بهزاد نبوی می گوید: من موضعگیری آقای راستی درباره آقای هاشمی در سال ۸۴ را ناشی از حریت و آزادگی ایشان میدانم که با وجود اختلافات فقهی و فکری با آقای هاشمی، صلاح ملک و ملت را در حمایت از ایشان دانستند. بعید میدانم تغییر ویژهای در نظرات فقهی آقای راستی بهوجود آمده بود. ایشان در آن سنوسال به درجهای از اجتهاد رسیده بودند و تغییر چندانی در افکارشان بهوجود نمیآمد. اما وضیعت کشور، ایشان را به حمایت از آقای هاشمی در برابر رقبا در سال ۸۴ وادار میساخت.
به گزارش جماران؛ امتداد نوشت:
بیش از ۵۰ سال فعالیت سیاسی در کارنامهاش ثبت شده، از تشکیل جبهه مخفی مسلحانه قبل از انقلاب تا مشی اصلاحطلبانه در زندان پس از انقلاب. از خودکشی نافرجام با سیانور وقتی نام مستعارش حمید جهانبین بود تا استعفا از مجلس در اعتراض به نظارت استصوابی وقتی چریک پیر خطاب میشد. از زندانهای بیملاقاتی و بیهواخوری دوران پهلوی تا نایب رییسی مجلس و مسند وزارت در جمهوری اسلامی. از دورههای زندگی مخفی در دهه ۵۰ تا گذران ۵ سال در زندان امنیتی و غیرعمومی پس از سال ۸۸.
همین گستردگی تجربههای سیاسی و اجتماعی در ادوار مختلف تاریخ معاصر، گزیدهگوییها و حرفهایش را شنیدنیتر کرده و شخصیتش را پیچیدهتر. بهزاد نبوی معرفی نیاز ندارد و جملهها و خاطراتش نقل قول محافل و سند رد و اثباتهاست. خوش صحبت است و برای حرف زدن بازی نمیچیند، هرچند وقتی نخواهد جواب بدهد با «مخلصم»گفتنی رد میشود.
میگوید دلم میخواهد درباره مرحوم آیتالله راستی حرف بزنم، نگرانی سال گذشتهاش از اینکه سن بالایشان فرصت دیدار این دو همرزم سابق را بگیرد، درست بوده و حالا هم معتقد است باید از ابعاد دیگر این رابطه سخن بگوید تا تاریخ درست روایت شود. هرچند از محتوای دیدار سال گذشتهشان حرف زیادی نمیزند و شرم دارد تمجیدهای مرحوم آیتالله راستی از خود را تکرار کند.
به بهانه چهلمین روز درگذشت مرحوم آیتالله راستی کاشانی به سراغش میرویم و روایتش را پس از گذشت ۳۵ سال از اختلافاتی که منجر به از هم پاشیدن سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد میشنویم.
متن کامل گفتوگوی امتداد با بهزاد نبوی را با هم میخوانیم:
برویم به سالهای ابتدایی ۶۰ و حضور مرحوم راستی کاشانی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی. چه شد که ایشان به سازمان پیوستند؟
آشنایی من با مرحوم آیتالله راستی کاشانی بعد از تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. پس از اینکه در سازمان اولیه احساس نیاز میشد که ما به طور مداوم و در فواصل کوتاه با امام ارتباط بگیریم در مورد مسائلی که می خواستیم نظر ایشان را بدانیم، به این نتیجه رسیدیم که نمیشود هر روز برویم دیدار امام، پس خوب است از امام بخواهیم فردی را تعیین کنند برای سوالهای شرعی که برای سازمان و اعضاء پیش میآید.
