مسائلی که پس از انتخابات بروز پیدا کرده جنبه جزیرهای داشته و به صورت نقطهای است. وقتی یک فرد در یک تریبون و یک جایگاه نسبت به رئیسجمهور بیمهری کند جزو مسائلی نیست که بتوان نام آن را «جریان» گذاشت. نقطههایی است که نه به مصلحت دولت و نه به مصلحت جریان پیروز انتخابات است که این مسائل را بزرگ کند
به گزارش جماران؛ در روزهای اخیر یکی از نامزدهای انتخابات سال ۹۶ که به نفع سیدابراهیم رئیسی از انتخابات کنارهگیری کرده بود، طی یک نامه پیشنهادی را مطرح کرد که واکنشهای بسیاری را به همراه داشت. محمدباقر قالیباف در این نامه به لزوم تغییر در ساختار اصولگرایی اشاره و بحث نواصولگرایی را در کشور مطرح کرده است. البته بسیاری از تحلیلگران معتقدند او پس از سه کاندیداتوری ناموفق در انتخابات ریاستجمهوری و همچنین از دست دادن کرسی شهرداری تهران، به دنبال راهی است تا حیات سیاسی خود را مجددا احیا کند و بتواند در سپهر سیاسی کشور حضور داشته باشد. به همین دلیل بحث نواصولگرایی را مطرح کرده است تا به عنوان موسس و تئوریسین آن بتواند قدرت چانهزنی در میان کنشگران سیاسی را حفظ کند. این موضوع البته به مذاق اصولگرایان خوش نیامده است و بسیاری از آنها، در مذمت این پیشنهاد اظهار نظرهایی کردهاند. برای بررسی همین موضوع، حجتالاسلام غلامرضا مصباحی مقدم با «آرمان» گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانید.
در روزهای گذشته بحثی در مورد لزوم تغییر در ساختار اصولگرایی و ایجاد «نواصولگرایی» در کشور مطرح شده است و برخی معتقدند ساختار و رفتار اصولگرایی نیازمند تغییر است. ارزیابی شما از این تغییر و تحولات چیست و چه نظری در مورد بحث نواصولگرایی دارید؟
در مورد نواصولگرایی، دو حالت ممکن است رخ بدهد. گاهی ما قصد داریم در مبانی تجدید نظر کنیم که بنده معتقدم مبانی بسیار محکمی مبتنی بر فرهنگ، تاریخ و تمدن اسلامی تدوین شده است. پیش از این نیز رئیس جامعه مدرسین و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز بیانیهای منتشر کردند که در آن بیانیه، ارزشهای مثبت و منفی مورد نظر این جناح تحت عنوان «منشور اصولگرایی» منتشر شد. این بیانیه که زیر نظر جامعتین نگاشته شده است 24 بند داشت که 12 بند آن سلبی و 12 بند آن اثباتی بود. ما نیز همچنان این بیانیه را قبول داریم و هیچگونه تجدید نظری را در آن ضروری نمیبینیم. حالت دوم نواصولگرایی ممکن است مربوط به احزاب باشد که اگر مقصود از تغییر ساختار چنین است، ما اکنون فاقد احزاب فراگیر و قدرتمند هستیم و نیازمند بازسازی و تعریف چنین احزابی هستیم. این نقد را میتوان پذیرفت، چرا که این مشکل به صورت جدی مطرح و قابل پذیرش است. معنای آن نیز این است که نیازمند ایجاد یک ساختار فراگیر هستیم تا یک بدنه گسترده مردمی داشته باشد. اکنون تشکلی به نام «جمنا» شکل گرفته که قصد دارد مردم علاقهمند به انقلاب و نظام که تعریف ما از آنها «نیروهای انقلاب» است را متشکل کرده و سازماندهی کند. از نظر من این موضوع بسیار خوبی است اما باید در قالب تشکیلاتی و حزبی صورت بگیرد تا به موفقیت برسد. به این معنا من معتقدم تغییر ساختار ضرورت دارد. سران جمعیت اصولگرا و احزاب این جناح باید گرد