با این ملاحظه اگر بپذیریم که مشکلات فرهنگی جامعه به دلیل کم‌کاری و ضعف نهادهای مرتبط با فرهنگ است، در بالاترین میزان مسوولیت وزارت ارشاد فقط ١٠ درصد است و سایر نهادها باید ٩٠ درصد از این مسوولیت را بپذیرند.

به گزارش جماران عباس عبدی در سر مقاله روزنامه اعتماد نوشت: مدتی است که برخی نیروهای سیاسی توجه خود را با شدت بیشتری به امور فرهنگی معطوف کرده‌اند و می‌کوشند مشکلات فرهنگی را متوجه دولت و نهادهای دولتی مرتبط با حوزه فرهنگ کنند. تردیدی نیست که بخشی از ضعف‌های فرهنگی را می‌توان به دولت (به مفهوم اعم آن و نه فقط هیات دولت و وزارتخانه‌ها، بلکه کلیت حکومت) مرتبط دانست ولی این ذهنیت که اساس فرهنگ بر محور و خواست دولت‌ها می‌چرخد تا حدود زیادی غیرواقعی است. حتی در مواردی هم که دولت‌ها توانسته‌اند ارزش‌های فرهنگی مورد نظر خود را در جامعه پیاده و به تعبیری به مردم غالب کنند، اثرات ویرانگر این سیاست‌ها به سرعت آشکار شده است. ساختن انسان تراز نوین در اندیشه مارکسیستی، نتیجه‌اش وضعیت فعلی روسیه و سایر کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق شده است که می‌بینیم. فرهنگ باید از دل جامعه و درون مردم بجوشد. دولت‌ها در بهترین حالت می‌توانند این روند را با کمک‌های خود سرعت بخشند، ولی دولت‌ها نمی‌توانند مسیر مخالف خواست عمومی را در فرهنگ ایجاد و طی کنند، در این صورت چه بسا مردم واکنش منفی نشان می‌دهند. رویدادی که در رژیم شاه رخ داد و تجربه زیسته ما مردم ایران است را نباید فراموش کنیم. آن رژیم گمان می‌کرد که می‌تواند انسان تراز نوین خود را خلق کند، ولی چون خواست عمومی جامعه و آنچه از درون مردم می‌جوشید مطابق این هدف شاه نبود، نتیجه معکوس گرفت. آنان که در پی مذهب‌زدایی از بطن جامعه بودند، یکباره در سال‌های ١٣٥٤ به بعد چشم باز کردند و دیدند که حتی دانشگاه‌های ایران نیز برخلاف انتظارشان مذهبی و دختران دانشجو با حجاب و چادری شده بودند.  هر جا که سیاست‌های فرهنگی را موفق می‌بینیم، رکن اولیه آن انطباق این سیاست‌ها با خواست عمومی و مردم است. موتور اصلی فرهنگ از بطن جامعه روشن می‌شود. بنابراین مشکلات فرهنگ بیش از آنکه ناشی از بی‌توجهی حکومت‌ها به فرهنگ باشد متاثر از دخالت‌های غیرمعمول آنها در این مسیر است. دخالت‌هایی که با تزریق پول انجام شود، آثار ویران‌کننده‌تری دارد. نمونه‌اش برخی نهادهای مهم دینی و فرهنگی هستند که پیش از انقلاب یک ریال هم از بودجه عمومی استفاده نمی‌کردند و تماما متکی به منابع مردمی بودند و در عین حال اثرگذاری زیادی داشتند و اکنون میلیاردها تومان بودجه می‌گیرند، دریغ از یک اثرگذاری مثبت و حتی اندک از سوی آنها.

