برای تحقق این مسیر در بین مسئولان ارشد نظام میبینید؟
من هر جا که بودهام، همواره تاکید کردهام که گفتوگوی ملی و وحدت ملی تنها راه ممکن ما برای سامان دادن به مسائل است؛ این یعنی اینکه اگر ما نتوانیم یک انسجام داخلی را حفظ کنیم مشکلات پا برجا میمانند.
در این موضوع یک اقلیتی هستند که با استفاده از تریبونهای بزرگ مانع از پیشبرد اهداف گفتوگوی ملی یا وحدت ملی میشوند؟
مانع، این اقلیت کوچک نیستند، به نظرم مانع اصلی، پشتوانه این اقلیت و این سبک تفکر است.
واقعیت این است که اگر در انتخابات یک رقابت سالم و منصفانه برگزار کنیم، اخلاق و انصاف خودش را بالا میکشد، اما وقتی من با پشتوانه قدرت وارد کارزار میشوم و نه منطق، آن وقت بیاخلاقی در جامعه شکل میگیرد ولی اگر جوی در جامعه ایجاد شود که رقابت جدی و واقعی در موضوعات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی شکل بگیرد خیلی از مشکلات ما حل میشود.
ما الان در جامعه مان فضای رقابتی نداریم. مقام معظم رهبری بارها و بارها در سخنرانیهایشان تاکید کردهاند که در دانشگاهها کرسی آزاداندیشی دایر شود. نمیشود کرسی آزاداندیشی برگزار کرد و حرف زد و فردا فرد را بگیرند و پدرش را درآورند. این بهظاهر خیلی عجیب است اما واقعا این موانع وجود دارد. در نتیجه آن کرسیهای آزاد اندیشی که مقام معظم رهبری مدام بر برگزاری اش تاکید میکنند، با انگهایی به انحراف کشیده میشود. این تعارضها باید حل شود. در کرسی آزاداندیشی باید بتوانم آزاد حرف بزنم و طرف مقابل هم باید در جواب حرف بزند نه اینکه فحش بدهد و به زور متوسل شود. جواب اندیشه ، اندیشه است در غیر اینصورت رقابت سالم از بین میرود و به اسم دفاع از ارزشهای اسلامی ، ارزشهای اسلامی از بین میروند.
با این جمع چه باید کرد؟
این جمع مورد نظر شما تا پیش از این، هم صدایشان بلندتر از الان و هم جمعشان بزرگتر از این روزها بود و الان محدودتر شدهاند. جامعه اگر شکل بگیرد و مردم در همه صحنهها و بهویژه انتخاباتها حاضر و ناظر باشند دایره حضور آنها تنگتر میشود و این تفکر مدام پالایش پیدا میکند؛ هرچند که این تفکر هم مشتری خاص خودش را دارد اما حضور آگاهانه مردم مانع تندروی بیشتر آنها میشود.
ببینید؛ مثلا در انتخابات بدنه اجتماعی روحانی پشت روحانی قرار گرفت اما بهدلیل موانعی که بر سر راه روحانی است او نتوانست شعارهایش را جامه عمل بپوشاند و حالا آن جامعه که شما از آن توقع پویایی دارید، سرخورده شده است.
ولی گذشتهای که به آن شکل بود هم بههم ریخت. در گذر و در تحول اجتماعی است که تغییرات شکل میگیرد. نباید انتظار داشت تغییرات اجتماعی یکباره صورت گیرد.اگر بخواهیم و انتظار داشته باشیم بایک انتخابات همهچیز تغییر کند جامعه را نشناختهایم.
یعنی شما فکر میکنید در انتخابات 1400تندروها روی کار نمیآیند؟
بستگی به این دارد که جامعه مدنی ما چگونه بخواهند با وضعیت موجود تعامل کنند و چقدر به نقش تأثیرگذارشان در تغییرات سیاسی- اجتماعی آگاه باشند. آگاهی مردم از جامعه و خواستههایشان در انتخابات متبلور میشود.
شما این آگاهی را در چه سطحی میدانید؟
اگر بخواهیم از بعد احساسی بیرون بیاییم، فقط کافی است جامعه مدنی را که الان پشتیبان دکتر روحانی است با جامعه مدنی سال 84و دولتهای احمدینژاد مقایسه کنیم. فرق این دو سرمایه اجتماعی خیلی قابل توجه است. همین رشد در جامعه دانشگاهی و در همین مجلس شورای اسلامی قابل لمس است.
شما در جامعه احساس نا امیدی نمیکنید؟
چرا، بهنظرم جامعه نا امید است. انتظاری که الان در جامعه وجود دارد بهخاطر این است که میخواستند جواب همه کاستیها را از جریانی که از آن در انتخابات حمایت کردند بگیرند. برای اینکه ما در انتخابات باعث تغییر و تحول شدیم و حالا این تغییر چقدر مؤثر باشد نیازمند زمان و استمرار است. اگر بخواهیم این تغییر ایده آل شود و مستمر باشد باید در عرصه بمانیم و بر سر آن پا فشاری کنیم.
