اگر این شرایط تحصیلی برای من فراهم نمی شد، بدانید معروف‌ترین قاچاقچی ایران می شدم. این را نیز می توانید تیتر کنید. انرژی، قدرت و هوشش را دارم. من در کرمان که استانی سیاست زده است از چه کسی ترسیدم؟ چه کسی مرد شد تا مقابل تصمیم های من بایستد؟ هرکجا در شهر کرمان احساس می کردم باید راه بازکنم انجام می شد. دانشگاه، ساختمان‌های ارتش، سپاه، ذغال‌سنگ، زندان، اداره کل راه و هر آنچه فکر می‌کنی تخریب کردم تا راه باز شود و مردم بتوانند راحت‌تر تردد کنند.

به گزارش جماران؛ در استان سیتان و بلوچستان، استعدادها پنهان و محرومیت ها آشکار است. این را حبیب ا... دهمرده، استاندار پیشین سیستان و بلوچستان و نماینده فعلی زابل می گوید. استانی که دارای پیشینه تاریخی کهن و ظرفیت های اقتصادی و گردشگری فراوان است. در ایران قدیم این استان انبار غله کشور بوده است و این روزها اما با محرومیت دست و پنجه نرم می کند. حبیب ا... دهمرده معتقد است که می توان با دو مولفه دانایی و رفاه نسبی، این استان را از فقر و محرومیت دور کرد. دهمرده که دکتری ریاضی خود را از دانشگاه آکسفورد گرفته است و سابقه استادی و ریاست دانشگاه سیستان و بلوچستان و استانداری سه استان سیستان و بلوچستان، کرمان و لرستان را در کارنامه خود دارد معتقد است که اگر شرایط لازم تحصیلی برای او مهیا نمی شد او یکی از قاچاقچیان بزرگ ایران می شد! او برای اولین بار جزییات حادثه تروریستی تاسوکی که توسط گروهک عبدالمالک ریگی با هدف کشتن دهمرده و سایر مسئولان استان سیستان و بلوچستان رقم خورد را در گفت‌وگو با «قانون» بازگو می‌کند که در ادامه، مشروح گفت و گوی نماینده مردم زابل، زهک، هیرمند، نیمروز و هامون در مجلس شورای اسلامی را می‌خوانید.

آقای دهمرده، سال اول استانداری شما در استان سیستان و بلوچستان مصادف شد با شروع نا امنی ها در استان و گروهکی به سرکردگی عبدالمالک ریگی ظهور کرد. چه اتفاقی در استان افتاد که این افراد دست به شرارت زدند؟

مالک ریگی اولین آدمی نبود که در آن منطقه به دنبال مقاصد خودش آمد، قبل از او نیز کسانی از طوایف دیگر بودند که این‌گونه عمل می‌کردند. اما درباره ماجرای ریگی باید بگویم که بعد از پیروزی احمدی نژاد در انتخابات سال 84، او در رابطه با کسانی که ناامنی ایجاد می کنند می‌گوید:«من مثل عقاب روی سر این افراد فرود می آیم». آن‌ها پیام دادند که ما با دولت قبلی کاری نداشتیم. نه رییس‌دولت اصلاحات دنبال این مسائل بود و نه ما کاری به دولت داشتیم. نمی‌خواهم محتوای این پیام را بیشتر باز کنم. به احمدی نژاد پیغام دادند که با تو کار داریم.

معنی این جمله چه بود؟

یعنی اینکه می‌خواستند ایجاد نا امنی کنند. اولین حرکت نمادین‌شان در رابطه با این جمله نیز «حادثه تاسوکی» در جاده زاهدان به زابل بود. من یک هفته قبل از حادثه تاسوکی اعلام کرده بودم که کنگره سرداران شهید «دولتی مقدم» در استان و زابل برگزار می‌شود. این افراد اعتقادات من را می دانستند و مطمئن بودند که من در این مراسم حاضر می شوم. آن‌ها برنامه‌ریزی می کنند که جاده را ببندند. البته این اولین باری نبود که اتفاق می افتاد. تا پیش از آن، جاده را بند می آوردند و ماشین را می دزدیدند اما این بار با هدف کشتن آدم ها جاده را بستند. مکان عملیات‌شان را نیز محل پاسگاه تاسوکی که در 100 کیلومتری زابل و زاهدان بود، انتخاب می کنند. دلیل انتخاب این مکان نیز فاصله کم آن نقطه تا مرز و دوم، نوع عملیاتی بود که می‌خواستند اجرا کنند. از قدیم نیز این مکان، مسیر تردد قاچاقچیان و دزدان و اشرار بوده و در قدیم هم فیلمی با نام «جدال در تاسوکی» با همین موضوع ساخته شده بود. امروزه نیز کم و بیش تاسوکی مکان تردد این نوع افراد است.

