معاون اول رئیس جمهور گفت: مهم‌ترین اتفاقی که ممکن است بیفتد این است که مردم احساس کنند مطالباتشان محقق نمی‌شود و سرخورده شوند. سرخوردگی مردم ممکن است به یأس تبدیل شود و خشونت به‌دنبال داشته باشد و خشونت حتما یک تهدید ملی است. این موضوع من را نگران می‌کند که احساس می‌کنم عده‌ای بدون توجه به مسائل کشور و نظام تلاش دارند مردم را نسبت به توانمندی مدیریتی کشور مأیوس کنند.

به گزارش جماران؛ شرق نوشت: «اسحاق جهانگیری» معاون‌اول هر دو دولت روحانی، در سال ٩٦ مهم‌ترین سال سیاسی خود را گذراند و البته فراز‌و‌فرودهای زیادی را پشت سر گذاشت. او در فروردین به‌عنوان رقیب رئیس خود وارد کارزار داغ انتخابات شد و ثبت‌نام کرد؛ اما در اردیبهشت و در سه مناظره تلویزیونی رقبای انتخاباتی، چنان محکم در حمایت از «حسن روحانی» و دولتش ایستاد که به چهره شاخص آن انتخابات بدل شد. چنان‌که می‌توان گفت «ابراهیم رئیسی» و «محمدباقر قالیباف» که کاندیدای اصولگرایان بودند، قافیه انتخابات را در همان مناظره‌ها به «اسحاق جهانگیری» باختند. انتقادات تند او به شهردار سابق تهران و جمله معروف «آقای قالیباف به خودتان بیایید»، در تاریخ انتخاباتی ایران ماندگار شد. جهانگیری که خود را نماینده اصلاح‌طلبان در انتخابات می‌دانست، در نهایت به نفع رئیس خود کنار رفت و حسن روحانی پیروز کارزار «٢٩ اردیبهشت ٩٦» شد. او دوباره به همان جایگاه معاون‌اولی بازگشت.

***

شاید بهتر باشد مصاحبه را از اتفاقات ابتدای سال ٩٦ شروع کنیم. شما در ابتدای امسال، توفانی و جنجالی ظاهر شدید و مردم با یک اسحاق جهانگیری جدید مواجه شدند و شما را کشف کردند، اما بعد از انتخابات کمی حضور رسانه‌ای شما کمرنگ شد؛ حتی می‌گفتند نقش شما در دولت نیز کمرنگ شده است. آیا واقعا چنین اتفاقی افتاد؟ درواقع سال ٩٦ برای شما بسیار متفاوت آغاز شد، کمی درباره آن صحبت کنید.

اتفاقی که در ابتدای سال ٩٦ افتاد، بسیار متفاوت بود. این نخستین‌بار بود که من به صحنه جدیدی از فعالیت‌های سیاسی ورود کردم و طبیعی است که باید متناسب با آن جایگاه موضع‌گیری می‌کردم. اینکه چرا به صحنه انتخابات آمدم، سؤالی جدی‌ است. البته در سال‌های مختلف، در زمان ثبت‌نام انتخابات ریاست‌جمهوری، همواره پیشنهادهایی برای حضور داشتم. مثلا در سال ٨٤  که وزیر صنایع بودم، دوستان از من پرسیدند شایعه ورود شما به انتخابات چیست و آن زمان قاطع تکذیب کردم، اما می‌دانستم یک عده دنبال این هستند که من به این صحنه وارد شوم. حالا کاری ندارم که با چه انگیزه‌ای می‌خواستند من وارد صحنه انتخابات بشوم. سال ٩٢ در حدی این اتفاق جدی شد که با مقام معظم رهبری هم مذاکره کردم، آقایان هاشمی و خاتمی هر دو من را تشویق کردند که کاندیدا شوم. با مقام معظم رهبری مذاکره خوبی داشتم، مطالبی جدی مطرح شد و ایشان هم تأیید کردند، اما همان‌جا هم گفتم، پیش‌شرطی دارم که شاید ممکن نشود. گفتم، همیشه در زندگی‌ام سعی کرده‌ام وقتی بزرگ‌ترهای خودم و کسانی که پیشکسوت و تواناتر هستند به صحنه می‌آیند، من نیایم، مثلا اگر آقای هاشمی کاندیدا شود، من کاندیدا نخواهم شد، چون آن زمان بحث کاندیداتوری آقای هاشمی مطرح بود. روز آخر هم همین‌طور شد؛ به سمت وزارت کشور رفتم و می‌خواستم اگر آقای هاشمی نیامدند، لحظات آخر برای انتخابات ثبت‌نام کنم و اگر آقای هاشمی نمی‌آمدند، من سال ٩٢ ثبت‌نام می‌کردم. البته اینکه بعد چه کار می‌کردم، بحث دیگری است اما مصمم شده بودم که ثبت‌نام کنم. آقای هاشمی از مجمع تشخیص که حرکت کرد دوستان به من گفتند ایشان به‌سمت وزارت کشور حرکت کرده‌اند و من هم منصرف شدم و به‌سمت منزل رفتم. این نکته مهم است که هریک از دوره‌های انتخابات در ایران درسی به جریانات سیاسی و اشخاص داد که در انتخابات بعدی سعی کردند متناسب با آن تجربه، تصمیم‌گیری کنند. مثلا ما از انتخابات سال ٨٤ این درس را گرفتیم که تفاهم بعد از ثبت‌نام و تبلیغات، چندان کار راحتی نیست که بگوییم بقیه کنار بروند و یک نفر بماند و تعدد کاندیداهای جریان اصلاح‌طلب در آن دوره عامل شکست شد؛ بنابراین در سال ٩٢ بنا شد تعداد کاندیداها به حداقل برسد تا آن اتفاق تکرار نشود. در انتخابات سال ٩٢ با پدیده‌ دیگری روبه‌رو شدیم و دیدیم که حتی شخصیتی مانند آقای هاشمی‌رفسنجانی هم می‌تواند رد صلاحیت شود. من آن زمان که به‌عنوان رئیس ستاد ایشان انتخاب شده بودم، به ایشان گفتم به هر مسئله‌ای درباره شما فکر می‌کردم، جز اینکه شما رد صلاحیت شوید، فکر می‌کردم به‌خاطر فشارها یا تخریب‌ها رئیس‌جمهور نشوید اما هرگز فکر نمی‌کردم ممکن است رد صلاحیت شوید. بالاخره ایشان همیشه به‌عنوان نفر دوم کشور مطرح بودند و سابقه‌‌ای روشن و طولانی در انقلاب داشتند. اما به‌ هر حال رد صلاحیت شدند و موضوع جدیدی  مطرح شد و بر ما معلوم شد که در انتخابات بعدی به هر میزان که کاندیدا مهم باشد، باید به این موضوع هم فکر کنیم.

