محمدرضا کلاهی، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی می‌گوید: کمتر در جامعه علمی درباره آثار گفت‌وگو شکل می‌گیرد و متاسفانه متفکران، صاحبنظران و حتی دانشجویان آثار یکدیگر را نمی‌خوانند و به آن ارجاعی نمی‌دهند. به گفته وی، امروز گاهی تحت تاثیر مدروز محقق تنها به دنبال ارجاع‌دادن به منابع خارجی است و به تحقیقات و کتاب‌های داخلی اهمیتی نمی‌دهد و همین دلیل آثار ایزوله شده و منفک از متن اجتماع است.

به گزارش جماران، محمدرضا کلاهی، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری است. تحقیق در حوزه اخلاقیات و جامعه‌شناسی دینی از حوزه‌های مورد علاقی کلاهی است که آن را دنبال می‌کند. با وی درباره نقد کتاب‌ها در حوزه علوم انسانی و مشکلاتی که گریبانگیر آثار منتشر شده در این حوزه است، گفت‌وگویی کرده‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

یکی از مسایلی که در حوزه علوم انسانی و ناظر به رشته شما جامعه‌شناسی به چشم می‌خورد، این است که گفت‌وگو و نقد کتاب در این حوزه شکل نگرفته است. ارزیابی شما از این موضوع و دلایل آن چیست؟
 
کمتر در جامعه علمی درباره آثار گفت‌وگو شکل می‌گیرد و متاسفانه متفکران، صاحبنظران و حتی دانشجویان آثار یکدیگر را نمی‌خوانند و به آن ارجاعی نمی‌دهند. این در حالی است که در خارج از کشور زمانی که قرار است یک مقاله علمی و پژوهشی در یک مجله معتبر دانشگاهی منتشر شود در بخش مقدمه و نظریه باید حتما پژوهشگر به این مسئله بپردازد که دیگران درباره تحقیق او چه گفتند. بنابراین اگر به‌طور مثال نویسنده‌ای درباره مکزیک کار کرده باشد باید در بخش مقدمه اثر خود به تمامی تحقیقاتی که درباره آن موضوع در جامعه مکزیک انجام شده ارجاع دهد و مشخص کند که تفاوت مقاله یا کتاب او با آثار دیگر در چیست و او اساسا در این نسبت قرار است به چه نکته جدیدی بپردازد. اما شما وقتی در ایران به سراغ موضوعی می‌روید به طور مثال هویت فرهنگی اساسا مشاهده نمی‌کنید که پژوهشگر به این موضوع پرداخته باشد که سایر دانشگاهیان و صاحب‌نظران درباره هویت فرهنگی چه گفتند بنابراین ما در تحقیقات‌مان این بخش را کنار می‌گذاریم و مستقیم به سراغ نظریه می‌رویم در حالی که این موضوع مهم‌تر است و فرد باید جای خود را در اجتماع علمی مشخص کند و بگوید درباره چه موضوعی گفت‌وگو می‌کند و در آن جامعه علمی چه کسانی درباره این موضوع گفت‌وگو کردند.

پس در این دعوای علمی باید جای محقق و پژوهشگر مشخص شود، از همین منظر است که بیان مسئله در تحقیق به معنای تعیین محل نزاع است. اینکه بدانیم دعوای علمی بر سر چیست و تفاوت تحقیق جدید با سایر تحقیقات پیشین در چه چیزی بوده است. این بخشی است که در پژوهش‌های علمی ما حذف شده و نیاز به بازنگری دارد. البته اینکه چرا این موضوع اتفاق افتاده نیازمند تحلیل دلایل است که خود در پژوهشی جداگانه می‌گنجد با این وجود باید بگویم وقتی صورت مسئله روشن شود بسیاری از مسائل‌مان حل خواهد شد.

در اغلب کتاب‌های ما ارجاعات به منابع خارجی است چون ما به خواندن آثار یکدیگر و نقد آنها عادت نداریم.

بله، امروز گاهی تحت تاثیر مد روز محقق تنها به دنبال ارجاع‌دادن به منابع خارجی است و به تحقیقات و کتاب‌های داخلی اهمیتی نمی‌دهد این موضوع تا آنجا پیش رفته که شاید هر یک از ما وقتی می‌خواهیم مقاله‌ای را بررسی کنیم به بخش ارجاعات انگلیسی نگاه می‌کنیم و اگر تعدادمان کم بود مقاله را شایسته مطالعه نمی‌دانیم. در حالی که وقتی شما درباره طلاق در ایران می‌خواهید تحقیق انجام دهید طبیعی است که باید پیشینه تحقیقات و کتاب‌های این حوزه را در ایران بررسی کنید و اساسا بررسی دلایل طلاق در خارج از کشور چندان به کار ما نمی‌آید.