بهنظرتان مردم دوباره به این روند اعتماد میکنند؟
مردم باید خودشان این موضوع را لمس و باور کنند، مردم باید به این سطح از فعالیت برسند که از میان خودشان کاندیدا انتخاب کنند نه اینکه از بین کاندیداهای مطرح به یکی رأی دهند.
این حضور منسجم اسباب و لوازم میخواهد.
شاید ما حزب خوب نداشته باشیم اما انجمنها و ان جی اوهای فعال خوبی داریم.
اما این انجمنها فراگیری حزبها را ندارند؟
ما باید توانمندیهای اجتماعی مان را بالا ببریم، باید تشکلهای سیاسی و اجتماعی فراگیریشان را بالا ببرند و درد مردم دردشان باشد. ما در همین جامعه پزشکی که خودم عضو آن هستم باید بنشینیم درد مردم را پیدا کنیم و برای آن راهحل بیابیم. مثلا ما در جامعهای زندگی میکنیم که مسائل اقتصادی در آن وجود دارد و قدرت خرید مردم کم است، درد زیاد است و توان پرداخت دولت هم کم است، برای اینکه به مردم خدمت کنیم چه باید کرد؟ آیا باید تعرفه پزشکان را افزایش داد؟ یا باید درد مردم را درمان کنیم؟ ما اگر در همین جامعه پزشکی نتوانیم به فکر مردم باشیم انتظار اینکه نمایندگان مردم در مجلس قانونی بریزند که مملکت درست شود انتظار درستی نیست، چون مملکت با ماها درست شده است.
فکر میکنید چند نفر در جامعه پزشکی مثل شما فکر میکنند که بهخاطر رشد مملکت از حق خودش بگذرد؟
متأسفانه خیلی کم هستیم، تازه به من هم ایراد میگیرند که چرا این حرفها را میزنم و علیه من هم حرف میزنند، اما اگر بخواهیم جامعه ما رو به رشد باشد، باید به فکر مردم باشیم. باید به این فکر باشیم که براساس علم و توانمان چه کمکی به مردم میتوانیم بکنیم وگرنه اگر من خدمتم را متوجه ثروتمندان کنم، چه کسانی باید درد مردم را ببینند. عین همین در قضا و قضاوت و مهندسی و در مباحث اجتماعی هم وجود دارد. سؤال من این است که اگر روشنفکران یک جامعه به فکر مردمشان نباشند، چهکسی باید به داد مردم برسد؟ کسی نیست. این ماییم که باید به فکر مردم باشیم و تصور نکنیم که اگر به 4تا نماینده رأی دادیم، مشکل مملکت حل میشود. ما باید همیشه در صحنه باشیم و برای حل مشکلات مردم تلاش کنیم و دلسوز مردم باشیم.
در فقدان تحزب و انجیاوهای فعال و انجمنها و... در انتخابات مجلس دهم ما یک ائتلاف فراگیر به اسم امید داشتیم که لیست مستقل و موفقی ارائه کرد، در همین لیست بعد از ورود به مجلس بدعهدیهایی صورت گرفت. مثلا برخی عنوان اصلاحطلبی را برای فراکسیون تندروی دانستند، برخی دیگر آمدند و گفتند ما اصولگرای معتدلیم و فراکسیون مستقلین را تشکیل دادند، این بحث خود مخل شکلگیری روند توسعه اجتماعی میتواند باشد، این روند را چطور میشود محدود کرد؟
انتخاب اعضا در لیست امید همان لحظه صورت گرفت و به قولی «دفعه بالدفعه» شد؛ یعنی از قبل انتخابی صورت نگرفته بود. ماجرا به این شکل بود که یک عده کاندیدای انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی شدند، بعد از اعلام کاندیداتوری آنها روند تأیید و احراز صلاحیتها از سوی شورای نگهبان آغاز شد و بعد از این روند بود که جمعی از اصلاحطلبان و اعتدالگرایان در ائتلافی به نام گام دوم در اسفندماه سال94 فهرست امید را تهیه کردند. پس این افراد زمانی در فهرست امید قرار گرفتند که همان روند دم دیدن و تعاملکردن را با افراد بانفوذ حوزههای انتخابیه طی کرده بودند و تا همان لحظه انتخابات هم خیلی از شعارهایشان همان شعارهایی بود که از قبل میدادند بهخاطر اینکه وارد مجلس شوند.
اما این اعضا یک میثاقنامهای را امضا کردند که در آن به اهداف فهرست امید متعهد شده بودند.
