مگر در صدر انقلاب کسی میتوانست به امام عنایتی نداشته باشد و کاری از پیش ببرد؟ بنیصدر هم آنقدر زرنگ بود که این نکته را متوجه شده باشد اما بعد از مستقر شدن در ریاست جمهوری، امر بر او مشتبه شد. او بیشتر خود را رئیس میدید و حتی با برخی نظرسنجیها میخواست اثبات کند که پایگاه اصلی رای متعلق به او است!
به گزارش جماران؛ مصطفی میرسلیم نخستوزیر پیشنهادی بنیصدر به بررسی اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری و علت عزل بنیصدر پرداخته است.
اول تیرماه 1360، امام خمینی در حکمی رأی مجلس شورای اسلامی مبنی بر عزل ابوالحسن بنیصدر را تأیید فرمودند: "پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم".
بنیصدر در یک سال و نیم مسئولیت ریاستجمهوری مرتب به نهادهای انقلاب تاخت، مسئولان سایر قوا را همچون شهیدان رجایی و بهشتی با انواع و اقسام تهمتها و ناسزاها بینصیب نگذاشت، با منافقین مؤتلف شد و نهایتاً هم با وجود هشدارها و انذارهای امام خمینی(ره) با دست خود به ورطه سقوط کشیده شد.
برای شناخت بیشتر اولین رئیسجمهور برکنارشده تاریخ ایران، بهسراغ شخصیتی رفتیم که از قبل انقلاب با وی آشنایی داشت و همچنین نخستوزیر پیشنهادی بنیصدر بود.
سید مصطفی میرسلیم متولد 1326 در تهران و از اعضای قدیمی و باسابقه حزب مؤتلفه اسلامی است. وی که پیش از انقلاب دانشآموخته فرانسه بود از همانجا با بنیصدر آشنا شده بود. با پیروزی انقلاب اسلامی میرسلیم به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و معاون سیاسی وزارت کشور شد. حزب جمهوری اسلامی که میلیونها هوادار در سراسر کشور داشت هرچند نتوانسته بود در انتخابات اولین دوره ریاستجمهوری پیروز شود اما با ورود اعضای حزب به مجلس، بنیصدر مجبور بود تا نخستوزیر مورد قبول نمایندگان مجلس را معرفی کند که یکی از اینها میرسلیم بود.
وی در دوران ریاستجمهوری آیتالله خامنهای سرپرست نهاد ریاستجمهوری و در دولت دوم مرحوم هاشمی رفسنجانی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رفت. میرسلیم هماکنون عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه است.
متن زیر مشروح گفتگو با مصطفی میرسلیم است:
حضرتعالی بهعنوان نخستوزیر پیشنهادی بنیصدر در دورهای مطرح بودید. علت اینکه از بین اعضای حزب جمهوری اسلامی بنیصدر راضی به همکاری با شما بود چیست؟ نظر حزب درباره این پیشنهاد چه بود؟
میرسلیم: بسم الله الرحمن الرحیم. بنیصدر برنده واقعی انتخابات ریاست جمهوری بود و حزب جمهوری اسلامی هم برنده اصلی انتخابات مجلس شورای اسلامی. طبق قواعد مردمسالاری نخست وزیر باید با رأی اعتماد مجلس تعیین شود و رئیس جمهوری ناگزیر بود این قاعده را محترم شمارد و الّا سایر پیشنهادهای مطلوب او مانند "سلامتیان" یا "نوبری" رأی نمیآوردند.
حزب جمهوری اسلامی نیز در جلسه شورای مرکزی خود بحث مفصلی را درباره نامزدهای نخست وزیری مطرح کرد و در نهایت فهرست 5نفرهای را برای کسب رأی اعتماد مجلس معرفی کرد. اینجانب میان آن 5 نفر بودم و بنیصدر که علاقهمند بود دولتی تشکیل دهد که بتواند با موفقیتهایش نظر مثبت مردم را نسبت به او تداوم بخشد، اینجانب را علیرغم میل خود به کسانی که نام بردم، معرفی کرد و دو دلیل داشت: یکی آشنایی نسبی با اینجانب بهعنوان یکی از دانشجویان فعال خارج از کشور در دوران تحصیلات عالیه و دیگری ملاحظه مدیریت موفق من در وزارت کشور از جمله در مورد برگزاری همهپرسی نظام جمهوری اسلامی و انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و همهپرسی قانون اساسی و برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری و نیز اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی.
بعضی از اعضای غیرحزبی مجلس شورای اسلامی بهخلاف قواعد مردمسالاری مبادرت به تخریب کردند و بنیصدر ناگزیر پیشنهاد خود را پس گرفت تا آبروی اینجانب ضایع نشود.