یعنی تصور می‌کردید این احتمال وجود دارد که آقای روحانی هم رد صلاحیت شود؟

البته رد صلاحیت ایشان همیشه در حد صفر مطرح می‌شد. در جاهایی این مسئله را می‌گفتند، اما تا به‌حال اتفاق نیفتاده بود که کسی در دور اول رئیس‌جمهوری باشد اما برای مرحله دوم رد صلاحیت شود. این دیگر اتفاق نادری بود.

اما این نگرانی وجود داشت... .

به هر حال در جاهایی مطرح می‌شد. من جزء کسانی بودم که باور نداشتم چنین اتفاقی بیفتد. دولت آقای روحانی یک ویژگی‌ در دور اول داشت و آن این بود که جریان مخالف ایشان و سیاست‌هایش از همان ماه‌های اول برای مخالفت جدی با ایشان با تمام توان به صحنه آمدند، که بی‌سابقه بود. من در زمان آقای خاتمی دو دوره در دولت بودم، هجمه به رئیس‌جمهور تا به این حد نبود، اما اتفاقی که درباره آقای روحانی در دور اول افتاد، سابقه نداشت یعنی تا آخر دو دوره آقای خاتمی چنین اتفاقی را ندیدم. پیش‌بینی می‌شد موج تخریب و تهاجم در انتخابات به پیکِ آن برسد، حتی ممکن بود چند نفر از جبهه‌های مختلف به ایشان حمله کنند. در انتخابات باید چند نفر باشند که در مقابل آنها بایستند و دفاع کنند. شاید این بخش خیلی به من مختص می‌شد؛ به‌عنوان کسی که می‌تواند از دولت دفاع کند و حرفی برای گفتن دارد و در جریان مسائل کشور است. در مرحله اول  اگر کسی می‌آید باید درصدی از اطمینان وجود داشته باشد که اولا هم از طرف شورای نگهبان تأیید شود و هم در ادامه تصمیم به ماندن نداشته باشد و کنار برود. اولین کسی هم که باب این موضوع را باز کرد، مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی بود.

یعنی شش ماه قبل از انتخابات.

بله. من در خاطراتم صحبت‌های ایشان را با تاریخش نوشته‌ام. بار اول که ایشان در این‌باره صحبت کرد، من به شوخی گذراندم، اما در دیدار بعدی متوجه شدم که ایشان خیلی جدی هستند.

ایشان نگران ردصلاحیت آقای روحانی بودند؟

از این نظر نگران بودند که حمله به دولت زیاد می‌شود و باید کسی برای دفاع از آقای روحانی باشد. گفتم اگر این‌طور هم باشد، بهتر است کس دیگری از ایشان دفاع کند، چون من معاون‌اولِ آقای روحانی هستم و نمی‌شود که کاندیدا شوم. گفتند، ایشان از شما می‌خواهد. دفعه دوم -دو سه ماه بعد، روز قبل از درگذشت‌شان- به من گفتند که شما به‌طور جدی آماده باشید، آقای هاشمی گفتند من با جمعی صحبت کردم و تأکیدشان این بود که ما به‌صورت جمعی این تصمیم را گرفته‌ایم، آقای روحانی حتما باید کاندیدا شود و در کنار ایشان هم باید افرادی باشند.

منظورشان از جمعی که می‌گفتند چه کسانی بودند؟

استنباط من این بود که با آقای خاتمی یا آقای ناطق‌نوری و حسن آقای خمینی صحبت کردند، البته ایشان نام نبردند. بعد از درگذشت ایشان تقریبا کسی پیگیر نبود و دوستانِ اصلاح‌طلب به این تحلیل رسیدند که باید این اتفاق بیفتد. آقای خاتمی با من صحبت کردند‌، آقای عبدالله نوری خیلی اصرار داشتند و بعد شورای اصلاح‌طلب‌ها آمدند و پیگیری می‌کردند. آن اواخر به دلایل مختلفی گفتم چرا با من صحبت می‌کنید، با آقای روحانی صحبت کنید. آقای روحانی هم سه‌بار با من در این مورد صحبت کردند، دو دفعه اول خیلی موافق نبودند و فکر و تصمیم را به من واگذار کردند. من ‌گفتم تصمیم گرفته‌ام، نیازی به فکرکردن نیست، از نظر من منتفی است. اما بار سوم گفتند حتما باید این کار را بکنید. گفتم یک‌ساعت بیشتر وقت نیست، با آقای خاتمی تلفنی مفصل صحبت کردم و متوجه شدم ایشان هم تأکید دارند که ثبت‌نام کنم و من هم ثبت‌نام کردم. طبیعتِ کاری من این است که یا در عرصه‌ای وارد نشوم یا با تمام ظرفیت و استعدادم وارد ‌شوم. بعد از انتخابات طبیعی است من در حوزه کارهایی که به‌عهده می‌گیرم، سعی می‌کنم مسائل سیاسی را به حداقل برسانم و اجازه ندهم کاری که به عهده‌ام گذاشته شده، تحت‌تأثیر مسائل سیاسی قرار بگیرد و اصل کار کمرنگ ‌شود. شاید به همین دلیل است که عده‌ای تصور می‌کنند نقش من کمرنگ‌ شده است.

برای ماندن در انتخابات وسوسه نشدید؟

خیر، به‌هیچ‌وجه.

توصیه‌ای هم نشد؟

برخی دوستانی که مشورت می‌دادند بعضا توصیه‌هایی می‌کردند. واقعیت این است که من تمام وقتم را برای اداره کشور گذاشتم. به آقای روحانی هم گفته بودم شما تمام وقت‌تان را برای انتخابات بگذارید، من هم اجازه نمی‌دهم در اداره کشور ضعف و کوتاهی به‌وجود بیاید. حداکثر هم برنامه‌های تبلیغاتی تلویزیون در تهران را داشتم و گاهی می‌گفتم نمی‌خواهم در تبلیغات هم باشم چون قرار نیست که بمانم. اما آقای روحانی بیشتر از بقیه اصرار داشتند که حتما باید از این فرصت استفاده کنید و کمک کنید. مناظره اول را هم که همه دیدند.

در مناظره‌ها بین سه نفر کاندیدای دیگر در مقابل خودتان و آقای روحانی، هماهنگی مشاهده می‌کردید؟ به‌نظرتان می‌آمد که آقایان رئیسی و قالیباف با هم هماهنگ کرده‌اند؟ این‌طور نبود که با هم پاس‌کاری کنند؟

خیر، به‌نظرم آنها هم می‌خواستند از همان ابتدا با تمام ظرفیت بیایند. درست است که برای آقای رئیسی از قبل تصمیم‌گیری شده بود و ایشان آمده بود که به هیچ وجه کنار نرود، اما عده‌ای که در آن جریان بیشتر واقع‌گرا بودند، احتمال می‌دادند زمینه آقای قالیباف قوی‌تر باشد. به‌نظرم آقای قالیباف با همین نیت آمد که نشان دهد زمینه‌اش قوی‌تر است، اما از جایی به بعد متوجه شد که نه، این‌طور نیست. در مناظره‌ها متوجه هماهنگی نشدم، ما هم هماهنگی نداشتیم.