این موضوع باعث شده که مولفان آثار یکدیگر را نخوانند و به یکدیگر ارجاع ندهند و به جای اینکه با افراد فعال در زمینه خود گفت‌وگو کنند دایما به فکر گفت‌وگوی تخیلی با متفکران خارجی هستند، چون اساسا گفت‌وگوی واقعی بین ما و متفکران خارجی در بررسی مسائل داخلی وجود ندارد آنها مسئله ما را نمی‌خوانند و اساسا پاسخی هم به مسئله ما نمی‌توانند داشته باشند. گفت‌وگو اینجا صرفا یک اقدام فانتزی و تخیلی است. به همین دلیل است که بسیاری از آثاری که در ایران تولید و نقد می‌شود ایزوله و منفک از متن می‌شود چراکه نمی‌تواند نسبت خود را با واقعیت اجتماعی برقرار کند و همین موضوع امکان‌ناپذیری گفت‌وگو را تشدید می‌کند.

شما وقتی با جامعه علمی خود گفت‌وگو نکردید از زمینه جدا و ایزوله می‌شوید و نمی‌توانید با سایر متفکران گفت‌وگو کنید. نویسنده‌های دیگری هم که آثار شما را می‌خوانند سعی می‌کنند به‌دنبال مسائل واقعی باشند اما عملا در عالمی تخیلی سیر می‌کنند و همین موضوع چرخه را بدتر خواهد کرد. با همه اینها حتی در این موضوع هم وضعیت ما نسبت به گذشته بهتر شده است.

امروز حول محور استادانب چون کاتوزیان، آبراهامیان و... نقد و بررسی صورت می‌گیرد. در حوزه عام علوم انسانی به‌طور مثال این روزها گفت‌وگوی شدیدی بر سر نقد و بررسی آثار و افکار سیدجواد طباطبایی مطرح است و بنابراین با محوریت استادانی چون سروش و ملکیان گفت‌وگو در جریان است. اما مشکلاتی هم وجود دارد که به کمیت آثار برمی‌گردد هرچه کمیت بیشتر باشد طبیعی است که ایرادها هم افزایش پیدا می‌کند. امروز شبکه عام اعضای هیات علمی باید تلاش کند که در شکل‌گیری گفت‌وگوهای خود به یکدیگر ارجاع دهند و کمتر گفت‌وگو با خارج را مدنظر قرار دهند.

می‌توان سنت آکادمیک خارج از کشور را مد نظر قرار داد؟

همین‌طور است! باید سنت آکادمیک خارج از کشور را الگوی خود قرار بدهیم در آنجا محل نزاع در تحقیقات و نسبت نویسنده با موضوع اثر مشخص است. ما نیز اگر به سنت‌های آکادمیک جهانی آشنا شویم می‌توانیم روندها را اصلاح کنیم اگر بخواهیم اثرمان را در حد جهانی معرفی کنیم مجبوریم که استانداردهای جهانی را رعایت کنیم البته تاکنون تلاش‌هایی هم صورت گرفته و به‌طور مثال اجبار دانشگاهیان به رعایت ISI یکی از راهکارهای اصلاح این فرایند است، هرچند که این موضوع نیز آفت‌هایی داشته و بسیاری از استانداردهای آن در ایران به صورت صوری رعایت می‌شود. در نهایت باید گفت باز هم مطابق با حجم تولید آثار از هر صد مقاله اگر 80 مقاله هم صوری نوشته شود اما باز 20 مقاله با کیفیت و استاندارد جهانی تولید می‌شود که حجم آن در مقایسه با گذشته قابل پیش‌بینی نیست.

مسایل و مشکلات ترجمه در حوزه علوم انسانی به‌ویژه ناظر به رشته شما جامعه‌شناسی چیست؟
در این حوزه باید به مسایل تالیف و ترجمه در دو بخش مجزا بپردازیم؛ مشکلات این دو با هم متفاوت است البته درباره مشکلات ترجمه زیاد صحبت شده، اما به طور کلی وضعیت ترجمه در حوزه علوم انسانی به صورت عام و در حوزه جامعه‌شناسی به صورت خاص اصلا خوب نیست. در جلسه‌ای با استاد ملکیان بودیم ایشان تعبیری درباره ترجمه داشتند و می‌گفتند بسیاری از این ترجمه‌ها جهل بسیط ما را به جهل مرکب تبدیل می‌کند چون گاهی ما دانشمند و متفکری را نمی‌شناسیم و به این موضوع هم اذعان می‌کنیم که آن را نمی‌شناسیم.