مشخص شد برنامه آن ها چه بوده است؟

آن‌ها خبر داشتند که مراسم 6 بعد از ظهر به اتمام می‌رسد و حاضران این مراسم که از سایر نقاط استان به زابل آمده‌اند، قصد برگشت به زاهدان دارند. من نیز اعلام کرده بودم در این مراسم حاضر خواهم شد پس،باید برمی‌گشتم. موقع اذان مغرب و عشا این ها اقدام به بستن جاده می کنند اما این بار، نوع این بستن فرق داشته است. این افراد لباس نیروی انتظامی به تن می کنند و مردم غافل از اینکه این افراد شرورند با فرمان ایست، توقف می کردند.

هدف‌شان چه بود؟ بعدها شنیده شد هدفشان کشتن یا گروگان گرفتن شما بوده است.

هدف‌شان گروگانگیری تعدادی از مسئولان استان بود که خودش را از این طریق مطرح کند. فرماندار، فرمانده سپاه، من به عنوان استاندار و بسیاری دیگر در مسیر برگشت از زابل بودیم اما خودشان بعد مطرح کردند که هدف شماره یک‌شان من بودم.

چه شد که شما با این کمین برخورد نکردید؟

من وسط کار به این کمین رسیدم. ما سه ماشین بودیم. ماشین اول که یک شاسی بلند بود سرنشینانش من، راننده و سرتیم حفاظت من یک سرگرد بود که جلو حرکت می‌کرد. من نیز چون خسته بودم، در صندلی عقب ماشین خوابیدم. ماشین دوم تعداد دیگری از مسئولان و تیم همراه من بودند و در ماشین آخر نیز 6 نیروی مسلح که گارد من بودند حضور داشتند. ما وقتی به پیچ محله رسیدیم با یک نور روبه‌رو شدیم. از سرتیم پرسیدم که چرا جاده روشن است که او گفت فکر کنم تصادف شده است. به این نقطه رسیدیم و دیدیم دو طرف جاده تعداد زیادی ماشین توقف کرده اند و به ظاهر نیروهای انتظامی جاده را بسته‌اند. این افراد ماشین ها را متوقف کرده و سرنشینان را به پشت پاسگاه برده بودند و ما نیز از این موضوع غافل بودیم. نوبت به ما رسید، با دست به جلوی ماشین زد و ما توقف کامل کردیم و از ما خواست صبر کنیم.

چه قدر توقف شما طول کشید؟

شاید دو الی 5 دقیقه شد. بعد همان شخص برگشت و به ما گفت که می توانیم برویم. دو ماشین همراه من نیز به همراه من حرکت کردند و ما از آن مکان رد شدیم.

هدف این افراد شما بودید، بعد شما را رها کردند؟ و سوال دیگر اینکه چرا این‌قدر توقف خودروی شما طولانی شد؟

من در جریان دیگری حمید ریگی را دستگیر کردم. حمید برادر مالک ریگی و مسئول بستن جاده در حادثه تاسوکی بود. مالک به عنوان فرمانده، دور از جاده ایستاده بود. نحوه دستگیری او نیز این‌گونه بود که حکمران بلوچستان پاکستان، اویس احمد غنی رفیق من بود. من با او رایزنی کردم؛ او نیز 21 گروگانی که در زمان استانداری من در یک واقعه به گروگان گرفته شده بودند را شناسایی و آزاد کرد و به همراه آن‌ها 6 نفر از همین اشرار که حمید ریگی نیز یکی از این افراد بود ، بعد از مطالبه از دولت پاکستان به ایران تحویل داده شد. بعد از دستگیری حمید ریگی او مورد بازجویی قرار گرفت. از او پرسیدند که اگر هدف شما دهمرده بوده چرا او را رها کردید؟ او می گوید هدف ما استاندار بود. زمانی که ماشین آمد من فکر کردم فرمانده انتظامی استان است. به مالک گفتم که فرمانده انتظامی را چه بکنم؟ مالک به او می گوید صبر کن و بعد از چند دقیقه به حمید می گوید که این ماشین ها را رها کنید.