شما یک تشکیلات سیاسی بودید، چه سوالهای شرعی از امام داشتید؟
سوالهای آن روز ما ممکن است، امروز خیلی برای شما معنا نداشته باشد. سر مسائل جزئی و عجیب و غریب. مثلا اینکه اشکالی ندارد وقتی آقایان سوار موتور میشوند، همسرشان پشتشان سوار شوند؟
این سوالها چه ربطی به تشکیلات داشت؟
ما امام را علاوه بر اینکه رهبر انقلاب و جمهوری میدانستیم، رهبر سازمان هم میدانستیم و علاقهمند بودیم همه مسائل ریز و درشت رابا ایشان مطرح کرده و نظرشان را کسب کنیم. و چون براحتی به امام دسترسی نداشتیم و از طرفی نمیشد هر روز وقت گرفت و به دیدار ایشان رفت. به همین دلیل خدمت امام رسیدیم که فردی را مشخص کنند تا مسأل شرعی مان را از ایشان پرسش و مشورت کنیم. قبل از شهادت آیتالله مطهری، نظر عدهای از اعضای سازمان این بود که آقای مطهری میتوانند این کار را انجام دهند. بر همین اساس از امام خواستیم یک نماینده معرفی کنند و مسائل مان را از طریق ایشان پیگیری کنیم. اما اعضایی از سازمان که مرحوم راستی را از قبل میشناختند، میگفتند ایشان پیش از انقلاب حتی در مبارزه مسلحانه هم به لحاظ شرعی و هم به لحاظ سیاسی آنان را راهنمایی میکرده است. لذا خدمت امام رسیدیم و مسایل را مطرح کردیم. یکی از دوستان گروه منصورون که با ما همراه بودند، اسم آقای راستی را بردند و امام گفتند ایشان فرد مهذبی هستند با ایشان می توانید در ارتباط باشید.
آیا امام هم در این حد در بحث تشکیلاتی ورود میکردند؟
امام نمیگفتند چه کنید و چه نکنید. ما میرفتیم سوال میکردیم، ایشان هم جواب میدادند. البته ما هم همه بحثها را که منتقل نمیکردیم. ما میگفتیم ما کسی را میخواهیم که نماینده شما باشد و در مسایل سازمان به ما کمک کند. وقتی بحث آقای راستی مطرح شد، احساس کردیم که شاید نتوانیم نظرات سیاسی امام را بهطور کامل از طریق ایشان دریافت کنیم و باید به نظرات فقهی امام بسنده کنیم.
منظورتان نظارت فقهی است؟
بله
یعنی امام حکمی صادر کردند و ایشان رسما نماینده امام در سازمان شدند؟
حکمی در کار نبود به همین ترتیب ایشان نماینده امام در سازمان شدند. پس از این مرحله به تدریج با دیدگاههای مرحوم آیتالله راستی آشنا شدیم. به تایید بسیاری از فضلا ایشان به لحاظ فقهی بسیار فاضل بودند. باز هم به گفته فضلایی که با ما در ارتباط بودند، دیدگاههایشان فقهی ایشان سنتی بود. به همین دلیل در آن زمان به لحاظ فقهی اختلاف نظرهایی با علمایی همچون مرحوم موسوی اردبیلی و مرحوم هاشمی و به عبارت دیگر با علمای تهران داشتند.
این در حالی بود که بسیاری از دوستان در سازمان متأثر از دیدگاههای روشنفکری دینی بودند. دوستانی داشتیم که مرید مرحوم شریعتی بودند. عدهای هم دیدگاه بینابینی داشتند و آقای مطهری را بهعنوان ایدئولوگ و مرجع فکری که میتوان به نظرات ایشان رجوع کرد میشناختند. البته دوستان طرفدار آقای راستی و مرحوم شریعتی، هیچ کدام آنطور که باید شهید مطهری را قبول نداشتند. ما در عین حال که آقای راستی را به لحاظ ایدئولوژیک یک روحانی سنتی میدانستیم، ایشان را به عنوان یک روحانی مبارز و ضدرژیم شاه و از یاران و همراهان امام در جریان انقلاب تایید میکردیم.
به لحاظ اخلاقی مرحوم راستی بسیار مهذب، وارسته، شجاع و آزاده میشناختیم. وارستگی ایشان و عدموابستگی به مسایل دنیوی از ویژگیهای بارز ایشان بود. برایتان مثالی میزنم؛ همانطور که پیشتر گفتم در سازمان همه اعمال و افعالمان تحت نظر همهی اعضا بود.