هم جمع شوند و بپذیرند که کارهای مشترک انجام دهند تا این حزب فراگیر شکل بگیرد. احزاب ما کوچک، ناکارآمد و بهروز نشده هستند. از سوی دیگر، شخصیتهای بزرگی نیز در کشور داریم که این شخصیتها نیز مطرح هستند. بنابراین باید تشکلی ایجاد شود که این شخصیتها و احزاب، تبدیل به یک حزب بزرگ شوند. مانند همین اتفاق نیز در دوران آغاز انقلاب اسلامی و تشکیل حزب جمهوری اسلامی رخ داد. اگر به چنین ساختاری دست پیدا کنیم، نتیجه آن بسیار اثرگذار و موفق است و اگر چنین موضوعی رخ ندهد، دائما با مشکلات انتخاباتی و فعالیتهای تبلیغاتی مواجه میشویم. در این صورت مجبوریم در ایام نزدیک به انتخابات گردهماییها و سخنرانیهای تبلیغاتی انجام دهیم که محصول آن نیز «کار پختهای» نخواهد بود و نتیجهای به دست نمیدهد که اثربخش، جذاب و موجب جلب اعتماد مردم به ویژه نسل جوان کشور شود. اگر منظور از تغییر ساختار به این مورد برمیگردد من هم با آن موافقم. در مجموع اما شاید تعبیر نواصولگرایی، تعبیر درستی نباشد. نواصولگرایی این توهم و تصور را به وجود میآورد که ما قصد داریم در بنیانهای اصولگرایی تجدید نظر کنیم. درصورتی که چنین چیزی مد نظر نیست. آنچه اهمیت دارد، این نکته است که شاید در برخی شعارها، روشها و بعضا در ادبیاتمان نیازمند تغییر باشیم، اما در مبانی و اصول چنین تغییری قابل پذیرش نیست و از این منظر با بحث نواصولگرایی مخالفت داریم.
اساسا مانیفست یا گفتمان اصولگرایی قابل تغییر بوده و اصولگرایی قادر به تجدید گفتمان هست؟
پاسخ من به این پرسش منفی است. مانیفست همان چیزی است که به آن اشاره کردم. منشور اصولگرایی، سالها پیش از این توسط جامعتین و همه احزاب اصولگرا تعیین و تایید شده است. این مانیفست اصولگرایی است و قابل تغییر نیست. اگر هم قصد تغییر آن وجود داشته باشد باید توسط ساختاری که آن را تدوین کرده، تغییر یابد. بازنگری نیز به افزودن یا کاستن یک بند یا تغییر یک عبارت محدود میشود. چرا که اصول و مبانی را نمیتوان دستکاری کرد. اصول و مبانی ما، انقلاب، اسلام و نظام است. بنابراین مانیفست و گفتمان اصولگرایی قابل تغییر نیست.
در ایام نزدیک به انتخابات، تشکلی تحت عنوان «جمنا» در کشور شکل گرفت. آیا از نظر شما، جمنا موفق شد به خواستهها و انتظاراتی که از آن وجود داشت، جامه عمل بپوشاند؟
پس از تشکیل جمنا در جلسات آغازین و برخی از جلسات مهم آن مطرح شد که این اقدام، یک عمل بلندمدت است و برنامهریزی بلندمدتی برای آن وجود دارد. جمنا تنها محدود به انتخابات سال 96 نبود، اما امیدوار بودیم در این انتخابات نیز به نتیجه برسیم. اصولا اقداماتی که در ایام منتهی به انتخابات صورت میگیرد، به نتیجه نخواهد رسید، اما امید داشتیم به نتیجه مطلوب نیز برسیم. جمنا یک اثر بسیار خوب داشت که همه نیروهای اصولگرا را گرد هم آورد و به نتیجهای واحد رساند. اگر انتخاباتهای ما بین سال 76 تا 96 را مد نظر قرار دهیم، هیچگاه به چنین وفاقی نرسیده بودیم. به نظر میرسد پایه یک وفاق و برنامه درازمدت گذاشته شده و قادر است با 16میلیون رأی نامزد این مجموعه، کاری صورت دهد که از نظر جاذبه رأی در 4 سال آینده به عدد و رقمی دست پیدا کند که موفق و پیروز انتخابات آتی باشد.