چرا رها کردند؟مگر دنبال مسئولان استان نبودند؟

او در تشخیص اشتباه می کند. او فکر می کند که ماشین‌ها ،همراهان فرمانده انتظامی استان هستند. حمید ریگی می گوید در راه بازگشت از عملیات به مالک گفتم فرمانده انتظامی نیز هدف بزرگی بود چرا رهایش کردی که مالک به حمید می گوید من فکر کردم که هر سه ماشین مسلح هستند و تعدادشان با مابرابری می‌کرد. پس اگر درگیری می‌شد عملیات شکست می خورد و به هدف‌شان نمی‌رسیدند و مجبور به درگیری و دادن تلفات می شدند. از طرفی در فاصله چند کیلومتری از آن مکان، ما تعداد زیادی نیروی مستقر داشتیم و این افراد جان سالم به در نمی بردند.

شما چه زمانی از حادثه تاسوکی مطلع شدید؟

ما که به زاهدان رسیدیم، تلفن همراه من زنگ خورد. یکی از شهرداران زابل پشت خط بود و از من پرسید آقای دکتر حال شما خوب است؟ گفتم بله. از من پرسید کجایی؟ من گفتم زاهدانم و بعد گفت خداراشکر. گفتم چرا این را می پرسی؟ گفت در تاسوکی غارت شده و عده ای نیز کشته شدند که ما نگران شما شدیم. تازه من فهمیدم که این افراد دزد و شرور بودند. بعدما سریع شورای تامین استان را تشکیل دادیم و فهمیدیم نام سرکرده این گروه عبدالمالک ریگی است و تعدادی از مردم را به شهادت رساندند و تعدادی را هم که فکر می کردند از مسئولانند و به دردشان می خورد، با خود به عنوان گروگان برده بودند. از مسئولان استان نیز کسی گیرشان نیفتاد.

آقای نوری، فرماندار زاهدان به دام این افراد افتاد. درست است؟

نوری را نیز نمی شناختند. این افراد نفهمیده بودند که نوری، فرماندار زاهدان است وگرنه او را با خود به عنوان گروگان می‌بردند. او را همراه عده‌ای دیگر پشت تپه ای می‌برند و این افراد را به رگبار می بندند و تیر خلاصی به آن‌ها می زنند که در این بین نوری در جای خود می چرخد و در اثر برخورد تیر مدتی به کما رفت اما زنده ماند. به دلیل وخامت حال بازماندگان این حادثه ما از جزییات این شرارت بی‌اطلاع بودیم تا اینکه مالک ریگی، سی دی این حادثه را منتشر کرد. ریگی در آن فیلم توضیح می دهد که برای چه این‌کار را کرده و اعلام می کند که هدف ما استاندار بود؛ اما استاندار از آنجا عبور کرد. خلاصه اینکه این افراد در واکنش به صحبت احمدی نژاد که گفته بود مانند عقاب روی سر این‌ها فرود می آید، چند عملیات انجام دادند.البته در همان زمان استانداری من، بسیاری از تیم های این گروهک به درک واصل و در اصطلاح «لت و پار» شدند. بازداشت حمید ریگی نیز در همان زمان یک اتفاق تاریخی بود که دلیل بازداشتش ارتباط صمیمی من با حکمران بلوچستان پاکستان بود. در «دارزین» نیز همین‌گونه بود. وقتی کرمان نتوانست این افراد را بعد از عملیات دارزین دستگیر کند، به من گفتند و ما بعد از چند روز تعقیب و گریز این افراد را دستگیر کردیم

