رهبری سازمان منافقین برای به قدرت رسیدن به دنبال مشروعیت مردمی نبود و از همان ابتدا هم می‌دانست که دیر یا زود ماهیتش برای عموم مردم افشا می‌شود. لذا خیلی زود دست به سلاح برد و جنگ مسلحانه را شروع کرد.

به گزارش جماران؛ عملیات مرصاد در شرایطی به وقوع پیوست که همه ارزیابی‌ها و معادلات مادی حاکی از پیروزی قاطع دشمن بود. تا آنجا که آنان را به رفتارهای احمقانه وجسورانه تشویق کرده و به خام خیالی واداشت. درهمین راستا صدام رئیس دولت عراق به دور از هر ملاحظه سیاسی و حیثیتی به نمایندگی از سوی منافقین و با شتابزدگی پیشاپیش خبر حمله‌ای موفق در عمق خاک ایران را اعلام و مژده پیروزی داد! چند روز بعد لشکر وصله پینه‌ای منافقین با حمایت رژیم بعث عراق وارد خاک کشورمان شد و به امید شنیدن نطق پیروزی مسعود رجوی در میدان آزادی ستون به راه انداخت. غافل از آنکه غیرت ملی ایرانیان مانع بزرگی در برابرشان خواهد بود و همچنان که در فتح خرمشهر در شرایط نامتعادل حماسه آفرید یک بار دیگر قادر است بدخواهی‌های دشمنان را با اراده آهنین خود درهم شکند؛ بی‌تردید ارزیابی ابعاد این حماسه پایانی جنگ هشت ساله می‌تواند معرف ارزش‌های نهفته در ناخودآگاه عنصر ایرانی بوده و بدخواهان را از اقدامات عجولانه علیه ملت ایران بازدارد. درهمین رابطه و به مناسبت سالگرد عملیات غرورآفرین مرصاد با دکتر مجید مختاری راوی همراه سردار محسن رضایی دراین عملیات، گفت‌و‌گویی انجام داده‌ایم که متن آن پیش رویتان قرار دارد.

چه روندی طی شد تا سازمان مجاهدین«منافقین» ننگ همکاری با صدام ومشارکت در جنایت‌های حزب بعث عراق علیه مردم ایران را علنی کرد؟

منافقین بعد از پیروزی انقلاب همواره دنبال سهم خواهی در قدرت بودند، وقتی دیدند امام و نیروهای انقلابی با این خواسته آنان موافقت ندارند، از همان ابتدا شروع کردند به سازماندهی حرکت‌های براندازانه، در آغاز با روش‌های سیاسی، علیه مسئولان جنگ روانی به راه انداختند و سعی کردند میان مردم و مسئولان فاصله بیاندازند. وقتی بنی صدر به‌عنوان رئیس جمهوری انتخاب شد ثقل فعالیت‌های خود را صرف جذب بنی صدر و درگیر کردن او با جناح انقلابی کشورکردند که البته موفقیت‌هایی هم به دست آوردند. در این شرایط سازمان روی تشدید اختلاف بین بنی صدرو جناح انقلابی کشورمتمرکز شد تا آنکه در سی‌ام خرداد 1360 علناً اعلام جنگ مسلحانه کرد و عملاً علیه جمهوری اسلامی وارد فاز نظامی شد. اما با اقدام و توان خوبی که گذاشته شد این شیوه منافقین با بن‌بست مواجه شد. منافقین چون از قبل با کشورهای مختلف ازجمله عراق ارتباط داشتند به منظور ادامه حیات ارتباطات خود را با این کشورها تقویت کردند و در یک پروسه زمانی نیروهایشان را به عراق منتقل کردند و مرکز ثقل فعالیت‌هایشان را عراق قرار دادند.صدام و رژیم بعث عراق نیز با هدف بهره‌گیری از امکانات و توانایی‌های سازمان از این اقدام استقبال ونفرات سازمان را دربخش‌های مختلف همچون بازجویی و تخلیه اسرای ایرانی، کنترل اسرا، شنودهای اطلاعاتی، کمک‌های اطلاعاتی برای بمباران مناطق حساس کشورمان و...به کار گرفتند. تا اینکه با انتقال عمده نیروهای عملیاتی سازمان به عراق برای اجرای عملیات‌های نظامی علیه کشورمان آمادگی یافتند.در مقطعی که عراق استراتژی دفاع متحرک را پیش گرفته بود منافقین ارتش بعث عراق را در پیشبرد اهداف استراتژیک خود یاری رسانده و ارتش صدام را در اشغال مهران یاری رساندند و شعار خیانت بار «امروز مهران، فردا تهران» را سرلوحه این خیانت آشکار کردند. همچنین عملیات‌های محدود دیگری را با کمک ارتش بعث عراق درراستای تأمین نیات شوم دشمن بعثی سامان دادند و تعدادی از رزمندگان و سربازان وطن را شهید یا اسیر کردند.

