من به جوانهای حوزه میگویم که آینده برای شماست سالهای آینده مرجعیت حوزه برای شماست، حکومت برای شماست، شورای نگهبان و قوه قضائیه در اختیار شماست، اما آن را با چه چیزی میخواهید اداره کنید؟
به گزارش جماران، آیةالله محمد یزدى، رییس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضو فقهای شورای نگهبان، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم که در کارنامه علمی خود، دهها اثر علمی در رشتههای فقه، اصول، عقاید، حقوق، تفسیر و... دارد. هفتهنامه افق حوزه در گفتوگوی اختصاصی با این اندیشمند پیشکسوت حوزوی به موضوعاتی چون رسالت اصلی حوزویان، راهکارهای اصولی تحول، تخصصی کردن فقه و... پرداخته که در ادامه تقدیم خوانندگان ارجمند میشود.
▪ وضعیت کنونی دروس حوزههای علمیه
از نظر من حوزه به معنای مراجع، اساتید و طلاب آن است و هیچ یک از این سه رکن را نباید نادیده گرفت؛ زیرا هر یک از این سه عنصر در یکدیگر نقش و تأثیر مستقیم دارند، یعنی روش تدریس یک استاد در طلابی که در درس او حاضر میشوند تأثیرگذار است. اگر استاد منظم باشد و سر وقت در درس حاضر بشود، شاگردان او هم منظم خواهند شد، اگر استاد علاقهمند به درس و بحث باشد، طلبه هم نسبت به درس علاقهمند خواهد شد. چنانچه استاد روحیه پرورش فکری طلبه را داشته باشد، خود به خود آن طلبه رشد خواهد کرد. اگر این مسایل در یک استاد و یک مرجع تقلید وجود داشته باشد، روی طلاب اثرگذار خواهد بود.
آقایان طلاب هم از درسها و مطالعاتی که دارند، روحیاتی پیدا میکنند که تحت تأثیر اساتید، مراجع و شرایط کنونی دنیاست؛ چراکه امروزه رسانهها و سایر ابزارها وجود دارند و فضا بسته نیست و اینطور نیست که طلبه از جاهای دیگر کسب اطلاع نکند.
اگر به درسنامههای حوزه علمیه نگاهی بیندازید میبینید که در موضوعاتی مانند رسائل و مکاسب و در دیگر موضوعات مانند فلسفه و مانند آن حلقههای درسی فراوانی مشاهده میشود، ولی وقتی انسان راجع به اساتید رشتههای علمی که در حوزه وجود دارد فکر میکند، متوجه میشود رقم دروس مفید پایین است و کسانی که واقعاً میتوانند در پرورش طلاب نقش داشته باشند رقمشان پایینتر است. آمار و ارقام دروس ظهور زیادی دارد، اما تعداد افراد تأثیرگذار در تفکر طلاب خیلی کم است، یعنی سازندگی این همه عوامل و امکانات در مقایسه با دورههای قبلی حوزه متفاوت است. مثلاً در یک دورهای که آیةالله حائری حوزه علمیه را تأسیس کردند و عده انگشت شماری از مراجع و اساتید با تعداد محدودتری از طلاب حضور داشتند یا در دوره مرحوم آیةالله بروجردی، شرایط متفاوت بود. البته بنده دوره آیةالله حائری را ندیدهام و سن بنده اقتضا نمیکند، ولی مرحوم پدرم مربوط به آن زمان بودند و گزارشات مربوط به آن دوره و تحصیل و رسیدگیها به طلاب و شرایط جابجایی طلاب را برای من نقل میکرد.
▪ مقایسهای بین حوزه علمیه کنونی و حوزه قدیم قم
اگر بخواهم وضعیت دوره حاضر حوزه را با آن دوران مقایسه کنم از باب مثال دو سه نمونه ذکر میکنم:
• خاطرهای تکاندهنده از آیةاللهالعظمی بروجردی قدسسره
ایشان یک روز به درس آمدند و در آن زمان وسایل امروزی نبود و ایشان با درشکه میآمدند و در مسجد بالاسر که نسبت به امروز محدودتر و کوچکتر بود تدریس میکردند. یک روز که ایشان به درس آمدند، دیدیم خیلی گرفته و ناراحت هستند، بسمالله گفتند و شروع به درس کردند، ولی آرامآرام درس تبدیل به یک جلسه نصیحت و موعظه شد و حاصل آن موعظه هم این بود که ایشان فرمودند: امروز وقتی از خانه بیرون آمدم تا سوار درشکه شوم، یک حمّال و باربر جلویم را گرفته و یک تومان به من داده است و گفت: «آقای بروجردی نیمی از این یک تومان سهم امام و نیم دیگرش سهم سادات است، من میخواستم بهدست خود شما بدهم که مطمئن باشم به مصرف صحیح میرسد.» بعد میفرمودند که من از این کار آن باربر منقلب شدم، چراکه او یک عمر، سنگینی بار مردم را به دوش میکشد، ولی سنگینی یک تومان وجوهات شرعیه را به گردن من انداخته و من باید در روز قیامت جواب این یک تومان را بدهم. او در طول عمرش همه جور باری را به دوش گرفته و آن دنیا راحت است، ولی من را گیر انداخته است. بعد شروع کردند به نصیحت کردن ما که وجوهات شرعیه چقدر حساس و دقیق است. همین یک جلسه درس چه میزان در پرورش طلاب نقش داشته است، اما امروزه اساتید در اول سال تحصیلی یا در پایان سال تحصیلی از چه نکاتی صحبت میکنند و چه میزان در پرورش اخلاق و روحیات طلاب نقش دارند؟ متأسفانه در این زمینه عملکرد، خیلی ضعیف است و به روحیات طلاب و علاقهمند کردن آنان به این مسایل توجه زیادی نمیشود.
