بهنظر میرسد نوکیسگان سبک زندگی خاصی را ترویج میکنند و گروههایی از طبقات متوسط نیز از آنها دنبالهروی میکنند.
به گزارش جماران، روزنامه اطلاعات نوشت: بسیاری از افراد به دنبال آن هستند که مشخصات نوکیسگی را برای خود فراهم کنند و بسیار میبینیم که گروههایی با درآمدهایی نهچندان بالا خود را گرفتار این سیر قهقراییِ خودنمایی و نوکیسگی میکنند و سرانجام به فقر و ناتوانیهای متعدد میرسند و گاه حتی زندگیشان را به باد میدهند.
شاید هرروز آنان را ببینید، اما ممکن است حتی توجهتان به آنها جلب نشود. پول برایشان معیار اصلی است. با پول، گذشته از خانه و ماشین و بقیۀ چیزهایی که دراساس خریدنیاند، چیزهای غیر قابل خریدن را هم میخرند: زندگی مشترک، مدارک دانشگاهی بالا، جایگاه اجتماعی،….
شعارشان این است: «مشکل آن چیزی است که با پول نشود حل کرد!» … چندسالی است که کارشناسان از حضور یک گروه اجتماعیِ نسبتاً نوپا در جامعه ابراز نگرانی میکنند. دکتر ناصر فکوهی، استاد انسانشناسی دانشگاه تهران، به پرسشهای ضمیمۀ اجتماعی اطلاعات دربارۀ نوکیسگی پاسخ گفته است.
او، در تعریف، نوکیسگان را گروهی از کنشگران اجتماعی میخواند که ثروتهایی بادآورده و اغلب با منشأ مشکوک (مافیایی، حاصل اختلاس و فساد) را بهصورت مبالغهآمیز و با خودنماییِ بسیاری هزینه میکنند.
دکتر فکوهی اضافه میکند: باید توجه داشت که نوکیسگی را که عموماً در برخی از کشورها و دورهها با آن روبرو میشویم، نمیتوان صرفاً حاصل پولهای فاسد بهشمار آورد؛ مثل زمانی که به هر دلیلی پولهایی سهلالوصول به دست گروهی از افراد میرسند یا یک رژیم سیاسی سقوط میکند یا بسیار تضعیف میشود (مثل کشورهای کمونیستی پیشین) و با حاکمشدن نابسامانی سیاسی، راه برای دزدی هموار میشود.
در موارد بسیاری این شیوۀ مصرف و خودنمایی اجتماعی که با مصرف گستردۀ کالاهای لوکس، خانههای گرانقیمت، گذراندن اوقات فراغت به گرانترین اشکال ممکن، خرید و بهنمایشگذاشتن خودروهای لوکس، وسایل مصرفی و ابزارهای روزمرهای چون آیفون و … همچنین با بهرخکشیدن سبکهای زندگی پرهزینه خود را نشان میدهد، ممکن است نه حاصل فساد سیاسی یا اقتصادی، بلکه نتیجۀ نبود تنظیمات اجتماعی برای بازتوزیع ثروت و ایجاد عدالت در جامعه (نظام مالیاتی عادلانه) و همچنین سقوط ارزشهای اخلاقی در یک پهنه باشد؛ برای مثال جایگزینی ارزش خلاقیت فرهنگی و کار سخت با ارزش ثروتهای بادآورده و تنآسایی. نوکیسگی همینطور میتواند با پدیدۀ مُد گسترش یابد و عرصههایی که بنابرتعریف باید با آن فاصلۀ زیادی داشته باشند، همچون فرهنگ و هنر، را دربربگیرد و در این صورت شاهد نوعی نوکیسگی فرهنگی و هنری باشیم.
آنان آدمها را طبقهبندی میکنند
مدیر مؤسسۀ انسانشناسی و فرهنگ در پاسخ به پرسشی دربارۀ ویژگیهای افراد نوکیسه چنین میگوید: نوکیسگان اقشار اجتماعی زیادی را دربرمیگیرند و نمیتوان همه را دارای وجوه مشترک دانست و بنا بر اینکه از کدام فرهنگ، کدام کشور و کدام دوره سخن بگوییم، به موقعیتهایی گاه بسیار متفاوت میرسیم. با وجود این، میتوان گفت که برخی از ویژگیها رواج زیادی در میان نوکیسگان دارند: نخستین این موارد در آن است که رسیدن آنها به ثروت و امتیازات مادی امری متأخر بوده است و در همان نسل خودشان یا حداکثر در نسل قبلی اتفاق افتاده است؛ زیرا وقتی امتیازات مادی و اجتماعی در یک موقعیت خانوادگی یا اجتماعی بهصورت پیدرپی و نسلاندرنسل ادامه یابد، رفتارها تعدیل میشوند.
