کوثری در رابطه با اکران «عصبانی نیستم» می گوید: اصلا دلم نمیخواهد چیزی بگویم که در واقع مسئله فیلم را بیشتر کند و یا چیزی بگویم که نشان از محافظهکاریام باشد. برای همین، در این شرایط حرف زدن در مورد این فیلم سخت است. چیزی که میتوانم بگویم این است که عصبانیت عدهای از این فیلم را نمیفهمم. اصلا بحث موضعگیری نیست؛ زیرا موضع همهمان در مورد اتفاقات آن سال مشخص است. بعید میدانم کسی در ایران زندگی کند که چهره معروفی باشد؛ روزنامهنگار، ورزشکار یا هنرمند باشد و ما موضعاش را در مورد اتفاقات آن سال ندانیم. به نظرم موضع همه واضح است. برای همین کسی ترسی ندارد که بگوید مواضعاش در آن سالها چه بوده است.
باران کوثری این روزها با تئاتر «فعل» روی صحنه است و کار کردن روی صحنه در این ماهها تبدیل به اولویت و میلش شده است و همچنان هم براساس چیزی که دلش به او میگوید عمل میکند؛ فعلا که بازی کردن در تئاتر میلی است که بر او غلبه یافته است. اما غیر از این خبرهای دیگری هم در رسانهها حضور دارد که یک طرف ماجرا هم به او و فیلمی که در آن بازی کرده برمیگردد. این روزها خبر اکران نشدن «عصبانی نیستم» همچنان خبر داغ بسیاری از رسانههاست.
اما کوثری، همچنان به اکران این فیلم امیدوار است و با اینکه او بازیگری است که طی سالهای گذشته مواضع سیاسیاش کار دستش داده، اما این بار دلش نمیخواهد چیزی بگوید که در این شرایط کار فیلم را سختتر کند. او تنها چیزی که دوست دارد بداند فهمیدن عصبانیت عدهای از این فیلم است. او میگوید که عصبانی بودن عدهای از مواضع او و کارگردان فیلم قابل درک است، اما عصبانیتشان از فیلم را درک نمیکند چرا که به اعتقاد او این فیلم آگاهانه در مورد بعد از وقایع 88 است و آن را آسیبشناسی میکند.
به گزارش جماران؛ جامعه فردا در ادامه نوشت: او همچنان نقبی هم به مواضع گذشتهاش میزند و میگوید، مواضع همه ما در مورد اتفاقات سال 88 مشخص است و نمیتوان انکار کرد که عدهای در آن سال آسیبدیدند، زندانی شدند، کشته شدند، ستارهدار شدند. با وجود اینکه یکی از فیلمهای او -عصبانی نیستم- اکران نشد یا «خانه دختر» فیلم دیگری که بعد از مدتها رفع توقیف شد و مثله شده بر پرده سینماها آمد، با وجودی که همچنان از تیزر فیلمهایی که در تلویزیون پخش شدند حذف شد، اما همچنان بر سر همان مواضعی که داشته ایستاده است، او هفته پیش هم اعلام کرد از رایی که به حسن روحانی داده پشیمان نیست و رای ندادن در انتخابات ریاستجمهوری هیچ وقت جزء گزینههایش نیست و نبوده است. او میگوید که در آن زمان درستترین تصمیم را گرفته است، اما در عین حال از روند کار دولت راضی هم نیست و با آنکه اتفاق محسوسی در حوزه فرهنگ و هنر در این دولت نیفتاده اما یک چیز برایش مهم است، اینکه در این دولت میتوان خواستهها و مطالبات را تکرار کرد، او این فضا را فضایی مثبت میداند که از هشت سال قبلی مثبتتر است.
این چند سال روی تئاتر بیشتر متمرکز شدهاید، حالا با تئاتر «فعل» روی صحنه هستید. تئاتری که روایت سیال ذهن در آن بیشتر از هر چیزی بهچشم میآید. در عین پیچیدگی، جذابیتهای خودش را هم دارد. برای بازی در این کار چقدر روی این پیچیدگیها و سیالیت فکر کردید تا بتوانید این نقش را دربیاورید.
