میدانیم در حال حاضر شرایط کشور شرایط مناسبی نیست. مهمترین دغدغه تمامی اصلاحطلبان، اصولگرایان و مستقلین که انقلاب و اصل نظام را قبول دارند و به منافع کشور و ملت میاندیشند، باید حفظ منافع ملی و تلاش برای جلوگیری از لطمه و ضربه خوردن به منافع کشور باشد. به نظر من در حال حاضر هیچ طیفی، از جمله اصلاحطلبان نباید خواستههای جناحی خود را مطرح کنند.
به گزارش جماران؛ روزنامه اعتماد نوشت: «اصلاحطلبان، اصولگرایان و همه کسانی که اصل نظام را قبول دارند باید به فکر منافع ملی باشند.» بهزاد نبوی با بیان این مطلب، اظهار امیدواری میکند که از درون این رویکرد به گفتوگوی ملی برسیم؛ گفتوگویی که لزوما آشکار و رسانهای نیست. نبوی امیدوار است که آنچه در ماههای اخیر گذشت، طیفهای مختلف سیاسی را به فکر وادارد و به خود آورد تا در عین حفظ موجودیت خود در پی کشف مشترکاتشان بربیایند و به گفتوگو بنشینند. او همچنین از مواضع اصلاحطلبان در جریان ناآرامیهای اخیر دفاع کرده و منتقدان این طیف را به سه گروه «تندروهای داخلی»، «ضدانقلاب» و «براندازان در هدف و اصلاحطلبان در روش» تقسیم میکند. همه اینها را میگوید که تا دست آخر نتیجه بگیرد که مردم از اصلاحطلبی نبریدهاند و اعتراضات هرچقدر هم که عمیق باشد چارهای غیر از راهحلهای اصلاحطلبانه ندارند.
به نظر شما مهمترین و صحیحترین کنش اصلاحطلبان چه چیزی باید باشد؟
اگر اصلاحطلبی را در معنای سیاسی آن حرکتی قانونی، مسالمتآمیز و تدریجی در جهت تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب بدانیم، اینکه در حال حاضر ما باید چه کاری انجام دهیم، استراتژی یا راهبرد فعلی اصلاحطلبان را مشخص خواهد کرد. میدانیم در حال حاضر شرایط کشور شرایط مناسبی نیست. مهمترین دغدغه تمامی اصلاحطلبان، اصولگرایان و مستقلین که انقلاب و اصل نظام را قبول دارند و به منافع کشور و ملت میاندیشند، باید حفظ منافع ملی و تلاش برای جلوگیری از لطمه و ضربه خوردن به منافع کشور باشد. به نظر من در حال حاضر هیچ طیفی، از جمله اصلاحطلبان نباید خواستههای جناحی خود را مطرح کنند. امروز باید همه خواستهها ملی و در جهت حل مشکلات و بحرانهای کشور و ملت باشد.
تعریف منافع ملی از دید افراد و گروههای مختلف سیاسی متفاوت است. بدین معنا که- مثلا- شما میتوانید خواستار تغییر قانون اساسی باشید با هدف حفظ منافع ملی یا میتوانید خواستار بسط نظارت استصوابی باشید آن هم با هدف حفظ منافع ملی. این منافع ملی که مد نظر شماست، دارای چه ویژگیهایی است؟
منافع ملی مدنظر من از درون یک گفتوگوی ملی بیرون میآید. به دلیل اینکه مشکلی را که شما میگویید پیش نیاید، باید طیفهای مختلف فکری و سیاسی که به سرنوشت کشور و ملت اهمیت میدهند و قبول دارند که کشور و ملت وضعیت مناسبی ندارند، با یکدیگر به گفتوگو بنشینند و بر سر همین موضوع هم تفاهم کنند که مشکلات کشور و راهحل آنها چیست. با مشخص کردن مشکلات کشور و راهحلهای آنها، منافع ملی هم تبیین میشود. ممکن است مفهوم حفظ منافع ملی برای بعضی طیفها، حذف یک یا چند طیف از عرصه سیاسی کشور باشد، ولی من معتقدم با توجه به شرایط کشور تعریف منافع ملی هم باید از درون یک گفتوگوی ملی بیرون بیاید. گفتوگوی ملی، یعنی گفتوگوی همه طیفهایی که معتقد به انقلاب و اصل نظام هستند و به وجود مشکلات در کشور اذعان دارند و معتقدند که برای حل این مشکلات باید همه با هم دست به دست یکدیگر بدهند تا این مشکلات حل شوند. مفهوم این حرف من این نیست که طیفها و تفکرات مختلف، موجودیت و ماهیت خودشان را از دست بدهند، بلکه باید با حفظ موجودیت، ماهیت و دیدگاههای خاص خود، مشترکات شان را بیابند. ببینند آیا برای حل مشکلات کشور و ملت، مشترکاتی بین آنها میتواند ایجاد شود یا خیر؟ اگر انجام شد، آن مشترکات بخشی از منافع ملی خواهد بود و باید به خاطر آن تلاش کرد.