دومین نکته آن است که نوکیسگان موقعیت خود را ناخودآگاه «شکننده» میدانند. همواره در هراس از سقوط به موقعیت پیشین هستند و راه پیشگیری از این وضعیت را در آن میدانند که فاصلۀ خود را بهمثابۀ افرادی «اشرافی»، «ثروتمند» و «با فرهنگ» بهشدت از دیگران و بهویژه دیگرانی که شبیه به خود میدانستهاند ولی از شانس آنها برای رسیدن به این موقعیتها برخوردار نبودهاند، به «اثبات» برسانند.
از همینجا ویژگی بعدی ظاهر میشود که شیوۀ مصرف «مبالغهآمیز» و «خودنمایانه» نوکیسگان است. آنچه ما اثبات نامیدیم، از نظر آنها باید به آشکارترین و برجستهترین صورت ممکن انجام بگیرد. از این رو ما شاهد بروز نوعی معماری نوکیسه، نوعی حضور اجتماعی نوکیسه (لباس، خودرو، شیوههای رفتاری)، و حتی نوعی مصرف فرهنگی نوکیسه (رابطه با هنر، با کتاب، با مطبوعات و رسانهها، با مدارک تحصیلی، نشاندادن قابلیتهای واقعی یا تصنعی همچون سواد زبانی و فرهنگی) هستیم.
و سرانجام میتوان به ویژگی کینهتوزی و حسرت و حسادت در نوکیسگان اشاره کرد: به این صورت که اغلب زبانی تند و رفتارهایی زشت دارند. دیگران و بهخصوص دیگرانی را که از خود ضعیفتر میدانند، تحقیر میکنند. دائماً سواد و ثروت و داراییهای مادی و همین طور داراییهای غیرمادی خود، نظیر «زباندانستن» و «بافرهنگ» و «باسواد» بودن خود، را به رخ همه میکشند و دیگران را بهجرمِ نداشتنِ هریک از اینها تحقیر میکنند یا دربرابر آنها نوعی دلسوزی تصنعی از خود نشان میدهند: مثل آنکه بگویند: متأسفانه مردم ما امکان آن را نداشتهاند که زبان بخوانند یا در کشورهای دیگر تحصیل کنند.
دکتر فکوهی این را شکلی «زیباسازی»شده از یک گفتمان نوکیسه میداند که در درجههای مختلفی میتواند انجام بگیرد، بهصورتی که در نهایت اصولاً نتوان فهمید با یک گفتمان نوکیسه سروکار داریم یا بیشتر به نظرمان برسد که طرف مقابل ما یک فرد دلسوز جامعه است.
او ادامه میدهد: اما آنچه برای ما وضعیت چنین کسانی را روشن میکند، این است که بهشدت به «سلسلهمراتب»های اجتماعی و به طبقهبندیکردن آدمها براساس ثروت مادی و غیرمادیشان علاقه دارند و به هر شکل در پی مشروعیتدادن به این گونه طبقهبندیها و استفاده از آنها برای توجیه وضعیت خود و البته بهرخ کشیدن آن هستند.
آیا نوکیسگان زیاد شدهاند؟
«متأسفانه بله». این پاسخ استاد انسانشناسی دانشگاه تهران است: نوکیسگان در جامعۀ ما افزایش یافتهاند و این اتفاق با شدت بسیار زیادی رخ داده است. البته این امر از اواخر دهۀ ۱۳۴۰ و اوایل دهۀ ۱۳۵۰، با ورود گستردۀ درآمدهای بادآوردۀ نفتی، آغاز شد. انقلاب اسلامی تااندازهای در دهۀ نخست خود در برابر آنها ایستاد و تلاش کرد که ارزشهای اخلاقی را جایگزینشان کند. اما از دهۀ ۱۳۷۰ با رویکارآمدنِ دولتِ موسوم به «سازندگی»، ارزشهای نوکیسگی، ثروتمندشدن و سرمایهداری از بدترین نوع آن، یعنی بالارفتن هرچه بیشترِ پول بهمثابۀ تنها معیار و ارزش اجتماعی در جامعۀ ما، شروع به گسترش کرد. این امر تا امروز، بهرغم همۀ دولتهای گوناگونی که آمدهاند و بهرغم تضاد این امر با کل انقلاب و شعارهای آن، به بدترین شکل ادامه یافته است.