همسر من قبل از ازدواج حجاب نداشت. ما با هم صحبتهای مفصلی کردیم و بالاخره قرار گذاشتیم ایشان در مورد حجاب بیشتر بررسی کند و اگر به نتیجه رسید، حجاب بگذارد. که خوشبختانه این بررسی خیلی زود به نتیجه مثبت رسید و به یاری خدا، ایشان محجبه شدند. پیش از مرحله اخیر عدهای از اعضای سازمان به ملاقات آقای راستی رفته و موضوع را گزارش کرده بودند. آقای راستی در پاسخ گفته بود اولا گناه هیچکس را به اسم دیگری نمینویسند، اگر همسر ایشان بیحجاب است، به ایشان ربطی ندارد. این موضع خیلی مترقی بود، آنهم برای فردی که از نظر ما دیدگاههای سنتی داشت. ثانیا اگر بتواند فردی را که به حجاب اعتقاد ندارد، به خانم محجبهای تبدیل کند که کار خیلیخوبی است. همین مثال مشی اخلاقی ایشان را نشان میدهد. در ایامی که از نظر فکری مواضع مرا قبول نداشتند، در این مورد که توسط بسیاری از مخالفان فکری، مرتبا مورد سواستفاده قرار میگرفت، آزادمنشانه و شجاعانه از من دفاع کردند.
پس اختلافها بر سر چه مسائلی بود؟
شاید بتوان گفت اختلافهای ما با ایشان عمدتا بر سر مواضع فکری و عملکردهای اجرایی ما بود. خصوصا از زمانی که من و آقای سلامتی در دولت شهید رجایی بهعنوان وزرای ایشان حضور پیدا کردیم، اختلافها تشدید شد یا شاید حتی بتوان گفت، ایجاد شد.
دلیلش هم حضور من در رأس ستاد بسیج اقتصادی و اعمال سیاستهای سهمیهبندی کالا که در آن زمان علیه آن به شدت تبلیغ میشد، بود. آقای سلامتی وزیر کشاورزی وقت هم به دلیل اجرای قانون اصلاحات ارضی مصوب شورای انقلاب، مورد انتقاد همفکران آقای راستی بود. در واقع اختلافات از این نوع بود. به طور کلی نگاه ما به عدالت اقتصادی با نگاه آن مرحوم متفاوت بود. ایشان در مورد عدالت معتقد بود اگر به همه آنچه در احکام فقهی اسلام آمده عمل کنیم، عدالت حاکم میشود و کار اضافی لازم نیست. نظر ما این بود که برای استقرار عدالت، هر اقدامی که خلاف شرع نباشد، میتوان انجام داد. اختلافنظر عمدتا بر سر این نوع مسائل بود.
و در نهایت کار به استعفا کشید؟
چون آقای راستی نماینده امام در سازمان بودند و از جناح راست سازمان حمایت میکردند و موضع مخالف نسبت به ما موضع داشتند، من و همفکرانم تصمیم گرفتیم از امام برای استعفا از سازمان اجازه بگیریم و در نهایت، پس از عدم مخالفت با این امر از سازمان استعفا دادیم.
و دیگر آقای راستی را ندیدید؟
تا آنجا که به یاد دارم طی این سالها یکبار دیگر گویا در مجلس ترحیم یکی از بستگان آقای محمد صدر در مسجد الجواد با آقای راستی روبهرو شدم. ایشان محبتآمیز و گرم با من برخورد کردند. برخورد کوتاه بود، اما احساس بسیار خوبی در من ایجاد کرد.
طی این سالها چقدر در جریان نظرات مرحوم راستی بودید و نکته برجسته آن را چه میدانید؟
مرحوم راستی در سال ۸۴ به اتفاق برخی از مدرسان از نامزدی آقای هاشمی برای ریاست جمهوری حمایت کرده بودند. این موضوع برای ما مهم بود؛ چون تا آنجا که میفهمیدیم مرحوم راستی با مرحوم هاشمی نه فقط در مسایل فقهی بلکه در مسایل سیاسی هم اختلافنظر و زاویه دید داشتند. به همین دلیل حمایت ایشان برای ما قابلتوجه بود.
بعد از سال ۸۸، وقتی زندان بودم، در روزنامهها خواندم که پس از ردصلاحیت آقای هاشمی، ایشان بیانیه شدیدالحنی علیه ردصلاحیتکنندگان نوشته بودند. پس از این نامه بود که من احساس کردم در مسایل سیاسی دیگر زاویه و اختلافی با هم نداریم.