سازمان مجاهدین(منافقین) با چه توجیهی ننگ این همه خیانت را بر خود هموار می‌کرد؟

رهبری سازمان برای به قدرت رسیدن به دنبال مشروعیت مردمی نبود و از همان ابتدا هم می‌دانست که دیر یا زود ماهیتش برای عموم مردم افشا می‌شود. لذا خیلی زود دست به سلاح برد و جنگ مسلحانه را شروع کرد. الگوی رهبری سازمان برای تأمین این خواسته خود شیوه به قدرت رسیدن جریانات چپ در برخی کشورها بود و برای دست یافتن به قدرت حاضر بودند به هر ننگ و جنایتی تن بدهند. تحلیل آنان این بود که در صورت دستیابی به ساختارهای قدرت با این تغییر آن، مردم مجبور خواهند بود با ما همراهی کنند.اساساً منطق کسانی که به براندازی می‌اندیشند، اتکا به قدرت مردم نیست، بلکه اعمال زور و تکیه به غلبه نظامی است.

عملیات فروغ جاویدان هم در همین چارچوب قابل فهم است؟

تحلیل رهبری سازمان از جنگ ایران و عراق به دلیل گرایش قدرت‌های بزرگ به عدم پیروزی ایران، این بود که جنگ به هیچ وجه به نفع ایران تمام نخواهد شد و ایران شکست خورده این جنگ است. زمانی که قطعنامه 598 از سوی شورای امنیت سازمان ملل در تیرماه سال 66 به تصویب رسید، رجوی ضمن یک سخنرانی برای نیروهایش در پادگان اشرف تحلیل کرد که اگرایران قطعنامه را بپذیرد دچار بحران مشروعیت خواهد شد و اگر نپذیرد چون ادامه جنگ زیر سؤال رفته و مردم دیگررغبتی ندارند به جبهه‌ها بروند ایران نمی‌تواند پیروز جنگ باشد.بنا براین ما باید برای روزی که بتوانیم عملیاتی اساسی را علیه ایران انجام داده و قدرت را در ایران به‌دست بیاوریم آماده باشیم. در پی این تحلیل روند آماده‌سازی ارتش به اصطلاح آزادی بخش طی شد و نخستین اقدام آن درعملیات چلچراغ بروز یافت و افراد سازمان با آموزش و سازماندهی ارتش عراق وهمچنین با سلاح‌های عراقی در منطقه عمومی فکه دست به عملیات محدودی زدند و سازمان نظامی را شکل دادند و تیپ‌ها وگردان‌های عملیاتی را برای عملیات اصلی سامان دادند. بدین ترتیب سازمان آماده می‌شد تا با یک حمله سریع و قاطع حکومت ایران را برانداخته و قدرت را در دست بگیرد!  رجوی و سایر رهبران سازمان، زمان اجرای عملیات خود را 31 شهریور1367 تعیین کردند و این مقطع را مناسب‌ترین موقع تشخیص دادند. وقتی در27 تیرماه سال 1367 ایران قطعنامه 598 را پذیرفت، به یک باره سازمان با شرایطی مواجه شد که یا باید از اجرای عملیات دست می‌کشید یا قبل از استقرارنیروی‌های ناظرآتش بس از سوی سازمان ملل دست به عملیات می‌زد. از این رو رجوی با حمایت و تشویق صدام وادارشد تا تاریخ عملیاتی را که برای 31 شهریور تدارک دیده بود جلو بیاندازد وسوم مرداد را به‌عنوان روز تهاجم در نظر بگیرد. تعجیل در اجرای عملیات موجب شد تا بخشی از برنامه‌ریزی‌ها بر عهده ارتش عراق گذاشته شود. ارتش عراق در 31 تیرماه سال67 – پنج روز بعد از قبول قطعنامه- دو عملیات اساسی در جنوب علیه ایران سازمان دهی کرد که با مقاومت نیروهای بسیج و سپاه مواجه شده و مجبور شد به مواضع اولیه عقب نشینی کند. طرح عراقی‌ها این بود که تا محور جاده خرمشهر اهواز بیایند و با تصرف آبادان و خرمشهر در مذاکرات دست بالاتر را داشته باشند.