آنچه در انتخابات بارز شد، این بود که شما به‌عنوان نماد اصلاح‌طلبان در دولت بسیار برجسته شدید و پیش از این تا این حد برجسته نبودید. ازاین‌رو انتظار می‌رفت با توجه به تأثیر شما در انتخابات، نقش‌تان کمرنگ نشود. شما رئیس ستاد اقتصاد مقاومتی هستید و گفته می‌شد باید وزرای اقتصادی دست‌کم با مشورت و نظر شما انتخاب شوند، اما گویا چنین اتفاقی نیفتاده، درست است؟

دیگر قرار نیست که اسرار ما را بپرسید (با خنده). در انتخابات اصرار داشتم جریان اصلاحات را نمایندگی کنم. این‌طور هم نبود که از قبل تصمیم گرفته باشم. همان‌جا در حین مناظره‌ها یک لحظه به افراد دور میز نگاه کردم، با خودم فکر کردم یکی از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین جریانات سیاسی را چه‌کسی باید نمایندگی کند و حرف این جریان را بزند؟ در میان آن افراد دیدم جز من کسی نمی‌تواند این کار را بکند و همان لحظه تصمیم گرفتم صرفا از موضع جریان اصلاح‌طلبی و نمایندگی این جریان ورود پیدا کنم که احساس نشود این جریان در صحنه اداره کشور غایب است و این شد که آن حرف‌ها را زدم.

قبلا به جمله «مردم یادتان هست؟» یا آن جمله که به یکی از کاندیدا‌ها گفتید «به خودتان بیایید»، فکر کرده بودید؟

نه واقعا. البته دوستانی بودند که به من قبل از جلسات مشورت می‌دادند و کمک می‌کردند و من از نظرات‌شان استفاده می‌کردم.

لطیفه‌هایی را که آن زمان گفته می‌شد، شنیده بودید؟

در دنیای مجازی بعضی‌ها را شنیده بودم.

کدام‌ها را؟

فوتبالیست‌ها را. (با خنده)

در مورد اختیارات معاون‌اول رئیس‌جمهوری و انتظاراتی که اتفاق نیفتاد، بگویید؟

برای معاونت در هر مجموعه‌ای اختیارات خاصی تعریف نمی‌شود. به میزانی که رئیس در حوزه وظایفش به معاونش اعتماد دارد، کارهایی را واگذار می‌کند و آن کارها انجام می‌شود. معاون‌اول تنها پست غیروزارتی است که در قانون اساسی از آن نام برده شده است. معاون‌اول در غیاب رئیس‌جمهور دولت را اداره می‌کند و کارهای محدود دیگری را هم انجام می‌دهد. بقیه، تقسیم‌ کاری است که بین رئیس‌جمهور و معاون‌اول برای اداره کشور انجام می‌شود. در مورد کابینه (حتی من هم به‌عنوان معاون‌اول) کسی نباید توقعِ خاصی داشته باشد. کابینه حق شخص رئیس‌جمهور است. مردم به یک فرد اعتماد کرده و رأی داده‌اند، ایشان باید همکاران اصلی خودش را انتخاب کند و در این مسیر از خیلی‌ها مشورت می‌گیرد و طبیعی است که باید از جریانات سیاسی و گروه‌هایی که حامی‌اش بودند مشورت بگیرد. مخصوصا در دور دوم، رئیس‌جمهور حتما از وزرای قبلی‌اش مشورت می‌گیرد که نظر آنها درباره وزرا و اعضای دولت چیست. پس طبیعی است که ایشان با من درباره کابینه صحبت کردند و من هم نظراتی به ایشان دادم. حتی ایشان گفتند، فرض کنید خودتان رئیس‌جمهور شده‌اید، کابینه‌ای را که مطلوبتان است، پیشنهاد کنید. من گفتم این، شدنی نیست. من اگر رئیس‌جمهور می‌شدم عقبه مشخص اصلاح‌طلبی داشتم و غالب انتخاب‌های من متعلق به جریان اصلاحات می‌شد اما این کار برای شما به مصلحت نیست. البته به ایشان پیشنهادهایی دادم و چند بار در این زمینه با هم صحبت کردیم. از طرف دیگر باید محدودیت‌های رئیس‌جمهور را هم در نظر بگیریم. این‌طور نیست که رئیس‌جمهور مشورت بگیرد و یک فهرست تهیه کند و این فهرست را به مجلس ببرد و کار تمام شود. باید ببیند داخل مجلس چه ترکیبی است و نیروهای متنفذ مجلس چه کسانی هستند و گروه‌های متنفذ دیگر در خارج از ارکان تصمیم‌گیری چه کسانی هستند، چون نظرشان در ادامه کار دولت مهم است. رئیس‌جمهور با این محدودیت‌ها، کابینه خودش را انتخاب کرد.

در دوران انتخابات مطالباتی مطرح شد که هیچ‌کدام برآورده نشده است. مثلا گفته شده بود ممکن است در میان وزرا از زنان یا از اهل سنت استفاده شود. نه‌تنها در کابینه بلکه حتی در سطح استانداران هم این اتفاق نیفتاد و این امر باعث سرخوردگی در بدنه حامی آقای روحانی شد. برای نیروی انسانی واقعا فکری شده است؟ زیرا در حلقه اولیه انقلابیون این مدیریت می‌چرخد، جوانان به‌معنای واقعی خیلی جدی گرفته نمی‌شوند و هیچ نیروی جدیدی تزریق نمی‌شود.

