عبدالله صلواتی، دانشیار گروه الهیات دانشگاه شهید رجایی تهران به مناسبت زادروز ابونصر محمدبن محمد فارابی برابر با چهارم آذرماه یادداشتی به تفکر و فلسفه فارابی اشاره کرده است.
«توجهی که فارابی به سیاست و زندگی مدنی داشت کم کم از نظر فلاسفه افتاد و اگر سخنی در سیاست گفته شد تکرار اقوال و آرای فارابی یا گزیدهای از آن سخنان بود. ابن سینا و سهروردی کوشیدند تا سیاست را به مسیری دیگر و مناسبتر با عالم اسلامی بیندازند اما سعیشان در این راه ناتمام ماند و نصیرالدین طوسی و ملاصدرای شیرازی در سیاست به فارابی بازگشتند و به بیان خلاصه افکار او اکتفا کردند... و تلقی از فلسفه به صورتی درآمد که اگر کسی از اهل فلسفه به این قبیل مسائل میپرداخت چه بسا ملامتش میکردند که اینها ربطی به فلسفه ندارد زیرا در زمره عوارض ذاتی وجود نیست.» اینها سخنان دکتر داوری در کتاب فارابی، فیلسوف فرهنگ است.
البته اینجا میشود در برخی جزئیات با استاد داوری مخالفت کرد و گفت: ملاصدرا صرفاً به آرای سیاسی فارابی اکتفا نکرد، بلکه ملاصدرا در آثارش بهویژه شواهد ربوبیه سخنانی درباره اجتماع و سیاست دارد که فارابی از آنها سخن نگفته است. اما ملاصدرا هم نتوانست مانعی بر سر راه سیر پرشتاب مسیر آسمانی فلسفه ایجاد کند و همچنان تمایل به آسمانی ماندن فلسفه بیش از فلسفه مدنی و فلسفه اجتماعی است.
فلسفه را میشود به مثابه یک دانش در کنار دانشهای دیگر لحاظ کرد و در آن مجموعهای از قواعد، اصول، اصطلاحات، تحلیل، و براهین پیدا کرد. مواجهه با چنین فلسفهای میتواند در برج عاج یا جایی دنج به بهترین نحو محقق شود و برای فیلسوفی که به این نوع از متافیزیک حصر نظر کرده مهم نباشد که چه مشکلات و مسائل و مصائبی در زندگی مردمان در حال فشردن گلویشان است یا پوچگرایی به چه اندازه رسیده و حاکمان باید چگونه حکم برانند و نظم شهر و کوچه و بازار باید به چه نحو باشد. این مصائب کم باشد یا زیاد فلسفه بالا و فیلسوف دربند آن دلشورهای برای تحلیل آنها یا واکردن گره از آنها ندارد. فلسفه در این فرمت، ممکن است قداست یابد و مدام توانش را صرف حراست از این قداست کند، و نرم نرمک از فضای انتقادی و چالشی فاصله کهکشانی پیدا کند. فلسفه در این شکلش، اصطلاحاتی با مرزهای سترگ دارد که جابجا کردن آن بسیار دشوار و گاهی ناممکن است.
اما فلسفه سمت و سوی دیگری هم دارد؛ سمت و سویی که به همه چیز جهت میدهد و معطوف به جامعه و مشکلات آن و ناظر به آینده بهتر مملکت و نظم معقول شهر و دیارش است. این فلسفه، نافی متافیزیک و بلندپروازی عقل نظری نیست، بلکه دغدغه مسألهمندی دارد و سودای آن دارد که: متافیزیکش را در راستای نیازهای کنونی و آینده مردمانش خط کند.
در تفکر فارابی هر دو جنبه فلسفه که میتوان از آن به جنبه آسمانی و زمینی یاد کرد حضور پر رنگ دارند اما بعد فارابی راهی که او در پیش گرفت دچار تغییر شد و فلسفه ما عزم پرکشیدن از این کره خاکی را در سر پروراند و آرام آرام بال گشود و پله پله آسمانها را درنوردید تا به آسمان هفتم رسید.
داوری در کتاب ما و تاریخ فلسفه اسلامی مینویسد: «فلسفهای که افلاطون و ارسطو آوردند دو استعداد متفاوت داشت: یکی آنکه بیشتر زمینی شود و در زمین آن علم، تکنولوژی، سیاست جدید، اقتصاد و نظام متجدد بار آید و رشد کند. استعداد دیگر امکان حفظ نشانهای آسمانی و میل به بازگشت به آسمان بود. در عالم اسلامی، فلسفه ابن رشدی به راه اول ملحق شد؛ اما فلسفه در ایران راه دوم را که راه آسانی هم نبود، پیش گرفت و به دشواری آن را پیمود.» او در همین راستا، اظهار میدارد: «عقل ابن رشد در زمین سیر میکند و ممکن است کارساز بشر باشد، اما عقل ابن سینا و سهروردی در اینجا غریب است و میل به ملکوت دارد.»
دکتر ابراهیم فیاض در جایی گفته است: فلاطوری در دیدار با آیتالله جوادی آملی گفته بود که ما در غرب فلسفهای نداریم که با مسائل روز بی ارتباط باشد؛ که اگر این گونه باشد، مُهمل و خیالپردازی است. نه تنها فارابی میان ما غریب شد فلسفه غربی هم که مهمان ما شد به یک سلسله نقل قولها و قواعد و اصطلاحات تقلیل یافت و آن شادابی و اثربخشیای که در خاستگاه خود داشت نزد ما ندارد؛ شادابی حضور در زندگی و سیاست و هنر.
نمیدانم فلسفه فارابی را که در آن هم مسیر آسمانی فلسفه قابل رصد بود و هم سیر آفاقیاش مد نظر، چرا به یک سلسله احکام وجود فروکاستیم؟ و سیر آفاقیاش و فلسفه مدنیاش را کنار گذاشتیم یا برای فربه شدنش و اثربخشی بیشترش تلاشی نکردیم؟ چرا در فلسفه تقسیم کار نکردیم تا هر دو جنبه آسمانی و زمینی فلسفه را جدی بگیریم؟ البته اینکه شرایط و زمینههای این آسمانی شدن فلسفه چه بودهاند و چگونه کارگر شدند فرصتی مستقل برای واکاوی میطلبد. اما زمینهها و شرایط نادیده گرفتن فلسفه مدنی فارابی هر چه باشد امروزه نیاز داریم به سلامی دوباره به فارابی.
البته در این دوره، تلاشهایی هم صورت گرفته تا فلسفه اسلامی معطوف به زمانه باشد و از امکانات درونی این فلسفه استفاده میشود برای تحقق فلسفه مسئلهمند و فلسفه ناظر به مسائل جامعه. این تلاشها مبارک است.