این رویکرد همۀ بخشهای اقتصاد، ازجمله بخشهای ضروری برای توسعه و امنیت کشور، مثل آموزش عالی، بهداشت، حملونقل، مسکن، و حتی بخشهایی که به فرهنگ ما مربوط میشوند، مثل نشر و مطبوعات و رسانهها و هنر و خلاقیتهای ادبی و هنری، را دربرگرفته است. معنای این امر برای ما یک فاجعۀ مطلق بوده است که باید بهشدت با آن مقابله و مبارزه کرد.
رواج ارزشهای بیارزش
بهنظر میرسد نوکیسگان سبک زندگی خاصی را ترویج میکنند و گروههایی از طبقات متوسط نیز از آنها دنبالهروی میکنند. دکتر فکوهی در این باره میگوید: متأسفانه همین است. نوکیسگی در جامعۀ ما تبدیل به نوعی ارزش شده است و به همین دلیل نیز بهجای آنکه افراد جامعه از آن فاصله بگیرند، تلاش میکنند راه آنها را دنبال کنند و بیشتر و بیشتر شبیه آنها شوند.
او البته وجود طبقۀ متوسط واقعی در ایران را رد میکند و میگوید: اما بیشتر افراد از گروههای کمدرآمد تا گروههایی که درآمد نسبتاً بیشتری دارند، به دنبال آن هستند که مشخصات نوکیسگی را برای خود فراهم کنند: از تمایل به زندگی در این و آن محلۀ خاص گرفته و بهرخکشیدن این امر به افراد خانوادهشان، تا خریدن ماشینهایی هرچه گرانقیمتتر، فرستادن بچهها و جوانانشان به این و آن دانشگاه، از تمایل به رفتن به سفر خارجی گرفته تا خرید و مصرف کتابها و مجلاتِ بهاصطلاح روشنفکرانه و فخرفروشی با آنها، از رفتن به جلسات سخنرانی با تیترهای عجیبوغریب گرفته تا راهانداختن کانالهای تلگرامی و بهرخکشیدن سواد و زبانشان، از نوشتن و مثلاً «نقد» این و آن را کردن که نشان دهند ما زبان بلدیم و دیگران بلد نیستند، ما سواد داریم و دیگران بیسوادند، تا پول قرضکردن از افراد و بانکهای مختلف برای خریدن ویلا در شمال و… این فهرست را پایانی نیست و بسیار میبینیم که گروههایی با درآمدهایی نهچندان بالا خود را گرفتار این سیر قهقراییِ خودنمایی و نوکیسگی میکنند و سرانجام به فقر و ناتوانیهای متعدد میرسند و گاه حتی زندگیشان را به باد میدهند.
دشمنی با اقتصاد، محیط زیست و توسعه
جامعهای که در آن نوکیسگی رواج یافته باشد، اگر کاری برای خود نکند و درمانی برای این رفتارهای آسیبزا نیابد و بهعمل درنیاورد، متأسفانه آیندۀ چندان روشنی ندارد. نوکیسگی ازلحاظ اقتصادی و برخلاف نظر اقتصاددانان نولیبرال، نه موتوری برای مصرف و نتیجۀ رونق اقتصادی، که عاملی برای ایجاد نابرابری در جامعه، شکنندهشدن ساختارهای آن، ناامنشدن فضای اقتصادی، پایینرفتن مصرف عمومی در کالاهای پایه و اساسی و برعکس رشد مصرف کالاهای لوکس و بیمصرف و شکلگیری سبکهای زندگی پرمصرف و آسیبزا، چه برای اقتصاد و چه برای محیط زیست، است.
اینها را دکتر فکوهی میگوید و ادامه میدهد: درنتیجه، بهنوعی میتوان گفت که نوکیسگی بهشدت هزینههای اقتصادیِ یک جامعه را افزایش میدهد، سبب افزایش فقر میشود و ازلحاظ اجتماعی نیز جامعه را به سمت فشار بیشترِ ناشی از اختلاف طبقاتی و امتیازات اجتماعی میبرد و عاملی است برای تشنج و بحران. از این رو بدون شک اگر کاری نکنیم و دست روی دست بگذاریم، در آینده با بحرانهای شدیدی در این زمینه روبرو میشویم و بیشازپیش از توسعه و مصرف پایدار فاصله خواهیم گرفت.