باید دید این میثاقنامه را چگونه امضا کردهاند، مثلا من هیچ میثاقنامهای را امضا نکردم اما در لیست امید بودم.
هویت و روند کاری شما مشخص بود...
این میثاقنامه باید بررسی شود و من نمیتوانم به کسی ایراد بگیرم.
عملکرد فراکسیون امید را در این سالها چگونه میبینید؟ آیا موفق شده در راستای همان طیفی که از دل آن برآمده، گام بردارد؟
خروجی فراکسیون در حد شعارها و وعدههایش ایدهآل نیست اما در واقعیت تعامل فراکسیون با دولت برای اینکه بتوانند امور را پیش ببرند و کار را جلو ببرند، واضح و عیان است. فراکسیون امید در مجلس کمک زیادی به پیشبرد امور دولت دوازدهم کرده است. کمک کردند که خواستهها و نیازهای دولت در صحن مجلس محقق شود و فراکسیون امید انصافا دولت را به خوبی پشتیبانی کرده است. الان اگر کاستی وجود دارد، دولت باید بیاید و جواب بدهد چرا این قصور و کاستی وجود دارد، برای اینکه فراکسیون امید، کمیسیونهای تخصصی و دیگر افراد برای پیشبرد اهداف دولت کمک کردهاند و انتظار داشتهاند دولت بتواند کارش را بکند و برنامههایش را پیش ببرد. این در حالی است که در دوره قبلی مجلس دولت روحانی برای پیشبرد برنامهها و اهدافش خیلی مشکل داشت اما الان اوضاع خیلی بهتر شده است.
البته این بهتر شدن بهمعنای این نیست که فراکسیون امید سیستماتیک کاری برای دولت انجام میدهد چرا که فراکسیون امید سیستماتیک بالا نیامده تا بتواند سیستماتیک کار کند اما ما کمک میکنیم خواستههای دولت که به نفع مردم است، اجرایی شود.
بهنظرتان فراکسیون امید در این 2سال گذشته تأثیرگذار بوده است؟
طبیعتا فراکسیون امید تأثیرگذار بوده اما در حدی که دولت امید تأثیرگذار بوده است. ببینید تا زمانی که ساختارهای اجتماعی ما شکل نگیرند، نمیشود توقع بیشتری داشت. چون در جامعه هم این پشتیبانیها دفعه بالدفعه است؛ یعنی یک زمانی مردم در موجی که بلند میشود، به صحنه میآیند و دولتها را حمایت میکنند اما بعد از اینکه موج خوابید همه میروند سر جای خودشان. هیچکس پیگیر خواستهها و یا شعارهای تشکیلات نیست.
به همین دلیل تا ما آن سازمانهای اجتماعی را شکل ندهیم و تا به من بهعنوان نمایندهای که به مجلس فرستادهاند کمک فکری و کارشناسی نکنند، طبیعتا نمیتوانند انتظار پاسخگویی از من داشته باشند.
من الان خودم را میگویم. فرض کنید میخواهم درباره موضوعات تخصصی در اقتصاد، فرهنگ یا اجتماعی و حتی سیاسی اظهارنظر کنم. چه جوری باید نظر بدهم؟ من که در همه حوزهها کارشناس نیستم، پس نظر من کارشناسی نیست!
اما اگر این پشتوانه وجود داشته باشد که کار کارشناسی را داشته باشد و به من نوعی کمک کند و مستنداتی را به من ارائه کند که بهواسطه آن بتوانم در مورد بحث تخصصی که در صحن در جریان است اعلام نظر کنم، من از آن چیزی که مستند است با قدرت میتوانم دفاع کنم. متأسفانه اکثر نمایندهها چون پشتوانه کارشناسی ندارند، به همین دلیل در حوزههایی که بحث میشود، نمیتوانند نظر کارشناسانه بدهند.
من بارها گفتهام که رشته تخصصیام جراحی قلب است و در بخش داخلی قلب نسخه نمینویسم؛ درصورتی که 17سال در دانشگاه درس خواندهام و استادتمام رشتهام هستم اما نسخه نمینویسم، چرا که داخلی قلب کارشناس دارد و دقت کارشناسانه میخواهد. وقتی یک قلب که 750گرم وزن دارد ، 10نفر فوق تخصص دارد که میتوانند نظر تخصصی دربارهاش بدهند، حالا جامعه که بزرگتر و بسیار پیچیدهتر است و هر حوزهاش نیازهای کارشناسانه ویژهای را میطلبد. ما این نگاه کارشناسانه را نداریم به همین دلیل نمیتوانیم حرفی که درست است را بزنیم. به همین علت هم هست که حرف درست یا زده نمیشود یا اگر هم زده شود، نظارت درستی برای پیگیری و محققشدن آن وجود ندارد.