شما معتقدید مبانی و گفتمان اصولگرایی قابل تغییر نیست اما رفتارهایی مانند استفاده از خوانندههای زیرزمینی را در برنامههای اصولگرایی میبینیم که با تصوراتمان که از اصولگرایی همخوانی ندارد. ایا چنین رفتارهایی مغایر با گفتمان اصولگرایی نبوده و آیا نشان از تغییر اصولگرایی ندارد؟
به نظر من رقبای ما دوست دارند متنها را تبدیل به حاشیه کرده و حاشیهها را اصل قرار دهند. ملاقات این خواننده با آقای رئیسی یک مساله کاملا حاشیهای و کوچک بود و اینطور که آقای رئیسی بیان کرده است او درحالت انتظار برای سوار شدن به هواپیما بوده که ظرف 4 دقیقه این ملاقات صورت گرفته است. آیا این موضوع آنقدر اهمیت داشت که حول آن دهها و صدها تحلیل و گفتوگو شکل بگیرد؟ چرا باید این مساله تا این اندازه اهمیت پیدا کرده باشد؟ به نظر من نه اصل این ملاقات و نه نقش و تاثیر آن در انتخابات اهمیتی داشت. چه بسا هواداران آقای رئیسی قصد داشتند از این موضوع استفاده تبلیغاتی کرده و مخالفان او نیز تلاش کنند از آن برای مقابله بهره بگیرند. نباید مسائل سیاسی که بسیار مسائلی جدی است، برای کشور سرنوشت ساز است و آینده کشور را رقم میزند تحت تاثیر مسائل کوچکی مانند این دیدار قرار بگیرد.
از نظر شما حضور این خواننده تاثیر و اهمیتی نداشته است، اما بسیاری از تحلیلگران انتخابات معتقدند یکی از عوامل شکست آقای رئیسی در انتخابات همین موضوع بوده است.
به نظر من این اتفاقات، جزو بداخلاقیهای انتخاباتی است وگرنه راه و روش صحیح انتخابات این است که هر نامزدی شایستگیها خود را تبیین کرده و برنامههای خود را ارائه کند. نه اینکه از یک نقطه ضعف کوچک رقیب، یک کوه ساخته شود و با این کوه رقیب خود را تخریب کنند. این تخریبها شایسته رقابتهای انتخاباتی در کشور ما نیست.
تخریبهایی که در ایام انتخابات ریاستجمهوری علیه حسن روحانی صورت گرفت نیز طبق همین نظر شما مذموم است؟
دقیقا! همین رفتارها نیز جزو بداخلاقیهای انتخاباتی است که نتایج خوبی به همراه نخواهد داشت.
برخی معتقدند پس از شکست اصولگرایان در انتخابات سال 96 آقای رئیسی شانس خود را از دست داد و اگراصولگرایان تلاش میکردند در فضای بهتر و آمادهتری از آقای رئیسی استفاده کنند شاید نتیجه بهتری به همراه داشت. پاسخ شما به این موضوع چیست؟
من با این موضوع موافق نیستم، چه بسا اگر آقای رئیسی در این دور به میدان نمیآمد و به مردم معرفی نمیشد که 16میلیون رأی کسب کند، شاید بستر برای انتخابات 1400 هم فراهم نمیشد که بتوانیم برنامهریزی بلندمدتی صورت دهیم. من فکر میکنم آقای رئیسی یک پایه رأی بسیار مهمی را کسب کرده که این پایه رأی در دوره بعد میتواند به خوبی به او کمک کرده تا پیروز شود.