فکر میکنم ویژگی کار کردن با یک گروه این است که فقط زمان تمرین روی متن و اجرا کار نمیکنید. برای یک نقش یا برای یک سبک کار کردن یا حل شدن در مجموعهای، فرصت تمرین زیادتر است و همینطور پروسه تمرین طولانیتری دارید تا به کاری که میکنید فکر کرده و تحلیل کنید. برای من فرصت تمرین این جنس نقشها یا این جنس بازی، از روزی که وارد گروه تئاتر «خانه» شدم فراهم شده است. گروهی که امسال در سال هفتم آن هست و فکر میکنم کار کردن با آقای رضایی راد الان برایم خیلی راحتتر از کار کردن با هر کارگردان دیگری است. فکر میکنم که ایشان هم طبیعتا با من و میلاد رحیمی که سالها عضو این گروه هستیم، راحتتر کار میکند. این حرفم به این معنی نیست که ما توانایی بیشتری داریم، بلکه منظور این است که راحتتر همدیگر را میفهمیم. یادم هست که در کارهای اول این گروه – مشخصا «خانم قرمزی» که دومین کار من با گروه میشد اما نقش من نقش اساسیتری بود- ماهها طول کشید که تا بفهمم آقای رضاییراد از من چه میخواهند، مدتها طول کشید تا یکسری عادتهای ذهنی و رفتاری که در تئاترهای دیگر و همینطور فیلمهای دیگرم عادت داشتم با خودم داشته باشم کنار بگذارم. الان خوشبختانه به یک زبان مشترکی رسیدهایم که راجع به هر کار بهخصوص حرف بزنیم. به مرحلهای رسیدهایم که پروسه پیش از تمرین را که میگذراندیم، لازم نیست دیگر طی کنیم. مشخصا درباره «فعل» باید بگویم که بله، فکر میکنم بازی با زمان که معمولا در کارهای آقای رضاییراد هست، اینجا بیشتر اتفاق میافتد. بار اولی که متن را برای ما خواند، گفتم که انگار اینجا دارید خست بیشتری نشان میدهید. تعداد عوض شدن زمان بیشتر است، ولی اینکه مشخصا این را به تماشاگر نشان دهیم که زمان دارد عوض میشود با خست بیشتری در متن این کار اتفاق میافتد. این موضوع برایم خیلی جذاب بود، ولی در عین حال کار ما را سختتر میکرد؛ زیرا همان طور که شکست زمانی و فضا با ظرافت انجام میشد، در بازی هم باید با همین ظرافت این کار را انجام میدادیم. یعنی تغییر حال، یکباره نمیتوانست اتفاق بیفتد، ممکن است از بیرون خیلی ویژه بهنظر بیاید، ولی کار سختی نیست که سعی کنید با ظرافت همه این ابعاد و زمانها را در هم حل کنید. یک پروسه تمرین هفت ماهه بیش از هر چیز در واقع بر سر این گذشت که ما به این ظرافت برسیم.
کار به کار با این گروه جلو میآید بهنظر میرسد از نظر موضوع، شکست زمان و فضا کارها سختتر میشود. این قالبهایی که در تئاترها شکسته میشود چطور این پروسه را طی میکنید. الان در این کار یک بازیگری میبینیم که قالبهای قبلی را کنار گذاشته است. این تحول چطور در شما اتفاق افتاد.
اینکه میگویید خیلی هیجانانگیز است. اینکه تئاتر بیشتر کار کردم باید بگویم که واقعا تصمیمی برایش نمیگیرم که دورهای بیشتر تئاتر کار کنم یا فیلم. خیلی بیشتر به میلم بستگی دارد و در واقع در این تصمیم بیشتر به میلم توجه میکنم. در این گروه تقریبا هیچ تعطیلی بین کارمان نداریم، کاری که تمام میشود بعدی شروع میشود؛ زیرا همانطور که گفتم پروسههای تمرین، طولانی است. برای من هم این کار تبدیل به میل شده است و چون دوران تمرین خیلی یاد میگیرم و اتفاقات هیجانانگیزی در دوران اجرا برایم میافتد اولویتم کار کردن با این گروه است. تصمیم قطعی نمیگیرم که مثلا بگویم دیگر تئاتر کار نمیکنم یا میکنم. در واقع بیشتر میلم من را به این سمت سوق داده و میدهد. اینکه میگویید کار به کار سختتر میشود، فکر میکنم که برای همه گروه همینطور است. یعنی وقتی همکاریمان جواب میدهد طبیعتا همهمان بلندپروازتر میشویم. چه آقای رضاییراد برای نوشتن متن و چه ما برای شکل بازی و انتخاب نقشهایمان. فکر میکنم این بلندپروازی دستاورد گروه است.
