ایشان در زمانی به دنبال اصلاحطلبى بود که پست و مقامی داشت و انقلاب فوران داشت. اصلاحطلبی در زمان انقلابیگری کاری بس دشوار است، چرا که بستر اجتماعی تحمل و ظرفیت آن را ندارد که کسی در میانه میدان، دم از اعتدال و اصلاحات بزند و یزدی و به طور کلى نهضت آزادی با مشیای که در پیش گرفته بودند، میخواستند فضا را آرامتر کرده و به سمت اعتدال ببرند
به گزارش جماران؛ سعید حجاریان در یادداشتی که در روزنامه اعتماد منتشر شده است، نوشت:
زمانی که مهندس بازرگان برای معالجه به سوییس رفته بود و آنجا به گمانم در زمان نقل و انتقال به بیمارستان فوت کرد، تعجب کردم که کار خدا را ببین که فردی مثل او در کجا باید عمرش تمام شود و دعوت حق را لبیک گوید. وقتی که وصیتنامهاش پخش شد با این آیه شروع شده بود که «وما تدْرِی نفْسٌ بِأیِّ أرْضٍ تمُوت» و هیچ کس نمیداند که به کدام سرزمین خواهد مرد. دکتر یزدی هم گویا به رهبرش اقتدا کرد و در غربت و در حومه ازمیر ترکیه از دنیا رفت. به هر حال هر که باشی و ز هر کجا برسی آخرین منزل هستی، این است.
ایشان در زمانی به دنبال اصلاحطلبى بود که پست و مقامی داشت و انقلاب فوران داشت. اصلاحطلبی در زمان انقلابیگری کاری بس دشوار است، چرا که بستر اجتماعی تحمل و ظرفیت آن را ندارد که کسی در میانه میدان، دم از اعتدال و اصلاحات بزند و یزدی و به طور کلى نهضت آزادی با مشیای که در پیش گرفته بودند، میخواستند فضا را آرامتر کرده و به سمت اعتدال ببرند. وضعیت نسبت به خاتمی و روحانی فضل تقدم دارد، چون این دو فرد اخیر در زمانهای بحث اصلاحات و اعتدال را مطرح کردند که جامعه نیز همراه آنها بود و لذا توفیق یافتند که کار خود را پیش ببرند. اما دکتر یزدی و یارانش در بستری دم از اصلاح و اعتدال میزدند که جامعه تحمل روشهای گام به گام را نداشت لذا مجبور شدند که عطای قدرت را به لقایش ببخشند. نهضت آزادی چه قبل انقلاب و چه بعد از آن جز آزادی نخواست و در زمانهای که همگان خشمگین بودند و به دنبال انتقامگیری، نهضت مطالبهای جز دموکراسى نداشت. میتوان مروری بر ادبیات گروههای سیاسی اوایل انقلاب انداخت و دید که کدامیک از این گروهها و احزاب نسبت به دموکراسی حساسیت بیشتری از نهضت داشتند؛ به گمان من هیچ یک از آنها نه طرفدار مردمسالاری بودند و نه طرفدار آزادی مدنی. البته افراد منفعلی که دم از این امور میزدند...
وجود داشتند اما به صفت تشکیلاتی فقط نهضت بود که به دنبال این قبیل ایدهها بود.
من چنانکه مرسوم است نمیخواهم در شرایطی نقدی بر دکتر یزدی وارد آورم چرا که سفارش شده است به درگذشتگانتان احترام گذارید، لذا نقد خود را میگذارم برای وقتی دیگر. اما با شخص ایشان چند خاطره دارم که باید نقل کنم نخستین خاطره مربوط میشود به زمانی که ایشان در ستاد مشترک ارتش حاضر شدند و مستشاران امریکایی در زیرزمین ستاد در را به روی خود قفل کرده بودند و مردم پشت درهای آهنی منتظر بودند که مستشاران بیرون آمده و به آنها آسیب برسانند.
دکتر یزدی با متانت در آنجا حاضر شد و از مردم خواست که آنجا را ترک کنند و مستشاران را از آنجا نجات داده و به محل دیگرى منتقل کردند. من آن موقع در کمیتهای که در ستاد مشترک تشکیل داده بودیم نخستین دیدارم با دکتر یزدی را به خاطر میآورم. خاطرات دیگری هم دارم که گهگاه در مراسم مربوط به کنگره احزاب میدیدم و سلام و علیکی با هم میکردیم یک بار هم نیز ایشان مقالهای را که من در وصف مرحوم بازرگان نوشته بودم، نقد کردند. آخرین بار که ایشان را دیدم همین چند وقت پیش بود که قبل از سفر به ازمیر، به منزل ایشان رفتم برای عیادت و وقتی از احوالشان مطلع شدم تقریبا برایم مسجل بود که مریضی ایشان خطیر است و بعید است که ایشان جان سالم بهدر ببرند اما به هر حال وقتی خبر درگذشت ایشان را شنیدم بغض برایم غیر مترقبه بود چون ایشان به هرحال خدمات زیادی به انقلاب کرده بودند. هم نماینده امام در امریکا بودند هم امام از ایشان تجلیلهای فراوانی کردند؛ در صحیفه نور موجود است و ایشان تا آخر به امام وفادار بود اما به مرشد و پیرش یعنی مهندس بازرگان وفادارتر ماند و حاضر نشد که دست از وی بکشد و بعد از آنکه نهضت آزادی مغضوب شد پستی را قبول کند برخلاف امثال دکتر حبیبی و برخى دیگر از اعضاى نهضت. درگذشت ایشان بهترین موعظه است برای همه ما که آگاه باشیم که به هر حال در هر پست و مقامی که باشیم روزی باید دار فانی را وداع گوییم. «أیْنما تکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْموْتُ ولوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشیّدةٍ.»