ملاقات با رهبری بسیار لازم است. ارتباط با حکومت و رهبری حتماً و حتماً باید وجود داشته باشد. بالاخره ما در کشوری زندگی می‌کنیم که قانون اساسی دارد و قانون هم تمامی جایگاه‌ها را مشخص کرده است. زمانی که ما در انتخابات شرکت می‌کنیم یعنی کشور و نظام را قبول داریم. ما باید با رهبری ارتباط داشته باشیم و درعین‌حال انتقاداتمان را هم مطرح کنیم و با جرات صحبت کنیم. ما هیچ‌گاه خواهان فاصله انداختن میان جریانات و رهبری نبوده‌ و نیستیم.

به گزارش جماران؛ قائم‌مقام حزب اعتماد ملی معتقد است که 5 نفر در پشت صحنه شورای عالی سیاست‌گذاری حضور دارند که متأسفانه دیکتاتوری به راه انداخته و برای همه جریان‌های اصلاح‌طلب تصمیم‌گیری می‌کنند و آن را به نام آقای خاتمی می‌نویسند و هر کسی هم که با آن‌ها مخالفت کند، به معنای مخالفت با شخص آقای خاتمی می‌دانند. 

پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 96، برگ برنده و موفقیت دوباره جریان اصلاحات خصوصاً شورای ‌سیاست‌گذاری اصلاحات بود. 

شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان با ریاست محمدرضا عارف، از انتخابات سال 92، شروع به کار کرد و توانست با رهبری خوب و البته پر انتقاد، چند انتخابات مهم ریاست‌جمهوری، مجلس و شورای شهر را با موفقیت پشت سر بگذارد. 

انتقاد به نحوه عملکرد شورای سیاست‌گذاری و انحصاری و محدود شدن آن به چند نفر، باعث شد تا علیرغم پیروزی‌های پیاپی این شورا، انتقادات بسیار زیادی از سوی برخی از اصلاح‌طلبان به آن وارد شود تا جایی که برخی هم خواستار انحلال آن شدند. قائم‌مقام حزب اعتماد ملی از جمله اصلاح‌طلبانی است که به‌شدت با شورای سیاست‌گذاری مخالف است. 

حجت‌الاسلام رسول منتجب‌نیا، قائم‌مقام حزب اعتماد ملی، با اشاره به نحوه عملکرد شورای سیاست‌گذاری گفت: شورای سیاست‌گذاری به دلیل یک پیروزی در انتخابات، خود و دیگران را اقناع کرد که به کار خود ادامه دهد، اما من می‌گویم که این افراد که حدود 5 نفر هم هستند، تصمیم‌گیری می‌کنند و آن را به پای آقای خاتمی می‌نویسند. برخی به‌جای اینکه به دنبال تقویت احزاب بروند، فقط چهره اصلاحات را تخریب می‌کنند و به‌نوعی یک دکان برای منافع شخصی خود به راه‌ انداخته‌اند.

***

سؤال خودم را این‌گونه شروع می‌کنم، در ابتدا آیا شما موافق این هستید که اصلاح‌طلبی هنوز زنده است؟
 
اصلاحات اگر به معنای یک تشکیلات، یک حزب و ساختار فیزیکی باشد، می‌‌توان این بحث را مطرح کرد که اصلاحات زنده است یا از بین رفته. اما اگر اصلاحات را به‌عنوان یک اندیشه، بینش و تفکر تلقی کنیم، بله اصلاحات زنده است. فکر یک موضوعی نیست که تابع تحولات فیزیکی باشد. به طور مثال این‌گونه نیست که با روی کار آمدن یک دولت، این فکر و اندیشه وجود داشته باشد و با رفتن یک دولت، آن فکر و اندیشه هم از بین برود. این فکر و اندیشه همواره باقی می‌ماند، این تفکر گاهی در ذهنیت افراد و به‌عنوان یک ایده‌آل و آرمان است، اما گاهی اوقات این موضوع در جامعه عینیت پیدا می‌کند و ایده‌ها به واقعیت تبدیل می‌شوند.
 
من اعتقاد دارم که اصلاحات، یک ساختار و تشکیلات نیست، بلکه یک فکر و اندیشه است. فکر و اندیشه هم از بین رفتنی نیست، مگر اینکه یک فکر و اندیشه جدید‌تری باشد و صاحبان آن فکر به این نتیجه برسند که آن اندیشه منسوخ شود و اندیشه جدیدتری روی کار بیایید. من فکر می‌کنم اصلاحات به معنای واقعی کلمه، موضوعی است که همواره از زمان جلوتر است و هیچ‌گاه از دوره‌های تاریخ عقب نمی‌ماند. چراکه اصلاحات به معنای آرزوی رفع نابسامانی‌ها، رفع کم‌وکاستی‎ها، ناهنجاری‌ها و ... است و این ایده و آرمان همواره در ذهن مردم وجود داشته و دارد. 
 