قبول دارید که بعد از سال‌ها آرامش در استان سیستان و بلوچستان، مسائلی از این دست باعث مخدوش شدن چهره استان شد؟این استان پتانسیل های گردشگری و اقتصادی فراوانی دارد اما این اتفاقات باعث القای عدم امنیت در منطقه و از طرفی کم شدن حجم مبادلات اقتصادی و گردشگری در منطقه سیستان و بلوچستان شد؟

امروز نیز این آرامش وجود ندارد. من یک نسخه را در این باره برای کل کشور و به طور ویژه برای استان سیستان و بلوچستان می‌پیچم. برای اینکه یک انسان بتواند در جاده سلامت تردد کند، باید دو مولفه را در آن ایجاد کنیم؛اولین‌نکته دانایی و دوم رفاه نسبی است.اگر این دو مولفه و این دو امکان برای انسان فراهم شود، او در جاده حرکت می کند و این یک فرمول است. هرکدام از این دو کم باشد، مشکل ایجاد می کند. من دانایی را قبل از مساله اقتصادی که از دید من همان رفاه نسبی است، مطرح می‌کنم و دلیلش این است که ریشه بسیاری از بدبختی‌های ما ،جهل است. این را من نمی گویم ائمه و معصومین می‌گویند. جهل را بیشتر در حوزه تفکر تعریف می‌کنند؛ فرد وقتی سواد و دانش ندارد هر روز در اختیار یک نفر قرار می گیرد. ما اگر در یک سرزمین جهالت و فقر را توامان داشته باشیم که بیچاره ایم. روی دانایی باید سرمایه‌گذاری شود. یعنی ابتدا مساله دانایی و سواد اندوزی مردم را حل کنیم و همزمان مساله فقر آن ها نیز حل شود. اینجا لازم است از بزرگان دین کمک بگیرم. در روایات آمده است که وقتی از دری فقر بیاید از در دیگر دین و ایمان و اعتقاد خارج می شود. در واقع انسان فقیر دین ندارد. چون فقر شامل اندیشه و اقتصاد می شود. سوال من از مسئولان این است که در استان سیستان و بلوچستان باید این دو امکان برای مردم فراهم شود یا خیر؟

دلیل این اتفاقات و تحرکات گروهک ها را نیز نبود این دو مولفه می دانید؟

صد در صد. بعد از حادثه دارزین، شنبه زهی که دستگیر شد در جیبش 50 تک تومانی بوده است. از او سوال می‌شود چرا اینکار را انجام داده و اجیر مالک شدی؟در پاسخ می‌گوید به دو دلیل. اول اینکه عبدالمالک روزی 50 هزار تومان به من می داده است؟

50 هزار تومان؟!

بله 50 هزار تومان و این دردناک است که برای 50 هزار تومان سر می بریدند. نکته قابل تامل اینجاست که بعد، شنبه زهی می گوید وقتی عناصر دارزین را می خواستیم تیر خلاصی بزنیم آن ها شهادتین می گفتند؛ گفتیم او مسلمان است چه کنیم؟ حمید ریگی به او می گوید که او دین ندارد و کافر است و بکشش. یعنی مردم را قربه الی ا... می کشتند. این یعنی عدم آگاهی که این جهالت به همراه مقوله فقر می‌تواند بحران آفرین باشد. این دو مساله فقر و جهالت در آن زمان در سیستان و بلوچستان رژه می رفت.

شما خودتان استاندار استان سیستان و بلوچستان بودید. برای رفع محرومیت از استان چه کردید؟