• خاطرهای از امام قدسسره
در جوانی دائم از جاهای مختلف برای منبر رفتن دعوتم میکردند و طوری شده بود که خیلی گرفتار شده بودم و یک بار هم تصمیم گرفتم که دیگر منبر نروم. در همان ایام در یکی از شهرها در ماه رمضان منبر میرفتم، یکی از بازاریهای آن شهر برای افطار از بنده و برخی طلاب دیگر دعوت کرده بودند، بعد از صرف افطار، صاحب منزل به بنده گفت: فلانی شما بمان، با شما کاری دارم. بعد از اینکه مهمانها رفتند، به بنده گفت: من نیمی از ثروتم را همین الان به تو میدهم، به شرطی که اینجا بمانی و این شهر را از این وضعیت نجات بدهید. من به آن آقای بازاری گفتم: بنده طلبه و مشغول تحصیل هستم و بههیچوجه حاضر به ترک درس و بحث نیستم. ایشان اصرار زیادی کرد بهطوری که من را به شبهه شرعی انداخت، چراکه گفت من روز قیامت جلوی تو را میگیرم و اگر جواب نداشته باشی خودت میدانی. گفتم: من از استادم سؤال میکنم و اگر ایشان اجازه دادند میمانم. پرسید استاد شما کیست؟ گفتم: آقای خمینی، آن روزها به مرحوم امام، آقای خمینی میگفتند. من خدمت مرحوم امام رسیدم و جریان را برای ایشان نقل کردم، امام فرمودند: از وجوهات شرعیه هزینه شده است تا شما و امثال شما به اینجا رسیدهاید که میتوانید درس خارج بیایید، بر شما و امثال شما واجب است که در ایام تبلیغی در بین مردم و در ایام تحصیلی در حوزه باشید، نه در ایام تحصیل حق منبر رفتن دارید و نه در ایام تعطیل حق دارید در حوزه بمانید، امثال شما که میتوانید با مردم صحبت کنید، وظیفه دارید در ایام تعطیلی بین مردم بروید و در ایام تحصیلی هم حتماً باید در حوزه باشید.
• خاطرهای از مرحوم آیةالله سیدمحسن فرید قدسسره
بعد از اینکه امام تبعید شده بودند چند نفر بودیم که از مرحوم حاج سیدمحسن فرید که همدوره امام بود خواهش کردیم درس خارجی در منزلشان برقرار کنند که قبول کردند و بعدها درس اخلاقی هم برگزار کردند که ظرف چند روز درس اخلاق ایشان خیلی شلوغ شد و من به چشم خودم مکرر دیدم که آقای حسنزاده آملی به درس اخلاق ایشان میآمدند، البته بقیه شخصیتها هم میآمدند، بهطوری که حیاط را چادر زدند و اتاقها برای درس اخلاق کافی نبود.
همانطور که قبلا عرض کردم بنده برای دور نشدن از فضای علمی، حوزه، دعوتنامههایی که برای منبر برای من میآمد را رد میکردم و تصمیم گرفته بودم که دیگر منبر نروم، چراکه مانع از تحصیل من بود. دو شب به ماه رمضان مانده بود که به منزل آقای فرید رفتم و چند نفر از دوستان آنجا بودند، همین که نشستم آقای فرید خیلی تند مرا مورد عتاب و خطاب قرار دادند و وقتی از علت جویا شدم فرمودند: شنیدهام که دعوتها را رد کردهای و تصمیمداری که دیگر منبر نروی؟ مقداری با من صحبت کردند و بعد هم این پیرمرد ملای همدوره امام، قسم یاد کردند و فرمودند: بر شما واجب است در ایام تعطیلی بین مردم بروید و البته در ایام تحصیلی درس بخوانید، چرا منبرتان را تعطیل کردید؟ عرض کردم آقا نمیگذارند بعد از ماه رمضان اصرار میکنند که بیشتر بمانید و من گیر میافتم. گفتند: اینها بهانه است و شما واجب است در ایام تعطیلی به تبلیغ بروید و اطاعت کردم. وضعیت اساتید و طلاب حوزه اینگونه بود و اساتید بودند که طلبه را پرورش میدادند.