این یک مسئله جدی است. باید بپذیریم نیروهایی که از ابتدای انقلاب مسئولیت اداره کشور را داشتند، باید امور را به نسل‌های بعدی واگذار کنند که آنها هم در اداره کشور سهیم باشند. این به این معنا نیست که اگر به فردی فکر می‌کنیم، حتما وزیر شود، اما بالاخره بدنه و رأس مدیریت کشور باید تغییر کند. به‌لحاظ مدیریتی اینکه مدیران پله‌پله بالا بیایند، از نظر من بهترین راهکار است. مدیر نباید آسانسوری بالا برود، مثلا‌ چون به من وصل است و می‌شناسمش، یکباره بگویم در رأس جایگاهی قرار بگیرد که کمترین آشنایی را با آن ندارد. در گذشته به‌ خاطر این‌گونه چیدمان مدیریتی هزینه‌های زیادی به کشور تحمیل شد. به‌نظرم غالب کسانی که در این دوره بر سر کار هستند، معتقدند وزیر و معاون رئیس‌جمهور و استاندار و معاون وزیر باید از رده‌های سنی پایین‌تری انتخاب شوند تا تحرک قابل‌توجهی داشته و در عین‌حال نوآوری و خلاقیت داشته باشند. این موضوعی است که روی آن کار می شود. حتما این دغدغه از مدیریت کشور برطرف خواهد شد و از زنان و جوانان در سطوح مختلف مدیریتی در بدنه دولت حضور پیدا خواهند کرد. الان هم دیدیم که به‌راحتی یک جوان زیر ٤٠ سال، وزیر شده است.

اتفاقا به حضور ایشان در کابینه خیلی انتقاد وارد شد.

اما  فکر می‌کنم دوستانی که از نظر کاری از ایشان انتقاد می‌کنند، الان باید از ایشان راضی باشند. مگر از وزیر ارتباطات نمی‌خواستند که در مقابل فشارهایی که در مورد مسدودکردن و محدودکردن فضای مجازی ایجاد می‌کنند، بایستد؟ آقای جهرمی هم که انصافا ایستادگی خوبی کرده است و شاید خیلی از دوستان مسن‌تر اگر بودند این شجاعت را نداشتند. در جریان هستم ایشان در چه جلساتی، در چه جمع‌هایی جوانمردانه از این موضوع دفاع کرد و استدلال آورد که به مصلحت است و این فضا باید باز باشد.

این درست که قرار نیست مدیران، آسانسوری بالا بیایند اما وقتی در سطح استاندار هم از اهل سنت و زنان استفاده نکردید، این سؤال پیش می‌آید که آیا واقعا در جامعه اهل سنت و در میان زنان ایرانی هیچ فرد شایسته‌ای نداشتیم؟

موضوع زنان متفاوت است. در مورد زنان، آقای روحانی با من صحبت کردند که وزیر خانم معرفی کنند.

چه وزارتخانه‌هایی؟

نمی‌‌توانم نام ببرم چون الان وزیر دارند (با خنده). در ذهنِ ایشان سه وزیر خانم مطرح بود. به هرحال واقعیت‌های جامعه از طرف دولت نمی‌تواند نادیده گرفته شود. باید محدودیت‌های دولت را هم در بخشی از مسائل سیاسی- اجتماعی لحاظ کرد.

اما آقای احمدی‌نژاد این کار را کرد و اتفاقی هم نیفتاد.

توصیه من هم این بود کاری کنیم که حداقل یک وزیر زن داشته باشیم، اما به هرحال نشد. اراده آقای روحانی بود، اما این اراده درنهایت با موانعی برخورد کرد و بنابر مصلحت‌اندیشی ایشان این‌طور شد که در بخش‌های دیگر دولت این کار را انجام دهد و برای همین هم اصرار داشتند معاون حقوقی دولت حتما خانم باشد که برای اولین‌‌بار هم این اتفاق افتاد.

در مورد اهل سنت چطور؟

در مورد اهل سنت محدودیت‌ها، جدی‌تر و حساسیت‌ها بالاتر بود. در این دوره قرار بود با اصرار در وزارتخانه‌هایی در حدِ معاون وزیر از اهل سنت استفاده کنیم و در تعدادی از وزارتخانه‌های اجرائی از اهل سنت بهره برده‌ایم. ورود اهل سنت در مدیریت کشور حتما جواب خواهد داد. دور گذشته، سفیرِ اهل سنت داشتیم و این دوره تعدادی معاون وزیرِ اهل سنت انتخاب کرده‌ایم.

علامت سؤالی در کابینه بوده که پاسخ صریحی هم به آن داده نشد. مسئولان اذعان دارند اقتصاد کشور بیمار است و این بیماری حادی هم هست. اما ما نه‌تنها این بیمار را نزد متخصص نبردیم، نزد پزشک عمومی هم نبرده‌ایم و به یک مهندس داده‌ایم تا شفا دهد.

آقای کرباسیان اقتصاد خوانده و مهندس نیست، پس مصداق‌تان درست نیست. آقای طیب‌نیا مدیر توانایی بودند. ایشان در همان دوره اول هم چند بار گفتند نمی‌خواهند ادامه بدهند. به هر حال در این دوره آقای رئیس‌جمهور به توافقی رسیدند و من در جریان جزئیات توافق ایشان نیستم، به هر حال آقای طیب‌نیا کنار گذاشته شدند. ایشان تا لحظات آخر به افراد دیگری فکر می‌کردند و قرار بود اقتصاددان دیگری معرفی شود. لحظه آخر بود که با من تماس گرفتند و گفتند فرد دیگری انتخاب شده است و من هم گفتم مبارک است.

ظاهرا آقای نهاوندیان بود؟

اگر می‌دانید چرا دیگر از من می‌پرسید! (با خنده)

به‌نظر می‌آمد انتخاب آقای کرباسیان سیاستی بود که برای مدیریت نهایی آقای نهاوندیان در اقتصاد کشور اتخاذ شد.

در حوزه وزارتخانه‌ها اختیارات وزیر را کسی نمی‌تواند محدود کند. قانون به وزیر اختیاراتی می‌دهد و وزیر هم باید پاسخ‌گوی مجلس و رئیس‌جمهور باشد. یعنی مجلس می‌تواند از وزیر سؤال کند و بگوید چرا با اختیاراتی که داشتید فلان کار را انجام ندادید و او نمی‌تواند بگوید کسی در جایی دیگر نگذاشت من وظیفه‌ام را انجام دهم. اصلا پذیرفته نیست کسی وزیر شود و بگوید اختیاراتم خارج از حوزه وزارتخانه خودم قرار می‌گیرد. آقای کرباسیان به‌عنوان وزیرِ اقتصاد اختیارات لازم و کافی دارد و از اختیارات قانونی‌اش به هیچ وجه گرفته نشده تا به کسی دیگر داده یا تفویض شود. البته هماهنگی مسائل اقتصادی مهم است. رئیس بانک مرکزی در محدوده اختیاراتش می‌تواند تصمیماتی بگیرد و هر تصمیم بانک مرکزی می‌تواند در مسائل اقتصادی و اجرائی کشور تأثیر تعیین‌کننده داشته باشد. سازمان برنامه و بودجه می‌تواند در حوزه اختیار خودش تصمیم بگیرد و تصمیماتش می‌تواند در جاهای دیگر تأثیرگذار باشد. به همین دلیل هماهنگ‌کردنِ مسائل اقتصادی کشور، موضوع اصلی است.

