«جمعیت ایران نسبت به وسعتش بسیار کم است، و چون جمعیت مهم‌ترین شالوده و پایه قدرت و توانمندی است می‌توان گفت که ایران فاقد یکی از مؤثرترین عوامل و لوازم اقتدار می‌باشد...».

به گزارش جماران، کم‌شماری جمعیت ایران در تاریخ! تاریخ‌نگاران و اندیشمندان به‌ویژه جهانگردانی که در روزگاران گذشته به ایران سفر کرده‌اند، در نوشته‌های خود بر آن بوده‌اند علت‌هایی برای کم‌شماری جمعیت در این سرزمین برشمرند. ژان شاردن، جهانگرد پرآوازه فرانسوی که در روزگار صفوی، زمانی دراز در ایران روزگار گذراند، در کتاب «سفرنامه شاردن» دست‌کم شانزده عامل تاثیرگذار در کمی جمعیت در سرزمین ایران برشمرده است. او بدون احصای آن عامل‌ها، با تشریح وضعیت‌هایی که در زمینه پراکندگی و کمی جمعیت در ایران دیده، در جست‌وجوی عامل‌ها برآمده است. زلزله، مرگ حکمرانان، دگرگونی پایتخت از شهری به شهر دیگر، یورش‌های بیرونی (عرب، مغول، افغان)، آرامش شرقی، بیماری‌های گوناگون (طاعون، وبا)، قحطی، اقلیم بیابانی و خشک و کوهستانی، بدی آب‌وهوا، کمبود منابع آب، حکومت‌های مستبد، پهناوری و پراکندگی سرزمینی و گستردگی بیش از اندازه، شیوه ویژه زندگی و پاره‌ای سنت‌ها، کوچ به سرزمین‌های دیگر، بی‌توجهی به کار و تلاش برای معیشت، قتل‌ها و غارت‌های سازمان‌یافته، عامل‌هایی در کم‌شماری جمعیت ایران به شمار می‌آیند که این جهانگرد و خاورشناس فرانسوی با مطالعه جامعه و سرزمین ایران و تماشای وضع اجتماعی شهرهای گوناگون ایران برشمرده است. این جهانگرد فرانسوی در بررسی علت‌ها و بسترهای کم‌شماری جمعیت ایران، البته گاه یکی از عامل‌ها را به تنهایی واکاویده، گاه در ترکیب دو یا چند علت بر آن شده است تصویری از این پدیده سیاسی- اجتماعی ارایه دهد.