به این دلیل صحبت از زنده بودن اصلاحات یا تضعیف و تقویت آن می‌شود که به‌هرحال جریان اصلاحات منادی اصلاح‌طلبی بوده و این جریان و تشکیلات در سال‌های گذشته این اصلاحات را در کشور پیش برده است. صحبت از این می‌شود که اصلاحات و اصلاح‌طلبان حداقل بعد از اعتراضات دی‌ماه سال جاری که در سراسر کشور رخ داد و شاهد آن بودیم، جایگاه خودشان را از دست داده‌‌اند و به‌نوعی تضعیف شده‌اند و این هم به عملکردشان در سال‌های اخیر بر می‌گردد. شما چقدر این را قبول دارید؟ اگر این را بپذیریم که پیشرو اصلاحات،جریان اصلاح‌طلبی است، آیا به واسطه تضعیف اصلاح‌طلبان اصلاحات هم تضعیف می‌شود؟ و آیا اساساً می‌پذیرید که اصلاحات تضعیف شده؟
 
اعتراضات اجتماعی اگر به حق باشد، خودش یک نوع اصلاحات و جلوه‌ای از اصلاحات است. تعریفی که من از اصلاحات دارم این است که اصلاحات همیشه نقاد و معترض است و همیشه تلاش می‌کند که شرایط موجود را با شرایط مطلوب تطبیق دهد. لذا همیشه بر اربابان قدرت نظارت می‌کند، همیشه نقد می‌کند، گاهی فریاد می‌زند و گاهی هم اعتراض می‌کند. اصلاً این اعتراض‌ها فریاد اصلا‌ح‌طلبی است. کسانی که این شعار را می‌دادند، توجه ندارند که خودشان هم اصلاح‌‌طلب هستند. اگر در صدد اصلاح‌ کشور بودند و فکر می‌کردند که یک طرح جدیدی دارند که می‌خواهند برای اداره کشور ارائه کنند، خوب است. اما اگر کسی در میان آن‌ها به دنبال این بوده که خدای‌ناکرده کشور را تخریب و به عقب برگرداند، این نه تنها اصلاح نیست، بلکه افساد است. ما معتقدیم که اصل اعتراض، جدای از همه حواشی‌ها، حق مردم است و باید وجود داشته باشد. چون حق مردم است و مردم باید آن را ادامه دهند، پس می‌تواند جلوه‌ای از اصلاحات باشد. 
 
این حرکت به حرکت اصلاح‌طلبی منهای اصلاح‌طلبان تبدیل شده است.
 
پس ما باید میان جریان اصلاحات و منادیان اصلاح‌طلبی، تفکیک قائل شویم. تعریف اصلاح‌طلبی همانی است که ابتدا توضیح دادم و حتی جریان اصولگرایی هم نمی‌تواند جریان و تفکر اصلاح‌طلبی را مردود اعلام کند، زیرا به معنای خودزنی و عقب‌گرد است و حاضر نیستند که عواقب و تبعات آن را بپذیرند. اما اگر من یا شما و یا دیگری، بیاییم و ادعای اصلاح‌طلبی کنیم، باید ما را با مقیاس اصلاحات مقایسه کنند تا مشخص شود که ما واقعاً اصلاح‌طلب هستیم یا مدعی اصلاح‌طلبی هستیم. چه بسا افرادی باشند که متظاهر و منادی اصلاح‌طلبی باشند ولی اصلاح‌طلب نباشند. ما قطعاً باید جریان و حرکت اصلاح‌طلب‌ها را آسیب‌شناسی کنیم و ببینیم که آیا حرکت‌ آن‌ها با آرمان‌های اعلام شده منطبق است یا خیر؟ کمااینکه در مورد انقلاب هم‌ چنین موضوعی رخ داد. من اعتقادم بر این است که اصلاح‌طلبان باید حرکت، رفتار و گفتارشان را همواره پالایش کنند. 
 
پس جریان اصلاح‌طلبی جریانی است که چه ما طرفداری بکنیم و چه نکنیم، یک جریان حق، مردمی، سالم و شفاف است و  بشریت با تمام وجودش طالب اصلاحات است. یک انسان عاقل و سالم، نمی‌تواند اصلاح‌طلب و به دنبال اصلاحات نباشد. زیرا نقطه مقابل اصلاحات یا افساد است یا عقب‌گرد. 
 
اصلاحات همواره به جلو حرکت می‌کند و این اصلاح‌طلبان هستند که باید با این سیلی که در طبیعت و جامعه وجود دارد، همراه شوند. اگر همراه شوند، اصلاح‌طلب واقعی و اگر هم همراه نبودند، اصلاح‌طلب بدلی می‌شوند. 
 
آقای منتجب‌نیا از سال 92 تاکنون، ما شاهد این بودیم که مدیریت جریان اصلاح‌طلبی در اختیار یک طیف و گروه قرار گرفته است و خروجی عملکرد این جریان را در قالب شورای سیاست‌گذاری هم دیدیم. آیا شما حرکت و مدیریت این جریان را در راستای رسیدن به آن کمال، مطلوب می‌دانید یا خیر؟    
 
اتفاقاً من این نوع حرکت‌ها را مغایر با جریان اصلاحات می‌دانم. اساساً اصلاح‌طلبی نه متمرکز و منحصر در فرد و گروه خاصی است و نه رهبریت خاصی دارد. خاصیت و طبیعت اصلاحات این است که همه انسان‌های عاقل و عالم و کمال‌طلب به دنبال اصلاحات هستند و به‌نوعی همه رهبر آن هستند. تمام مهره‌های جریان اصلاح‌طلبشان  و جایگاه رهبری دارند، همه باید خودشان را اصلاح کنند تا بتوانند جامعه را هم به سوی اصلاح سوق دهند. این‌گونه نیست که دستوری باشد و از بالا یک نفر دستور دهد و بگوید شما این‌گونه حرکت کنید یا این‌گونه حرکت نکنید. زیرا جریان اصلاح‌طلب، یک جریان فطری و عقلانی است. 
 