** بنیصدر از نظر انقلابی و کمک به انقلابیون هیچگاه در رده اول نبود
سابقه آشنایی شما با بنیصدر آیا به بعد از انقلاب برمیگشت یا قبل از آن هم در خارج کشور دیداری با وی داشتید؟ خلقوخوی وی در مقایسه با سایر انقلابیون چگونه بود؟
میرسلیم: آشنایی من با بنیصدر به دوران فعالیتهای دانشجویی در خارج از کشور برمیگردد و ما بهمناسبت چند نشست اروپایی دانشجویان انجمن اسلامی، دیدارهایی با هم داشتیم و من هم قبلاً با مطالعه آثار چاپشده بنیصدر با طرز فکر او آشنایی پیدا کرده بودم. بنیصدر از دانشجویان مبارز دانشگاه تهران بود و در خارج نیز این مبارزات را علیه طاغوت بهویژه در زمینههای اندیشهای ادامه میداد البته با گرایش به جبهه ملی و مصدق.
او سعی کرده بود که مصدق را قهرمان صحنه سیاست موازنه منفی معرفی کند و خود را نیز طرفدار چنان خطمشیی قلمداد میکرد. نظریات دیگری را هم بنیصدر مطرح کرده بود از قبیل "کیش شخصیت" و "پیشوایی امت" و... . بنیصدر بهلحاظ عملیات انقلابی و کمک به انقلابیون هیچگاه در رده اول قرار نمیگرفت: حوزۀ فعالیت او بیشتر اندیشه بود تا انگیزه. باید توجه داشت که بسیاری از ویژگیهای افراد در صحنه عمل شناخته میشوند و نه در هنگام بحثهای نظریهپردازانه!
چه شرایطی موجب شد تا بنیصدر در شرایط اول انقلاب بدون آنکه حزب یا تشکیلاتی گسترده داشته باشد پیروز انتخابات شود؟ وجههای که بنیصدر از خود در انظار عمومی نشان میداد با آنچه بعداً از وی مشاهده شد چقدر متفاوت بود؟
میرسلیم: بنیصدر با آرا و نظریاتی که داشت نزد انقلابیون فرد ناشناختهای نبود و لذا از وجود او در مناصبی مثلاً در وزارت امور اقتصادی و دارایی استفاده شد و او توانست از آن پایگاه با زرنگی برای تبلیغ نظریات خود نزد مردم استفاده کند و آرای آنها را به خود جلب نماید و بعداً بهعنوان نامزد ریاست جمهوری به آن اتکا کند. او سعی میکرد از روش نظرسنجی استفاده کند و مواضع خود را بهگونهای اصلاح کند که مخاطبانش را از دست ندهد.
** آقازادگی بنیصدر مانع از این شد تا امام را بهدرستی بشناسد
بنیصدر خود یک آقازاده بود، یعنی فرزند روحانی شناختهشده از شهر همدان و مرحوم امام نیز پدر او را میشناخت. همین آقازادگی امر را بر بنیصدر مشتبه کرد و مانع آن شد که اولاً درست امام را بشناسد (تا آخر هم بنیصدر فکر میکرد امام نیز مانند دیگر روحانیان است) شاید هیچگاه امام را از صمیم قلب بهعنوان انقلابیترین مرد جهان نپذیرفت و همین موجب شده بود که دست به مقایسه شخصیت خود با امام بزند و گاهی فکر کند که پایگاهش از امام قویتر است!
** درایت شهید بهشتی بنیصدر را خلع سلاح میکرد
ثانیاً بنیصدر در مقابل درایت و مدیریت مرحوم شهید بهشتی که دبیرکل حزب بود کاملاً خلع سلاح شده بود و مات مانده بود که برای رقابت با حزب چه کند، از این لحاظ واقعاً به مرحوم بهشتی غبطه میخورد و از مرحوم شهید آیت بیمناک بود. نسبت او با سایر سران حزب هم خوب نبود و سعی میکرد از وجود برخی روحانیانی که در حزب نبودند ولی با حزب رفتوآمد داشتند برای بهکمند انداختن حزب استفاده کند. البته دست او رو شد و بهزودی او خود گرفتار همان آسیبی شد که با واژه کیش شخصیت از آن در کتاب خود یادکرده بود.