متن این کار هم از آن متنهایی است که علاوه بر سیال ذهن بودن چیزهایی را مطرح میکند که برای مخاطب درگیری ذهنی به وجود میآورد. فکر کردن به فعل با این عمق و اینکه امکان وجود فعلهای دیگر و جاری شدن آن در زبان هست، تعمقبرانگیز هستند برای شمای بازیگر این درگیری با این موضوع چگونه بوده خودتان چقدر فکر میکردید که این فعلها را میشود اینطوری هم نگاه کرد؟
حتما همین طور است. ما در واقع بیشتر بحثها و دور هم جمع شدنهایمان حتی وقتی سر تمرین نیستیم درباره کار است و این تحلیلها و نشانهیابیها در متن در جمعهایمان اتفاق میافتد. اینچنینی که وقتی مخاطب آن را میبیند به تفکر وامیدارش، برای ما که هفت ماه با آن درگیر هستیم خیلی، خیلی تفکربرانگیزتر است. ما آنقدر درگیر متن هستیم که شوخی پشت صحنه ما این است که کدام دیالوگ دیگری را دلمان میخواسته ما بگوییم. همهمان به همه جای متن مسلط هستیم نه فقط نقش خودمان، بنابراین گاهی دلمان خواسته که دیالوگ یکی دیگر مال ما باشد.
در این نمایش لیلا فعل عشق را نه فقط صرف میکند بلکه آن را به فعلیت درمیآورد. شما که نقش شیوا را بازی میکردید، به نظرتان با فعل عشق چه کردید؟
من تصورم بر این است که انگار هرکسی بهنوعی درگیر فعل شده و دچار فعلیت میشود و کنشی انجام میدهد غیر از خود فرهاد که بهدنبال مضمون این کنشگری است. برای من چیزی که خیلی جذاب بوده این است شاید فرهاد که از بیرون متوجه این شده و به بقیه آن را توضیح میدهد، او تنها کسی است که دچار انفعال میشود و به هیچ فعلی نمیرسد. او کاری نمیکند، فقط خود را به جریانات میسپارد و شاید حتی تنها کنشاش این است که خود را عقب میکشد خودش را از لیلا دور میکند. چیزی که برایم جذاب بود همین است که فرهاد با اینکه واقف به این موضوع است و بقیه را به آن آگاه میکند خودش در عین حال تنها کسی است که دچار انفعال میشود.
فعلی در تئاتر فعل هست، زمان گذشته، حال و آینده ندارد این موضوع هم بهخاطر دکور است و هم نوع لباس. این تئاتر لازمانی و لامکانی شده است.
بله همین طور است. ویژگیهای متنی آقای رضاییراد همین است که بهنوعی به لازمان بودن نه به این معنا که هیچ چیزی را نفهمیم که در چه زمانی اتفاق میافتد بلکه از این نظر که هر بستر زمانی که اتفاقی در آن میافتد سریع عوض میشود و به زمان دیگری میرود، یعنی در بهترین حالتی که زمانها مشخص باشند – مثل «براساس دوشس ملفی» ولی باز خود آن زمان به آینده یا به گذشته میپرد. راجع به«فعل» مشخصا فکر میکنم عمدی در صحنه، لباس و دیالوگنویسی و در همه چیز وجود دارد؛ زیرا هیچ زمان مشخصی داده نمیشود، حتی در بازیها هم هر ویژگی شاخصی از شخصیتها گرفته شده است، این کار برای این بوده که فقط مضمون مورد توجه قرار گیرد. فکر میکنم که اولویت این اجرا فقط درست شنیده شدن متن باشد. برای همین جلوی هر ویژگی شاخص و پرشی خارج از این محدوده گرفته شده است.
طراحی صحنه فعل بهگونهای است که مخاطب را تاحدی یاد پردهخوانی و نقالی میاندازد و مدام صحنه عوض میشود تا فضا را عوض کند. در فضایی که بازی میکردید چقدر این موضوع در نقشی که ایفا میکردید تأثیر داشت؟
راستش را بگویم به این فکر نکرده بودم. نمیدانم که رضاییراد به این فکر کرده باشد یا نه. چیزی که میتوانم بگویم این است که کار گروهی این را میآورد. ما بهعنوان بازیگر، خودمان را جدا از این صحنه نمیدانیم. تعویض این صحنه، خیلی کار سختی است؛ زیرا پشت صحنه ما روی صحنهمان هم هست و آن پشت آنقدر جا کم است که ما نمیتوانیم این تابلوها را بچرخانیم. یک جایی آنقدر اوضاع پیچیده شد که آقای رضایی راد گفتند از خیر این تصاویر بگذریم و ما بازیگران طی یک تصمیم جمعی – با اینکه کارمان را روی صحنه سختتر میکرد- خواستیم که این صحنهها باشند. برای ما آنقدر اهمیت داشت که آن پشت چه اتفاقی میافتاد که انگار روی صحنه بودیم. قرار شد بچههای پشت صحنه و بازیگرانی که آن لحظه روی صحنه نیستند، تصاویر را عوض کنند. کاری که در آن دقت و ظرافت زیادی وجود دارد و کاری که آن پشت میکنیم کمتر از کار روی صحنه نیست. کافی است که یک جا اشتباه کنیم و یکی از لتها اشتباه شود همهچیز به هم میریزد. اینطور نیست که ما فقط روی بازی خود تعصب داشته باشیم.