مستقل از کلیات مذکور، حتی در سطح جزیی‌تر نیز دولت (در اینجا منظور نهادهای زیرنظر هیات دولت، مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است) جزو کوچکی از مسوولیت و اختیارات و اثرگذاری فرهنگی را به عهده دارد. عرصه‌هایی که مردم تحت تاثیر آموزه‌های فرهنگی هستند کدام‌ها هستند؟ فیلم، کتاب، تئاتر، موسیقی، مطبوعات، رادیو و تلویزیون، تبلیغات محیطی، فرهنگسراها، مساجد و تکایا و... البته برخی دیگر از حوزه‌ها هستند که تا حدی غیرمستقیم‌تر در این زمینه نقش دارند. از میان این موارد، آنها که در اختیار وزارت فرهنگ و ارشاد است، شامل فیلم، کتاب، تئاتر و مطبوعات، روزانه فقط حدود ٢١ دقیقه از وقت مردم صرف استفاده از آنها می‌شود. این اطلاعات از پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان در سال ١٣٩٤ به دست آمده است. در حالی که براساس همین پیمایش، میزان استفاده از صداوسیما به عنوان اصلی‌ترین رسانه جمعی روزانه ١٣٥ دقیقه در روز است. اگر تبلیغات محیطی، فرهنگسراها و مساجد و تکایا و نیز کتاب‌های درسی که عموما همسو با فرهنگ رسمی است را نیز حساب کنیم، نسبت استفاده از تولیدات فرهنگی مرتبط با مسوولیت‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کمتر از ١٠ درصد استفاده از تولیدات سایر مراکز و نهادهای فرهنگی حکومت است. اتفاقا بودجه آنها هم تقریبا به همین نسبت ١٠درصد از کل بودجه فرهنگ است. از سوی دیگر یک تفاوت مهم دیگری هم میان این دو حوزه وجود دارد. وزارت ارشاد متولی مستقیم تولید کالا و خدمت فرهنگی نیست و حق چندانی در این کار ندارد. حداکثر اینکه می‌تواند ممنوعیت‌هایی را برقرار کند. ارشاد نمی‌تواند کتاب بنویسد فقط می‌تواند مانع از انتشار برخی موارد شود یا با سیاستگذاری خود تولید برخی موضوعات فرهنگی را تشویق کند. ولی صداوسیما و فرهنگسراها و مساجد و تکایا خودشان مستقیما در تولید هم نقش دارند. حضور این نهادها در فرهنگ، حضور تولیدی است و نه فقط سیاستگذارانه.

با این ملاحظه اگر بپذیریم که مشکلات فرهنگی جامعه به دلیل کم‌کاری و ضعف نهادهای مرتبط با فرهنگ است، در بالاترین میزان مسوولیت وزارت ارشاد فقط ١٠ درصد است و سایر نهادها باید ٩٠ درصد از این مسوولیت را بپذیرند. ولی چرا تمام توجهات به ارشاد است؟ یک پاسخ این است؛ از آنجا که وزارت ارشاد، نقش مستقیم در تولید کالای فرهنگی ندارد، در نتیجه آنچه در این چارچوب تولید می‌شود از طریق جامعه است و ارشاد فقط یک نظارت عمومی دارد. به همین دلیل اثرگذاری آن بیشتر است و توجهات بیشتری را جلب می‌کند. یک کتاب با چند صد نسخه تیراژ و دارای قیمت قابل توجه از یک برنامه یک ساعته مجانی تلویزیون با تیراژ میلیونی توجه بیشتری را ایجاد می‌کند. بنابراین هدف منتقدان ارشاد در اصل این است که مانع از این تولید فرهنگی از سوی جامعه شوند.

 

 به‌طور قطع این کار را می‌توان کرد، همچنان که در یک دوره‌ای در دهه ١٣٧٠ این کار انجام شد، ولی آیا فرهنگ جامعه پیشرفت کرد؟ به‌طور قطع نه. مشکل منتقدین این است که نمی‌توانند یا نمی‌خواهند خود را به تراز تولیدات فرهنگی دیگران برسانند، لذا همواره درصدد کوتاه کردن تراز دیگران هستند. ولی اگر این کار انجام شود، آن قدر تراز تولیدات فرهنگی پایین خواهد آمد که به تراز صفر می‌رسد. مشکل اصلی فرهنگ رسمی این است که از یک سو بند ناف آن به بودجه‌های حکومتی وصل است و از سوی دیگر در مقام نادیده گرفتن خواست و فضای عمومی مردم است به همین دلیل مقبول جامعه قرار نمی‌گیرد. تا وقتی این دو مشکل وجود دارد، ممکن نیست که فرهنگ رسمی به اهداف خود برسد.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 703449
  • منبع: اعتماد
  • نسخه چاپی
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.