اساتید به طلاب توجه کامل داشتند، ولی متأسفانه امروزه استاد فقط درس میگوید و میرود و افراد را نمیشناسد و ارتباطی با آنها ندارد و طلبه هم کسی را ندارد که با او درد دل کند. طلبه هم میرود به کرسیهای آزاد، شرایط زندگی هم که از شرایط آن روزگار سختتر شده است. به اعتقاد بنده اساتید باید بیشتر با طلبهها گرم و مرتبط باشند و احوال آنها را بپرسند که چه میکند به کجا میرود و تفکر او چیست؟ اگر انحرافی دیده شد، او را راهنمایی کنند و الا اگر یک طلبه به یک عقیده انحرافی مبتلا شد، حتی علیه خود شما مقاله مینویسد و در آینده گرفتاریهایی پیش میآید و ما نباید این مقدار ضایعات داشته باشیم.
▪ ضرورت حضور فضلا و طلاب فرهیخته در اقصی نقاط کشور
بر فضلای برجستهای که توانایی اداره یک حوزه را دارند واجب است که از قم بروند و یکی از استانها را اداره کنند؛ چراکه استانها تقریباً خالی از اینگونه افراد است، مثلاً استان کرمان چه کسی را دارد؟ یزد چه کسی را دارد؟ قم فضلای زیادی دارد که میتوانند یک نقطه را اداره کنند، اما این روحیه که بروند و یکجا را اداره کنند خیلی کم است. حوزه مکانی بسیار مقدس و فعال و پرکار است و بهخصوص بخش خارجی و طلاب خارجی و جامعةالمصطفی، که خدمات جامعةالمصطفی قدری از خدمات حوزه جلوتر است. وقتی آثار وجودی جامعةالمصطفی را در دنیای اسلام با حوزه مقایسه میکنیم میبینیم که آنها پیشتازند، یعنی وقتی طلبه فارغالتحصیل حوزه را با طلبه فارغالتحصیل جامعةالمصطفی در یک شهر یا یک کشور اروپایی یا آفریقایی مقایسه میکنیم، میبینیم او بهتر قادر بوده است که پایگاهی برای شیعه بسازد و عدهای را مسلمان یا شیعه کند تا به تدریج در سالهای آینده اقلیتی را در یک منطقه ایجاد کند، یعنی حوزه در بعد بینالمللی کمتر از جامعةالمصطفی کار کرده است. بنده از حوزه انتقاد نمیکنم، اما قائل به ضعف در حوزه هستم و معتقدم مراجع و اساتید باید ارتباط بیشتری با طلاب برقرار کنند و احوال طلاب را از لحاظ روحی و معلومات و وضع اخلاق جویا شوند و به عبارت دیگر فقط نباید تجمع درس و بحث را دید و تمام، بلکه باید نقش استاد و نقش مرجع و نقش طلبه را هم در ده سال آینده دید که اگر چنین محاسبهای انجام شود شاهد پیشرفت خواهیم بود.