بعضی از شخصیتهای این اجرا فعل را صرف کرده و به فعلیت رساندند. چیزی که در جامعه هم دیده میشود. یک آدمهایی عمل میکنند و یک آدمهایی فقط نظاره میکنند. در این اجرا لیلا عشق را به فعلیت میرساند و تبدیل به درنا شد. اما شیوا که نقش او را بازی میکنید بهنظر میرسد این فعلیت را نداشت. شیوا فقط در حرف فعلها را صرف میکند.
فکر نمیکنم این طور باشد. فکر میکنم تعریف شیوا در واقع از کنش، از کنش عشق و از فعل عشق با لیلا فرق میکرد. در صحنه دو تاییشان این را خیلی خوب توضیح میدهد و میگوید که من خودم را نکشتم ولی از باتلاقی که تو برایش درست کرده بودی نجاتش دادم. فکر میکنم اتفاقا تصورش از عشق این است که عاشقانهتر رفتار کرده است. زیرا لیلا تبدیل به بختکی شده که خودش را انداخته روی زندگی فرهاد و اتفاقا با حذف فیزیکی خود، حضورش را در زندگی فرهاد سنگینتر کرده است. ولی شیوا براساس تعریف خودش از عشق، فکر میکند یک زندگی برای فرهاد درست کرده و او را از زندگیای که داشته نجات داده است. او این فداکاری را کرده که از گذشته فرهاد بگذرد و با همه شکهایی که دارد برای نجات فرهاد، قبول میکند با او ازدواج کند. فکر میکنم فقط تعریفشان با هم فرق دارد، میفهمم تعریف لیلا از عشق تعریف دراماتیکتر و جامعتری است و مای تماشاگر را بیشتر همراه میکند، اما شیوا هم اتفاقا با قدرت به تعریف خود از عشق عمل میکند.
بیشتر بر او منطقغالب است اما بر دیگری احساس غلبه دارد.
دقیقا. فکر میکنم که در کارگردانی هم کاملا با ژستها هم برای من و بهآفرید که نقش لیلا را بازی میکند آقای رضاییراد این موضوع را تعریف کردند که احساس در این بازی معنایی ندارد. همه چیز در ژستها تعریف میشود. در این اجراهایی که رفتیم، جنرالمان با وقتی که با تمرینها رفتیم، حتی یک دقیقه هم تفاوت زمانی ندارد. یعنی اینقدر همه چیز مهندسی شده است که نمیتواند اختلاف زمانی به وجود بیاید. در بازیها هم همین است، نمیتوانی یک شب بگویی که امشب بازیام خوب بود و یک شب بگویی بد بود. یعنی آن مهندسی را که شده کافی است درست اجرا کنید. فکر میکنم در این طراحی کاملا این تفاوت بین لیلا و شیوا در انتخاب ژشتها اتفاق افتاده است.
زمان این کار هم طولانی است و فکر میکنم که حفظ آن ریتم و شکست زمان و فضا برای بازیگران مشکل است و به قول شما با مهندسی که صورت گرفته این ریتم حفظ شده است، تا خیال و واقعیت، شکست زمان به آینده و حال و گذشته کاملا در بازیها حفظ شود.خود شما دچار گیجی نمیشدید و زمانها را گم نمیکردید؟
چرا اتفاقا اوایل که کار را شروع کردیم این اتفاق زیاد میافتاد. واقعا تمرینهای اولمان به این میگذشت که زمانها را گم نکنیم. به لحاظ زمانی آنها به موقعیت یک و دو و سه طبقهبندی کردیم. حتی جاهایی وسط جمله، زمان میشکند و سر میخوری به زمان دیگری. یک جاهایی واقعا گیجکننده بود. یک بار آقای رضاییراد متنی را در گروه تلگرامی کار فرستادند و گفتند به این متن نگاه کنید و متن را با زمان مستقیم و درستش و بدون شکستها و اتفاقات چیده بودند که این کار گیجی همهمان را کم کرد. یک یا دو ماه اول، وقت ما بازیگران به دی کد کردن زمانها میگذشت.