بهجز مواردی که اشاره کردید، لیست امید یک نقص دیگر هم داشت و آن این بود که اعضای برآمده از فهرست امید تعهد اخلاقی به انجام کارگروهی و خرد جمعی در این فراکسیون را نداشتند. این عدمتعهد اخلاقی چرا بروز کرد؟
خب، فراکسیون همین است دیگر. فراکسیونها تشکیلات نیستند، در تشکیلات یک تعهدی وجود دارد و عضویت در آن از روی باور و اعتقاد است، اما فراکسیونها براساس سلایق مشترک و بدون تعهد خاصی شکل میگیرند. ممکن است یک فرد عضو چند فراکسیون باشد یا بهخاطر تغییر دیدگاهش از فراکسیونی به فراکسیون دیگر برود یا بخواهد اصلا حضور فراکسیونی نداشته باشد.
یعنی فکر میکنید عدمعضویت برخی نمایندههای لیست امید در فراکسیون امید و پیوستنشان به فراکسیونهای سیاسی دیگر بهارستان طبیعی بود؟
بله، چون نمایندگان تعهدی به حضور ندارند اما اگر فردی تعهدنامه یا میثاقنامه را امضا کرده و بعد به دلایلی آن را نادیده بگیرد، اینها مشکل اخلاقی است. در فراکسیون امید هم همین اتفاق افتاد. برخی برای حضور در فهرست امید تعهدنامه امضا کردند اما وسط کار کنار کشیدند و این کار بیاخلاقی بود. من معتقدم افراد نباید به انجام اموری تعهد بدهند و آن را رها کنند. اگر فردی متعهد به انجام کاری میشود اخلاقا و شرعا موظف به پیگیری آن است و نباید از آن شانه خالی کنند.
متأسفانه ما نمایندگان گاهی حرفهایی میزنیم و شعارهایی میدهیم که واقعیتش آن است که نمیتوانیم آن را انجام دهیم چراکه نمایندگان بهصورت فردی تصمیم نمیگیرند و این مجلس است که تصمیم میگیرد و تأثیرگذار است.
از سوی دیگر دولت دوازدهم نمونه عینی این کاستی و یا همان حلقه گمشده مورد اشاره است. او در کارزار انتخابات به میدان آمد و شعار از تحرک سیاسی، گشایش سیاسی و... داد اما پتانسیلی برای این گشایشها ندارد؟
در انتخابات خیلی وقتها شعار میدهیم تا رأی بگیریم، این یعنی کاندیداهای انتخاباتهای ریاستجمهوری، مجلس و حتی شوراهای شهر و روستا از دل تشکلهای اجتماعی- سیاسی و انجمنها و حتی اتحادیههای صنفی بر نمیآیند.
مثلا در مورد خود من کاندیداشدنم و نمایندهشدنم در ادوار اخیر مجلس اگر بابت وزیر بودنم یا رئیس دانشگاه و مدیر بیمارستان بودنم و جراح بودنم و... نبود، مردم به من رأی نمیدادند و الان آنها به واسطه این شناختشان به من اعتماد میکنند؛ یعنی اگر ابتدا به ساکن میآمدم و کاندیدا میشدم باید دم این و آن را میدیدم. حالا دمدیدن شاید واژه درستی نباشد اما حداقل باید با آنها تعامل میکردم تا به من رأی دهند. خب این تعاملات بسته به گروههای مختلف حرفهای مختلفی از دلش درمیآید. این حرفها معلوم نیست به نفع مملکت باشد اما من نوعی چون میخواهم رأی بیاورم باید بروم با اینها صحبت و تعامل کنم. وقتی هم که آمدم دیگر نمیتوانم از آن حرفها نزنم اگر هم حرفی برخلاف آنها بزنم دیگر نمیتوانم رأی بیاورم.
در این بین اما اگر انجمنهای علمی، بازاری، صنعتی، اجتماعی و... وارد میدان شوند و آدمهای خودشان را معرفی کنند و برایش تبلیغ کنند و افراد را از سوی تشکلها وارد مجلس کنند، آن وقت ورود به مجلس صنفی، جمعی و هدفمند میشود. مثلا وقتی نمایندهای از جانب آموزش و پرورشیها وارد مجلس میشود، در مجلس از حقوق آموزش و پرورشیها دفاع میکند و اگر نکند جایگاهش را از دست میدهد.
در نهایت و بهعنوان ماحصل مصاحبه فکر میکنم از نگاه شما تغییر ساختارها و روشها در نظام اجتماعی، انتخاباتی کشور ضروری است.
بله حتما همینطور است چون ما به توسعه اجتماعی در کشور نیازمندیم و این نیازمند ورود قویتر انجیاوها، گروههای سیاسی، انتخاباتی، اتحادیهها و انجمنها و... است به قول معروف میگویند که اگر همان کار را بکنی، همان راهی را که میرفتی ادامه دهی و انتظار تغییر را داشته باشی، دیوانگی است.