شما در دولت قبل هماهنگ‌کننده این موضوع بودید. همان مسیر ادامه پیدا کرده یا روندش کند شده است؟

در دولت قبل هم این‌طور بود که آقای رئیس‌جمهور ستاد اقتصادی تشکیل داده بودند و هر هفته دو بار صبح‌ها از ساعت هشت تا ١٢ جلساتی برای هماهنگی امور اقتصادی کشور برگزار می‌شد که الان هم این جلسات هست. یعنی رئیس‌جمهور وقت می‌گذارد، مسئولان اقتصادی؛ سه نفر عضو ستاد اقتصادی و من هم در این جلسات شرکت می‌کنیم. مشاوران رئیس‌جمهور مانند دکتر نیلی، آقایان ترکان و فروزنده هم شرکت دارند. در آن دوره رئیس دفترشان، آقای نهاوندیان بود. در این دوره علاوه بر آقای نهاوندیان معاون اقتصادی، رئیس دفتر رئیس‌جمهور هم شرکت می‌کند و درواقع در مورد مسائل کلان اقتصادی در حضور رئیس‌جمهور بحث و تصمیم‌گیری می‌شود. در دوره گذشته معاون اقتصادی نداشتیم. بخشی از کارها حتما به معاون اقتصادی واگذار می‌شود و درباره مسائلی که پیش می‌آید، بحث می‌کنند. ممکن است در جلساتی که معاون اقتصادی، یا برنامه‌ و بودجه و جاهای دیگر، برگزار می‌کنند احساس کنیم سطح بالاتری هم لازم است در جلسه باشد که در این صورت با حضور رئیس‌جمهور یا با حضور من برگزار می‌‌شود. بنابراین من جلساتی که در دوره یازدهم داشتم، هیچ‌کدام کم نشده است. شورای اقتصاد را هم مثل گذشته برگزار می‌کنم. اقتصاد مقاومتی آن زمان بوده و الان هم هست.

با این همه به‌نظر می‌آید نقش شما در دولت محدود شده و در ازای آن گویا نقش آقای واعظی به‌عنوان رئیس‌دفتر رئیس‌جمهور پررنگ شده‌ است، یا ‌دست‌کم برداشت بیرونی چنین است.

برداشت بیرونی در مورد دفتر رئیس‌جمهور یک بحث دیگر است. دفتر رئیس‌جمهور جایی سیاسی است که باید رئیس‌جمهور را در کارهایی که باید انجام دهد، پشتیبانی و نیازهای این امور را برطرف کند. انصافا آقای واعظی حضور فعال‌تری دارد، ‌فردی اجرائی است و تصمیم‌گیری‌های جدی‌تری هم می‌کند. شاید به همین دلیل است که حضور رئیس‌جمهور در امور اجرائی کشور نسبت به دوره گذشته بیشتر و پررنگ‌تر شده و ازاین‌رو دستوراتی که می‌دهند و مکاتباتی که با دستگاه‌ها دارند، نسبت به گذشته زیادتر شده است. این اتفاق مثبتی است که رئیس‌جمهور نسبت به خیلی از مسائل تصمیم‌گیری می‌کند. شاید یک مورد تفاوت کرده باشد و آن اینکه در دفتر رئیس‌جمهور در مورد انتصابات بعد از کابینه تمرکزی شکل گرفته که من تقریبا در جریانِ آنها نیستم.

گفته می‌شود نزدیکان آقای لاریجانی و آقای واعظی نقش پررنگی دارند.

نه، من اینها را چندان سیاسی نمی‌دانم. مثلا در انتخاب معاونان وزرا، وزیر قانونا باید معاون را خودش منصوب کند. در دوره گذشته وزرا یا به‌صورت شفاهی معاونانشان را معرفی می‌کردند، زیرا مرسوم بوده که انتصاب معاونان وزرا با هماهنگی رئیس‌جمهور انجام شود و در جریان انتصابات باشد، یا مکتوب می‌نوشتند و به رئیس‌جمهور می‌دادند و ایشان هم در صحن کابینه مشورت می‌کردند و همه نظر می‌دادند. معمولا هرکس که وزیر پیشنهاد می‌دهد، تأیید می‌شود و به‌ندرت پیش آمده، وزیر بخواهد کسی را به‌عنوان معاون انتخاب کند و بگویند به مصلحت نیست، البته مواردی هست. در این دوره بنا شد انتصاب معاونان به‌صورت نامه رسمی نوشته شود که در این صورت خودبه‌خود به فرایند اداری می‌رود و به‌نظرم عمدی هم در کار نبوده که بخواهند من در جریان نباشم. در یک فرایند اداری در دفتر رئیس‌جمهور بررسی می‌کنند که مثلا این چهار نفر خوب هستند و این یک نفر خوب نیست. بعد رئیس‌جمهور هم یا تأیید می‌کند و می‌نویسد اقدام شود یا به‌نظر وزیرش اعتماد می‌کند و هر پنج نفر را می‌پذیرد. در مورد استانداران من به‌طور طبیعی در جریان قرار می‌گیرم، درست است که در این دوره روند انتخاب استانداران هم این‌طور است و از دفتر رئیس‌جمهور تماس می‌گیرند که در دستور کار دولت قرار بگیرد یا نه، اما به این دلیل که انتصاب استانداران باید در دولت مطرح شود، هم وزارت کشور پیش‌تر مرا در جریان قرار می‌دهد و هم زمانی که در دولت مطرح می‌شود، من هم طبیعتا در جریان قرار می‌گیرم.  

این‌‌طور به‌نظر می‌آید که قرار است گزینه‌های اصلاح‌طلبان را در انتخابات ١٤٠٠ از الان محدود کنند تا نتوانند پروبال بگیرند.

خیر. من با آقای دکتر روحانی  رابطه‌ای بسیار صمیمی‌ دارم، که به‌نظرم آقایان هاشمی و خاتمی و احمدی‌نژاد با معاون‌اول‌شان چنین رابطه‌ای نداشتند. آقای روحانی به من اعتماد کامل دارند و می‌دانند تا زمانی که مسئولیت دارم آنچه در توانم باشد برای اداره کشور به‌کار خواهم گرفت، اما اگر در جایی کاری به من ارجاع نشود، کسی نیستم که بگویم حتما به من واگذار کنید، زیرا کشور آن‌قدر کار دارد، که وقتی در مرکز کمی کارم کم می‌شود، به استان‌ها و شهرستان‌ها می‌روم. همیشه برای خودم فضای کار باز می‌کنم و این‌طور نیست که خودم را محدود کنم و فعال نباشم. در مورد انتخابات ریاست‌جمهوری سال ١٤٠٠ هم باید بگویم اگر تا انتخابات سال ١٤٠٠ عمری باشد، باید ببینیم چه کسی خواهد آمد، اما این واقعا دغدغه اصلاح‌طلبان نیست. دغدغه برای اصلاح‌طلبان حرف‌ها و حدیث‌هایی است که عده‌ای از دوستان بدون توجه به جایگاه اصلاح‌طلبان در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند و به گوش اصلاح‌طلبان هم می‌رسد. اصلاح‌طلبان آزرده می‌شوند که بشنوند افرادی نسبت به آنها اظهارنظرهای خوبی ندارند.