از زمانی که بحث آشتی ملی مطرح شد در عمل اتفاقی نیفتاده است. پالس جدی و قابل اعتنایی از جناح مقابل نیامده و از این سو دایما موضوعاتی مانند صلح دوفاکتو یا گفتوگوی ملی را مطرح میفرمایید، هرچه وجود دارد از این سمت است. ظاهرا در آن سمت خودشان را بینیاز از این گفتوگو میدانند.
حوادث یکی، دو ماه اخیر و همچنین مشکلات موجود در کشور، شاید همه طیفها را به فکر وادار کند. حداقل فکر میکنم که همه طیفها در وجود مشکلات خیلی مهم در اقتصاد کشور هم نظر باشند و اگر رویدادهای یکی، دو ماه اخیر را ناشی از مشکلات اقتصادی بدانند، ممکن است این موضوع باعث هماندیشی شود. این اتفاق نیفتد، به هر حال ما باید حرف خودمان را بزنیم و پیشنهادهای خودمان را مطرح کنیم. امیدوارم همه متوجه وخامت اوضاع بشوند و توجه کنند که حل مشکلات موجود بسیار بااهمیتتر از منافع گروهی و جناحی است. اگر همه میانهروها و اعتدالگرایان اعم از اصولگرا، مستقل و اصلاحطلب باید مشکلات را مطرح کرده و ایجاد آنها را ناشی از عملکرد طیفهای دیگر ندانند که خود این موضوع موجب اختلاف جدید نشود. به عنوان مثال مشکلات را ناشی از عملکرد دولت یا قوه قضاییه یا شورای نگهبان یا فلان نهاد ندانند، بلکه تلاش کنند همه طیفها وجود مشکلات را قبول کرده و برای راهحلها به نتیجه مشترک برسند. چنان که این اتفاق نیفتد، احتمال تکرار ناآرامیهای اخیر وجود دارد که قطعا به نفع کشور و ملت نیست. به همین دلیل در ناآرامیهای اخیر، اصلاحطلبان و دهها میلیون مردم معترض به وضع موجود، با معترضان همدردی کردند، اما همراهی نکردند.
به نظر شما آیا رییسجمهور، با توجه به جایگاه حقوقیاش، میتواند مبدع گفتوگوی ملی باشد؟ آیا چنین خواستهای را میتوانیم از ایشان داشته باشیم؟
رییسجمهور حتما از همه طیفهای دیگر و شخصیتهای طیفهای آنها موثرتر میتواند، این کار را انجام دهد. اینکه تا چه اندازه موفق شود، نمیدانم. چون این گفتوگوها شبیه میزگرد رادیو و تلویزیونی نیست. گفتوگوی ملی با مناظره و میز گرد تلویزیونی متفاوت است. گفتوگوی ملی ممکن است که ماهها در پشت درهای بسته انجام گیرد و حتی لازم هم نباشد که بگویند گفتوگویی انجام شد. من نمیدانم، شاید آقای رییسجمهور در حال حاضر مشغول انجام این کار هستند. علیالقاعده ایشان خیلی بهتر از همه میتوانند این کار را انجام دهند. البته شخصیتهای دیگری هم، خصوصا در میان اصولگرایان و مستقلین میانهرو که حساسیت تندروها نسبت به آنان کمتر است، میتوانند کمک کنند و در سامان دادن گفتوگوی ملی موثر باشند. در مجموع نیروهای معتدل و میانهرو، که در تشخیص بخش مهمی از مشکلات کشور، با یکدیگر همفکر و همنظر هستند، میتوانند به صورت فردی، جمعی، با واسطه یا بدون واسطه زمینههای گفتوگوی ملی را فراهم کنند. در این زمینه بوق و کرنا هم لازم نیست.
