«بنده چنین روزی را پیشبینی کرده بودم و همان زمان هم به او گفته بودم. در صداوسیما هم ضبط شده است که گفتم تو را میگیرند و در جمهوری اسلامی محاکمه خواهند کرد. برای این که به تو گفتهاند برو کلاه بیاور، کلاه را با سر آوردهای.»
به گزارش جماران، ماشاءالله شمسالواعظین در روزنامه اعتماد نوشت: «سعید مرتضوی در بیانیهای نوشته که به گذشتهاش افتخار میکند. پاسخ من به او این است که کسی باید به گذشته خود افتخار کند که از دید مردم کارنامه درخشانی داشته باشد؛ وقتی حکم آقای مرتضوی صادر شد، من افسوس خوردم. تمایل هم نداشتم که او به زندان بیفتد اما با این بیانیه معلوم شد که سعید مرتضوی به کردارش که منجر به بسیاری از ستمها بوده است، افتخار هم میکند. به کردارش نسبت به بسیاری از کسانی که تحت محاکمه قرار گرفتهاند، افتخار میکند. پرسش من از آقای مرتضوی این است که آیا یک نفر یا یک خانواده هست که از رفتار او رضایت داشته باشد؟
بازجویی عقیدتی در پرونده مطبوعات و جرمتراشی
چند نمونه از رفتارهای آقای مرتضوی که اکنون به آنها افتخار میکند را بیان میکنم. در محاکمه مربوط به روزنامه نشاط از من بازجویی میکرد و بحثهای عقیدتی مطرح میکرد. از جمله این که نظر من را در مورد قصاص میپرسید. چند مساله کلی را روی کاغذ نوشتم. نوشتهام را خواند و گفت: که اینها به درد من نمیخورد؛ حرفهای فلسفی میزنید. گفتم که جای من را که نمیتوانید بگیرید. گفت: این کاغذها باید پاره شود. من هم برگهها را پاره کردم و همان ۴ یا ۵ برگه پاره شده را در سطل زبالهای ریختم که زیر میز بازجویی بود. آقای مرتضوی به عنوان قاضی دادگاه مطبوعات از پشت میز قضاوت بلند شد و پشت میز من آمد و با پایش سطل زباله را به سمت خود کشاند و سطل را برداشته و با سرعت از اتاق بیرون رفت. من از این کار تعجب کردم. زمانی که محاکمه میشدم، به من گفت: شما به اتهام امحای اسناد دولتی محاکمه میشوید. به او گفتم: آقای مرتضوی! خودت گفتی که این به درد من نمیخورد و پاره کن. مرتضوی گفت: من برای همین تو را محاکمه میکنم. بعد از آن قضات عالیرتبه اظهار نظر کردند و این مساله را از لایحه اتهامی من خارج کردند.
شهرت تماس تلفنی مرتضوی بین روزنامهنگاران
سعید مرتضوی بدون استثنا در بازجوییها به من میگفت که دستور دارم تو را بگیرم. هم آقای مرتضوی زنده است و هم من، میتوانیم رو به رو کنیم. اسناد مربوط به دادگاه و محاکمه بنده در مورد روزنامه جامعه، نشاط، عصر آزادگان و دهها روزنامه دیگر را رو به رو کنیم. درست است که کسی افتخارش بستن مطبوعات باشد؟ صدها روزنامهنگار در اثر فشار این آقا تن به مهاجرت دادند. ما اگر بخواهیم به ریشههای پدیدههای دو دهه اخیر در ایران نگاه کنیم، در یک بخش باید به عملکرد ایشان توجه کنیم و حتی رسیدگی کنیم که از کجا این مساله آب میخورده است. از طرفی بدنام کردن کشور به این حد، کار یک نفر هم نمیتواند باشد. این چه جریانی بود که چنان وضعیتی ایجاد کرد که روزنامهنگاران یا تن به مهاجرت دادند یا شغلشان را عوض کردند یا خودسانسوری کردند. آقای سعید مرتضوی با متهمانش تماس تلفنی میگرفت. تلفن او بین روزنامهنگاران معروف بود. زنگ میزد که فلان تیتر را نباید بزنید و فلان کار را نباید بکنید.