مسائلی که سبب اختلاف میشد، عموما مربوط به دهه ۶۰ بود. ما هم بعد از آن دوره که در کار اجرا و اداره کشور پیش رفتیم، به نتایج جدیدی رسیدیم و شاید ایشان هم در زمینههای دیگری به نتایج جدیدی رسیده بودند.
یعنی آقای راستی درباره آقای هاشمی تغییر موضع داده بودند؟
من موضعگیری آقای راستی درباره آقای هاشمی در سال ۸۴ را ناشی از حریت و آزادگی ایشان میدانم که با وجود اختلافات فقهی و فکری با آقای هاشمی، صلاح ملک و ملت را در حمایت از ایشان دانستند. بعید میدانم تغییر ویژهای در نظرات فقهی آقای راستی بهوجود آمده بود. ایشان در آن سنوسال به درجهای از اجتهاد رسیده بودند و تغییر چندانی در افکارشان بهوجود نمیآمد. اما وضیعت کشور، ایشان را به حمایت از آقای هاشمی در برابر رقبا در سال ۸۴ وادار میساخت. یا در سال ۹۲ که بهدلیل ردصلاحیت آقای هاشمی بیانیه دادند، با این اقدام علاوه بر آزادگی، نشان دادند که نمیخواهند هیچ حقی از کسی تضییع شود. اقدام فوق در عین حال نمایانگر شجاعت ایشان هم بود. این یکی از ویژگیهای برجسته اخلاقی مرحوم راستی بود. در برابر ظلم میایستاد و منافع و مصالح کشور و ملت را بر همه چیز مقدم میدانست.
پارسال شما و چند نفر از دوستان سازمان به دیدار مرحوم راستی رفتید. چه شد که تصمیم گرفتید ایشان را ببینید؟
از وقتی از زندان آزاد شدم به دنبال دیدار با ایشان بودم. ۳۵ سال بود که فرصت گفتوگو با ایشان را نیافته بودم. مواضع ایشان در سالهای دهه ۸۰ و ۹۰ مرا بیشتر تشویق به دیدار میکرد. ضمنا بالابودن سن هر دوی ما، و اینکه ممکن است فرصت این دیدارها از دست برود، عامل مهم دیگری بود.
شما برای این دیدار پیشقدم شدید یا مرحوم راستی پیغامی فرستادند؟
اوایل سال ۹۵ با آقای جواد امام، بهواسطه دوستی ایشان با فرزند آقای راستی، درخواست دیدار را مطرح کردم، ایشان هم پذیرفتند و خیلی زود این دیدار انجام شد. در این دیدار آقایان عربسرخی و امام هم حضور داشتند. دیدار خوب و پرخاطرهای برای من بود و فضای آن هنوز برایم زنده است. گرچه ایشان به دلیل کسالت، از نظر جسمی خیلی ضعیفتر از ۳۵ سال قبل بودند، اما از نظر فکری همچنان قوی و به روز بودند.
دیدار دو همراه قدیمی که با اختلاف از هم جدا شدند، پس از ۳۵ سال باید پر از حرفهای شنیدنی باشد. ممکن است از این دیدار بگویید؟
همانطور که گفتید دیدار پس از ۳۵ سال انجام شد و بسیار خوب و خاطرهانگیر بود. ایشان مطالبی را در مورد حقیر مطرح کردند، که اگرچه تعریف بود اما مرا شرمنده و متعجب کرد. تعجب از آن جهت که ایشان حتی درباره من با آن سوابق اختلافی، چنین دیدگاهها و مواضعی دارند. ایشان گفتند تمام مدتی که شما زندان بودید، من برای شما دعا میکردم. همه میدانند که مرحوم راستی اهل مداهنه نبودند و دلیلی هم برای مداهنه برای یک زندانی تازه آزادشده نداشت، بنابراین ابراز لطف و محبت ایشان را خالصانه و صمیمانه یافتم. درباره مسایل کشور هم درددل کردیم، در انتهای سخنان و زمان خداحافظی به ایشان گفتم «ما اختلافات فکری با هم داشتیم، اگر بر اثر این اختلافات فکری احیانا زمانی برخوردهای من غیراخلاقی بوده است، عذر خواسته و حلالیت میطلبم.» پسر ایشان هم در حضور خودشان گفتند «اتفاقا حاجآقا چندبار از من خواسته که اگر ایشان در مجلسی بوده و علیه شما سخنی گفته شده و ایشان سکوت کردهاند، از شما حلالیت بطلبم.»