چطور حرف‌های محافل خصوصی به گوش‌شان می‌رسد؟

وقتی من اینجا مطلبی به شما بگویم، بالاخره هرکدام از شما دوستانی دارید که به آنها می‌گویید و البته تأکید می‌کنید که به کسی نگویند ولی به هر حال همین‌طور خبرها پخش می‌شوند. اینکه مثلا بعضی در جلسات‌شان بگویند مگر اصلاح‌طلبان چقدر در سیاست سهم و نقش داشتند، و این به گوش افراد می‌رسد و ناراحت می‌شوند، یا اینکه بگویند فلانی برای این مسئولیت مناسب نیست چون اصلاح‌طلب است. این حرف‌ها خوب نیست. اما آقای روحانی به‌نظرم نسبت به عقبه‌‌ای که از دولتش حمایت کرده به‌شدت وفادار و نیز به وعده‌هایی که به مردم داده پایبند است. واقعا علاقه‌مند است که این وعده‌ها محقق شود و تلاش می‌کنند بر عهدی که با مردم بستند پایبند باشند.

اعتراضات دی ماه سالِ ٩٦ شما را نگران نکرده است؟ شما تنها مسئولی هستید که این اعتراضات را از همان ابتدا جدی گرفت. چرا این‌قدر در این مورد حساس هستید؟

به‌نظرم مردم ایران حرف‌شان را در انتخابات گفتند. واقعیت جامعه ایران چیزی است که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ٩٦ نشان داده شد. رقابت واقعا جدی بود. بعضی‌ها درباره انتخابات ایران حرف‌هایی می‌زنند که جفاست. رقابت تا این حد جدی بود که حتی به حریم خصوصی‌‌ افراد هم پرداخته شد. در این انتخابات بیش از ٤٠ میلیون نفر شرکت کردند و بیش از ٢٤ میلیون نفر به آقای روحانی رأی دادند. این واقعیت جامعه است، البته ایران با یک حرکت پرشتاب جهانی و بین‌المللی روبه‌رو است و نمی‌توان مسائل را شتاب‌زده تحلیل کرد و باید در طرح و تحلیل مسائل خیلی دقت کرد. مهم‌ترین اتفاقی که ممکن است بیفتد این است که مردم احساس کنند مطالباتشان محقق نمی‌شود و سرخورده شوند. سرخوردگی مردم ممکن است به یأس تبدیل شود و خشونت به‌دنبال داشته باشد و خشونت حتما یک تهدید ملی است. این موضوع من را نگران می‌کند که احساس می‌کنم عده‌ای بدون توجه به مسائل کشور و نظام تلاش دارند مردم را نسبت به توانمندی مدیریتی کشور مأیوس کنند. این افراد توجه ندارند که اگر مردم از توانمندی مدیریتی کشور مأیوس شوند، به مدیرانی برنمی‌گردند که همه چیز کشور را به باد دادند. به‌دلایلی فعلا نمی‌خواهم درباره گذشته صحبت کنم ولی به‌زودی این کار را خواهم کرد. این افراد تصور می‌کنند مردم به مدیران قبلی خواهند گفت، شما افراد خوبی بودید. اما مردم تنها ممکن است بگویند، مدیران قبلی که کاری نکردند، مدیران فعلی هم که نمی‌توانند کاری انجام دهند، پس باید چه کار کنیم و در این صورت است که مردم مأیوس می‌شوند و یأس و سرخوردگی حتما با خودش خشونت می‌آورد.

راهکار شما چیست؟

به‌نظرم الان مسئولان و شخصیت‌های کشور و جریانات سیاسی از درجه‌ای از عقلانیت، مدارا و روش‌های مسالمت‌آمیز برخوردارند و این عقلانیت، سرمایه‌ بزرگی است. به همین دلیل تقریبا تمام جریانات سیاسی از آیت‌الله جنتی گرفته تا آقای خاتمی، در یک موضوع اشتراک‌ نظر دارند و آن‌ هم این است که می‌گویند باید صدای مردم را شنید. الان صدای مردم شنیده می‌شود.

اما گویا کسی که می‌گوید باید صدای مردم را شنید، خودش حاضر نیست بشنود؟

الان همه می‌گویند صدای مردم باید شنیده شود و حتی می‌گویند مردم حق اعتراض دارند، این گام بزرگی است. مهم این است که اعتراض و نقد مردم را به‌رسمیت بشناسیم. راهکار این است؛ باید به این سمت برویم که ببینیم مسائلی که مردم را گرفتار کرده چه مواردی است. الان اقتصاددانان فهرست بلندبالایی به‌نام ابرچالش‌ها تهیه کرده‌اند. جامعه‌شناسان تهدید بزرگی به‌نام «عدم همبستگی ملی جامعه» را مطرح کرده‌اند. سیاسیون هم مسائل دیگری را مطرح می‌کنند. اینها مسائل اصلی کشور است که صاحب‌نظران و نخبگان کشور می‌گویند. نظر من این است که باید درباره مسائل اصلی کشورگفت‌وگو کنیم و گفت‌وگو، توصیه‌ای اخلاقی نیست. گفت‌وگو، راهکاری است تا بتوانیم در موردش به توافق برسیم.

کسی که در دولت قبل می‌گفت مشکلات اقتصادی وجود دارد و مردم اشکنه بخورند یا به‌جای سه وعده غذا، یک وعده بخورند، در این دولت می‌گوید چرا مشکلات اقتصادی را حل نمی‌کنید. این دوگانگی را مردم درک می‌کنند. آیا کسی که این حرف‌ها را می‌زد، مسائل را فهمیده است؟

قرار نیست برای همه یک تأثیر تعیین‌کننده لحاظ کنیم.

اما آنها تریبون دارند.

بله، تریبون دارند، حرف می‌زنند و ممکن است با حرفشان اذیت هم بکنند، اما اینها مشکل ما نیست. ما باید کاری کنیم تا مردم به این نقطه برسند که مسئولان کشورشان، نهادهای حاکمیتی و دولتی قادرند مشکلات‌شان را حل کنند. اگر مردم به اینجا برسند که مسئولان قادر به حل مشکلات‌شان نیستند، سرخوردگی جدی پدید می‌آید.