طبیعت اصلاحات نمی‌پذیرد که یک گروه بنشیند و برای همه تصمیم‌گیری کند. تصمیم‌گیری برای اصلاحات اگر توسط یک جمعی باشد، به نشانه نقض غرض و به معنای حرکت به عقب است که متأسفانه این اتفاق رخ داده است. بنا به‌ضرورتی که برخی از بزرگان اصلاحات تشخیص دادند، فکر کردند که مجموعه را جمع کنند و برای تمامی اصلاح‌طلبان تصمیم‌گیری کنند، همه اصلاح‌طلب‌ها ناچار باشند که کورکورانه بپذیرند و هرکس هم که مخالفت کند او را به این متهم کنند که از جریان اصلاحات خارج شده‌ است. یک گروهی یک فضای پلیسی محدود و مسدود در جریان فکری اصلاحات ایجاد کرده‌اند و به پشت سر بزرگان اصلاح‌طلب رفتند.
 
شخص بنده و برخی از دوستان اصلاح‌طلب، سال‌هاست که انتقاد می‌کنیم و فریاد می‌زنیم و می‌گویم که این حرکت روبه‌جلو و رو به دموکراسی نیست بلکه یک حرکت استبدادی و دیکتاتوری است. اگر یک جمعی بنشیند و برای کل کشور تصمیم‌گیری کنند و همه ناچار باشند که بپذیرند، این یک نوع دیکتاتوری و استبداد و تحقیر مردم و نخبگان است که متأسفانه این اتفاق در سال‌های اخیر رخ داده است. زمانی هم که با آن‌ها صحبت می‌کنیم، می‌گویند چون ما با رقیبی که رحم و مروت ندارد و در صدد حذف ما است مواجهیم، برای تثبیت خودمان ناچاریم به این کار تن بدهیم. خب باشد پس بیایید اعلام کنید که ما در این ایام از اصلاحات فاصله گرفته‌ایم و حرکت ما حرکت اصلاح‌طلبانه نبوده است، تا تاریخ وقایع و حرکت ما را به درستی ثبت و ضبط کند.
 
اکنون تاریخ به صورت منفی در حال ثبت وقایع است و اندیشمندان و بزرگان اصلاح‌طلب را به‌عنوان کسانی که مدعی اصلاحات هستند ولی روش دیکتاتور منشانه را ترویج می‌دهند، به جامعه معرفی می‌کند. برخی شعار جامعه مدنی می‌‌دهند اما در حال حرکت به سمت آنارشیسم سیاسی و هرج‌ومرج هستند. ما به آن‌ها گفتیم پس شما بیایید و اعلام کنید که ما بنا به‌ضرورت مدتی ناچار بودیم که از جریان اصلاحات فاصله بگیریم تا مردم بدانند این جریان اصلاحات نبوده است. در این شرایط ممکن است مردم از شما بپذیرند یا نه! ما نباید اصلاحات را تخریب کنیم.  
 
اکنون جریان اصلاحات وجه‌المصالحه برخی از مصلحت‌طلبی‌ها قرار گرفته است. یعنی ما به آن مصلحت‌اندیشی‌ها، خدشه وارد می‌کنیم برای اینکه در قدرت باقی بمانیم. ماندن در حکومت به معنای اصلاح‌طلبی نیست، ممکن است جریان اصلاحات به‌جایی برسد که بخواهد حکومت را اصلاح کند، یعنی اساساً اصل و اساس اصلاحات همین است که نظارت، انتقاد و اصلاح کند. زمانی که خودش رفت و در حکومت قرار گرفت، دیگر بعید است که بخواهد اصلاحات را آن‌طور که باید صورت دهد. 
 
یعنی شما موافق و قائل به چانه‌زنی در درون حکومت نیستید؟
 
به نظرم همه این مسائل، تاکتیک‌های بازیگران سیاسی است و نمی‌شود به نام اصلاح‌طلبان دانست. ماندن در حکومت یک مسئله و حرکت اصلاحات مسئله دیگری است. ما باید هم صریح صحبت کنیم و هم سریع حرکت کنیم. اگر به این نتیجه رسیدیم که جریان اصلاحات نمی‌تواند نظر ما را تأمین کند، رسماً بگوییم که ما اصلاح‌طلب نیستیم تا مردم هم تکلیف خودشان را بدانند. ما از یک سو پرچم اصلاح‌طلبی را در دست گرفته‌ایم و از سمت دیگر 180 درجه با جریان اصلاحات مقابله می‌کنیم. این یک پارادوکس و تناقض میان حرف و رفتارمان است. 
 