این سرزمین سخت؛ این دیار تلخ

«اقلیم بیابانی و خشک و کوهستانی»، «بدی آب‌وهوا» و «نبود و کمبود منابع آب»، در بررسی‌های شاردن، عامل‌هایی مهم در کاهش و کم‌شماری جمعیت در این سرزمین به شمار می‌آیند. تاریخ‌نگاران، اندیشمندان و دیگر جهانگردان نیز در نوشته‌ها و پژوهش‌های خود به این پدیده‌های تاثیرگذار در بسیاری از وضعیت‌ها و رخدادهای تاریخ این سرزمین اشاره داشته‌اند. شاردن در توصیف وضع جغرافیایی ایران می‌نویسد: «این امپراتوری چندان وسیع است که قاره کوچکی را می‌ماند. یک سوی آن بر اثر تابش شدید حرارت خورشید بسیار گرم، و قسمت دیگرش از بسیاری سرما منجمد و یخبندان است». او ایران را «سرزمینی خشک و کم‌حاصل» برمی‌شمرد که «فقط در یک‌دهم آن کشاورزی می‌شود». او همچنین تاکید می‌کند: «ایران کوهستانی‌ترین کشورهای گیتی است و کوه‌های آن جز معدودی همه خشک و از گیاه و درخت عریان می‌باشد. با وجود این گاهی میان کوه‌ها و دره‌ها دشت‌های کوچک یا بزرگی یافته می‌شود که به اقتضای آب‌وهوا و موقع طبیعی کم یا بیش حاصلخیز و خوش‌منظر می‌باشد». به تعبیر این جهانگرد فرانسوی «زمین ایران در برخی جاها شنی و سنگلاخ و در بعضی نقاط رسی و سخت و سنگین است». این وضع اقلیمی، او را بر آن می‌دارد پیامدها را در شیوه معیشت و شکل‌گیری پدیده‌هایی دیگر چون جمعیت سرزمین بجوید زمین بیشتر جاها چنان خشک و فاقد رطوبت می‌باشد که اگر آنها را آبیاری نکنند هیچ‌گونه محصول نمی‌دهد، حتی گیاهی در آن نمی‌روید، و وجود چنین وضعی نتیجه نباریدن باران نیست، بلکه کم باریدن باران حاصل پدیدآمدن چنین موقع نامساعد است». شاردن کمبود جمعیت را یکی از عامل‌های مهم بایرماندن زمین‌های ایران برشمرده، چنین نتیجه می‌گیرد: «این امپراتوری می‌تواند بیست برابر سکنه کنونی خود را غذا بدهد». این نگرش، نسبتی دوسویه و مستقیم میان اقلیم و جمعیت در تاریخ ایران می‌تواند پدید آورد، به گونه‌ای که هریک از این پدیده‌ها در یک هم‌افزایی ناخوشایند، یکدیگر را نیرو می‌بخشیده‌اند؛ اقلیم بد، افزایش جمعیت را جلو می‌گرفته و کم‌شماری جمعیت، ناآبادانی بیشتر سرزمین را در پی می‌آورده است. همین مسأله را در زمینه کمبود منابع آب نیز می‌توان دید.  نبود و کمبود آب در سرزمین ایران همواره یکی از علت‌های تاثیرگذار در رشد جمعیتی به شمار می‌آمده؛ این مسأله در رشد ناکافی جمعیت تاثیر بسیار داشته است، شاردن در این‌باره می‌نویسد: «در سراسر روی زمین هیچ کشوری نیست که به‌قدر ایران کوه زیاد، و رود کم داشته باشد. در داخل این مملکت رودی که قابل کشتی‌رانی باشد وجود ندارد. همچنین نهری که در آن بتوان با کشتی محمولاتی را از یک استان به استان دیگر منتقل کرد، جریان ندارد. به سخن دیگر ایران کشوری کم‌آب و خشک و کم‌جمعیت می‌باشد، و من بر این باورم که فقط یک‌دوازدهم این سرزمین پهناور مسکون و آبادان می‌باشد». او از صحراهای خشک و بدون آبادانی ایران سخن می‌راند: «سبب این ناآبادانی‌ها و خالی از سکنه‌بودن جز فقدان آب نیست». به باور این فرانسوی «هرجا که آب زیاد هست هم به‌قدر کافی جمعیت دارد، و هم مزروع و آبادان و سرسبز و خرم است».

شاردن، میان پدیده جمعیت با مسأله‌هایی چون فراوانی منابع آب، آبادانی و رشد کشاورزی و اقتصاد، نسبتی مستقیم و تاثیری دوسویه برپا می‌دارد: «ایرانیان از زمانهای بسیار قدیم برای آبیاری و کشتگری ناچار بوده‌اند با حفر کاریز آب را از دل زمین به کشتزارهای خود روان کنند، و هرجا آب بوده آبادانی وجود داشته است. اما چون در همه جا جمعیت به‌قدر کافی نبوده در همه نقاط مساعد کشف منابع زیرزمینی آب و کندن کاریز عملی نشده است. قلت جمعیت... در ایران مایه بایر افتادن زمین‌های مستعد زراعت شده [است]».

تنوع آب‌وهوایی در سراسر سرزمین ایران، مسأله‌ای به شمار می‌آید که توجه تاریخ‌نگاران به‌ویژه جهانگردان را به خود کشانده است. کسانی در این میانه اما آن را به گونه‌ای دیگر مطرح کرده‌اند که آن را «بدی آب‌وهوا» در بسیاری از منطقه‌های این سرزمین می‌توان پنداشت. ری، که از منطقه‌های باستانی و پرآوازه تاریخ ایران بوده، نمونه‌ای موردی به شمار می‌آید که شاردن را در تحلیل و بررسی کم‌شماری جمعیت ایران یاری رسانده است. او دراین‌باره می‌نویسد: «اراضی این شهر در نهایت حاصل‌خیزیست، و در آن انواع میوه به دست می‌آید. اما هوایش ناسالم است، پوست را زرد، و آدمی را دچار تب می‌کند». جهانگرد فرانسوی سپس به یک بیت شعر اشاره می‌کند که چنین معنا داشته است «سحرگهان در عالم خواب دیدم که ملک‌الموت پا برهنه و یکتا پیرهن از ناسازگاری و بدی هوای ری می‌گریخت».