برخی تحلیلگران وقتی قصد دارند دلیل افت اصولگرایان را تحلیل کنند، سراغ جای خالی رهبرانی مانند مرحوم عسگراولادی و آیتا... مهدوی کنی میروند که هنوز اصولگرایان موفق نشدهاند چهرههای با نفوذی را جایگزین این شخصیتها کنند تا مسئولیت رهبری اصولگرایی را عهدهدار شوند. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟
در پس این پرسش، یک تئوری و مبنا نهفته است و آن مبنا این است که شخصیتهای کاریزماتیک اثرگذار هستند. ما این موضوع را قبول نداریم. ما اصولا معتقد به فردگرایی در کار سیاسی و تشکیلاتی نیستیم. ما اعتقاد به کار تشکیلاتی و گروهی داریم. مرحوم عسگراولادی به تنهایی نمیتوانست اثرگذاری جدیای داشته باشد. شخصیت او در مجموعه اصولگرایی معنا پیدا میکرد و تعریف میشد. مرحوم آیتا... مهدوی کنی نیز به همین صورت بود، حتی آقای کنی نیز معتقد به کار جمعی و گروهی بود. او برای خود نقش رهبری و هدایت جریان را قائل نبود. در جلسات جامعه روحانیت مبارز نیز تاکید میکرد که او تنها یک رأی دارد. البته شخصیتی بود که رأی او در مجموعه اثرگذار بود اما این موضوع که جایگاه این دو شخصیت محبوب را بزرگ میکنند و معتقدند اکنون اصولگرایان دچار خلأ هستند، در میان جریان اصولگرا جایگاهی ندارد. به عبارت دیگر، فقدان اشخاص اینطور نیست که ضربه بر پیکر جریان باشد. مرحوم امام خمینی(ره) نیز وقتی شهیدان بهشتی و مطهری به شهادت رسیدند فرمود این نظام متکی به اشخاص نیست و تاکید کرد که «من هم اگر نباشم، انقلاب ادامه پیدا خواهد کرد.» و ادامه پیدا کرد. من سوال میکنم که فقدان امام(ره) به کشور ما «ضربهای کاری» وارد کرد یا اینکه چنین نشد و نهضت ادامه پیدا کرد؟ ضمن اینکه شخصیت امام خمینی(ره) بسیار ممتاز بود و در طول تاریخ تشیع پس از پیامبر و ائمه اطهار شخصیتی مانند امام خمینی وجود ندارد اما فقدان او موجب یک ضربه مهلک به کشور نشد چرا که متکی به یک فرد نبودیم. ما هم در جریان اصولگرایی به اشخاص تکیه نمیکنیم بلکه بر تشکل، تشکیلات و ساختارها اتکا میکنیم. در این جناح، آنطور که بر جامعتین تکیه میشود بر هیچیک از مجموعههای دیگر تکیه نمیشود، اما جامعتین نیز مجموعهای از علماست که حامی اصولگرایی هستند و سابقه انقلابی دارند. پس فقدان شخصیتهایی مانند مرحوم عسگراولادی و آیتا... کنی ضربهای وارد نکرده است و کار تشکیلاتی باید استمرار پیدا کند. اگر هم به فرض این شخصیتها تاثیرات بیشتری داشتند به این معناست که جریان باید در یک مرحله و مقطع دیگری همان مسیر را با همان مبانی ادامه دهد و ضعفی احساس نکند.