اما گاهی یک ترجمه از آن می‌خوانیم و از آن چیزی نمی‌فهمیم چون مقصود نویسنده را منتقل نکرده است بنابراین باز هم آن متفکر را نمی‌شناسیم. ولی چون یک اثر از آن را خواندیم فکر می‌کنیم آن را می‌شناسیم در حالی که ما نسبت به آن هیچ شناختی نداریم و این همان جهل مرکب است! مترجمان خوبی که وجود دارند در حوزه علوم انسانی بیشتر در حوزه فلسفه دیده می‌شوند در حوزه جامعه‌شناسی تعداد ترجمه‌های خوب بسیار کم است. در سال‌های اخیر به صورت کلی خیلی باب شده اکنون دانشجویان فارغ‌التحصیل دکتری و اعضای هیئت علمی تعدادشان بیشتر شده و این‌ها برای این که اثری از خودشان داشته باشند شروع به ترجمه کردند.
 
پس با گسترش بوروکراسی دانشگاه، این سازمان عریض و طویل شده و اعضای هیئت علمی و دانشجوی بیشتری گرفته و این افراد نیاز دارند اثری داشته باشند تا یا توسط آن ارتقای علمی پیدا کنند و یا اینکه جایگاه اجتماعی، شهرت و ... داشته باشند. این موضوع از دو طریق کیفیت ترجمه را پایین آورده است؛ یعنی خود کیفیت ترجمه خوب نیست و مترجم چون زبان مبدا و مقصد را به خوبی نمی‌شناسد نمی‌تواند ترجمه خوبی داشته باشد. از سوی دیگر آثار مناسبی برای ترجمه اصلاً انتخاب نمی‌شود و آثار دست چندم ترجمه می‌شود در حالی که در خارج از کشور اصلا این کتاب‌ها بازاری ندارند.
 
در بخش تالیف نیز با چه مشکلاتی روبه‌رو هستیم؟

حوزه تالیف هم مشکلات متعددی داریم؛ تالیف‌ها با کیفیت نیستند. بخشی از علت پایین بودن کیفیت تالیف این است که سازمان بوروکراسی دانشگاهی گسترده شده و افراد علمی زیادی در این دستگاه به کار گرفته شده‌اند و این افراد برای اینکه خروجی داشته باشند کتاب می‌نویسند. بخش زیادی از این کتاب‌ها نتیجه تحقیقات و پژوهش‌هایی است که در دستگاه عریض بوروکراسی دانشگاهی تولید شده و پایین بودن کیفیت آن، به دلیل پایین بودن کیفیت تحقیقات و پژوهش‌ها در این حوزه است. از سوی دیگر خود فرایند انجام تحقیق، روندی بوروکراتیک و صوری است. فرد یک پروپوزال می‌نویسد، این طرح در جایی تصویب می‌شود، خیلی جاها بیش از اینکه کیفیت پروپوزال اهمیت داشته باشد، روابط نویسنده پروپوزال با مرکزی که آن را تصویب می‌کند تعیین کننده است.
 
برای این طرح دو داور تعیین می‌شود و اساسا به ندرت یک داور طرحی را رد می‌کند. این درباره طرح‌هایی با رقم‌های پایین است هر چند طرح‌های چند صد میلیونی هم به همین شکل است. بنابراین داور به ندرت کار را رد می‌کند و تنها اصلاحاتی با چندبار رفت و برگشت انجام می‌شود. این پروژه که تصویب شد بعد تبدیل به کتاب می‌شود. البته ناشر خصوصی کمتر این کتاب‌ها را چاپ می‌کند چون به هر حال این کتاب‌ها باید به فروش برسد اما بخشی از مشکل نشر در کشور ما وجود ناشرهای دولتی است. انتشارات دانشگاه تهران کتاب‌های اعضای هیات علمی خود را منتشر می‌کنند و این آثار هم به هر حال محصول پژوهش‌های هیات علمی‌ها هستند. حالا من انتشارات دانشگاه تهران را به عنوان یک ناشر دولتی مثال زدم که اگرچه کارهای خوب تولید می‌کند اما کارهای بسیار ضعیف هم در آن زیاد دیده می‌شود.
 
به نظر می‌آید که ناشران خصوصی در علوم انسانی فروش بهتری دارند.