شاردن البته بدی آب‌وهوا را عاملی تاثیرگذارتر از کمبود منابع آب، در کاهش جمعیت مردمان این سرزمین می‌پندارد. او برای اثبات این فرضیه سرزمین مازندران را مثال می‌آورد که «پیش از دوران پادشاهی شاه عباس کبیر به سبب بدی هوا جایی ناآباد و کم سکنه بود». این پادشاه صفوی به روایت شاردن، عده زیادی از مردم گرجستان و ارمنستان را به این منطقه کوچاند تا هم آن دو سرزمین را که محل تجمع سپاهیان عثمانی و هجوم آنان به ایران بود، خالی از سکنه کند و هم بر آبادانی مازندران بیفزاید، همچنین بر این امید بود از ترویج فن تربیت کرم ابریشم و توسعه کار ابریشم‌سازی خزانه را آبادان کند. مادرش نیز که از مردم مازندران بود مدام شاه را به پرجمعیت‌کردن آن سرزمین برمی‌انگیخت». این کوشش‌ها اما موثر نیفتاد «آب‌وهوای نامساعد و بد مازندران موافق نیات و نقشه‌های شاه نبود، و من هنگامی که در این منطقه بودم اطلاع یافتم از سی‌هزار خانواری که شاه عباس بزرگ بدان‌جا کوچانده پس از سپری شدن چهل‌سال بر اثر بدی آب‌وهوا بیش از چهارصد خانوار بجا نمانده بود. اسقف فرح‌آباد که مردی دانا و به‌موقع و با خصوصیات جغرافیایی و اقلیمی این منطقه کاملا آشنا بود چندین بار به مناسبت موضوع سخن به من گفت اگر سرزمین مازندران بدین اندازه مستعد کشاورزی نبود هر آینه بر اثر بدی آب‌وهوا خالی از سکنه، و تبدیل به دشتی وحشت‌انگیز می‌شد».

وای از یورش‌های تاریخی

وضعیت تاریخی و جغرافیایی ایران، پدیده‌هایی چون جنگ، یورش بیگانگان و درگیری‌های درونی میان صاحبان و خواهندگان قدرت را برای ساکنان این سرزمین عادی کرده بود. شاردن نیز همچون بسیاری دیگر از تاریخ‌نگاران، یورش‌ها و لشکرکشی‌های بزرگ تاریخ ایران، عرب، مغول و تاتار را در کاهش جمعیت بسیار موثر دانسته است: «جغرافی‌دانان و محققان اروپایی در این مورد با مورخان مشرق زمین هم‌عقیده و بر این باورند که در قرن سوم هجری که درست مقارن قرن نهم میلادی است شهرری بزرگترین و پرجمعیت‌ترین شهرهای آسیا بوده است... این شهر تا زمان استیلای تازیان بر ایران همچنان آبادان و عظیم بود. فاتحان عرب این شهر و بسیار شهرهای دیگر را ویران کردند... واپسین ویرانی‌های این شهر در زمان تسلط تاتارها، و وقوع جنگهای مکرر داخلی به ظهور رسید ... به هر روی بر اثر وقوع این سلسله جنگ‌ها، و هجوم وحشیانه و بنیان‌کن مغولان، شهر باعظمت ری یکسره ویران شد». شاردن همچنین هجوم افغان‌ها به اصفهان عصر صفوی را نیز در قتل عام مردم، یکی از عامل‌های کم‌شماری جمعیت آن در دوره‌های بعد می‌داند. او اصفهان را «بزرگترین، آبادترین و زیباترین» شهرهای ایران نامیده، از تاثیری یاد می‌کند که یورش افغان‌ها در روزگار واپسین حکومت صفوی، بر آبادانی و جمعیت آن داشته است: «پیش از ویرانگری‌های افاغنه و قتل و غارت آنها افزون بر یک میلیون جمعیت داشته، و از آن پس رو به خرابی نهاده است».