اصولگرایان در 4 انتخابات اخیر موفق نبودهاند. بهرغم اینکه 16میلیون رأی به سبد رقیب روحانی ریخته شد، اما در مجموع، نتیجه 4 انتخابات اخیر را به اصلاحطلبان واگذار کرده و این نتایج مطلوب اصولگرایی نبوده است. بنابراین به نظر میرسد پایگاه اجتماعی اصولگرایی مانند گذشته نیست. از سوی دیگر، باحضور چهرههای جدیدتر در راس جریان اصولگرایی و همچنین باتوجه به بحثهایی که درباره نواصولگرایی مطرح شده است، آینده اصولگرایی را چگونه میدانید؟
در سال 76 آقای ناطق نوری نامزد جامعه روحانیت مبارز و مجموعه اصولگرایی بود که 7میلیون رأی کسب کرد. رقیب او نیز 20میلیون رأی به دست آورد که از آن تاریخ تا اکنون و در فاصله این 2 دهه، 7میلیون تبدیل به 16میلیون رأی شده است. 2 انتخابات ریاستجمهوری نهم و دهم را نیز نمیتوان به سازمان رأی اصولگرایان نسبت داد. آقای احمدینژاد شخصی بود که خود توانست فضایی را به وجود بیاورد تا مردم در حمایت از او بسیج شوند. بنابراین این 2 انتخابات را نمیتوان حاصل سازمان رأی اصولگرایی تلقی کرد. پس ما احساس نمیکنیم شرایط ما نسبت به گذشته افت کرده است و اتفاقا معتقدیم که رشد داشته است. نکته دیگر این است که از سال 83 به بعد، جریان اصلاحطلب به حاشیه رفت. اصولگرایان مجلس هفتم، شورای شهر دوم را کسب کردند و ریاستجمهوری سال 84 نیز به شخصی رسید که جزو اصولگرایان تلقی میشد. تقریبا از سال 82 به بعد جریان اصولگرا روی کار آمد و تا 10سال بعد نیز در راس امور قرار گرفت. در این 10سال، 3 مجلس، 2 شورای شهر و 2 ریاستجمهوری به این جریان سپرده شده است. بهطور طبیعی این پیشبینی میشود که وقتی یک جریان، دو یا سه دوره قدرت را به دست میگیرد، ضعفها و کاستیهایی از خود بروز میدهد که جماعت رأیدهنده را به سمت رقبا «شیفت» میدهد. این موضوع را نمیتوان به شکست و پیروزی تعبیر کرد. جابهجایی قدرت یک امر کاملا طبیعی و قابل پیشبینی است. پس از سال 88 و از هم پاشیدگی جریان اصلاحات، بسیاری معتقد بودند که این جریان عنان کار را از کف داده و از بین خواهد رفت، اما در همان دوران من میگفتم که این اتفاق رخ نخواهد داد. من معتقد بودم که اصلاحطلبان کافی است فکر کنند، تجدید نظر کنند و سازماندهی مجددی در مجموعه خود انجام دهند تا دوبار قدرت را به دست بگیرند که شاهد بودیم همین اتفاق رخ داد. مردم با هیچ جریان سیاسی ابراز خویشاوندی دائم نمیکنند. مدتی به یک جریان اقبال میکنند و اگر عملکرد خوبی شاهد نباشند به آن پشت میکنند. نباید این مسائل را چیز دیگری تفسیر کرد. معتقدیم در شرایط کنونی که رقبای ما کرسیهای مهمی کسب کردهاند، یک تجربه است. مردم بررسی میکنند اگر این گروه عملکرد خوبی نداشت، در انتخاباتهای بعدی، مجددا به آنها اعتماد نکنند. اگر ریاستجمهوری آقای روحانی خوب نبود، مردم از آن مجموعه به رقبای آقای روحانی عدول میکنند. بهطور طبیعی وقتی یک مجموعه چند سال از قدرت کنار بماند، فاقد عیوب گذشته میگردد یا حداقل به دست فراموشی سپرده میشود. از این جهت باید اینطور تحلیل کرد که جابهجایی قدرت یک امر کاملا طبیعی است و به معنای خروج یک مجوعه بزرگ سیاسی برای همیشه نیست.