در بازار نشر آگاه، طرح نو، ققنوس و ... بهتر می‌فروشند تا انتشارات دانشگاه تهران! حتی کیفیت طراحی جلد و صفحه آرایی و ... این ناشران خصوصی هم به مراتب بهتر از انتشارات دانشگاه تهران است. بسیاری از استادان و متفکران ما اکراه دارند از اینکه اثرشان توسط یک ناشر دولتی چاپ شود چون کیفیت چاپ و نشر ناشران خصوصی بهتر است و آثار بهتر دیده می‌شود. یکی دیگر از مشکلات ناشران دولتی مشکل توزیع است. کتاب‌ها چون توزیع نامناسبی دارند دیده نمی‌شوند پس فقط بحث کیفیت محتوا نیست بلکه بحث به جریان افتادن آن کتاب در جامعه‌ علمی، چگونه خواندنش و... هم مطرح می‌شود. اثری وقتی دیده نشود با نوشته نشدنش تفاوتی ندارد! امروز ممکن است تالیف‌ها 10 برابر شده اما کیفیت پایین است.
 
شما وقتی می‌خواهید به چیزی رونق دهید باید اجازه دهید افراد سخنانشان را بیان کنند. البته ممکن است از حرف‌ها فقط چند درصدش مفید باشد اما به هر حال یک راه این است که ما جلوی سخن گفتن را بگیریم و اجازه ندهیم کسی حرف بزند که در این حالت حرف‌های خوب ممکن است در روند فیلترینگ از بین برود. گاهی برخی از نویسنده‌ها ناشناخته هستند و به همین دلیل ناشران خصوصی حاضر به چاپ آثار آن‌ها نیستند در اینجا ناشر دولتی می‌تواند حمایتی از این نویسنده‌ها داشته باشد.
 
پس در مجموعه نگاهتان نسبت به وضعیت‌ کتاب‌های علوم انسانی منفی نیست!

امروز حجم آثاری که تولید می‌شود بسیار زیاد است و درست است که از این میان تنها 20 درصد آثار مفید است اما باز هم این تعداد کتاب در مقایسه با 80 درصد آثار مفید سال‌های پیشین باز هم بیشتر است. پس در مجموع آثار خوب بیشتری تولید می‌شود. 30 پیش ما در علوم اجتماعی، فلسفه و ... اثری نداریم ولی اکنون شما سیل عظیم آثار را مشاهده می‌کنید که همین حالا می‌توان با یک نگاه سردستی از آن‌ها نام برد و حتی قابل شمارش نیست. پس همه ابعاد منفی نبوده است. هر چند وقتی می‌خواهیم رونقی ایجاد کنیم ریزشی هم داریم و این هزینه آموزش عالی است. شما هر چقدر دایره را تنگ‌تر کنید ممکن است کیفیت بهتر شود اما در نهایت این میزان نخبه‌گرایی باعث می‌شود که فرد بیشتر از این نتواند سخن بگوید. چه بسا ممکن است فسادی هم در اینجا وجود داشته باشد و حلقه‌ای هم این را در انحصار خود بگیرند اما این بودجه‌های دولتی که در بوروکراسی دانشگاهی توزیع می‌شود، فضایی را ایجاد کرده که افراد بتوانند حرف خود را بزنند.
 
وقتی شما بتوانید بگویید و بنویسید در مکانیسم گردش آثار در اجتماع علمی، کتاب‌ها غربال می‌شود، در واقع فیلتر اصلی اینجا رخ می‌دهد و اثری که خوب باشد راه خودش را پیدا می‌کند در مقابل هم آثار ضعیف از رده خارج شده و فراموش می‌شوند. بنابراین این جنبه مثبت نباید نادیده گرفته شود. نقدها در این باره باید مطرح کرد اما اینکه بگوییم وضعیت بدتر شده نیازمند احتیاط بیشتری است چراکه نسبت به گلذشته چه‌بسا وضعیت بهتر شده و شاخص‌ها نسبت به 40 سال پیش رشد در این زمینه را نشان می‌دهد. امروز اگر دانشجویی بخواهد کار تحقیقی انجام دهد می‌تواند به حجم عظیمی از مقالات و کتاب‌ها به زبان فارسی دسترسی داشته باشد و پس از آن به سراغ منابع انگلیسی برود این در حالی است که در گذشته به‌طور مثال در حوزه فلسفه تنها منبع ما به زبان فارسی کتاب «سیر حکمت در اروپا» محمدعلی فروغی بود. اما امروز حجم آثار بسیار بیشتر شده و البته در این میان‌ آثار بی‌کیفیت هم وجود دارد که به‌صورت طبیعی از رده خارج می‌شود. بنابراین همین چیزی که از آثار به زبان فارسی باقی مانده و قابل ارجاع است چندین ده‌برابر آثاری است که در گذشته وجود داشته است.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.