به گزارش جماران؛ مسیح مهاجری در سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
«در وصف عالم ربانی تازه سفر کرده ما حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی، روزنامهها، خبرگزاریها و شخصیتها تعبیراتی از قبیل فیلسوف، حکیم، ادیب، مفسر، استاد دانشگاه و معلم اخلاق بکار بردهاند. اینها تعبیرات درستی هستند. او واقعاً یک فیلسوف بود، بر ادبیات فارسی و عرب مسلط بود، حکیمانه سخن میگفت و عمل میکرد، استاد و آموزگار نسلها بود، بر محتوای قرآن کریم مسلط بود و معلم واقعی اخلاق بود. دکتر احمدی، اینها همه بود ولی در کنار این فضلیتها گوهر گرانبهائی در وجود خود داشت که این اوصاف را تحتالشعاع قرار میداد؛ صفای باطن.
آدمها، چه باسواد و چه بیسواد، چه فقیه و چه فیلسوف، چه حوزوی و چه دانشگاهی، چه دولتمرد و چه عادی، دو دسته هستند؛ باصفا و بیصفا. آنکس که اهل صفاست، حتی اگر از علم هم تهی باشد، دوست داشتنی و منشأ اثر است و آنکس که اهل صفا نیست علامه دهر هم که باشد، فلسفه و حکمت و عرفان و تفسیر و فقه و ادبیات را هم در خود جمع کرده باشد، هیچ ندارد. وجود چنین کسی، نه برای جامعه مفید است و نه برای خودش. بسیارند کسانی که فقط حامل علمند و حتی خود نیز از آنچه به دوش میکشند بیخبرند. این، صفای باطن است که آدمها را متمایز میکند.
در مجموعه علمای دین، این تمایز جلوه بیشتری دارد. بسیارند افرادی که لباس دین بر تن دارند و از علوم دینی بهرههای وافری بردهاند ولی چون از صفای باطن تهی هستند، باری از دوش مردم بر نمیدارند و دین را هم حتی یک گام به جلو نمیبرند. باطنی که صفا دارد چون صیقل خورده است، دردآشناست و درد مردم را درد خود میداند. این، معجزه صفای باطن است و کسانی که از صفای باطن تهی هستند، آمدنشان به دنیا و رفتنشان از دنیا هیچ حادثهای نمیآفریند حتی اگر در علم یا ثروت و یا حکومت در قله قرار داشته باشند.
اکنون روزگاری را میگذرانیم که از نظر اخلاص و صفای باطن دچار کمبود است. درد فراوان است ولی دردآشنا اندک. عالمان دینی در طول قرون، با صفای خود مردم را به دین جذب کردند نه با علم خود. امام خمینی هم که در عصر ما توانست ملت ایران را یکپارچه مجذوب خود کند به این دلیل بود که هرگز کسی را به خود دعوت نکرد بلکه با اخلاص و صفائی که داشت و مردم دیدند که او همه را به سرچشمه میبرد و از زلال توحید و عدل سیراب میکند، مجذوب او شدند.
سوگمندانه باید اعتراف کنیم که هرچه میگذرد، جامعه از صفا و اخلاص هم دورتر میشود. در گوشه و کنار همین ایران خودمان در شهرهای مختلف چه عالمان دینی باصفائی که رفتند و جایگزینی برای آنها سراغ نداریم. امروز که ایران با یک نظام حکومتی دینی اداره میشود بیش از هر زمان دیگری به عالمان دینی باصفا نیاز است. این بار سنگین فقط با صفا و اخلاص است که به منزل میرسد. برای جبران این فقر معنوی چه تدبیری اندیشیده ایم؟
دکتر احمد احمدی، نمونه یک عالم دینی باصفا بود. خدمات علمی و فرهنگی او از سطوح دبیرستانی تا عالیترین مراحل دانشگاهی و آثار ماندگاری که از او در تدوین کتابهای درسی دانشگاهی و تربیت شاگردان مهذب و تألیف و ترجمه کتابهای فلسفی به جای مانده، هر چند بسیار ارزشمند هستند ولی آنچه او با خود برد و ما به آن بیش از دیگر آثارش نیاز داریم، صفائی بود که در وجود او موج میزد. همین صفا بود که او را دردآشنا کرده بود. او دردآشنائی را در ساده زیستی، بیتکلف بودن، گریز از تشریفات، درک نارواها، حمایت از مظلومان و برآوردن فریاد متجلی میساخت. فریاد او در بیان دردها و حمایت از مظلومان را هم از زبانش میشنیدیم و هم از گلوی قلم عالمانه و حکیمانه اش. او حکمت را از مدرسه و دانشگاه عبور داده بود و با جان انسانهای کوچه و بازار پیوند زده بود. اشکهای این حکیم دردآشنا را کسانی که با او معاشر بودند میدیدند و این واقعیت را از عمق جان احساس میکردند که قلب او در فشار است. برای صاحب این قلم که این عالم ربانی را با تمام صفائی که داشت درک کرده بود، فهم چرائی ایست قلبی او در سومین شب شهادت مولایش علی علیه السلام کاملاً آسان است. وجه مشترک او با علی، دردآشنائی او بود.
این حکیم دردآشنا با قلبی مالامال از نگرانیها برای جامعه درحال تهی شدن از صفا و اخلاص ما از میان ما رفت و اکنون ما ماندهایم و هر روز از دست دادن یکی از خوبان روزگار. خدا میداند ما با مسئولیت بزرگ پر کردن خلأ ناشی از فقدان عالمان ربانی باصفائی همچون دکتر احمدی عزیز که در تمام عمر خود حتی یک لحظه به نزدیک شدن به مراکز قدرت برای رسیدن به جاه و مقام نیاندیشید چه خواهیم کرد!»