من تا توان داشتم برای استان سیستان وبلوچستان کار انجام داده ام. آن‌قدر دانشگاه و مرکز علمی در استان تاسیس شده است که بتوان با این جهل مبارزه کرد. زمانی که رییس دانشگاه سیستان و بلوچستان بودم یکی از ماموریت های من راه اندازی همین مراکز علمی بود. من به عنوان یک رییس دانشگاه و نه به عنوان مسئول کلان کشور روی مساله دانایی در استان سیستان و بلوچستان کار کردم. هم اکنون یکی از بهترین، شیک ترین و زیبا ترین دانشگاه های ایران است. به کسی یا جایی برنخورد کدام دانشگاه در ایران امکانات دانشگاه سیستان و بلوچستان را دارد؟ در یک سال من 20 میلیون دلار تجهیزات ارزی برای آن دانشگاه خریداری کردم. اعتقادم بر این بود که باید مردم استان باسواد شوند که وقتی اتفاقی مثل تاسوکی و دارزین رخ می دهد به آن ها گفته نشود که این مردم دین ندارند و باید آن ها را بکشیم. موضوع دیگر این است که شرایط اقتصادی را برای آن ها فراهم کردیم که نرود مزدور خارجی شود. در جمهوری اسلامی باوجود همه خدماتی که انجام داده است، هنوز نتوانسته چهره فقر را از از مردم دور کند. این افرادی که اجیر می شوند با اعتقاد نمی روند بلکه از بدبختی و بی پولی است که به سمت افراد فاسدی چون مالک ریگی می روند. وقتی فقر باشد این افراد یا باید قاچاقچی بشوند آن هم نه قاچاقچی عمده بلکه کولبر، قاچاقچیانی که شاید ماهی دو میلیون تومان نیز به این آدم ها داده نشود. من در مجلس نیز در این رابطه تذکر دادم. موضوع گذر مرزی را مقام معظم رهبری نیز درباره‌اش صحبت کردند و فرمودند هدف من از کنترل گذر‌های مرزی برای جلوگیری از قاچاق، کولبرها نبوده و نیست. ما می‌گوییم گذر مرزی در مرزها ایجاد شود و مردم به شکل قانونی در مرزها کار کنند و درآمد روزانه‌ای کسب کنند.

شما برای مقابله با این موضوع چه کردید؟

یکی از کارهایی که من انجام دادم این بود که در زمان ریاست دانشگاه، نگهبان فراوان برای دانشگاه استخدام می کردم. تعداد زیادی خوابگاه در دانشگاه بود که برای هر خوابگاه سه نفر را استخدام می کردم. در زابل هم در زمان دانشگاه، 6000 هکتار زمین گرفتم و در آنجا باغ وحش ایجاد کردم. چندین ایستگاه پمپاز و صدها ایستگاه نگهبانی ایجاد و تعداد زیادی باغبان استخدام کردم و مشاغلی از این دست که به وسیله آن هزاران نفر استخدام شوند و به این وسیله پولی گیرشان بیاید تا مزدور اجنبی نشوند. اما این را بدانید، آدمی که قاچاقچی شود دیگر راه برگشتی ندارد. آدمی که شیشه مصرف می‌کند را می توان ترک داد اما قاچاقچی را نمی توان از قاچاق کردن دور کرد. این ها را گفتم تا بدانید این آدم‌ها در نفس بد ذات و قاچاقچی و مالک ریگی نیستند. وقتی پول ندارند، جذب این و آن می شوند و باید سر ببرند تا پول بگیرند. بیگانه نیز که الکی به این افراد پول نمی دهد. باید بکشند و نا‌امنی ایجاد کنند تا دلار بگیرند.