این روزها سر صحنه فعل هستی، «عصبانی نیستم» فیلمی که در آن بازی کردهای مدتهاست دچار فعل نمیشود شده است، احساست از فیلمی که این همه سال از آن گذشته و هنوز دچار فعل نمیشود شده چیست؟
کمی سخت است در مورد این فیلم حرف بزنم. زیرا اصلا دلم نمیخواهد چیزی بگویم که در واقع مسئله فیلم را بیشتر کند و یا چیزی بگویم که نشان از محافظهکاریام باشد. برای همین، در این شرایط حرف زدن در مورد این فیلم سخت است. چیزی که میتوانم بگویم این است که عصبانیت عدهای از این فیلم را نمیفهمم. اصلا بحث موضعگیری نیست؛ زیرا موضع همهمان در مورد اتفاقات آن سال مشخص است. بعید میدانم کسی در ایران زندگی کند که چهره معروفی باشد؛ روزنامهنگار، ورزشکار یا هنرمند باشد و ما موضعاش را در مورد اتفاقات آن سال ندانیم. به نظرم موضع همه واضح است. برای همین کسی ترسی ندارد که بگوید مواضعاش در آن سالها چه بوده است. ماجرایی که هست این است که فیلمی مثل عصبانی نیستم برخلاف فیلمهای دیگری که در مورد وقایع آن سال ساخته شدهاند و مشخصا موضعگیری داشتند و تاریخ را تحریف کردند، اصلا به بعد از آن جریانات میپردازد و بدون این که بگوید موضعگیری درست آن موقع چه بوده است، دارد آسیبشناسی میکند. ولی همه ما به این امر واقفیم که با هر جانبداری از آن اتفاقات، عدهای آسیب دیدند، عدهای کشته شدند، عدهای زندانی شدند، عدهای ستارهدار شدند و عدهای هم بیکار شدند؛ این را که نمیشود انکار کرد. آیا نباید درباره این آسیب حرف زد؟ آیا هر حرف و فیلم ساختن، مقاله نوشتن و کتاب نوشتن درباره وقایع 88 باید بدون موضع مشخص باشد؟ اگر این موضع را نگیریم، یعنی داریم برخلاف چیزی حرف میزنیم؟ برای همین من عصبانیت آدمها را نمیفهمم. میتوانند عصبانی باشند که موضع من و آقای درمیشیان را میدانند، این میتواند عصبانیشان کند. ولی موضع فیلم، آگاهانه در مورد بعد از آن وقایع 88 و اتفاقاتی که بعدش آدمهایی درگیر شدند حرف میزند. من به هر حال به اکران عصبانی نیستم امیدوار هستم. دلیلی که آوردهاند این است که حجم فیلمها برای اکران در آخر سال زیاد است، اما نمیدانم حجم این فیلمها برای اکران بعد از جشنواره و سال دیگر کمتر میشود؟ غیر از این است که بعد از جشنواره یک تعداد فیلم دیگر اضافه میشود؟ اما من میخواهم خوشبین باشم و فکر نکنم که این بهانه است. میخواهم فکر کنم که واقعا دلیلی وجود دارد.
این سالها بین سینما و تئاتر هستی. اما حضورت در تئاتر پررنگتر است آیا تئاتر برایت گوشه امنتری است. حس نمیکنی که در سینما محدودیتهای بیشتری وجود دارد؟
نه فکر نمیکنم؛ زیرا تئاترهای زیادی را هم با همین گروه که همکاریاش با آن مورد علاقه من است کار کردهایم که بخشی از آنها را دیدهاید، آنها را اجرا کردیم اما امکان اجرای عمومی نداشتند. ماهها تمرین کردیم ولی به اجرای عمومی نرسیدند. یا نخواستیم یا نگذاشتند که اجرای عموم شوند. باید بگویم که نه واقعا این طور نیست فکر کنم تئاتر گوشه امنتر است چرا که تئاتر هم همانقدر زیر تیغ سانسور هست. ولی این طور نیست که اگر فیلمهایم سانسور یا توقیف میشوند فکر کنم که پس سینما فایدهای ندارد. برای اینکه معتقدم که این فیلمها درنهایت دیده میشوند. این دیالوگ فیلم «قصهها» را خیلی دوست دارم که میگوید؛ هیچ فیلمی برای همیشه در کمد نمیماند. همانطور که مردم در انتظار اکران عصبانی نیستم هستند و این تبدیل به مطالبهای از طرف مردم شده است فکر میکنم همین که اکران یک فیلم تبدیل به خواست عمومی مردم میشود، یعنی این که فیلم دارد کار خودش را میکند و فراتر از یک فیلم سینمایی هم کار خودش را میکند.