میتواند به صورت غیررسانهای انجام شود؟
رسانهای و علنی شدن این مسائل، مانع پیشرفت این گفتوگوها خواهد شد.
مشابه این نوع گفتوگوها را در سالهایی که سیاستورزی کردهاید، در مجلس یا دولت در خاطر دارید؟
بله، به خاطر دارم که در دهه ٨٠ این نوع گفتوگوها وجود داشته است. اصلاحطلبان با بعضی از اصولگرایان، ارتباط داشتند. در ارتباط با فعالیت مجدد خانه احزاب من با دوستان اصولگرا جلساتی داشتهام. دوستان دیگر که با دوستان اصولگرا دیدار و گفتوگوهایی را داشتهاند. مرحوم عسگر اولادی با آقای رضا خاتمی نامههایی را با یکدیگر رد و بدل کردند. البته نمیدانم کارشان به گفتوگو انجامید یا خیر. من با مرحوم عسگراولادی گفتوگوهایی داشتهام. البته اولا این گفتوگوها مستمر و مداوم نبودند. بلکه به صورت مقطعی و موردی بود. ثانیا مسائل و مشکلات کشور، به بزرگی مسائل و مشکلات امروز نبود. شاید هیچ کسی اهمیت و ضرورت گفتوگو را مانند امروز درک نمیکرد.
در بین صحبتهای خودتان به اتفاقاتی که در یکی، دو ماه اخیر پیش آمده اشاره کردید، اتفاقا بیشترین هجمه به اصلاحطلبان در همین یکی، دو ماه وارد شد. اصلاحطلبان در کدام قسمت این معادله بودند که مورد نقد و تخریب قرار گرفتند. دلیل آن چه چیزی بود؟
سه طیف یا گروه، علیه اصلاحطلبان موضع گرفتند، یا از موضعگیری علیه اصلاحطلبان بهرهمند شدند. تندروهای داخلی بیشتر سعی کردند که بهرهبرداری کنند. برخی دوستان داخلی خود ما هم فکر میکردند به جای همدردی باید با این حرکتها همراهی کنیم. برخورد عاقلانه اصلاحطلبان این بود که به هیچوجه با این حرکتها همراهی نکردند. حرکتهای غیرقانونی و تخریبی را هم محکوم کردند و از خواستههای بحق دفاع کردند. طیف دیگری که علیه اصلاحطلبان موضع گرفتند، «براندازان در هدف و اصلاحطلبان در روش» بودند که به شکل گسترده در صفوف اصلاحطلبان جای دارند. آنها از عدم همراهی اصلاحطلبان با اعتراضات که بسیار عاقلانه بود، خیلی برآشفته شدند. اما به هر حال این کار سبب شد که آنها هم وارد همراهی نشوند. دسته سوم هم ضد انقلاب و براندازان خارج نشین بودند که اصلاحطلبان را مانع اصلی در جهت تحقق اهدافشان میدانند. احتمالا باید بدانید که مسعود رجوی اولین کسی بود که بعد از جنبش دوم خرداد اصلاحطلبان را با طرح «فتنه خاتمی» فتنهگر نامید.