** چرا حزب جمهوری اسلامی نتوانست در انتخابات ریاستجمهوری پیروز شود؟
علت ناکامی حزب جمهوری اسلامی در انتخابات ریاستجمهوری چه بود و چرا نتوانستند در این انتخابات پیروز شوند؟ برخی معتقدند سرسختیهای اعضای حزب در برابر بنیصدر موجب رفتارهای وی شد، آیا این تحلیل درست است؟
میرسلیم: نامزد حزب ابتدا "جلالالدین فارسی" بود ولی او را تخریب کردند و همین ریشه اصلی ناکامی شد. بعداً حزب از مرحوم دکتر حسن حبیبی حمایت کرد که چهره چندان شناختهشدهای نبود. بنیصدر همواره حزب را رقیب خود میدانست و شخصیتهایی در حزب بودند که با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری و خصلتهای او آشنایی دقیق داشتند؛ البته اهل تخریب نبودند ولی بنیصدر میدانست که هیچگاه نمیتواند در حزب پایگاهی داشته باشد و حزب هم میدانست که برای آینده نمیتواند روی بنیصدر حساب باز کند اما در نهایت با توجه به واقعیت آرای کسبشده در دو انتخابات پیاپی ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی هر دو طرف پذیرفته بودند که قواعد مردمسالاری را بهخاطر حفظ و تقویت نظام مراعات کنند.
** بنیصدر گرفتار خودشیفتگی شد
برخی معتقدند بنیصدر از ابتدا نفوذی و عامل بیگانه بود. آیا این حرف درست است و یا اینکه وی بهمرور دچار استحاله شد؟ تأثیر منافقین و گروههای ضدانقلاب در به کجراهه بردن وی چقدر بود؟
میرسلیم: من شخصاً سند محکمی که نشاندهنده وابستگی بنیصدر به بیگانگان باشد ندیده و نیافتهام اما بنیصدر با آن ویژگی آقازادگی و بهعلاوه عدم تسلط بر نفسانیات که ترکیب شده بود با اطرافیانی اغلب غیرانقلابی و فرصتطلب و خانوادهای که چندان مراعات اقتضای ظاهر انقلاب را هم نمیکردند، گرفتار خودشیفتگی شد و این خودشیفتگی او را به سقوط در دامان ننگین منافقان کشاند. منافقان با تحلیل شرائط او، بهراحتی و سریعاً توانستند او را که منزوی شده بود، طعمه خود کنند.
** مغرورشدن به قدرت عامل گرفتارشدن بسیاری از شخصیتها است
دلیل سقوط بنیصدر در چیست؟ چرا برخی رؤسای جمهور دیگر نیز پس از اتمام دوره ریاستجمهوری بهمرور از نظام فاصله گرفتند؟ چه روحیهای موجب میشود تا برخی به سرنوشت امثال اولین رئیسجمهور تاریخ ایران گرفتار شوند؟
میرسلیم: یکی از پدیدههای مهم سیاسی که بسیاری از شخصیتها را گرفتار میکند مغرور شدن به قدرت است. اغلب رؤسا و فرماندهان گرفتار این غرور میشوند مگر آنهایی که از قبل شخصاً بر نفس خود چیره شده باشند که اینها تعدادشان انگشتشمار است، و دیگر آنهایی که زیر نظر حزبِ منسجم و منظمی فعالیت میکنند و حزب در هر شرایط میتواند آنها را مهار یا حذف کند.
اگر شما انحرافاتی مکرر بین رؤسا و فرماندهان مشاهده میکنید، ریشه آن به عدم نظارت سیاسی حزبی مقتدر بر افکار و رفتار آنها برمیگردد. این عدم نظارت سرمنشأ انحراف است زیرا اولاً حرمت شأن ریاست که امری اعتباری است حفظ نمیشود؛ ثانیاً معیارهای اعتقادی و معنوی مراعات نمیشود یا جدی گرفته نمیشود و ثالثاً بهتدریج کسی جرأت نمیکند رفتار رئیس را زیر سؤال ببرد و این به خودکامگی او میانجامد.
بنیصدر ابتدا خود را پیرو امام معرفی میکرد. آیا وی قلباً به امام علاقه داشت یا اینکه قصد داشت بهنحوی امام را برای اهداف خود نردبان قرار دهد؟ عدم تبعیت از دستورهای حضرت امام را در سقوط بنیصدر چگونه میبینید؟
میرسلیم: مگر در صدر انقلاب کسی میتوانست به امام عنایتی نداشته باشد و کاری از پیش ببرد؟ بنیصدر هم آنقدر زرنگ بود که این نکته را متوجه شده باشد اما بعد از مستقر شدن در ریاست جمهوری، امر بر او مشتبه شد. او بیشتر خود را رئیس میدید و حتی با برخی نظرسنجیها میخواست اثبات کند که پایگاه اصلی رای متعلق به او است! طبیعی است که چنان فردی نمیتواند قلباً با امام باشد و همین رشد خودکامگی تا آنجا پیش رفت که از 14 اسفند 1359 به جدا شدن او از انقلاب و امام انجامید و او را ساقط کرد.