من باید رسماً اعلام کنم که حرکت گذشته‌ ما اصلاً حرکت قابل دفاعی نبوده است. ما به‌شدت انتقاد داشتیم و دوستان به‌شدت اصرار داشتند که ما باید به این حرکت منفی تن دهیم، که خروجی بدی هم داشت. یعنی خروجی تن دادن به این‌ قبیل حرکت‌ها، این مجلس و شورای است که اکنون ملاحظه می‌کنید. ما نباید دلخوش باشیم که لیست امید در مجلس و شوراها رأی آورده است. ما باید ببینیم که مجلس ما در چه سطحی از قدرت و توان قرار دارد. آیا می‌توانیم بگوییم که این مجلس، مجلس اصلاح‌طلبی است؟ آیا می‌توانیم بگوییم که 50 درصد از اصلاح‌طلبان در مجلس حضور دارند؟ قطعاً جواب خیر است. خب این خروجی همان حرکت منفی است. بالاخره هر درختی را باید با میوه آن مورد سنجش قرار دهیم. معتقدم میوه‌های این حرکت، میوه‌های تلخی بوده است و باید به آن خاتمه دهیم و به جریان طبیعی خود بازگردیم. 
 
ما باید به احزاب و نیروها بها بدهیم. باید تلاش کنیم و ببینیم دموکراسی به چه معنایی است و آن را محقق کنیم. متأسفانه در سال‌های اخیر اصلاح‌طلبان از این مسیر دور شده‌اند. اصولگرایان که اعتقادی به این موضوع ندارند و بحثشان هم جداست. ما که به این موضوع اعتقاد داریم و منادی اصلاحات و استقلال و آزادی بوده‌ایم، در این سال‌ها فاصله گرفته‌ایم.
 
شما از سوی شورای سیاست‌گذاری اصلاحات، به سهم‌خواهی متهم شدید و گفته می‌شد که نماینده آقای منتجب‌نیا در جریان شورای عالی سیاست‌گذاری حضور دارد و در تصمیم‌‌گیری‌های ما نقش دارد، چه در انتخابات مجلس و چه در شورا، کما اینکه حتی در شورای شهر یک نماینده هم از جانب شما حضور دارد. شما چگونه خودتان را از حزب‌تان که نماینده هم در آن داشتید، منفک می‌کنید و آیا حضور نماینده حزب اعتماد ملی در شورای عالی سیاست‌گذاری، فارغ از اراده شما و حزب بود؟
 
بارها این موضوع گفته شده است. یک حرکت طبیعی در جریان اصلاحات بعد از انقلاب در کشور ما وجود داشت، چه قبل از دوم خرداد 76، که به جریان خط انقلاب معروف بود و چه بعد از آن‌ که به جریان اصلاح‌طلبی معروف شد. آن جریان این بود که احزاب خودشان مستقلاً کار می‌کردند و تصمیماتشان به تصویب می‌رسید و برای هماهنگی بین احزاب همسو، یک جلسات هماهنگی داشتند که اسم آن را شورای هماهنگی خط امام گذاشته بودند. همیشه این جلسات به‌خوبی ادامه داشت و پیش ‌می‌‌رفت و احزاب از مواضع خود دفاع می‌کردند و در نهایت رأی‌گیری صورت می‌گرفت و به جمع‌بندی می‌رسیدند. در آستانه انتخابات مجلس در سال 94، یک حرکتی ایجاد شد که مشکلی را برای اصلاح‌طلبان به وجود آورد و آن‌هم این بود که مجموعه‌ای برخاسته از شورای مشورتی جناب آقای خاتمی، آمدند و اعلام کردند که ما مدعی و مجری انتخابات هستیم. این‌ها تحت عنوان کمیته راهبردی و متشکل از 10 الی 12 نفر، به سراسر کشور رفتند و در تمام استان‌‌ها نیروها را جمع کردند و گفتند شما متولی برگزاری انتخابات از ناحیه اصلاح‌طلبان هستید. درحالی‌که در هر استان و هر شهری احزابی که بیش از 30 دهه فعال بودند نیز حضور داشتند. 
 
به یک‌باره ما دیدیم که در سراسر کشور یک اختلاف شدیدی میان این دو جریان، (جریانی ریشه‌دار که از ابتدای انقلاب حضور داشته و جریانی نوظهور) شکل گرفت، که این اختلافات در برخی از جاها حتی به درگیری فیزیکی هم منجر شد. خب عقلای قوم به دنبال این بودند که این اختلاف را رفع کنند، جلسات متعددی با جناب آقای خاتمی و سایر دوستان داشتیم که جلوی این حرکت را بگیرند. آقایان در جلسات این حرکت جدید را به‌شدت محکوم کردند و اعلام کردند که کارها باید بر عهده احزاب باشد و این گروه‌های نوظهور نباید در کارها دخالت کنند. شخص آقای خاتمی گفتند که به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دهیم این افراد در کارهای احزاب دخالت کنند و کار باید فقط و فقط بر عهده احزاب باشد. ما نیز خوشحال شدیم و فکر کردیم که مشکل رفع شده است، اما در عمل دیدیم که نه، آن آقایان کارها را پیش می‌برند و بعد هم اعلام کردند که ما در تمام کشور کارها را انجام داده‌ایم، ما پشت‌مان به آقای خاتمی است و انتخابات را برگزار می‌کنیم و احزاب را به رسمیت نمی‌شناسیم. 
 