میگفتند کلاه بیاور؛ سر میآورد
بنده چنین روزی را پیشبینی کرده بودم و همان زمان هم به او گفته بودم. در صداوسیما هم ضبط شده است که گفتم تو را میگیرند و در جمهوری اسلامی محاکمه خواهند کرد. برای این که به تو گفتهاند برو کلاه بیاور، کلاه را با سر آوردهای.
هیچگاه یادم نمیرود، در یکی از بازجوییهایم، من و او نشسته بودیم که زنگ خورد و گفتند آقای مدیر مسوول یکی از روزنامههای معروف به اتاقش میآید. به من گفت خودت را جمع و جور کن که آقای... میخواهد وارد شود. باید به متهم احترام گذاشت اما نه این که فقط در مورد برخی این را رعایت کنید. باور کنید که وقتی ... به اتاق آمد او از پشت میزش به احترام او بلند شد. هنگامی که ... در خبری که نوشته بود که پسرعموی شمسالواعظین در لسآنجلس کاباره دارد و من به او پریدم که چرا چنین خبری را منتشر کردهای؛ من پسرعمو ندارم. مرتضوی وساطت کرد تا من برخورد تندی نکنم. یعنی نسبت به شخصیتهای خاصی به شدت خضوع و فروتنی داشت اما نسبت به شخصیتهای مستقل، نه. آیا چنین ویژگیهایی، مناسب یک قاضی است؟ مولا علی قاضیای را برکنار میکند و وقتی از ایشان میپرسد چرا؟ پاسخ میدهد که صدای خودت را بر متهم بلند کرده بودی. با این مدلها ما انقلاب کردیم.
۱۲۰ روز؛ بدون اتهام، بازجویی و دادگاه در انفرادی
از تریبون روزنامه اعتماد دعوت میکنم که تمام شخصیتهایی که به گونهای پرونده ناعادلانهای از سعید مرتضوی داشتهاند، صدایشان را بلند کنند و بگویند که چه بلاهایی به سرشان آمده است. این آدم به گذشته و پیشینهاش افتخار میکند؟ به این دلیل صدایشان را بلند کنند. من زمانی در زندان محکومیتم را میگذراندم. نزدیک به پایان محکومیتم بود؛ در حالی که ۲۰ ماه در زندان بودم، مامور امنیتی مرا به بند ۲۴۰ میبرد. پرسیدم اتهام من چیست؟ پاسخ داد سعید مرتضوی اتهام جدیدی علیه شما مطرح کرده است و باید به سلول انفرادی بروید. ۱۲۰ روز در سلول انفرادی بدون اتهام، بازجویی و دادگاه بودم. تا به حال من سکوت کرده بودم چون فکر میکردم که او از کارهایش پشیمان است. حالا که چنین نیست؛ یا کسی به او وعده تبرئه داده یا وعده این که زندان نخواهد رفت. به این دلیل من زبانم باز شده است. بنده آسیبهای زیادی از مرتضوی دیدهام. دهها نفر چنین آسیبهایی دیدهاند.
بازجویی از خانواده متهمان بدون دلیل
چه کسی از او پشتیبانی میکرده است؟ علیه او در دادگاه انتظامی قضات شکایت کردیم. مسئول دادگاه عالی انتظامی قضات یک شخصیت بنام دستگاه قضایی بود که نام نمیبرم. شکایت ما منجر به صدور حکم ۳۶ صفحهای علیه سعید مرتضوی شد که اولی آن برکناری از همه کارهای قضایی بود. یکی از این اتهامات و کیفرخواستی که علیه او صادر شده بود، اجرا نشد و حتی به او جایزه هم دادند. پروندهای هم مربوط به سال ۷۸ در دادگاه انتظامی قضات دارد. هیچ ارتباطی هم به زمامداریاش در دادستانی تهران هم ندارد. ما در دستگاه قضایی قضات شرافتمندی داریم که ۳۶ صفحه اتهامی علیه او نوشتند. الان مرتضوی امید بسته که نجاتش بدهند؟ لااقل اعلام عذرخواهی از مردم و متهمان کند. اولین بار است که این حرفها را میزنم و حرفهای دیگری هم دارم. از طریق روزنامه اعتماد این حرف را میزنم. من بحثهای دیگری را با افکار عمومی مطرح میکنم. الان به خاطر جمهوری اسلامی و ... منافع ملی سکوت میکنم. این فرد نباید در ویترین دستگاه قضایی قرار میگرفت. نباید آبروی بینالمللی ما را میبرد...»/