به نظرتان این‌دست اظهارات، نشانگر ناتوانی نهادها از حل مشکلات نیست؟

خیر. من می‌گویم با گفت‌وگو می‌توانیم مسائل اصلی را شناسایی کنیم. ممکن است من بگویم اصلی‌ترین مسئله کشور، آب است و شما بگویید، مهم‌ترین مسئله این است که به جوانان کشور بی‌‌اعتنایی می‌شود، یا کسی بگوید مهم‌ترین مسئله این است که زنان به حقوق‌شان نمی‌رسند. اشکالی ندارد همه مسائل اصلی را روی میز بگذاریم و بحث کنیم و روی مواردی توافق کنیم که در سرنوشت کشور تأثیر تعیین‌کننده دارند و بعد، بر سر راهکارهای حل مسائل و نحوه مشارکت در حل‌شان نیز توافق کنیم. اگر مسائل را روی میز بگذاریم، در نهایت به بیست، سی مسئله می‌رسیم که می‌توانیم بگوییم مسائل اصلی ایران هستند. ایران واقعا فرصت‌های بی‌نظیری دارد که می‌تواند همه مسائل را حل کند. من شناخت دقیق و خوبی از فرصت‌ها و توانمندی‌های کشور دارم. کشور زمانی نمی‌تواند مشکلاتش را حل کند که مسائل کشور به یکسری مسائل سیاسی و اجتماعی گره بخورد. مثلا مسئله ارز را نمی‌توان حل کرد چون ‌عده‌ای می‌خواهند ارز به یک بحران تبدیل شود تا بگویند دیدید دولت نتوانست و نکرد؟ واقعا به این قضیه دامن می‌زنند. یا فرض کنید در مورد مسئله آب، عده‌ای می‌خواهند بگویند این دولت نمی‌تواند کاری انجام دهد یا آب مسئله اصلی نیست. لذا هرکس براساس دیدگاه خودش کشور را با مسائل پیچیده‌ای مواجه می‌داند. حداقل تحلیل کنونی من این است که مسائل پیش‌رو قابل‌حل است و راهکارهایش تکنیکی نیست. زمانی می‌گویند مسئله اصلی آب است و باید از خلیج‌فارس آب را شیرین کرد اما این کار را نمی‌کنید. یا راهکار مسئله ارز این است که از خارج دلار بیاورید و عرضه کنید که نمی‌کنید. اینها راهکارهای تکنیکی است که وجود دارد اما اکنون راهکارهای تکنیکی کارساز نیست، بلکه راهکارهای سیاسی- اجتماعی کارساز است. به همین دلیل من در سخنرانی‌هایم گفته‌ام امروز مسائل اقتصادی ایران راهکار سیاسی دارد، نه راهکار اقتصادی. دولت به‌تنهایی نمی‌تواند مسئله حامل‌های انرژی یا یارانه‌ها را حل کند. دولت وقتی می‌تواند این مسائل را حل کند که تمام ارکانِ حکومت از آن حمایت کنند.

البته دولت هم خیلی جسارت ندارد و خیلی زود از سیاست‌هایش عقب‌نشینی می‌کند.

این بحث دیگری است. مشکل، انباشتِ مسائل است. در ١٠ سال گذشته، ‌در پنج سال اولش رکود تورمی در کشور حاکم بود؛ یعنی رشد منفیِ هفت‌درصد، تورم بیش از ٤٠‌درصد و اشتغال‌زایی در حد صفر بود. برقراری ارتباط با دنیا و منابع خارجی تقریبا در حد صفر بود. در پنج سال دوم کف رشد اقتصادی ٤، ٥ و حتی ١٢ درصد شد و اشتغال‌زایی به رقم ٧٠٠، ٨٠٠  هزار شغل در سال رسید. تورم نیز ٧، ٨، ٩ درصد یا درنهایت ١٠ درصد است. اما الان عده‌ای درباره اقتصاد به گونه‌ای حرف می‌زنند که انگار وضعیت اقتصاد کشور در پنج سال اخیر بدتر شده است.

شاید به این دلیل که این فقر ریشه‌دار شده است و طبقه متوسط مدام به پایین‌تر سقوط می‌کند.

راهکار این مسئله در جامعه است. وقتی می‌گویید وضعیت اقتصاد بد است، یعنی ریلی که برای اقتصاد کشور درست کرده‌اید، درست نیست و باید مسیر اقتصاد کشور تغییر کند. من می‌گویم وقتی همه شاخص‌های اقتصاد کشور درست است، نباید ریل را عوض کرد. بله ممکن است به‌دلایلی نتوانیم وضعیت معیشت طبقات ضعیف جامعه را که به‌شدت آسیب دیده، بهبود ببخشیم. البته بهبود همیشه تدریجی است، تخریب است که آنی است. یک ساختمان مثل پلاسکو در عرض چند ساعت فرو می‌ریزد. اما می‌بینید هنوز بعد از دو سال طراحی ساختمان جدید هم انجام نشده و بعد ساخت دوباره‌اش ببینید چقدر زمانبر است.

درست است که می‌گویید راهکار مسائل اقتصادی کشور سیاسی است، اما آیا به‌جز محدودکردن نفعِ نهادهای نظامی در اقتصاد راهکار دیگری وجود دارد؟

وقتی می‌گوییم نظامی‌ها در اقتصاد فعال‌اند باید مشخص کنیم کجای اقتصاد هستند که برای اقتصاد و بخش خصوصی مضر است. از نظر من جایی که نهاد نظامی حضور داشته باشد و مخل کار بخش خصوصی باشد، حتما مضر است و باید جلوی این کار گرفته شود. فرمان اخیر مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه شرکت‌های غیرمرتبط واگذار شوند، باید اجرا شود و اتفاقا روزنامه‌ها نباید این دستور رهبر انقلاب را رها کنند.

اما مکران به وزارت دفاع واگذار شده است.

مکران در این دولت واگذار نشده است. در سال ٩١ ستادی تشکیل شد و قرار بود نیروی دریایی در دریای عمان مستقر شود. طرح تفکیک در شورای امنیت ملی صورت گرفت که نیروی دریایی سپاه و ارتش در کجا  مستقر شوند. قرار بود زمینه‌سازی شود که نیروی دریایی در دریای عمان مستقر شود که گفتند ستادی باشد و دولت هم کمک کند. بعد عده‌ای دیدند گنجینه‌ای به‌نام سواحل مکران وجود دارد که کشور آن را فراموش کرده و نقطه محروم ایران شده است. ما که آمدیم، فکر کردیم چه‌کار کنیم که مکران به محور توسعه کشور تبدیل شود. هنوز هم آن ستاد را تغییر نداده‌ایم. در سخنرانی‌ام در همایش توسعه سواحل مکران هم گفتم سازمانی را پیش‌بینی کرده‌ایم به‌نام «سازمان عمران سواحل مکران» که اساس‌نامه‌اش در حال تصویب است و محوریت کار به‌دست این سازمان خواهد بود، الان هم غیرنظامی‌ها در آن کار می‌کنند.