پس از جلسات متعدد، نه تنها نتوانستیم این آقایان را قانع کنیم، بلکه با کمال جرات و جسارت اعلام کردند که ما همه کارها را انجام داده‌ایم و این شمایید که باید دنباله‌رو ما باشید. ما بازهم جلساتی را برگزار کردیم، من حتی آن زمان گفتم که یک دیوانه‌ای سنگی را در چاه انداخته و اکنون 40 عاقل هم نمی‌توانند آن را دربیاورند. بالاخره پیشنهادات مختلفی برای حل مشکل داده شد. در این میان، آقای حسین کمالی، دبیر حزب اسلامی کار پیشنهادی را مطرح کردند و گفتند بیایید کمیته راهبری و کمیته انتخابات را به قولی یک کاسه کنیم. اما به شرط آنکه کارهای اجرایی بیشتر بر عهده احزاب باشد. ما نیز بنا بر ضرورت و برای رفع اختلافات این پیشنهاد را پذیرفتیم. به‌هرحال شورای سیاست‌گذاری با این فلسفه به وجود آمد. بعد از آن انتخابات مجلس را برگزار کردیم و دیدیم که همه گزینه‌‌هایی که آن شورای سیاست‌گذاری معرفی کرده بود را شورای نگهبان رد صلاحیت کرد و تعدادی افراد درجه دو و سه برای ما باقی گذاشتند.
 
من معتقدم که اگر روند کار طبق گذشته صورت می‌گرفت، شورای نگهبان اصلاً چنین کاری را انجام نمی‌‌داد. چون ما بارها و بارها دیده بودیم که شورای نگهبان دست به رد صلاحیت زده بود اما نه به این گستردگی که بخواهد همه را قلع‌وقمع کنند. آن‌ها فکر کردند که یک مجموعه‌ای نشسته‌اند و در حال تصمیم‌گیری هستند و همه را منتصب به آقای خاتمی ‌می‌دانند. پشت سر آقای خاتمی هم افرادی افراطی قرار گرفته‌اند که به نام آقای خاتمی و به کام خودشان تصمیم‌گیری می‌کنند، به همین دلیل شورای نگهبان نیز دست به رد صلاحیت این‌چنینی زد. 
 
من نمی‌خواهم این رد صلاحیت‌ها را توجیه کنم، زیرا کار بسیار بد و نامناسبی بود و نباید به این شکل با نخبگان کشور برخورد می‌شد، اما بهانه را همین گروه نوظهور به دست شورای نگهبان و غیره دادند. نتیجه این شد که بعد از رد صلاحیت‌ها ما به دنبال گزینه‌های دیگری باشیم تا بتوانیم جایگزین کنیم. من مرتباً به استان‌ها و شهرستان‌ها می‌رفتم و می‌دیدم که در بسیاری از حوزه‌های انتخابیه، کاندیدا نداریم. در این شرایط یا باید تعداد اندکی کاندیدا معرفی می‌کردیم که بسیاری با آن مخالفت کردند، یا باید از اهداف اصلاح‌طلبی تنزل پیدا می‌کردیم. بالاخره علیرغم مخالفت شدید ما، دوستان به این رأی دادند که بیاییم معیار و ملاک را دولت آقای روحانی قرار دهیم. بگوییم هر کاندیدایی که مخالف آقای روحانی نیست را در لیست قرار دهیم. لیست امید نه در شوراها و نه در مجلس، اصلاً لیست اصلاح‌طلبی نبوده است. به‌خصوص در مجلس. طبیعی است که این اتفاقات چنین میوه‌ای را هم به ثمر برساند. 
 
من همان زمان هم مخالفت می‌کردم و می‌گفتم که ما باید مرکز اختلاف را متلاشی و آن کمیته راهبردی را از بین ببریم. من بارها به آقای خاتمی گفتم این کمیته‌ای که ایجاد کرده‌اید در میان اصلاح‌طلبان اختلاف ایجاد کرده است. ایشان هم گفتند که من اصلاً اجازه نمی‌دهم که این‌ها بخواهند کاری انجام دهند و مشکلی ایجاد کنند. متأسفانه بر ما تحمیل کردند که در شورای سیاست‌گذاری شرکت کنیم، حضور ما در شورای سیاست‌گذاری کمترین تأثیر را به دنبال داشت. اصلاً تصمیم‌‌گیری توسط شورا صورت نمی‌گرفت. بلکه تصمیم‌گیری در دست حداکثر5 نفر بود که در پشت پرده حضور داشتند که مدام خود را به آقای خاتمی منتصب می‌کنند و می‌گویند تصمیمات ما، تصمیمات آقای خاتمی است. هر کسی هم که مخالفت می‌کرد، می‌گفتند تو با آقای خاتمی مخالف هستی. تصمیمات این افراد همواره تصمیمات غیرمنطقی و عجولانه است، ای کاش حداقل تصمیماتشان عاقلانه بود. این‌ افراد به خودشان اجازه می‌دهند که برای کل جریان اصلاح‌طلبی تصمیم‌گیری کنند. جالب است در همان زمانی که انتخابات بود، یکی از همین آقایان یک نامه‌ای نوشت و نامه را در همان جمع کمیته راهبردی آورده بود و می‌گفت که به احزاب بدهیم و هر حزبی که این نامه را امضا کرد، اصلاح‌طلب و هر حزبی که آن را امضا نکرد، از اصلاح‌طلبی خارج شده است. در نامه هم یکسری حرف‌های نامعقولی آورده شده بود، مثلاً همه باید تصمیمات این جمع را بپذیرند و ... که همانند دیکتاتوری و استبداد بود. 
 
