مکانیزم پر توانی وجود دارد که می تواند از شرکت های اروپایی در برابر به اصطلاح اقدامات متوقف کننده حمایت کند؛ این اقدامات از قانون در پیش گرفته شده از سوی کشورهای اتحادیه اروپا در سال 1996 الهام گرفته که شرکت های اروپایی را در برابر قانون تحریم های آمریکا علیه ایران، لیبی و کوبا در امان نگه می دارد.
به گزارش جماران؛ تارنمای روزنامه سعودی العرب در شماره امروز (دوشنبه) خود در گزارشی 'نقش اروپا در توافق هسته ای ایران' را مورد بحث و بررسی قرار داده و نوشته است: اگر قدرت های اروپایی بخواهند آمریکا را مجازات کنند، این کار را انجام خواهند داد.
در این گزارش آمده است: اروپایی ها همچنان گزینه های متعددی برای در امان ماندن منافع شرکت هایشان از تحریم های آمریکا در اختیار دارند؛ اروپایی ها می توانند به تعامل تجاری خود با شرکت های ایرانی با ارز دیگری غیر از دلار آمریکا ادامه دهند؛ این راه حل ادامه معامله های اقتصادی به دور از گیوتین آمریکا را تضمین می کند و حق وتوی تجاری را که واشنگتن به واسطه آن بر سایر قدرت های اقتصادی برتری یافته ، خنثی می کند.
'مکانیزم پر توانی وجود دارد که می تواند از شرکت های اروپایی در برابر به اصطلاح اقدامات متوقف کننده حمایت کند؛ این اقدامات از قانون در پیش گرفته شده از سوی کشورهای اتحادیه اروپا در سال 1996 الهام گرفته که شرکت های اروپایی را در برابر قانون تحریم های آمریکا علیه ایران، لیبی و کوبا در امان نگه می دارد؛ قانونی که کنگره یک سال پیش آن را به تصویب رساند؛ شرکت های اروپایی با تحقق یافتن اقدامات یاد شده در برابر مجازات های آمریکا مصونیت خواهند یافت.'
بازارهای اروپایی با یکدیگر بزرگ ترین بازار جهان را تشکیل می دهند؛ اروپایی ها با استفاده از چنین امتیازی می توانند در واکنش به مجازات های واشنگتن با اعمال مجازات های مشابه علیه شرکت های آمریکایی، ایالات متحده را در معرض تهدید قرار دهند؛ اروپایی ها همچنین می توانند از واشنگتن بخواهند تا آن دسته از شرکت هایشان را که با ایران در تعامل بسر می برند، از مجازات های 'ثانوی' مستثنی کند همچنانکه در گذشته نیز دولت دونالد ترامپ اروپایی ها را از تعرفه های گمرکی اضافی اعمال شده در مورد تجارت فولاد و آلومینیوم مستثنی دانست.
اما پیش رفتن تا مرز رویارویی با آمریکا چه سودی برای اروپایی ها به همراه دارد؟؛ آیا اروپا همه این کارها را بخاطر ایران انجام می دهد؟؛ یا آنکه منافع اقتصادی اروپا در ایران به اندازه ای است که ارزش برهم زدن روابط تاریخی میان دو کرانه اقیانوس اطلس را دارد؟؛ آیا اروپا حاضر است با ریسک کردن، چتر حمایت نظامی آمریکا را از دست دهد؟ و آیا اگر بحث سود و زیان به میان آید، بازار ملتهب ایران قابل مقایسه با بازار بزرگ آمریکا می باشد؟.