حاکمانی مستبد؛ مالک جان و مال و ناموس

سیاست، حکومت و پهناوری و پراکندگی سرزمینی و گستردگی بیش از اندازه، مسأله‌هایی دیگر به شمار می‌آیند که از نگاه این جهانگرد نکته‌بین دور نمانده‌اند. او کم‌شماری جمعیت را در تاریخ ایران، از پیامدهای شیوه ویژه سیاست و حکمرانی در هزاره‌های پیاپی برمی‌شمرد. این مسأله تا آن‌جا در نگرش و تحلیل شاردن اهمیت می‌یابد که بی‌مقدمه نتیجه دریافت خویش را نخست چنین بیان می‌دارد: «علل و موجبات قلت جمعیت را در این کشورها آسان می‌توان دریافت. از یک‌سو پهناوری و گستردگی بیرون از اندازه و نامناسب این ممالک مایه کمی جمعیت است، و از دگر سو حضور و وجود حکومت مستبد و مسلط بر جان و مال و عرض و ناموس مردم. در زمانهای گذشته هر یک این اقوام که اکنون ناچار به اطاعت و فرمانبرداری از هیأت حاکمه‌ای جابر و بیدادگر گشته‌اند تحت‌ قوانین و شرایطی ناشی از اراده و دلخواه خویش زندگی می‌کرده‌اند، به همین جهت وقتی سایه وحشت‌انگیز و مرگبار فاتح مستبد را دویست یا سیصد فرسنگ از بالای سر خود دور ببینند دعوی آزادی می‌کنند تا به دلخواه خویش روزگار بگذرانند. معمولا پادشاهان ستمگر و درباریان جابر و فاسدشان برای مطیع کردن اقوام عاصی سرکردگان و مهتران آنان را می‌کشند. در چنین احوال توده‌های جمعیت تبعیدشده که در آغاز بسان درختانی ستبر و تنومندند، اندک‌اندک بسان برگ به گاه خزان پژمرده و تکیده و لرزان می‌شوند، و این روش حکومت جباران ایران و عثمانی در قرون متأخر است». به باور این جهانگرد اروپایی، «قتل و غارت‌های وحشت‌انگیز» پیامد استیلای چنین شیوه حکومتگری و سیاست‌ورزی در سراسر تاریخ ایران بوده است.  او به روزگار اصفهان پیش از برآمدن صفویان، این‌گونه اشاره می‌کند: «قتل و غارت‌های وحشت‌انگیز از عظمت و جمعیت و آبادانی اصفهان بسیار کاست تا این‌که اعقاب شیخ صفی بر تخت شاهی برآمدند». او همچنین دیگر منطقه‌های سرزمین ایران را تا پیش از روزگار حکمرانی شاه عباس یکم همین‌گونه می‌شناساند: «وی وقتی به سلطنت رسید که بسیاری از سرزمین‌های کشور را بیگانگان به تصرف خویش درآورده بودند. سراسر مملکت شوریده و نابسامان، و بیشتر شهرک‌ها متروک و خالی از سکنه بود».