به‌هرحال شورای سیاست‌گذاری با این فلسفه تشکیل شد، بعد از انتخابات 94، ما گفتیم خوب این‌ مباحث هم تمام شد و ما دیگر می‌توانیم به سراغ احزاب و تقویت آن‌ها برویم. به آقای خاتمی نامه نوشتیم، با شخص ایشان و سایر دوستان جلساتی را برگزار کردیم، اما باز دیدیم که خیر، همان 5 نفر دست به کار شدند و گفتند نه، تجربه 94 تجربه بسیار خوبی بود و برای سال 96 هم از همان تجربه استفاده کنیم. ظرف دو سال دائماً این بحث مطرح بود. ما مدام انتقاد می‌کردیم و می‌گفتیم اجازه دهید کار به روال عادی خود برگردد، اما آقایان همچنان از خودشان سماجت به خرج می‌دادند. بالاخره در آستانه انتخابات و در غیاب ما به خدمت آقای خاتمی رفتند و گفتند که ما تصمیم گرفته‌ایم همان شورا را ادامه دهیم، ایشان هم گفتند مبارک است و تا سال 96 ادامه دهید. باز آمدند گفتند که رهبر اصلاحات، جریان شورای سیاست‌گذاری را تأیید کرده و کار همچنان ادامه دارد. ما هم نمی‌توانستیم دیگر مخالفت کنیم، اگر مخالفت می‌کردیم می‌گفتند شما با آقای خاتمی و .. مخالف هستید. مخالفت با آقای خاتمی که مخالفت با خدا نیست، اما به‌هرحال می‌خواستند ما را متهم کنند. ما رفاقت خاصی با آقای خاتمی داریم اما یک عده افراد سبک‌مغز، همواره به دنبال این هستند که یک شخصیتی را بت کنند. 
 
بعد از انتخابات 96، باز هم جلسه تشکیل دادند و اعلام کردند که می‌خواهند برای انتخابات 98 هم همین رویه را ادامه دهند، من مطمئنم آن زمان هم باز می‌گویند سال 1400 و الی آخر. یعنی یک دکانی برای چند نفر باز شده که نه می‌خواهند حزب تشکیل دهند، نه می‌خواهند هزینه بدهند و نه قدرت و وجهه اجتماعی دارند. این‌ افراد دور آقای خاتمی حلقه زده‌اند و از حیثیت و محبوبیت ایشان سوءاستفاده می‌کنند.
 
خب چرا شما و نمایندگان شما در آن جلسات حضور داشتند؟
 
دلیلش این است که ما برخلاف آن‌هایی که به دنبال ایجاد شکاف و اختلاف بودند، به دنبال ایجاد وحدت بودیم. ما می‌خواستیم شکاف ایجاد نشود و درعین‌حال اصلاحات هم ضربه نخورد. ما می‌گفتیم اصلاحات فعلاً باید در قالب احزاب فعالیت کند و شخصیت‌ها هم سایه‌شان بالای سر این احزاب باشد. جالب این است اولین کسی که در سال 92، مسئله وحدت اصلاح‌طلب‌ها را مطرح کرد، بنده بودم. نامه‌نگاری‌های متعددی با سران و بزرگان اصلاح‌طلب از آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی تا آقایانی که در حصر حضور دارند، انجام دادم و گفتم که شما باید بزرگواری کنید  و اصلاح‌طلب‌ها را متحد کنید. اما متأسفانه این خواسته عملی نشد و اصلاحات جای خود را به این 4الی 5 نفر داد. 
 
برای کاهش و رفع اختلافات، پیشنهاداتی مطرح شده است، مانند پارلمان اصلاحات. آیا شما اساساً موافق این طرح هستید یا خیر؟
 
بعد از انتخابات 96، انتقاداتم را تندتر و شدیدتر کردم و گفتم که این بدعت‌ها و این روش‌ها را تمام کنید و تقریباً همه صاحب‌نظران سخنان مرا پذیرفتند و اکثراً هم ایرادات من را وارد دانستند و اعتقاد داشته و دارند که باید این جریانی که در حال منحرف شدن است را بازسازی کنیم. یکی از آقایان در همان اوایل و از جانب من اعلام کردند که منتجب نیا نظرش به تشکیل پارلمان اصلاحات است، من بعد از آن تکذیب کردم و گفتم که از جانب من حرفی را مطرح نکنید. اما جدیداً این بحث بار دیگر در شورای هماهنگی جبهه اصلاحات مطرح شده است. من حرفم این است چرا از مسیر اصلی و تحزب خارج شویم. من اعتقادم بر این است که نباید از تحزب دور شویم. به قول مرحوم آیت‌الله هاشمی که می‎گفتند، «راه به سمت توسعه سیاسی، منحصر به تحزب است و بدون وجود احزاب قدرتمند، ما نمی‌توانیم راه توسعه را در پیش بگیریم.» ما با تغییر اسم نمی‌توانیم محتوا را هم تغییر دهیم. محتوا تحزب است و تحزب هم به معنای جمع‌گرایی است نه فردگرایی.
 