در پاسخ باید گفت که به طور حتم خیر!؛ همچنانکه آنگلا مرکل صدراعظم آلمان گفت، اروپا در ارتباط با پی ریزی سیاست خارجه مستقل همچنان در مرحله 'خردسالی' بسر می برد؛ آمریکا ظرف بیش از هفتاد سال گذشته اروپایی ها را عادت داده تا هیچ گونه دستور کار ژئوسیاسی را پی ریزی نکنند، مگر آنکه خود در مرکز آن قرار داشته باشد؛ کشورهای اروپایی هم اکنون توسط سیاست مداران کوتوله اداره می شود که هیچ شباهتی به وینستون چرچیل و یا شارل دوگل ندارند و به همین دلیل نمی توانند دستکم در خصوص موضوع مربوط به کشور ایران به جای آمریکایی ها زمام اداره امور را در اختیار بگیرند.
اما مهم ترین انگیزه ای که باعث شده تا اروپایی ها در صدد مقابله با آمریکا برنیایند، نبود هیچ گونه تضاد عملی در منافع میان آنها است؛ تحقق یافتن چنین مقابله ای در صورتی امکان پذیر است که اروپایی ها بخواهند همان خط مشی ای را در پیش بگیرند که واشنگتن در دوران رئیس جمهوری دوایت آیزنهاور در شورای امنیت علیه انگلیس و فرانسه در دوران جنگ کانال سوئز در سال 1956 و به ضرر اروپایی ها موضع روسیه را در پیش گرفت؛ این امکان وجود دارد که فرانسه، آلمان و انگلیس در خصوص باقی ماندن در توافق هسته ای با ایران با نادیده گرفتن موضع ترامپ در کنار روسیه قرار گیرند.
اما آیا واقعا ترامپ خواهان عقب نشینی اروپایی ها از توافق هسته ای است؟؛ به عبارت دیگر آیا واقعا دولت آمریکا خواهان مردن این توافق است؟.
همه دستاوردهای نمایان شده پس از فرو نشستن گرد و خاک حکایت از آن دارد که مصلحت آمریکا اقتضا می کند که توافق هسته ای همچنان در قید حیات باقی بماند، زیرا عامل زمان را برای غرب تضمین می کند.
دولت باراک اوباما رئیس جمهور سابق آمریکا و اروپایی ها فقط از نظر فنی، منحصر ماندن مطالب مطرح شده با ایرانیان در چارچوب برنامه هسته ای را توجیه می کردند، زیرا به اعتقاد آنان گشوده شدن دو پرونده موشک های بالستیک و نفوذ ایران در منطقه به ایرانیان امکان می داد تا به وقت کشی بپردازند و تا قبل از پایان یافتن مذاکرات به یک قدرت هسته ای تبدیل شوند به همین دلیل برنامه هسته ای از نظر اوباما در وهله اول قرار داشت؛ او می خواست پرونده ها و تصحیح توافق در دوران ریاست دولت بعدی مورد بحث و بررسی قرار گیرد و همین امر باعث شد تا تحریم های آمریکایی ادامه یابد و به محض دستیابی به توافق لغو نشوند؛ اوباما پیش بینی می کرد که هیلاری کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شده و به ماموریت پایان دهد.
در واقع فلسفه ترامپ در بردارنده دو مکانیزم تحریم ها و دیپلماسی با یکدیگر است که دولت اوباما نتوانست به طور همزمان آنها را در پیش بگیرد؛ دیدگاه اوباما حول محور در پیش گرفتن تحریم ها به منظور رسیدن به دیپلماسی در پایان راه متمرکز بود؛ ترامپ در مقایسه با سیاست مداران به گونه ای دیگر می اندیشد و می خواهد هر دو مسیر را به طور همزمان گردهم جمع کند.
باقی ماندن اروپایی ها در توافق هسته ای (برجام) فرصت دستیابی ترامپ به هدف موردنظرش را فراهم می کند. از یک سو اروپایی ها برنامه هسته ای ایران را زیر نظر غرب و نظارت سازمان تسلیحات هسته ای باقی نگه خواهند داشت و از سوی دیگر آمریکا تحریم های بی سابقه ای علیه نظام ایران اعمال می کند.