مخالفان و منتقدان شما میگویند که در سال ٨٨ با حضور در خیابان و پیگیری مطالبات، مخالفتی نداشتهاید. ولی چرا الان با حضور عدهای دیگر در خیابان برای پیگیری مطالباتشان مخالفت میکنید؟ آیا این موضعگیری، یک بام و دو هوا نیست؟
پاسخ به این سوال شما قدری دشوار است. من با آن نحوه حضور در سال ٨٨ هم مخالف بودم. مطلع هستید که من بیست و سوم خرداد ٨٨ بازداشت، بیست و چهارم آزاد و بالاخره بیست و پنجم مجددا بازداشت شدم. من هم در راهپیمایی بیست و پنجم خرداد حضور پیدا کردم. حدود یک ربع الی ٢٠ دقیقه در این راهپیمایی حضور داشتم. همین اتهام اخلال در نظم ترافیک هم به دلیل همان یک ربع حضور در راهپیمایی سکوت بود که به من وارد شد؛ لذا من اصلا در شکلگیری آن حرکات و تجمعات نقشی نداشتم. تقریبا میشود گفت که هیچ کدام از اصلاحطلبان نقش نداشتند. آقای مهندس موسوی هم که در روز بیست و پنج خرداد درخواست راهپیمایی داد، وقتی که وزارت کشور مخالفت کرد، راهپیمایی را پیگیری نکرد. راهپیمایی واقعا خودجوش بود. آیا این را قبول دارید؟ فکر نمیکنم هیچ کسی بتواند اصلاحطلبان را متهم کند و اینقدر قدرت برای آنها قائل شود که دو الی سه میلیون نفر را در تهران بتوانند به میدان بیاورند. بنابراین آنچه اتفاق افتاد در اختیار و در کنترل اصلاحطلبان و مهندس موسوی نبود. من به مدت یک ربع الی بیست دقیقه در راهپیمایی شرکت کردم. واقعا مدنیترین اعتراضی بود که من در عمر خود دیده بودم. مردم حتی شعار هم نمیدادند. فقط در اعتراض به یک موضوع، راه میرفتند. اگر الان اصلاحطلبان از حق اعتراض مردم حمایت نمیکردند یک بام و دو هوا میشد. الان هم از حق اعتراض حمایت میکنند. آن موقع هم از حق اعتراض حمایت میکردند. بدون دعوت اینها و بدون دعوت مهندس موسوی، مردم با جمعیت دو الی سه میلیون به خیابانها آمدند و راهپیمایی سکوت کردند. چرا باید به آنها اعتراض کنیم؟ در ارتباط با موارد بعدی، تا آنجا که اطلاع دارم درخواست اصلاحطلبان و مهندس موسوی باز هم نبود. به جز بیست و پنج بهمن ٨٩ بود و وقتی که موافقت نکردند، مهندس موسوی سکوت کرد. آن راهپیمایی هم مسالمت آمیز نبود و به خشونت کشیده شد. چون برخورد طرف مقابل هم تند بود.
در ٩٦ همراهی نداریم. ولی در ٨٨ تا حدی و به صورت دستکم، همراهی هم داریم.
همراهی به دلیل اینکه اولا اعتراض مدنی، مسالمتآمیز و قانونی است. خلاف نیست و در ثانی تخریب و حرکتهای خشونتآمیز و حرکتهایی که اصل نظام و انقلاب را زیر سوال ببرد، اصلا در آنها مشاهده نمیشود.