فکر نمی‌کنید در پارلمان اصلاحات، جمع‌گرایی بتواند شکل بگیرد؟
 
مگر شورای هماهنگی چه اشکالی دارد؟ تجربه 30 ساله چه اشکالی دارد؟ خب ایرادات و اشکالات آن را مطرح کنند تا آن‌ها را رفع کنیم. مثلاً یکی از ایراداتی که به شورای هماهنگی وارد شده، این است که احزاب قدرتمند و احزاب کوچک و فولکس واگنی با هم در آن حضور دارند. خوب می‌شود این موضوع را حل کرد، مثلاً بگویم حزبی می‌تواند در آن حضور داشته باشد که حداقل 50 درصد در شهرها عضو و دفتر داشته باشد و ... . احزاب کوچک یا منحل شوند یا اینکه بروند و خودشان را تقویت کنند و توسعه دهند. ما که نباید به خاطر چند حزب کوچک و ضعیف، صورت مسئله را پاک کنیم. بنده بهترین راه را تقویت و توسعه تحزب می‌دانم. ما می‌رویم اما احزاب و نهادهای مدنی و مردمی باقی بمانند. 
 
اخیرا صحبت از گسترش ارتباط جریان اصلاح‌طلبی با رهبر انقلاب شده است و مطرح شده که نمایندگانی انتخاب شوند برای دیدار با رهبری. گویا آقایان محمد صدر و موسوی خوئینی‌ها برای این موضوع انتخاب شده‌اند، شما در جریان انتخاب چنین نمایندگانی هستید و آیا چنین نمایندگانی را می‌پذیرید یا خیر؟
 
این همان قیم مابانه و یا همان پدرسالارانه تصمیم گرفتن است. یک زمان تصمیم‌ می‌گیرند که از رهبری فاصله بگیرند و یک زمان تصمیم می‌گیرند که با رهبری ارتباط بگیرند. همین جریانات تندرو اصلاح‌طلب این بلاها را بر سر جریان اصلاح‌طلب وارد کرده و اکنون هم دور هم می‌نشینند و تصمیم می‌گیرند که ما می‌خواهیم برویم خدمت رهبری و افراد را هم تعیین می‌کنند. باید به این افراد بگویم اصلاً شما را چه کسی تعیین کرده و از طرف چه کسانی چنین تصمیماتی را اتخاذ می‌کنید؟ شما حداکثر یک مهره کوچکی از ده‌ها و میلیون‌ها اصلاح‌طلب هستید و بیش از این حق ندارید که حرف بزنید، شما باید جایگاهتان را بدانید. این حرف‌ها را به خودم هم می‌گویم. بنده نظر خودم را می‌گویم و حق ندارم که از جانب تمامی اصلاح‌‌طلبان صحبت کنم. 
 
ملاقات با رهبری بسیار لازم است. ارتباط با حکومت و رهبری حتماً و حتماً باید وجود داشته باشد. بالاخره ما در کشوری زندگی می‌کنیم که قانون اساسی دارد و قانون هم تمامی جایگاه‌ها را مشخص کرده است. زمانی که ما در انتخابات شرکت می‌کنیم یعنی کشور و نظام را قبول داریم. ما باید با رهبری ارتباط داشته باشیم و درعین‌حال انتقاداتمان را هم مطرح کنیم و با جرات صحبت کنیم. ما هیچ‌گاه خواهان فاصله انداختن میان جریانات و رهبری نبوده‌ و نیستیم. اما تعیین افراد اگر قرار است از سمت اصلاح‌طلبان باشد، باید یک همایش چند میلیونی از اصلاح‌طلبان تشکیل دهند و بگویند که می‌خواهیم نمایندگانی را برای دیدار با رهبری انتخاب کنیم. اگر مردم رأی دادند، می‌گویم این افراد نماینده چند میلیون اصلاح‌طلب هستند، اما اگر من بیایم بگویم فلانی از جانب اصلاح‌طلبان برای ارتباط با رهبری انتخاب شده، من غلط کردم که چنین حرفی را مطرح کردم. آقایان اگر می‌خواهند ملاقات کنند، راه باز است، به دفتر رهبری بروند و تقاضای ملاقات کنند، اگر به آن‌ها اجازه ملاقات داده شد، بروند و اگر هم اجازه داده نشد هم که هیچ. 
 
من دیگر نمی‌خواهم به این بحث ورود پیدا کنم که برخی از همین آقایان در گذشته نامشان مطرح شده اما از سوی دفتر رهبری اجازه ملاقات را دریافت نکرده‌اند.
 