 با وجود آنکه عراق بلافاصله بعد از صدور قطعنامه 598 آن را پذیرفت این رفتار را با چه منطقی انجام داد؟

منطق عراق در این اقدام این بود که قطعنامه 598 در اوج موفقیت‌های نظامی ایران تصویب شده و مفاد آن بیشتر به نفع ایران است تا به نفع عراق، بنابراین ما برای تغییر مفاد قطعنامه محق هستیم تا عملیاتی انجام دهیم تا در مذاکرات برتری ایران را کاهش دهیم. البته این عملیات‌ها در جنوب با شکست مواجه شد اما در غرب همراه با موفقیت‌هایی برای عراق بود.عراق توانست چند شهر را در غرب کشور تصرف کند و مسیر ورود افراد سازمان مجاهدین به داخل کشور را تسهیل نماید. نیروهای سازمان مجاهدین در سوم مرداد 67 وارد خاک ایران شدند وبا هدف اشغال کرمانشاه به‌عنوان هدف اولیه از مسیر جاده آسفالته به راه افتادند.

آیا هدف آنان پیشروی تا تهران بود؟

 تحلیل سازمان این بود که عمده قوای جمهوری اسلامی در جنوب درگیر است و در غرب نیروی چندانی ندارد که تا حدودی هم درست بود، عمده نیرو‌های ما در جنوب مشغول دفع هجوم مجدد ارتش عراق بودند و یگان‌های ما در غرب متجاوز از4 یا 5 گردان نمی‌شد. در عین حال طرح منافقین این بود که ابتدا بیایند کرمانشاه را بگیرند و اگر نتوانستند از این شهرعبور کنند، استان کرمانشاه را به‌عنوان یک منطقه آزاد شده اعلام و دولت موقت ایجاد کنند و از آنجا شروع به رفتارهای سیاسی ونظامی کرده و برخی کشورها نیزآنان را به رسمیت بشناسند ومورد حمایت قرار دهند.حتی برنامه‌ریزی کرده بودند تا در مورد پایان جنگ به‌عنوان دولت برگزیده با عراق به توافق برسند و ختم جنگ را اعلام کنند. اگر توانستند از کرمانشاه عبور کنند، مقصد بعدی همدان، بعد قزوین، بعد کرج و در نهایت تهران بود.

 نحوه اجرای عملیات به چه شکل بود؟

اجرای عملیات به این نحو بود که برای هر شهری چند یگان اختصاص داده بودند. مثلاً 3 یا 4 تیپ برای کرمانشاه 3 یا 4 تیپ هم برای همدان وهمین‌طور تا به تهران برسند. طراحی هم به این صورت بود که تیپ‌هایی که مخصوص هر شهر بودند در آن شهر درگیر می‌شدند و بقیه ستون به راه خود تا مقصد نهایی ادامه مسیر می‌دادند. با این شیوه پیش‌بینی کرده بودند ظرف 48 ساعت به تهران خواهند رسید و در آنجا اعلام حکومت رسمی می‌کنند!

استعداد نظامی لازم برای این کار را داشتند؟

کل نیروهای نفاق کمی بیشتر از5هزار نفر بود که درتیپ‌های 140 الی 150 نفره سازمان دهی شده بودند. البته تیپ‌های آنها استاندارد‌های معمول را نداشت و هر تیپ 140 یا 150 نفر بیشتر نبودند. یعنی به اندازه نصف یک گردان ولی اسم تیپ برروی آنها گذاشته بودند. تکیه آنان در داخل برروی پیوستن ضد انقلاب داخلی و عمدتاً زندانیانی بود که در زندان‌ها به سر می‌بردند. ارتباط‌هایی هم ازقبل برقرار کرده بودند تا از وجود هواداران زندانی خود و سایر زندانیانی که به جرایم مختلف در حبس بودند برخوردار شوند. بنا بود به هر شهری که می‌رسند ابتدا بروند سراغ زندان‌ها و زندانیان را آزاد کنند. زندانیان هم احتمالاً همکاری می‌کردند. این کل طرحی بود که منافقین پیش‌بینی کرده بودند و به اجرا گذاشتند.