یعنی کسانی که تخریب میکنند از شما نبودند؟
بله. همان روز اول که من را به زندان اوین میبردند، در بلوار بیست و چهار متری سعادتآباد که پرندهای پر نمیزد، مشاهده کردم که سطلهای زباله در حال سوختن بودند. معلوم بود که این کار معترضین نبود. کسانی این کارها را انجام میدادند تا به نام معترضین تمام کنند. بعد هم فهمیدیم که واقعا همین طور بوده است. چون هدف ضربه زدن به اصلاحطلبان بوده است، میخواستند همه اینها را به حساب اصلاحطلبان بگذارند. نکته دیگر اینکه تجربه ٨٨ برای ما مفید است. آدم دو بار از یک سوراخ گزیده نمیشود. تجربه ٨٨ مفید است اینکه آدم بداند میشود این بهرهبرداریها و سوءاستفادهها حتی از یک حرکت مسالمتآمیز اعتراضی انجام بشود. نکته سوم، یک خاطره است. در زندان و حدود یک ماه بعد از انتخابات من را برای بازجویی بردند. یک سوال مکتوب روبهروی من قرار دادند. « شورای نگهبان نتایج انتخابات را تایید کرده است، نظر شما چیست؟» پاسخ مکتوب دادم: «با وجود اعتراضی که به نتایج انتخابات دارم، با توجه به اینکه شورای نگهبان عالیترین مرجع رسیدگی و تصمیمگیری در مورد انتخابات است، به نظر آن شورا تمکین میکنم. » نه اینکه آن را قبول دارم، بلکه تمکین میکنم. بعد از این ماجرا، یک الی دو نفر از بازجویانی که از من بازجویی کردند، به من گفتند که راهحلی را برای مشکلات موجود پیدا کنم. راهحلی که برد برد باشد. هیچ یک از طرفین احساس باخت نکنند. من در جهت همان پاسخی که به آن سوال داده بودم، پیشنهاد مکتوبی به آنها دادم که خوب است، رهبری خیلی جدی و محکم از مجلس بخواهد قانون انتخابات را بررسی کند و مشکلاتی که آزادی انتخابات را مخدوش و محدود میکند، برطرف کنند و با یک رویکرد مثبت مشکل نظارت استصوابی را حل کند. در مقابل آقایان موسوی، خاتمی و کروبی و سایر معترضین اعلام کنند؛ ضمن اینکه به نتایج انتخابات اعتراض دارند، اما با توجه به تایید نتایج انتخابات از سوی شورای نگهبان، به نتایج تمکین میکنند. مساله انتخابات جمع بشود و تغییرات جدی در جهت دموکراتیک شدن و بهتر کردن قانون انتخابات صورت بپذیرد. این پیشنهاد را ارایه دادم و در ابتدا هم خیلی مورد استقبال قرار گرفت، اما ظاهرا از طرف مقامات بالا استقبال نشد. کلا این نظر من در مورد چگونگی خاتمه دادن به اعتراضات سال ٨٨ بود.
آیا دراعتراضات دی ماه امسال، شما قائل هستید به اینکه بخشی از بدنه اصلاحات به سمت اپوزیسیون ریزش داشته و بعضی جریانهای اصلاحطلبی ناامید شدهاند؟
در حال حاضر نمیتوانم راجع به این موضوع قضاوتی داشته باشم. در اعتراضات اخیر، آمارهای رسمی میگویند که در ٨٠ شهرستان معترضین اعتراض کردهاند، جمع کل جمعیت در این ٦٠ الی ٨٠ شهرستان ١١٠ الی ١١٥ هزار نفر بوده است. البته ممکن است که این اعداد کمی جابهجا شده باشند. مثلا پانصد هزار نفر باشند، اما کسی مدعی نیست که تعداد آنها چند ده میلیون نفر بوده است. کسی اینها را به عنوان تظاهرات میلیونی مردم نمیداند. گزارشهای تصویری هم این آمار را تایید میکند. با توجه به این توضیحات نمیتوان ریزش در بدنه اصلاحات را خیلی جدی تلقی کرد.
به هر حال خودتان اهل این کار هستید و انقلاب کردهاید. حساب و کتاب دستتان است.
بله، مسلما این اعتراضات میلیونی نبوده و پراکنده و جمعا کمتر از ٢٠٠ هزار نفر بوده است، ولی آیا معترضین به وضع موجود همین تعداد هستند؟ من معتقدم که شاید تعداد آنان چند ده میلیون هستند. نظرسنجیها هم احتمالا همین را نشان میدهد. در همدردی با معترضین هم معتدلین و میانهروها را میتوان یافت و هم تندروها را؛ البته هر دسته با انگیزه و دیدگاههای خود با معترضین همدردی میکنند. به هر حال اینکه دهها میلیون با این اعتراضات همراهی نکردهاند، میتواند پاسخ سوال شما را منفی کند.