پس معتقدید این موضوع به خلق و خوی این افراد بر نمی گردد؟

یک مثال بزنم تا بدانید چگونه از یک طایفه دو انسان متفاوت ظهور می کند. در مقطعی که دبیرستان دانشگاه را ایجاد کردم کسی به فکر درس نبود. در این دبیرستان شام و ناهار و همه امکانات رایگان بود بهترین استادان در آن آموزش می دادند. در این دبیرستان دختری به نام سارا ریگی بود. سارا ریگی دختری بود که از منطقه دور دست به دبیرستان دانشگاه آمد که نظیرش صدها و هزاران سارا ریگی در استان سیستان و بلوچستان وجود دارد. این دختر سال چهارم بود و من یک خوابگاه دربست مانند استادان برای او اجاره کردم. این دختر با هزینه هایی که برایش انجام شد پزشکی قبول شد. در آن دبیرستان هزینه فراوانی کردم. آقای دکتر صالحی که هم اکنون رییس سازمان انرژی اتمی است پسر اولش را از تهران به زاهدان فرستاد و در دبیرستان دانشگاه تحصیل کرد. یعنی فرزندش را سوییس و سوئد نفرستاد بلکه به زاهدان فرستاد تا مقطع دبیرستان را در آنجا بخواند. سارا ریگی نیز اکنون یک پزشک است که از او اطلاعی ندارم و چند بار هم از او درخواست کردم که با من ارتباط بگیرد تا پیدایش کنم اما بی‌معرفتی کرده و هنوز بعد از سال‌ها جویای احوالش هستم و از او بی خبرم. او هم اکنون زندگی خوبی دارد و انرژی اش را برای درمان مردم ایران مصرف می کند و علیه ملت اقدام نمی‌کند. سوال من این است که مسئولان انتخاب با خودشان است! سارا ریگی متخصص می خواهند یا مالک ریگی شرور؟! به نظر من این را تیتر کنید. اگر امروز دهمرده در اینجا نشسته و با شما مصاحبه می‌کند و زمانی رییس دانشگاه بوده و استانداری کرده و حالا نیز نماینده مجلس است، در داخل و خارج کشور تحصیل کرده و در آکسفورد درس خوانده است.

اگر این شرایط تحصیلی برای من فراهم نمی شد، بدانید معروف‌ترین قاچاقچی ایران می شدم. این را نیز می توانید تیتر کنید. انرژی، قدرت و هوشش را دارم. من در کرمان که استانی سیاست زده است از چه کسی ترسیدم؟ چه کسی مرد شد تا مقابل تصمیم های من بایستد؟ هرکجا در شهر کرمان احساس می کردم باید راه بازکنم انجام می شد. دانشگاه، ساختمان‌های ارتش، سپاه، ذغال‌سنگ، زندان، اداره کل راه و هر آنچه فکر می‌کنی تخریب کردم تا راه باز شود و مردم بتوانند راحت‌تر تردد کنند. این یعنی از چیزی نمی ترسیدم. پس بدانید اگر شرایط تحصیل برای من فراهم نمی شد بزرگ‌ترین قاچاقچی ایران می شدم اما مسیر تحصیل برای من فراهم شد و امروز هزاران نفر را از قاچاقچی شدن نجات دادم.

آقای دهمرده صحبت من درمورد ظرفیت های این استان است. از سواحل چابهار تا شهر سوخته و هیرمند و هامون و مسائلی از این دست، ظرفیت‌هایی است که در استان سیستان و بلوچستان از آن ها استفاده نمی شود؟

در استان ما استعدادها پنهان و محرومیت ها آشکار است. استان سیستان و بلوچستان می تواند علاوه بر نیاز خودش چندین استان دیگر را نیز از بسیاری کالاها بی نیاز کند. استان مرزی است؛ باید به مرزهای شرقی ایران به عنوان فرصت و ظرفیت نگاه کرد. بستگی دارد که نگاه ما به این مرزها چگونه باشد. در زمان احمدی‌نژاد کشور در دو مقطع با مشکل روبه‌رو شد. برنج توسط بسیاری از عمده‌فروش ها و انبار دار ها احتکار شد و قیمت برنج بالا رفت. آقای رحیمی که هم اکنون نمی دانم در زندان اوین آب سرد می خورد یا نه و به او پیغام می رسانم که حیف تو بود و تو نیز خراب کاری کردی وزندان رفتی و اگر خوب کار می کردی زندان نمی‌رفتی؛ به من گفت ما مشکل برنج داریم. گفتم به من مجوزی بدهید تا مشکل را کنم. مجوز را به من دادند. به او گفتم به خدا قسم اگر به خاطر این موضوع من زندان اوین نیز بیفتم شما سراغ من نمی آیید ولی من این کار را انجام می دهم. مرز را باز کرد. آن‌قدر برنج وارد کردیم که مشکل برنج کشور حل شد. در معضل گوشت و میوه نیز همین‌گونه است.چرا مسئولان مرزها را به شکل فرصت نگاه نمی کند؟ این بد است.اما ظرفیت دیگر احیای راه ابریشم و راه چابهار به میلک زابل است. زیبا‌ترین بندر ایران بند چابهار است که به آب‌های آزاد راه دارد. مثل بندر عباس نیست که داخل خلیج باشد. در بندر چابهار از هفت خوان رستم آزادید. از نظر آب و هوا نیز چابهار چهار فصل است. چرا روی آنجا سرمایه گذاری نمی شود. محور چابهار به میلک اگر راه اندازی شود به میزان زیادی به اقتصاد این استان و کشور کمک می شود. جابه‌جایی قطار جابه‌جایی اسکناس به حساب می‌آید.