در این چند سال گذشته به نظر میرسد اتفاق محسوسی در حوزه فرهنگ نیفتاده است. با اینحال چند روز پیش گفتید از رایی که به روحانی دادهاید پشیمان نیستید و همچنان سر رایی که دادهاید میایستید.
به رایی که دادم باور دارم؛ زیرا فکر میکنم در آن شرایط بهترین انتخاب بود. به نظرم آدم هیچوقت آینده را نمیبیند. وقتی که دارم رای میدهم یک سال بعد را واضح نمیبینم. براساس یکسری وعدهها و براساس آدمهایی که توصیه میکنند به چه کسی رای دهید و من قبولشان دارم رای میدهم. همیشه گفتهام که رای ندادن هیچوقت جزء گزینههای من در انتخابات ریاستجمهوری در ایران نیست و نبوده است. برای همین فکر میکنم در آن شرایط، همچنان رای دادن به روحانی درستترین انتخاب و کار بوده است. اینکه چقدر به وعدههایی که داده شده عمل کردند و من به آنها رسیدم، میتوانم بگویم که من هم از روند کار دولت راضی نیستم، اما فکر میکنم که در آن شرایط، درستترین کار بوده است. خیلیها میگفتند که شما هنرمندان فقط براساس خواستههای خود انتخاب میکنید، اما اشکال این کار را هم نمیفهمم. همانطور که یک کارگر براساس خواستههای خود رئیسجمهورش را انتخاب میکند، من هم به عنوان یک هنرمند، براساس خواستههای خودم رئیسجمهورم را انتخاب میکنم. واقعیت این است که در چهار سال اول ریاستجمهوری آقای روحانی هم اتفاق عجیب و غریبی در فرهنگ و هنر نیفتاد که بگویم به کسی رای دادم که همه خواستههایم در دولتش داشت برآورده میشد. من معتقدم اتفاق محسوسی در این دولت نیفتاده است، اما فکر میکنم که همین فضا که ما میتوانیم مرتب در مورد خواستههایمان حرف بزنیم باید این فضا حفظ شود. منِ شهروند باید متعهد باشم که مدام خواستهها و مطالباتم را بگویم و آنها را تکرار کنم. فکر میکنم همین فضای مثبتی است لااقل از هشت سال جهنمی قبلاش مثبتتر است.
اما خیلی از هنرمندان مثل شما نیستند و خیلیها سعی میکنند کاری به این مسایل نداشته باشند اما شما به عنوان هنرمندی که اتفاقات گوناگونی برایتان افتاده همچنان هم اعتراضهایتان را مطرح میکنید و سر مواضعتان هستید؟
من این موضوع را به هنرمند و غیرهنرمند تقسیم نمیکنم. من میگویم همانطور ما همین الان در خیابان انقلاب راه برویم عدهای دلشان میخواهد در فضاهای مجازی خودشان، درباره مباحث سیاسیشان حرف بزنند و پیگیرش باشند و آنها را دنبال کنند اما یک عده برایشان فرقی نمیکند که چه کسی رئیسجمهور شود یا نشود. فکر میکنم در هنرمندان همینطور است. باید بگویم که من هنرمند همانقدر حق دارم در صفحه اینستاگرامم چیزی بنویسم که هرکس دیگری در این کشور حق دارد. من این مدلی تقسیماش نمیکنم، اما خیلی شخصی میگویم که از پدر و مادرم یاد گرفتهام که شهرت یک مسئولیتی دارد و موضع نگرفتن در مواقعی بیمسئولیتی است. این نظر شخصی من است و به بقیه ایرادی نمیگیرم که چرا موضع تند نمیگیرند. اگر موضع تندی برخلاف چیزهایی که من فکر میکنم درست است بگیرند، خب نقدشان میکنم. ولی آنهایی که موضع نمیگیرند یا دلشان نمیخواهد وارد سیاست و مسایل اجتماعی شوند، فکر میکنم انتخابشان این است اما من فکر میکنم اگر این کار را نکنم حال بدی با خودم پیدا میکنم.