البته نمیتوان به طور قطع پاسخ داد آیا این کسانی که در این ماجرا، سکوت یا حداکثر همدردی کردهاند، از اصلاحطلبان بریدهاند؟ و آیا اگر از اصلاحطلبان بریدهاند، از اصلاحطلبی هم بریدهاند؟ آیا دیگر بعد از این پای صندوقهای رای نخواهند رفت؟ ضمن اینکه معتقدم خصوصا دو طیف در جهت ناامید کردن مردم به صندوقهای رای، دست به دست هم دادهاند. اول تندروهای طرفدار حاکمیت، دیگری اپوزیسیون ضد انقلاب خارج از کشور که از نظر فکری پیوندهایی هم در داخل کشور ممکن است داشته باشد. انتخابات برای هر دو طیف، سم مهلک است زیرا دسته اول در صورت حضور گسترده مردم در انتخابات رای نمیآورند. برای دسته دوم هم انتخابات مانع بزرگی در جهت براندازی است. بیدلیل نبود همان طور که پیشتر گفتم مسعود رجوی پس از خرداد سال ٧٦، جنبش اصلاحی را «فتنه خاتمی» نامید. لذا فضای مجازی و حملاتی که به اصلاحطلبان از جانب آن طیفها صورت گرفته و میگیرد و در پاسخهای قبلی عنوان کردم، عرصه را خصوصا بر جوانان اصلاحطلب تنگ کرده است. آنان احساس میکنند که از همه طرف مورد تهاجم هستند و اصلاحطلبی در حال از بین رفتن و نابود شدن است. اما اگر کمی عمیقتر نگاه کنیم، شاید اینگونه نباشد. کسانی که با اعتراضات همراهی نمیکنند، به چه دلیل همراهی نمیکنند، در حالی که خودشان هم معترض هستند؟ هر گروه هم به گوشهای معترضند. حتی تندروهای طرفدار نظام که در مشهد ماجرا را شروع کردند، به دولت معترض بودند. چرا آمدن به خیابان را ادامه ندادند؟ چون متوجه شدند که ممکن است کسان دیگری از آن شرایط بهرهبرداری کنند. حامیان اصلاحطلبان هم متوجه شدند که نتیجه این کار به کجا منتهی خواهد شد. تصور میکنم اگر احساس میکردند که نتیجهبخش است، باید در اعتراضات شرکت میکردند. اگر شرکت نکردند، شاید به راهحلهای اصلاحطلبانه که از مهمترین آن امید به صندوقهای رای است، نا امید نشدهاند، حتی اگر از درون صندوق رای، تحولات و تغییرات خیلی کوچکی حاصل شود. به خاطر دارید که بعد از دوم خرداد ٧٦ همین اتفاق افتاد. در آن زمان هم سعی شد که مردم ناامید شوند و دورهای هم عملا مردم با صندوقهای رای قهر کردند. نتیجه آن انتخابات دور دوم شورای شهر شد. ولی به نظر میرسد که مردم امروز هوشیارتر و آگاهتر شدهاند. امیدوارم که رویدادهای دی ماه سبب نشود مردم از راهحلهای اصلاحطلبانه ناامید نشوند. مردم باید راهحلهای اصلاحطلبانه را در مقابل راهحلهای براندازانه و دخالت خارجی بگذارند. اگر آن دو را با توجه به نمونهها و شواهد زیادی که در اطراف خودشان میبینند، نفی کنند. هرچقدر هم معترض باشند باز هم باید به سراغ اصلاحطلبی و راهحلهای اصلاحطلبانه رفت.