توزیع عادلانۀ ثروت و رفاه عمومی
این انسانشناس در پایان میگوید: توضیح آخر من به نقش دولت در این زمینه برمیگردد. متأسفانه سیاستهای دولتهای ایران از دهۀ ۱۳۷۰ تا امروز همواره بهوسیلۀ سیاستمداران نولیبرال هدایت شده است. این اقتصاددانان بهطور طبیعی به تشویق مستقیم یا غیرمستقیم نوکیسگی تمایل دارند؛ زیرا بهنظر آنها بهصورت خیلی خلاصه، مصرف، موتور تولید و ایجاد انگیزه برای رشد اقتصادی جوامع انسانی است.
این اقتصاددانان به نوعی داروینیسم اجتماعی اعتقاد دارند، یعنی جامعه را جنگلی فرض میکنند که همه در آن برای امتیازات مادیِ بیشتر با یکدیگر در جنگاند و این جنگ را خیلی هم مفید میدانند؛ زیرا معتقدند همین رقابت است که به اقتصاد حیات میدهد. آنها معتقدند که در این جنگ، قویترها که بهنظر آنها همیشه «بهترینها» هستند، میبرند و این برد، ولو بهقیمت شکست بخش بزرگی از جامعه تمام شود، ازنظر آنها هیچ مشکلی ندارد، چون «قاعدۀ بازی» است. ازنظر آنها، برنامههای دولت رفاه، ایجاد رفاه ولو در سطح پایین برای بیشتر مردم، لزوماً یک سیاست اقتصادی «سوسیالیستی» است و باید از آن پرهیز کرد. درحالیکه میدانیم، پیشرفتهترین کشورهای جهان از اسکاندیناوی تا کانادا و حتی کشوری مثل آلمان که در آن حکومت راستگرا بر سر کار است، سالهای سال است که سیاست دولت رفاه را پیش میبرند و بیشترین ثبات را دارند.
به گفتۀ دکتر فکوهی، این اقتصاددانان مدل آمریکایی را پیشنهاد میکنند که امروز میبینیم در چه بنبستی قرار دارد. به همین دلیل نیز نوکیسگی ازنظر آنها نه «نوکیسگی» بلکه تمایلِ آزادانه به لذتبردن از امتیازات و سرمایههایی است که همه را بهصورت «مشروع» کسب کردهاند. در این میان، نقش دولت اساسی است. اگر دولت نیز بهدنبال همین استدلالهای خطرناک برود، متأسفانه چشماندازهایی بسیار تیره در انتظار ما خواهد بود. برعکس، دولت باید با تنظیمات خود و کنترل اقتصاد سبب توزیع عادلانۀ ثروت در جامعه و ایجاد رفاه برای همه باشد و جامعه را بهسوی آرامش و تنشزدایی هدایت کند.
باید توجه داشته باشیم که چندین عامل دیگر نیز هست که حرکت بهسوی ایجاد دولت رفاه و فاصلهگرفتن از گرایشهای نولیبرالی را برای ما بیشتر از سایر کشورها ضروری میکند. نخست جوانیِ جمعیت است که نیازهای آن را در همۀ مواردی که به رفاه مربوط میشوند بیشتر میکند.
دوم، سرمایۀ فرهنگیِ نسبتاً بالایی که در طول این سالها ازطریق گسترش نظام آموزش عالی بهوجود آمده است و سبب میشود تا انتظارات برای سبک زندگی باکیفیت و امتیازات اجتماعی بیشتر افزایش یابد.
سوم، تغییر در موقعیت زنان، دستکم ازلحاظ سرمایۀ فرهنگی، بهدلیل نرخ بسیار بالای تحصیلات آنها و ورود گستردهشان به جامعه در حوزههای هنر، ادبیات و فرهنگ، اما بازداشتهشدن آنها درزمینۀ اقتصادی با نرخ اشتغال ۱۳ درصد است. و سرانجام، فشارهای سیاسی جهانی و منطقهای است که تنها راه مقابله با آنها، داشتن نسبت بالایی از رضایت اجتماعی و اعتماد شهروندان به دولت است که تنها از خلال سیاستهای رفاهیِ مناسب بهدست میآید.