شما خودتان در چه غالبی با رهبری دیدار داشتید؟
 
بالاخره دوستان به این نتیجه رسیدند که باید با رهبری ملاقات و دیدار داشته باشیم. چند ماه قبلش افرادی مانند آقای جهانگیری با رهبری دیدار داشتند و افرادی از همین شخصیت‌هایی که اخیراً دوباره مطرح شده‌اند را نام برده‌ بودند اما برای دیدارشان موافقت نشده بود. دوستان مطرح کردند که یک نفر که کافی نیست از طیف اصلاح‌طلبان به دیدار رهبری بروند و بعد ما را اسم برده بودند و از آن سمت نیز موافقت شده بود که خدمت رهبری برسیم. در واقع هم ما درخواست ملاقات داشتیم و هم اینکه ملاقات‌ها باید از جانب رهبری و دفتر ایشان تأیید شود. ما تقاضا کردیم که جلسات بعدی تشکیل شود تا برویم و صحبت کنیم، حتی نامه هم دادیم و نظراتمان را به صورت مکتوب ارائه کرده‌ایم. 
 
جزئیاتی از جلسه شما و آقای رهامی با رهبری منتشر نشد.
 
محور جلسه تماماً در خصوص اصلاحات و مسائل آن‌ها بود. ایشان هم در کمال بزرگواری پذیرفتند و قائل به این بودند که فاصله باید کم شود. ایشان گفتند که در خانه من همیشه باز است همه بیایند و بروند، برای من اصلاح‌طلبی یا اصولگرایی یا غیره فرقی ندارد و همه یکسان هستند و ملاک و معیار این است که نظام و انقلاب را قبول داشته باشند. جلسه و برخورد ایشان بسیار مثبت بود. 
 
ارزیابی شما در خصوص آخرین وضعیت حصر چیست؟
 
پالس‌هایی که من تا چند ماه قبل دریافت می‌کردم، من را امیدوار می‌کرد که در یک زمان نه چندان دور، مسئله حصر رفع شود و اظهار امیدواری می‌کردم که این موضوع هرچه سریع‌تر حل شود، اما اکنون شرایط را نمی‌دانم. 
 
آقای روحانی در چند وقت اخیر، بحث رفراندوم را مطرح کردند. ارزیابی شما در این خصوص چیست؟ آیا ضرورتی در این موضوع می‌بینید؟
 
در اینکه قانون اساسی چنین ظرفیتی را دارد، تردیدی نیست و یک فرایندی باید طی شود تا در خصوص مسائل مهم کشور از مردم نظرسنجی و نظر مردم هم اعمال شود. بحث این است که در شرایط فعلی، آیا مشکلاتی که ما با آن‌ها مواجه هستیم خصوصاً در سال جاری، با رفراندوم حل می‌شود یا خیر؟ آیا مشکلاتی که ایجاد شده و مسئولان نظام را هم نگران کرده است، رفراندوم می‌تواند چاره‌ساز آن باشد؟ آن چیزی که مورد نظر معترضین بوده، با آنچه که مورد نظر منتقدین نظام بوده، کاملاً متفاوت است. این جریانی که در دی ماه رخ داد، علل و عواملی دارد. بی‌توجهی به مردم، عدم رسیدگی به مشکلات مردم و ... انباشته شده و به صورت اعتراض خود را نشان داده است که معلوم هم نیست که خاتمه پیدا کرده باشد. اما امیدواریم که تکرار نشود.
 
من نمی‌دانم مشخصاً منظور آقای روحانی در خصوص رفراندوم چه بود و آیا اینکه واقعاً رفراندوم را راه‌گشا می‌داند یا خیر. ایشان خیلی صریح در این مورد صحبت کردند و آماج حملات منتقدین و مخالفین دولت و بعضاً نخبگان اصلاح‌طلب هم قرار گرفتند و اعلام شد که شما چرا از ظرفیت و اختیارات خودتان استفاده نمی‌کنید و ... .  به‌هرحال نمی‌دانم فلسفه طرح این موضوع در 22 بهمن چه بوده است. ضمن اینکه اجرا و فرایند رفراندوم هم طبق قانون اساسی، فرایندی نیست که به‌راحتی عملی و به نفع جریان مردمی اصلاح‌طلب باشد. رفراندوم نیازمند تصویب مجلس، تأیید رهبری و ... است و مشخص نیست که میوه و نتیجه این فرایند شیرین و دل‌چسب باشد. بنابراین فکر نمی‌کنم که رفراندوم در این شرایط کارساز باشد. ضمن اینکه باید شهامت و جرات آقای روحانی را بستاییم و باید او را حمایت کنیم. طرح این قضیه یک فضای بازتری را ایجاد می‌کند، چرا برخی از سیاسیون ما زود خودزنی می‌کنند؟ آیا مشکل دیگری وجود ندارد جز اینکه به حرف آقای روحانی حمله کنید؟ خود همین اصولگرایان چندین بار در زمان اصلاحات بحث رفراندوم را مطرح کردند، می‌خواهید ما اعلام کنیم چه کسانی در آن زمان این بحث را مطرح کردند؟ چندین بار مطرح کردند اما ما می‌گفتیم اکنون فصل رفراندوم نیست و مطرح نکنید. اما اکنون که آقای روحانی این بحث را مطرح کرده همه اصولگرایان به او حمله کرده‌اند. آقای روحانی باید حمایت شود، جرات و جسارتی که دارند ستودنی است و باید از این فضای شجاعانه‌ای که ایجاد شده، به نفع جریان اصلاحات و تحکیم و تثبیت دموکراسی در کشور استفاده کنیم.
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 891544
  • منبع: رویداد24
  • نسخه چاپی
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.