انحراف‌های اجتماعی و کم‌شماری جمعیت

ژان شاردن، در تحلیل بسترهای کم‌شماری جمعیت ایران در تاریخ، با گذر از پهنه‌های سیاسی، اقلیمی و جغرافیایی، به گستره جامعه می‌رسد. او می‌کوشد برای بررسی خود در زمینه ناکافی‌بودن رشد جمعیتی ایران، پدیده‌هایی اجتماعی را گواه بگیرد و چنین یادآور می‌شود: «جز این علل سیاسی... عوامل دیگری نیز در کمی جمعیت ایران اثر مهم دارد». او آن پدیده‌های اجتماعی را این‌گونه بازمی‌شناساند: «نخست این که مردان ایرانی بر اطلاق[،] در ارتکاب معصیت آمیزشِ غیرطبیعی به تازه جوانان و زنان سخت بی‌پروا می‌باشند. دو دیگر این که مردان در همبستری با زن زیادروی می‌کنند، از این‌رو زنان زود بارور می‌شوند اما دوران بچه‌آوردنشان طولانی نیست، و وقتی سی ساله می‌شوند در شمار زنان سالمند درمی‌آیند. از روی دیگر پسران این سرزمین زود متأهل می‌شوند، و با اینکه بسا هر کدام دو، سه، یا بیشتر زن دارد به عللی فرزندان زیاد ندارند. افزون بر این چون مردان وقتی مدت حاملگی همسرشان از چهار ماه گذشت به بهانه این که همخوابگی با چنین زن زشت و بی‌لذت است از او دوری می‌جویند، و به زنان دیگر رو می‌آورند؛ و زنان نیز برای این‌که بدین گناه از نظر شوهرشان نیفتند به انواع مختلف سقط‌جنین می‌کنند، یا دارویی به کار می‌برند که مانع حاملگی آنان شود». پاره‌ای شیوه‌های ناپسند در زیست فردی و اجتماعی ایرانیان و گونه‌ای رفتارهای انحرافی در زمینه‌های جنسی، از نگاه این جهانگرد اروپایی دور نمانده، به باور وی، در کم‌شماری جمعیت ایرانیان، به اندازه خود تأثیر داشته‌اند. «اصولا تعداد افراد خانواده‌های ایران بسیار نیست حتی کمتر از عده افراد خانواده‌های فرانسوی می‌باشد، و این امر ناشی از آنست که دختران و پسران ایران پیش از آن که به رشد طبیعی برسند به‌هم می‌آمیزند. به سخن دیگر قبل از آن‌که قابلیت آمیزش یابند با داروها و معجونهای محرک قوای جنسی خویش را ناروا تحریک می‌کنند و بر اثر همین مباشرت‌های بی‌هنگام، زنان ایران و بیشتر نقاط مشرق زمین در بیست‌وهفت یا سی سالگی از بچه آوردن بازمی‌ایستند».

آه از این زلزله، قطحی و بیماری!

پاره‌ای پدیده‌های طبیعی همچون زلزله، همراه با بیماری‌ها و قحطی‌های تاریخی، از دیگر عامل‌های تاثیرگذار در وضع جمعیتی این سرزمین بوده‌اند. شاردن، زلزله را یکی از عامل‌های مهم تاریخ ایران تا روزگار صفوی در کاستی شمار جمعیت این سرزمین دانسته است. او به‌عنوان نمونه، از زلزله‌هایی به سال‌های ٩٨٢ و ١١٩٢ قمری در منطقه کاشان یاد کرده که ویرانی هزاران خانه و تلفات و خسارت‌هایی فراوان را در پی آورده است. او همچنین تبریز را شهری دیگر برمی‌شمرد که زلزله در ویرانی و کم‌شماری مردمان آن در گذر تاریخ تاثیرگذار بوده است: «شهر تبریز بارها دچار زلزله شده، نخستین بار شصت‌ونه ‌سال پس از بنای آن زلزله مهمی روی داد که تقریبا بیشتر شهر ویران گردید. متوکل عباسی که در آن زمان خلیفه بود دستور داد آن را وسیع‌تر و بزرگتر از آنچه بود بسازند. صدونود‌سال پس از این حادثه روز چهاردهم صفر، زلزله‌ای سخت‌تر از بار اول تبریز را لرزاند و قسمت اعظم شهر را ویران ساخت». او سپس به بیماری‌هایی چون طاعون و وبا اشاره می‌کند که در کاهش چشمگیر جمعیت تاثیر بسیار داشته‌اند. او دراین‌باره می‌نویسد: «در ‌سال ١٢٤٤ هجری قمری برابر ١٢٠٧ خورشیدی بار دگر بیماری مهلک وبا در کاشان شیوع یافت و عده زیادی را به گورستان برد». جایی دیگر نیز روایت می‌کند: «بر اثر شیوع بیماری طاعون در یک محله شهر [تبریز] بیش از چهل‌هزار تن جان باختند». جهانگرد فرانسوی، قحطی را نیز در این زمینه پدیده‌ای مهم برمی‌شمرد.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 716737
  • منبع: شهروند
  • نسخه چاپی
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.