پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

برای بانوی ایرانی دنیای ریاضیات؛

شکست در قاموس فکری او جایی نداشت

به گزارش جماران، عبدالرضا ناصرمقدسی متخصص مغز و اعصاب در  روزنامه شرق نوشت:

تازه ویزیت بیماران را تمام کرده بودم که ناگهان خبری در فضای مجازی مرا چنان بهت‌زده کرد که اگر تکیه‌گاه دیوار نبود، حتما سرم به ابلق زندگی می‌خورد و می‌ترکید: «مریم میرزاخانی» درگذشت. همین چندروز پیش بود که دانستم او به بیماری سرطان مبتلاست و از این بدتر آنکه سرطان متاستاز داده و حال او رو به وخامت رفته است. بعد دانستم که انگار او از چهار سال پیش به این بیماری دچار بوده و چندین‌بار بیماری او عود کرده بود. هیچ حرف و بیانی نمی‌تواند توجیه‌گر غمی باشد که اکنون بر دل تمام ایرانیان و تمام کسانی که به «مریم میرزاخانی» عشق می‌ورزیدند، نشسته است، ولی به‌عنوان یک پزشک که به‌دلیل علائق گذشته‌اش با «میرزاخانی» و افتخارات او شاید کمی بیش از دیگران آشنا باشد، می‌خواهم چند جمله‌ای در مورد درس‌هایی که از زندگی و مرگ «میرزاخانی» می‌توان آموخت، بنویسم. من یک پزشکم و به خاطر شغلم با دردها و رنج‌ها و غم‌های زیادی روبه‌رو بوده و هستم. هم بهبود بیماران را شاهد بوده‌ام و هم ناتوانی و مرگ آنها را. دائم به بیمارانم و شرایطی که به آن دچار می‌شوند فکر می‌کنم، اما این را هم دانسته‌ام که بیماری جزئی از زندگی است. همانند مرگ که هرکارش کنیم می‌آید. می‌آید و حتی نزدیک‌ترین کسان ما را می‌گیرد و می‌برد. همانند برادر جوانم که سرطان خون او را با خودش برد، اما با وجود همین ناگزیربودن مرگ، معتقدم که نباید به‌هیچ‌وجه در به روی آن بگشاییم. 

به‌عنوان یک پزشک آموخته‌ام که این بیماری و مرگ نیست که زندگی ما را تعریف می‌کند، بلکه خود فرد با جهان‌بینی و بینشی که دارد می‌تواند بیماری را در خود مضمحل کرده و تعریفی دیگر از زندگی و زنده‌بودن ارائه دهد. شاید زمانی که «میرزاخانی» برنده جایزه فیلدز شد، کمتر کسی می‌دانست که او به سرطان مبتلاست. این ندانستن دقیقا دو جنبه داشت؛ اول اینکه بیماری در قاموس فکری «مریم میرزاخانی» هیچ جایگاهی نداشت. او بیمار شده بود؛ بیماری یک فرایند پاتولوژیک است که می‌تواند در درون هر فردی اتفاق بیفتد. مهم این است که روند زندگی و چیزی را که به آن ایمان داریم، تغییر ندهد و «مریم میرزاخانی» نشان داد بیماری چیزی نبود که او را از روندی که طی می‌کرد بازدارد.

او قرار بود در این زندگی کوتاهش به بالاترین قله‌های بشری برسد که رسید. او به‌هیچ‌وجه در را به روی مرگ نگشود. مرگ در زندگی وی رهگذری بود که می‌آمد و می‌رفت، نه چیزی بیشتر. دوم اینکه «مریم میرزاخانی» بیماری را به‌شدت شخصی کرد. بیماری هم چیزی است در کنار بقیه چیزها، نه بیشتر. همان‌طور که برخورد با هر مسئله‌ای روشی دارد، باید با بیماری نیز با روش صحیح برخورد کرد. حالا یا حل می‌شود یا می‌ماند. مهم این است که کلیت زندگی من به‌واسطه بیماری تعریف نشود. او این‌گونه مرگ را تحقیر کرد. مرگ هم چیزی است در کنار سایر چیزها. مهم این است که «مریم میرزاخانی» راهی بزرگ را در اندیشه بشری گشود. 

این خاطره را بارها گفته‌ام و بار دیگر نیز می‌خواهم تکرار کنم. در المپیاد ریاضی که در مشهد برگزار می‌شد، در یکی از سؤالات خواسته بودند تا تناظر یک‌به‌یک گزاره‌ای را ثابت کنیم. بعد از کلی تقلاکردن و نزدیک به شش صفحه نوشتن فقط توانستم آن را در چند حالت خاص اثبات کنم.

وقتی مجله المپیاد، راه‌حل «میرزاخانی» را چاپ کرد، دیدم او با استادی و به زیبایی تمام این مسئله را در نصف صفحه حل کرده است. از آن روز احترام من نسبت به این نابغه بزرگ بشری‌ هزاربرابر شد. امروز از مرگ او بسیار ناراحتم و اکنون که این جملات را می‌نویسم، اشک در چشمانم حلقه زده است، ولی وقتی رفتار «میرزاخانی» را با بیماری و مرگ دیدم، احترام من به او‌ هزاران‌‌هزاربرابر شد. از این به‌بعد داستان «مریم میرزاخانی» را برای بیمارانم تعریف خواهم کرد؛ داستان نابغه‌ای که با زندگی‌اش، بیماری و مرگ را شکست داد. یاد و نامش تا ابد زنده و جاوید باد. 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.