دلیل شکست منافقین چه بود؟

بعد از اقدامات ارتش عراق نیروهای منافقین وارد کشور شدند و تا اسلام آباد بدون هیچ گونه مشکلی جلو آمدند. در اسلام آباد مردم و نیروهای پراکنده مختصر مقاومتی کردند، ولی تا اسلام آباد موفقیت با آنان بود. اما وقتی برای رسیدن به کرمانشاه گردنه حسن آباد و تنگه چارزبر را پیش رو داشتند به دلیل عارضه‌های طبیعی ناچار بودند برای ادامه مسیر متکی به جاده پیش بروند ضمن آنکه ستون منافقین بگونه‌ای طرح‌ریزی شده بود که باید از جاده حرکت می‌کردند. چون ماشین‌هایشان پی‌ام پی‌های چرخدار بود و بیرون از جاده کارآیی چندانی نداشت. در چارزبر ستون منافقین در ترافیک گیر می‌افتد و از ادامه حرکت باز می‌ماند. مردم وقتی ازحمله منافقین خبردار می‌شوند به سمت کرمانشاه هجوم می‌آورند و براثر ازدحام ترافیک سنگینی در تنگه چارزبر ایجاد می‌شود و ستون منافقین پشت ترافیک و ازدحام پیش‌بینی نشده متوقف می‌شود، تا اینکه یگان‌های رزمی سر می‌رسند و در مقابل آنها خط دفاعی تشکیل داده و به مقاومت می‌پردازند. نخستین یگانی که در وهله اول با منافقین مواجه می‌شود، نیروهای عراقی هستند که در لشکر بدر سازماندهی شده بودند. یک تیپ از لشکر بدر در حال جابه‌جایی به‌سمت جنوب بود که با ستون منافقین مواجه شده و با آنان درگیر می‌شود. به دنبال آن تعدادی از نفرات لشکر انصار و قائم سمنان هم می‌رسند و تقریباً خط مستحکمی را تشکیل می‌دهند و با نیروهای منافقین درگیر می‌شوند. در این زمان با فرماندهی سرهنگ صیاد شیرازی چند هلی کوپترارتش ستون منافقین را هدف آتش باری خود قرار می‌دهند وتلفات زیادی را به آنان تحمیل می‌کنند. آقای هاشمی رفسنجانی که از آغاز حمله منافقین در کرمانشاه بود ابتدا باورش نمی‌شد که نیروهای حمله‌کننده منافقین باشند.یعنی در ابتداهیچ کس باور نمی کرد. سردار شعبانی فرمانده وقت تیپ بعثت 4 کرمانشاه وقتی نزد آقای هاشمی رفسنجانی می‌رود آقای هاشمی از ایشان می‌خواهد برود و خبر بیاورد. سردار شعبانی می‌رود، بررسی می‌کند و به آقای هاشمی رفسنجانی گزارش می‌دهد که بله نیروهای عراقی نیستند که حمله کرده‌اند و افراد حمله کنند شبیه ایرانی‌ها بوده و احتمالاً منافقین هستند.

فرماندهان ارشد جنگ چه زمانی متوجه حمله شدند و عکس العمل‌شان چه بود؟

روز سوم مرداد تمام شده وتاریکی شب فرارسیده بود که خبرحمله از غرب به قرارگاه داده شد. سردار محسن رضایی فرمانده وقت سپاه حساس شد که نیروهای دشمن چطورتوانسته‌اند تا این حد پیش بیایند.با منطق نظامی امکان نداشت که یک ارتش کلاسیک بدون تأمین جناحین اقدام به پیشروی در عمق خاک حریف کند.بنابراین نخستین سؤال فرماندهان این بود که این نیروها چه کسانی هستند! وبا خود می‌گفتند بعید است عراقی باشند، چرا که این حرکت نوعی انتحار بود و دلیلی نداشت در آن وضعیت ارتش عراق دست به چنین کار احمقانه‌ای بزند. سردار رضایی جبهه جنوب را ساماندهی کرده و به سردار غلامپور سپرد و خودش با هلی کوپتر به غرب آمد و در یکی ازبلندی‌های اسلام آباد مستقر شد.تعدادی از نیروهای لشکر 27، تعدادی از بچه‌های انصار و تعدادی از رزمندگان لشکر 57 ابوالفضل آنجا بودند.سردار رضایی شروع به سازماندهی نیروهای موجود کرد.نخستین اقدام این بود که  پیشروی ستون دشمن متوقف شود. برای این کار باید یک خط دفاعی تشکیل می‌شد که شد و مقاومت خوبی هم انجام گرفت. سردار شوشتری ازفرماندهان قرارگاه نجف هم خود را رساند و همزمان با درگیری عملیات مرصاد طراحی و به اجرا درآمد. محورعملیات روی تک منافقین متمرکز بود و از طرفین به دشمن فشارزیادی وارد آمد. نیروهای لشکر 27 و لشکر عاشورا به همراه یک تعدادی دیگر نیرو از سایر یگان‌ها به نفرات دشمن در تنگه چارزبر حمله ور شدند. مرحوم سردار دانشیار مأموریت یافت تا دشمن را از پهلو مورد حمله قرار دهد. سردار بهروز مرادی فرمانده یکی از تیپ‌های منطقه هم از پهلو به دشمن یورش آوردند.در ساعات اولیه عملیات مرصاد، سیل عظیم نیرو از سراسر کشور وارد منطقه شد.اغلب آنها به‌طور خود جوش و با امکانات شخصی خود را به معرکه جنگ رسانده بودند. من تاریخ ایران را خوب مطالعه کرده‌ام، در سابقه مردم ایران چنین چیزی ندیده‌ام. یعنی ندیده‌ام که مردم این‌طور نسبت به یک گروه تا این حد تنفر داشته باشند. مردم به دلیل خیانت‌ها و جنایاتی که منافقین مرتکب شده‌اند عکس‌العمل فعالی از خود بروز دادند که در تاریخ ثبت خواهد شد.