اگر در سرزمینی دو عنصر حمل و نقل و انرژی وجود نداشته باشد در آن جا توسعه پایدار رخ نمی دهد. پس راه‌اندازی این مسیر می‌‌تواند باعث توسعه استان شود. شهر سوخته در زابل و قلعه رستم و آثار باستانی بدون زیر ساخت‌های لازم حیف می شوند و باید از ظرفیت های گردشگری در این منطقه استفاده شود و از این طریق شغل ایجاد کرد. مورد دیگر اینکه دو مشتری هم‌مرز شرقی ایران یعنی افغانستان و پاکستان مواد مصرفی خود را از ایران تامین می کنند. باید در استان سیستان و بلوچستان کارخانه‌هایی برای تولید این مواد مصرفی ساخته شود. کشاورزی و دامپروری نیز یک ظرفیت استان است اما آب در استان نیست و باید مساله آب ما با افغانستان حل شود.

به نکته مهمی اشاره کردید. موضوع خشک‌شدن دریاچه هامون باعث بروز معضلات فراوان در منطقه سیستان و استان سیستان و بلوچستان شده است. کاری برای حل این معضل نشده است؟

شما به مصر نگاه کنید. این کشور براساس رودخانه نیل شکل گرفته است. سیستان نیز بر اساس رودخانه هیرمند شکل گرفته است. زندگی مردم در سیستان به حیات رودخانه هیرمند بسته است. در زمان ناصر الدین شاه دو سوم خاک سیستان از ایران جدا شد و به افغان ها داده شد. بر این اساس قسمت اعظمی از این رودخانه، چیزی حدود دو سوم این رودخانه از ایران جدا می شود. از سرچشمه تا مرز ایران حدود 1000 کیلومتر فاصله است. افغان ها با تاسیس کجکی و آب بند ها از رسیدن این آب به ایران جلوگیری کرده اند.تا سال 1350 در منطقه سیستان آب فراوان بود و پیوسته در منطقه سیل داشتیم. دریاچه هامون مقصد این رودخانه است. زندگی مردم به این رودخانه گره خورده بود. حتی بادهای 120 روزه نیز نه تنها اذیت کننده نبود بلکه باعث خنکی منطقه می شد و خبری هم از ریزگرد نبود. در سال 1350 خشکسالی در منطقه به‌وجود آمد و عده ای به دشت گرگان کوچ کردند. محمد رضا پهلوی به هویدا و فرح ماموریت داد که به افغانستان بروند و با شاه افغانستان که ظاهر شاه بود قرار داد ببندند. بین ایران و افغانستان قراردادی با حقآبه 820 میلیون متر مکعب بسته شد. این قرار داد یک نوع ترکمانچای است. حال در منطقه سیستان 9 ماه سال آب وجود ندارد.زندگی مردم نیز نابود شد. الان این دریاچه یکی از عوامل ریزگرد در استان سیستان و بلوچستان شده است. سوال دیگر من این است چرا بعد از چهار دهه از انقلاب اسلامی، ایران کوچک‌ترین قرار دادی را برای یک متر مکعب آب با افغانستان امضا نکرده است و مطالبه حقآبه نکرده ایم؟

شما به عنوان نماینده زابل برای حل این مساله چه کردید؟

زمین و آسمان را به هم دوختم تا بتوانم دو قانون را در مجلس شورای اسلامی در رابطه با رودخانه هیرمند تنظیم و به تصویب برسانم. در برنامه ششم، دولت مکلف شده است در رابطه با تثبیت، افزایش حقآبه و حفظ رودخانه هیرمند اقدام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی انجام دهد. در بودجه 96 نیز این موضوع ذکر شده است.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.