▪ جای خالی مباحث نظام و حاکمیتی در دروس خارج
جا دارد بزرگانی که در درس خارج ایشان جمعیت نسبتاً زیادی شرکت میکنند، در خلال مباحث علمی درباره نظام و حاکمیت نظام و گذشته کشور صحبت کنند، اما مع الاسف این مباحث بسیار کم است. برخی از آقایان که به اعتقاد خودشان بهترین درسها را دارند چند بار در اول یا آخر درس درباره نظام صحبت کردهاند تا طلبه تکلیفش را بداند؟ باید با نظام همراهی کرد یا نه؟! و یا با استقلال نظام موافق است یا مخالف؟! حتی یک بار هم نگفتهاند، البته شاید در دیدارهای خصوصی خود، مطالبی را به افراد معدودی گفته باشند. من این گلایه را از آن آقایان دارم شما که معتقدید درستان بهترین درس حوزه است، باید نقش بیشتری در تربیت طلبه داشته باشید تا تکلیفش را بفهمد. آیا استقلال طلبه در این است که کاری به کار کسی نداشته باشد و فقط سرگرم درس و مباحثه و نماز شب و دعا و زیارت و بدبختیهای زندگی خودش باشد و تمام یا اینکه باید طلبه را در فرصتهای مقتضی راهنمایی و ذهن او را روشن کنیم؟! من باید از تعدادی از بزرگان حوزه گلایه و عرض کنم که شما نسبت به معین کردن وظیفه جوانان تکلیف دارید! اگر بنده حرفی بزنم میگویند: او دولتی است، چراکه در شورای نگهبان حضور دارد، بنده در شورای نگهبان راجع به اسلامیت و عدم اسلامیت یک طرح و لایحه صحبت میکنم، اگر با رفقا بحث میکنم، از همین بحثهای طلبگی حوزه استفاده میکنیم که آیا این طرح یا لایحه با اسلام موافق است یا مخالف است؟ وقتی یک طلبه چنین دیدی نسبت به من پیدا بکند چه تقصیری دارد؟ او گمان میکند معنای استقلال این است که نسبت به حکومت فاصله داشته باشد. خطاب به کسانی که از بزرگان حوزه هستند و اینگونه میاندیشند عرض میکنم: ای حضرات اساتید و ای بزرگان! شما باید تکلیف این طلابی را که سرمایه اصلی ما هستند و چندین سال نزد شما شاگردی میکنند را روشن کنید که معنای استقلال چیست؟ بعد از گذشت هزار و چند صد سال زحمات ائمه معصومین و زندان رفتن و شهادتشان و زحمات علمای بزرگ ما در تاریخ هزار ساله غیبت و زندان و تبعید و شهادت آنها که برای حاکمیت اسلام بوده است، حالا بعد از این همه زحمات گذشتگان، امروز نظام ما که مولود حوزه است و از نظر بنده معجزه قرن است، آیا درست است که اینگونه مورد بیمهری و بیتوجهی قرار بگیرد؟!!
ما چون خودمان در متن بودهایم، خیلی متوجه نیستیم که چه حادثهای رخ داده است. مسئله سادهای نیست که یک حکومت طاغوت که به قول خودش میگوید دو هزار و پانصد سال سابقه دارد کنار برود و یک سید و عالم بزرگوار به تنهایی و برای رضای خدا وارد کار بشود و بسیاری از همدورهایهای او در اوایل کار با او همراهی نکنند و بعدها به او کمک کنند تا آهسته آهسته پس از سالها تبعید موفق بشود و این معجزه رخ بدهد. حال درست نیست که من و شما بگوییم اگر به حکومت کمک کنیم یا به او تذکر دهیم یا با او ارتباط برقرار کنیم، این با استقلال حوزه نمیسازد.
مقام معظم رهبری در سفرشان به قم و در دیدارهایشان مثل دیدار با جامعه مدرسین که دو تا ملاقات داشتند فرمودند: حکومت مولود و فرزند حوزه است، هم حکومت باید با حوزه ارتباط داشته باشد و هم حوزه باید با حکومت ارتباط داشته باشد.
▪ سخن پایانی
من به جوانهای حوزه میگویم که آینده برای شماست سالهای آینده مرجعیت حوزه برای شماست، حکومت برای شماست، شورای نگهبان و قوه قضائیه در اختیار شماست، اما آن را با چه چیزی میخواهید اداره کنید؟ شما الان که جوان هستید مؤظف هستید ارتباطتان را با نظام و مقامات حفظ کنید و این ارتباط منافاتی با استقلال شما ندارد. حکومت باید به شما کمک کند، شما باید با نمایندگان مجلس رفت و آمد داشته باشید و با وزاری محترم رفت و آمد داشته باشید و حرفتان را هم بزنید. بنده در آخرین جلسهای که مقام معظم رهبری با خبرگان داشتند از ایشان بهطور خصوصی سؤال کردم و البته دیگران هم شنیدند و بدون تعارف گفتم: برخی از مسئولین حرفی میزنند که با حرف شما نمیخواند، اینجا تکلیف من چیست که میبینم حرف ایشان نقطه مقابل شماست؟ ایشان تأملی کردند و فرمودند: تبیین حقایق تکلیف شماست، مردم را روشن کنید و حقایق را تبیین کنید و واقعیات را بگویید.
من به جوان حوزوی میگویم که باید درس بخوانید، اگر بیسواد باشید هیچجا جای شما نیست، نه در بین مردم و نه در حکومت، نه در دنیا و نه در آخرت، چراکه یک فرد بیسوادی شدهای. لباس کافی نیست باید زحمت کشید و درس خواند، نباید عمر را تلف کرد، بلکه باید از وقت، حداکثر استفاده را کرد. باید از این همه امکاناتی که در گذشته برای طلاب فراهم نبود و امروز هست استفاده کرد، در ضمن باید با نظام هم ارتباط برقرار کرد و این منافاتی با استقلال حوزه ندارد. بنابراین استقلال حوزه این نیست که انسان از حکومت جدا بشود و فاصله بگیرد و بگوید من کاری به کار حکومت ندارم.