اما ما به سرمایه‌گذار خارجی نیاز داریم و وزارت دفاع در لیست تحریم‌هاست و امکان مراودات بین‌المللی ندارد.

امیر حاتمی، وزیر دفاع در همان همایش توسعه سواحل مکران گفت اجازه دهید من قبل از شما صحبت نکنم که احساس نکنند ما می‌خواهیم اینجا را دست بگیریم. یعنی خودشان هم این احتیاط و توجه را دارند. بنابراین سازمانی که بناست تأسیس شود، غیرنظامی است و توسط سازمان برنامه و بودجه ایجاد می‌شود. اما گاهی ما به‌عنوان دولت از نظامی‌ها می‌خواهیم وارد شوند. مثلا در زلزله کرمانشاه دولت از نظامی‌ها خواست که کانکس بسازند.

در بندر شهیدرجایی چطور؟

در برخی موارد به‌عنوان پیمانکار می‌آیند و ما می‌توانیم کار را واگذار کنیم یا نکنیم، این دیگر دست دولت است. به‌نظر شما قرارگاه خاتم‌الانبیا با قدرت نظامی‌اش می‌آید بندر شهیدرجایی را می‌گیرد و می‌سازد؟

این‌طور به‌نظر می‌آید.

نه خیر، واقعا این‌طور نیست.

دولت یک کشتی خرید، اما رئیس قرارگاه خاتم‌الانبیا در مصاحبه‌ای از این خرید انتقاد کرد.

خب پشت این انتقاد استدلالی هم داشتند. «صدرا» به‌عنوان مهم‌ترین و بزرگ‌ترین شرکت کشتی‌سازی کشور در مقطعی به قرارگاه واگذار شده و آنها می‌گویند ما می‌توانیم کشتی بسازیم، چرا از خارج می‌خرید؟

مسئله همان واگذاری صدرا به قرارگاه خاتم است، اساسا چرا باید این واگذاری انجام می‌شد؟

بالاخره انجام شده است.

الان کاری نمی‌شود کرد؟

دستور رهبر معظم انقلاب در این راستاست که این‌گونه شرکت‌ها باید واگذار شوند.

به‌نظرتان واگذار خواهند کرد؟

بله، در این دولت به شخصی در بخش خصوصی واگذار کرده بودند که نتوانست آنجا را فعال کند و دولت خودش از قرارگاه خواست که دوباره مسئولیت را بر عهده بگیرد.

در مورد فاز ٣ بندر شهیدرجایی گویا مناقصه‌ای برگزار شد، اما پاکت باز نشد.

در جریان نیستم. وزارت راهی که ما می‌شناسیم این کار را نمی‌کند و به این راحتی زیر بار نمی‌رود که پروژه را این‌گونه واگذار کند، مگر اینکه واقعا احساس کند کس دیگری نیست.

بودجه سال ٩٧ تقریبا از سوی مجلس مثله شد، با این بودجه می‌توانید به تعهداتی که دادید عمل کنید؟

آقای نوبخت گزارشی از تغییرات مجلس را به دولت داد. در مورد بخش‌هایی که شاکله بودجه را به‌هم بزند یا در اجرا برای دولت مشکل ایجاد کند و بار مالی برای کشور داشته باشد که قادر به تأمینش نباشیم، در دولت بحث کرده‌ایم. شورای نگهبان همیشه این حساسیت را داشته که قوانین دائمی کشور در زمینه بودجه تغییر نکند. قرار شد نامه‌ای به شورای نگهبان بنویسیم تا به مواردی از این‌دست رسیدگی شود.

با حذف افزایش قیمت بنزین، تکلیف یک میلیون شغل چه خواهد شد؟

این را آقای نوبخت گفته، از خودشان بپرسید!

در مصاحبه‌تان با «شرق» که در سالنامه سال ٩٥  چاپ شد، گفتید قرار است شما بعد از فوت آقای هاشمی، رابط رهبری و اصلاح‌طلبان باشید. اما یک‌ماه قبل در مصاحبه با روزنامه «فایننشیال‌تایمز» گفتید در این یک سال فرصتی به شما داده نشده است. اگر قرار باشد شما رابط باشید و فرصتی فراهم نشود، که اصلاح‌طلبان متضرر خواهند شد.

تعریف رابط را برایتان توضیح می‌دهم. با جمعی از سران اصلاحات جلسه‌ای داشتیم که به من گفتند با مقام معظم رهبری ملاقات کنید. من خدمت ایشان رسیدم و گفتم اصلاح‌طلبان از سال ٨٨ با مشکلاتی روبه‌رو شدند، اما هرگز خودشان را از بدنه نظام جدا فرض نکرده‌اند و چون ارتباطی با دولت قبل و جناب‌عالی وجود نداشت این مسائل را به آقای هاشمی می‌گفتند تا به جناب‌عالی منتقل شود. الان احساس می‌شود این ارتباط به‌طورجدی قطع شده و آنها می‌خواهند مطالبی را از طریق کسی که مورد قبول جناب‌عالی باشد، منتقل کنند. ایشان گفتند چه کسی بهتر از شما! شما از آنها هستید و من هم به شما اعتماد دارم. راه کسی بسته نشده است، هرکسی از جریان اصلاحات می‌تواند گفت‌وگو کند. از آن تاریخ به بعد هم اگر مسئله‌ای پیش آمده که لازم بوده خدمت ایشان بروم یا گاهی جلسه‌ای بوده، کنارشان نشسته‌ام و منتقل کرده‌ام. یا به آقای حجازی رئیس دفتر ایشان گفته‌ام و ایشان هم منتقل کرده‌اند. ارتباطات ما کامل است، گرچه فرصتی دست نداده تا مانند دفعه پیش یک‌ساعتی بنشینیم و درباره برخی مسائل گفت‌وگو و استدلال کنیم و ایشان نظرات خود را بفرمایند، که آن هم ان‌شاءالله انجام خواهد شد.

شما در آن مصاحبه گفتید که در انتخابات تند رفته‌اید.

به فایننشیال تایمز با شوخی و مزاح گفتم (با خنده) من که اتفاقا‌ در انتخابات از همه ملایم‌تر بودم! برای ارتباط با رهبر معظم انقلاب هیچ مشکلی ندارم و به‌زودی خدمت ایشان خواهم رسید. امیدوارم جریان اصلاح‌طلب در سال ٩٧ بتواند از تمام مشکلاتی که با آن مواجه است، عبور کند و این‌دست مسائل نیز حل شود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.