خیلی قابل تحسین است که شخصیتی مثل مرحوم آیتالله راستی از اینکه در مجلسی در قبال حرفهایی علیه یک نفر سکوت اختیار کرده، حلالیت بطلبد.
طرح این مطلب شخصیت آقای راستی را برای من بسیار باارزشتر و احترام به ایشان را بسیار افزونتر کرد. این که انسانی بهخاطر این که در جایی و حرفی علیه کسی زدهشده و ایشان سکوت کردهاند، حلالیت بطلبد، بسیار باارزش است. در کل این دیدار حداقل برای من بسیار مفید بود و باعث شد که چند ماه قبل من از آقای امام بخواهم که دیدار مجددی را برنامهریزی کند که متأسفانه امکان آن فراهم نشد و خبر فوت ایشان را شنیدم و البته متأسفتر شدم از این که نتوانستم در هیچیک از مراسم ترحیم و بزرگداشت ایشان شرکت کنم. مراسم جماران را وقتی مطلع شدم که در حال خاتمه بود و از مراسم بعدی تهران هم بیاطلاع بودم. قطعا باید برای عرض تسلیت به دیدار خانواده محترمشان بروم.
گفتید درددلهایی درباره مسائل کشور داشتید. میتوانید بیشتر بگویید درددلها درباره چه بود؟
مسائل جدیدی نبود. بررسی اوضاع کشور در دوره ریاست جمهوری آقای احمدینژاد و اوضاع و احوال کنونی از جمله این درددلها بود و در تمام زمینهها اشتراکات زیادی با هم داشتیم. واقعا درددل بود، نه این که به جمعبندی خاصی برسیم و بر اساس آن اقدامی بکنیم. درددلی بود بین دونفر که با هم سوابق مشترکی داشته و سالها از هم جدا بودهاند.
اگر ۳۵ سال پیش آقای نبوی با تجربیات و دیدگاههای امروز بود، آیا آن اختلافها بهوجود میآمد؟ یا ممکن بود بهگونهای دیگر با اختلافنظرها برخورد شود؟
ببینید این سوال را در موارد دیگری هم از من پرسیدهاند. مثلا در مورد اصل انقلاب. برخی میپرسند اگر به سال ۵۶ و ۵۷ باز میگشتید، مجددا انقلاب میکردید؟ علیرغم اینکه امروز مخالف هر انقلابی هستم، پاسخ میدهم احتمالا بله؛ چون فضای ۴۰ سال پیش جهان، منطقه و کشور، فضای انقلابها بود.
وقتی مرحوم مهندس بازرگان در دانشگاه تهران گفتند که من بولدوزر نیستم، همه انقلابیونی که در آن زمان در صحنه بودند، از این حرف بسیار شوکه و مایوس شدند. شاید برخی به ما انتقاد کنند که اگر شما معتقد هستید اصلاحات یعنی تغییر تدریجی، مرحوم بازرگان ۴۰ سال پیش به این نتیجه رسیده بود. شما ۴۰ سال دیر کردید. باید دانست حرفی که امروز منطقی و درست است، معلوم نیست الزاما ۴۰ سال پیش هم درست بوده باشد و بالعکس؛ یعنی اگر حرکت اصلاحی را امروز صحیح میدانیم، به این معنی نیست که ۴۰ سال پیش هم صحیح بوده است.
با توجه به مقدمه فوق، بسیار دشوار است که امروز بتوانم بگویم اگر به ۳۵ سال پیش برگردیم، هر یک از ما از چه مواضعی دفاع خواهیم کرد. آنچه مسلم است آگاهیها و تجربیات همه ما در این ۳۵ سال افزایش یافته است و قطعا اگر با این آگاهیها و تجربیات به ۳۵ سال پیش بازگردیم، مواضعمان تغییر خواهد کرد و در غیر این صورت همان مواضع قبلی تکرار خواهد شد.