انتخابات ریاستجمهوری به پایان رسیده و آقای روحانی رئیسجمهور همه مردم است، اما شاهدیم کماکان تخریبها و بیمهریهایی علیه او رخ میدهد. این کشمکشها در شرایطی که کشور درگیر بعضی معضلات است، آیا باعث فرسایش دولت نمیشود؟
کشور ما خوشبختانه در اثر پیروزی انقلاب اسلامی، مبانی قوی و خوبی پیدا کرده که این مبانیمنشأ وحدت و انسجام است. این مبانی را تقریبا همه جریانات سیاسی موجود در کشور قبول دارند. ممکن است برخی اشخاص پررنگتر و برخی دیگر کمرنگتر، اما همگی این مبانی را قبول دارند. اگر به داستان سال 88 هم برگردیم، میبینیم همان اشخاص نیز اذعان میکنند که به اساس انقلاب وفادار هستند و اظهار میکنند در یک دوره وفاداری را فراموش کردند یا خوب به آن عمل نکردند که باعث شد دچار بحران شوند. پس شرایط ما با یک نگاه کلان، شرایط یک وحدت ملی است. در همین ماجرای برجام، دشمنیهایی که آمریکا با کشور نشان میدهد و تحریمهای جدیدی که وضع میکند، دیگر دو حرف از کشور نمیشنوید. مقام معظم رهبری، مجلس، دولت، قوه قضائیه و جریانات سیاسی همگی یک حرف میزنند و این به معنای وحدت ملی است. مسائلی که پس از انتخابات بروز پیدا کرده جنبه جزیرهای داشته و به صورت نقطهای است. وقتی یک فرد در یک تریبون و یک جایگاه نسبت به رئیسجمهور بیمهری کند جزو مسائلی نیست که بتوان نام آن را «جریان» گذاشت. نقطههایی است که نه به مصلحت دولت و نه به مصلحت جریان پیروز انتخابات است که این مسائل را بزرگ کند. دولت باید بیتوجه به این اتفاقات، کار خود را انجام دهد و این بحثها را نشنیده بگیرد. چرا که آنچه اهمیت دارد، پس از انتخابات و تنفیذ ریاستجمهوری، رئیسجمهور شرعی و قانونی کشور آقای روحانی خواهد بود و این دولت باید مورد حمایت همه ملت و جریانات سیاسی باشد. اگر هم انتقادی هست باید با ادبیاتی مناسب به کار گرفته شود و اگر پس از انتقادات، راه حلی مد نظر هست، ارائه شود. انتقادات اگر به صورتی مطرح شود که جنبه تخریبی داشته باشد، ثمره بخش نیست. البته گفته میشود برخی اشخاص و بعضی رسانهها هستند که بنای ناساگاری دارند. بنده معتقدم اینها مربوط به یک جریان نیست و البته رویکرد این گروهها اشتباه محض است. اگر بنا بر نقد مثبت باشد، موضوعی کاملا پذیرفته شده است و باید «سینه» رئیسجمهور برای شنیدن نقدهای مثبت گشاده باشد. اگر نقدها بجا بود، ترتیب اثر داده شوند، در غیر این صورت، مودبانه پاسخ دهند. نه مخالفان و رقبای دولت حق دارند به آقای روحانی اهانت و هتاکی کنند و نه دستگاه دولت محق است در مقام پاسخ، به منتقدان خود اهانت کند. آنچه مهم است، جریان کلی کشور است. پس از مراسم تنفیذ، مقام معظم رهبری نیز حمایت خود را نشان داده است. وقتی رهبر انقلاب، ملت و تشکلهای سیاسی از او حمایت میکنند، ممکن است برخی بنای ناسازگاری بگذارند اما دولت باید گفتار و رفتارهای این افراد را نشنیده بگیرد. رسانهها نیز در این مورد نقش مهمی دارند که نباید برای رقابتی که میان یکدیگر دارند، مسائلی از این دست را بزرگ کنند. این اتفاقات اصلا به صلاح و مصلحت کشور و منافع عمومی نیست.
آقای روحانی و آقای ناطق جزو اعضای جامعه روحانیت مبارز بودهاند که مدتی است در جلسات این مجموعه شرکت نمیکنند. آیا کماکان بازگشت آقای ناطق نوری و آقای روحانی به جلسات جامعه روحانیت مبارز مسکوت باقی مانده است؟
از نظر جامعه روحانیت مبارز این شخصیتها جزو اعضای مسلم و قطعی این مجموعه هستند، اما بازگشت و حضورشان بستگی به اختیار و میل آنها دارد. در حال حاضر هنوز نظری ندادهاند و موضوع از قول آنها مسکوت باقی مانده است.