معادله قبلی اختلاف میان اروپایی ها و آمریکایی ها را در سطح فقط اختلاف در دیدگاه نگه می دارد و آن را به یک منازعه ژئوسیاسی سرنوشت ساز تبدیل نمی کند؛ اگر هدف غایی دو طرف یکی نبود، تحقق یافتن چنین امری نیز امکان پذیر می شد و می توانستند ایران را وادار کنند تا بر سر میز مذاکره در خصوص برنامه موشک های بالستیک و نفوذ منطقه ای اش بازگردد.
به همین دلیل منطقی نیست که اروپایی ها کردار آمریکایی ها در جنگ سوئز را تکرار کنند، اما این احتمال وجود دارد که همگی سکوت اتخاذ کنند و خط مشی آمریکا را در پیش بگیرند، همچنانکه در طی یورش نظامی آمریکا به عراق در سال 2003 روی داد.
خط مشی ای که مایک پومپئو طی گفت وگوهای احتمالی اش با اروپایی ها در پیش خواهد گرفت، بر بازی تبادل نقش ها مبتنی است که برای شکل گیری اردوگاه بازها و کبوترها کفایت می کند.
اما مشکل موجود در شکل گیری دو اردوگاه در آن است که این امر به تشکیل کبوترهای اروپایی و بازهای آمریکایی ختم نخواهد شد، بلکه معادله ای مرکب میان مخالفان و حامیان بهبود روابط ایران با غرب شکل خواهد گرفت؛ این امر باعث می شود تا معادله بر هم خورده و شکل جدیدی به خود بگیرد و باعث می شود تا دولت ترامپ و تندروها در ایران در یک اردوگاه و اروپایی ها و اصلاح طلبان در اردوگاه مقابل قرار گیرند و
این دقیقا همان چیزی است که ترامپ می خواهد؛ او می خواهد در درون ایران شکاف ایجاد کند و بر اساس بی اعتمادی شهروندان ایران به توافق هسته ای به عنوان میراث اصلاح طلبان در سیاست خارجه و ناتوانی آنها در تحقق بخشیدن به دستاوردهای ملموس اقتصادی، تندروها بار دیگر حکومت را در اختیار بگیرند.
ترامپ معتقد است که سلاح هسته ای واقعی نظام ایران نفوذش در یمن، عراق، سوریه و لبنان می باشد.
در واقع برنامه هسته ای مانعی بود که ایرانیان می خواستند غرب را به آن مشغول کنند تا غربی ها به مرحله اعمال فشارهای سیاسی که ممکن است منجر به سرنگونی نظام شود، نرسند. این بدان معنا است که نیروها و شبه نظامیان ایرانی در قنیطره سوریه در نزدیکی مرزهای اسراییل به منظور حفظ نظام در تهران مستقر شده اند.
ترامپ پس از مشاهده شعارهای ایرانیان علیه سیاست های نظام و ناکامی اش در حل و فصل مشکلات در دسامبر و ژانویه گذشته تصمیم گرفت تا از توافق هسته ای کناره گیری کند. قدرت گرفتن پومپئو و جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا باعث شد تا موضوع تغییر نظام در سرلوحه اولویت های دولت ترامپ در برخورد با ایران قرار گیرد.
باقی ماندن اروپایی ها در توافق هسته ای به ترامپ فرصت می دهد تا به طرح هایش در مورد ایران تبلور ببخشد؛ ترامپ تصور می کند بر اساس این طرح ها می تواند به هر آنچه که می خواهد دست یابد؛ توقف برنامه هسته ای و پایان دادن به برنامه موشک های بالستیک و پایان دادن به نفوذ منطقه ای ایران مقدمه پایان نظام تهران محسوب می شود؛ این منطق بازرگانان در تعامل با سیاست است، اما ترامپ گاهی فراموش می کند که سود و زیان هر دو جزو ماهیت تجارت به شمار می آیند.'