اگر مردم از صندوق نا امید بشوند، چه اتفاقی میافتد؟ چه پیامدی دارد؟ آیا اتفاقات گذشته تکرار میشود؟
اگر قرار بود که نتیجه مخرب گرفته شود، علیالقاعده باید در همین ماجرا و اعتراضات اخیر گرفته میشد، مگر اینکه استعداد نظام به گونهای باشد همین مردمی را که معترض بودند ولی با اعتراضات خیابانی همراهی نکردند به سمت همراهی بکشانند. یعنی همان گفته مرحوم بازرگان، که انقلاب ما دو رهبر داشت یکی امام و دیگری شاه بود. یعنی اگر نظام ما نقش نظام گذشته را ایفا کند که انشاءالله چنین کاری نخواهد کرد، ممکن است با وجود تمام توصیههایی که میانهروها و اصلاحطلبان میکنند، دوباره مردم به دنبال انقلاب بروند. البته مشخص نیست که آن حرکت فرجامی داشته باشد زیرا که امروز سال ٥٧ نیست. فرجام آن حرکتها را در جاهای دیگر مشاهده میکنیم. اینکه اگر موفق هم بشود، چه خواهد شد معلوم نیست. اگر موفق نشود، خونریزی، کشت و کشتار سوریه و یمن خواهد بود. موفق هم بشود، لیبی یا در بهترین شکل آن، تونس خواهد بود.
آیا شما هم معتقد هستید که سرنوشت نظام، وابسته به سرنوشت دولت حسن روحانی است؟
من نمیدانم این سوالی را که از من میپرسید، آیا تحلیلی است که در جایی آن را مطالعه کردهاید یا اینکه یک سوال مقدر است.
آقای حجاریان میگوید عبور از روحانی بهشدت و به سرعت منجر به عبور از رهبری و نظام میشود. اینگونه نیست که تصور کنید اگر از آقای روحانی عبور کردید، پشت سر ایشان هم خالی خواهد بود. ذیل این موضوع نظر خود را بفرمایید.
من این صحبت را به شکل دیگری در یک مصاحبه دیگر عنوان کردم. که منتشر شده یا قرار است که منتشر شود. عنوان کردهام آنهایی که در حوادث اخیر به دنبال سقوط روحانی یا حداقل ناکامی برجام بودند، احتمالا تصور میکنند که با توجه به اینکه سه الی سه سال و نیم بیشتر از عمر دولت روحانی باقی نمانده است؛ خوب است در کارهای او کارشکنی میکنیم که هیچ نتیجهای نگیرد. مهمترین کار روحانی برجام است. کاری کنیم که از برجام هیچ نتیجه مثبتی نگیرد. بعد از سه سال که رفت، مشکلات را خودمان حل میکنیم. من دو مطلب را در این زمینه عنوان کردهام. اول اینکه معلوم نیست این سه سال و نیم برای کشوری که دچار مشکلات جدی است، فرصت کمی باشد، که ما سه سال و نیم آن را در برزخ نگاه داریم. مشکلات ممکن است آن قدر زیاد شوندکه نه تنها روحانی بلکه کل حاکمیت را در معرض خطر قرار دهد. ثانیا به فرض کشور سه سال و نیم دوام آورد. روحانی هم در این سه سال و نیم هیچ کاری در جهت حل مشکلات و معضلات کشور نتوانست انجام دهد، مشکلات و معضلات اقتصادی جز با سرمایهگذاری خارجی قابل حل نخواهد بود. حال اگر دولت معتدل و میانهرو روحانی نتواند سرمایه خارجی را به کشور جلب کند، به طریق اولی دولتهای تندرو و رادیکال در این کار ناموفقتر خواهند بود، مگر اینکه دست از تندرویها بردارند که ممکن است دیر شده باشد؛ ضمن اینکه طرفهای مقابل هم به راحتی این تغییر مواضع را نمیتوانند بپذیرند. لذا شاید فرمایش برادر عزیزمان آقای حجاریان به واقعیت نزدیک باشد، اگر روحانی به هر دلیلی شکست بخورد، معلوم نیست که آلترناتیو او بتواند توفیقی به دست بیاورد و کشور، ملت، نظام و انقلاب از هر مشکلی مصون بمانند.