 آیا سران نفاق هم در منطقه حضور داشتند؟

خیر، بلکه فرماندهان میانی با بیسیم با مسعود ومریم رجوی در خاک عراق ارتباط داشتند. حتی خبررسید که هلی کوپتری آمد و از اسلام آباد، یکی از فرماندهان آن منطقه را که احتمالاً فرد مهمی بوده با خود برده است. نیروهای منافقین از طریق اسلام آباد کنترل می‌شدند و از شنود بیسیم‌هایشان پیدا بود که فشار سنگینی را تحمل می‌کنند. اما رجوی دستور عقب نشینی نمی‌داد. نهایت فشار آنقدرسنگین شد که روز پنجم همه پا به فرار گذاشتند. یک تعداد که بریده بودند و تابع دستور نبودند و فرار می‌کردند. نفرات منافقین در منطقه پخش شده بودند که عده‌ای از آنان بتدریج دستگیر شدند.در این عملیات منافقین حدود 2 هزار نفر کشته و مجروح و دستگیر شده دادند و به 35 الی40 درصد تشکیلات منافقین ضربه وارد آمد.

بازتاب این شکست در میان اعضای سازمان چه بود؟

بعد از عملیات رجوی برای اعضا جلسه توجیهی گذاشت. به جای اینکه به اشتباهات خود اقرار کند با فرا فکنی به طرح تئوری «تنگه وتوحید» پرداخت و علت شکست را افتادن در دام تنگه‌های دنیا خواهی و وابستگی به علایق دنیایی قلمداد کرد. رجوی در این جلسه می‌گوید: علت شکست ما قوت جمهوری اسلامی نبود، ضعف نظامی ما نبود، ضعف نفسانی شما بود! ضعف مبانی معرفتی شما بود. سازمان که به صورت خطی از بالا به پایین اداره می‌شد به تحلیل‌های مسعود رجوی بهای فوق‌العاده‌ای می‌داد و تحلیل‌های او را به خورد رده‌های سازمان می‌دادند و کسی جرأت مخالفت نداشت. ظاهراً یکی، دونفری هم که به این تحلیل نقد داشتند حذف شدند. البته خیلی‌ها بتدریج از سازمان بریدند و این بریدگی به رده‌های بالای سازمان نیز سرایت کرد و چیزی نزدیک به 18 یا 19 کتاب توسط اعضای منافقین علیه رجوی نوشته ومنتشر شد.

بعد از فروپاشی رژیم بعث عراق و بیرون آمدن برخی از اسناد آیا اطلاعات تازه‌ای در رابطه با عملیات مرصاد به دست آمد؟

بله! اسناد همکاری سران سازمان با اطلاعات عراق به دست آمده است. همچنین اسناد جلسه‌ای که منافقین می‌رفتند و از رژیم بعث عراق پول می‌گرفتند تا با آن پول سلاح وامکانات خریداری شده و علیه مردم کشورمان استفاده شود برملا شده است. بر اساس این اسناد در آستانه عملیات فروغ جاویدان تعداد زیادی ازخودروهای وانت که در عراق بود را منافقین به منظور استفاده در عملیات خریدند طوری که قیمت وانت تویوتا به چند برابر قیمت واقعی خود رسید.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.