به گزارش جماران، احمد غلامی در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
مخالفان روحانی با هتاکی به او دست به کار خطرناکی میزنند. این گروه خواسته یا ناخواسته این پیام را به دنیا میدهند که دولتی با بیش از ٢٤ میلیون رأی قویتر از اراده آنان نیست. این حملات تخریبی به روحانی بیش از آنکه مصرف داخلی داشته باشد که دارد، بر دیپلماسی جهانی ایران اثری سوء میگذارد و کار را برای دولت دوازدهم و دیپلماتهایش در عرصه بینالمللی سختتر میکند. در واقع این بار هتاکان علیه آرای مردم اقدام کردهاند و در یک کلام روبهروی دموکراسی ایستادهاند. دموکراسی همان ایدهای است که بیش از هر نیروی دیگری مانع تهاجم بیگانگان به کشور میشود. دموکراسی یعنی مردم. مردم یعنی صورت یک ملت. کشوری که مردمش صورت دارد، هیچ ارتشی در دنیا نمیتواند امنیت مرزهایش را به خطر بیندازد. اگر قدرتهای نظامی برتر دنیا در برابر ایران با احتیاط رفتار میکنند، مهمتر از ارتش نیرومند دموکراسی آن است که با همه ناکارآمدیهایش دولتی را برمیسازد و دولتی را کنار میگذارد. مردمی که مقاطعی با فقر و فاقه سر کردهاند، بهترین راه را برای تغییر، صندوقهای رأی میدانند و در پی دستیابی به مطالباتشان به شیوهای دموکراتیک هستند. مردمی که هم شعر میشناسند و هم شعور دارند و شاعران را از هتاکان بهخوبی بازمیشناسند: «فریاد من همه از درد بود/ چرا که من، در وحشتانگیزترین شبها، آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردهام». آنچه مردم را در میدان نگه داشته، امید به بهبود است: بهبود اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و مهمتر از همه مصون نگهداشتن ایران از آتش جنگ در خاورمیانه؛ خاورمیانهای که در میانه جنگی تمامعیار است و مردم ایران بیم آن دارند که پایشان به جنگی مستقیم باز شود. جنگ با عربستان یا اسرائیل. این فکر با شکست گروه داعش در منطقه و سهمخواهی کشورهای درگیر بعد از پیروزی بیشتر قوت میگیرد. با درک این موقعیت است که اسرائیل و عربستان تلاش میکنند ایران را به جنگی مستقیم وادار کنند؛ اما بعید است آمریکا تن به این سیاست بدهد. آمریکا سیاست رواداری و کارایی را در دو دوره دنبال کرده است. دولت اوباما سیاست رواداری را برگزید و دولت ترامپ در پی کارایی است. اینک دو کشور جلودار منازعات منطقهاند: اسرائیل و عربستان. آمریکا پس از اوباما در پی برهمزدن «تعادل» در منطقه است. «تعادل»، کلیدواژه روابط بینالملل است. دولت ترامپ با کمک تسلیحاتی به عربستان با صراحت اعلام میکند که درصدد برهمزدن تعادل در منطقه است.
ترامپ باور دارد تجارت ادامه جنگ و جنگ ادامه تجارت است. ازاینرو آگاهانه این گفته اسپایکمن را واژگونه به کار میگیرد که «اندک قدرتی بیشتر از دیگران موجب تعادل میشود»؛ اما در آمریکا همه مانند ترامپ فکر نمیکنند. باب کروگر، سناتور دموکرات، از فروش اسلحه به کشورهای خاورمیانه در این شرایط بسیار بیمناک است و از آن بهشدت انتقاد میکند. سود روسیه و اسرائیل در این منازعات تا حدودی تضمینشده است. آمریکا تلاش میکند عربستان را بهعنوان نماینده خود در منطقه جا بیندازد تا هژمونیاش را گسترش بدهد؛ اما آنچه استراتژیستهای آمریکا را درباره تحقق این ایده مردد میکند، مسائل داخلی عربستان است. آنان بهخوبی میدانند که عربستان یک کشور نیست؛ بلکه یک کمپانی بزرگ نفتی است، با مدیریتی قبیلهای و با مردمی که صورت ندارند. آنان بهخوبی میدانند برای جنگ هم به دموکراسی نیاز است و کشورهای بیدموکراسی با مردمی بیصورت در لحظههای بحرانی جنگ از هم فرو میپاشند. ازاینرو آمریکا تلاش میکند بیش از جنگ با اتوریته خود در کالبد عربستان بدمد و از او هیولایی جعلی بسازد. استراتژیستهای تاریخگرای آمریکا -که آبشخور فکریشان کیسینجر است- میدانند وضعیت خاورمیانه دوره جنگهای ٣٠ساله اروپا را تداعی میکند: «بهراستی جهان خو گرفته است با فریادهای دادخواهی از خاورمیانه برای سرنگونسازی نظم منطقهای یا جهانی در چارچوب چشماندازی جهانشمول. مطلقگرایی همواره در خاورمیانه رواج داشته؛ خاورمیانهای که هماکنون در کشاکش میان رؤیای فخر و شکوه دیرینه خویش از یک سو و ناتوانی امروزینه خویش در وحدت بر پایه اصول مشترک مشروعیت جهانی و منطقهای از سوی دیگر گرفتار است». اسرائیل میخواهد خود را از آتش جنگ در امان بدارد و به این دلیل است که برای فروپاشی دولتهای منطقه تلاش میکند. مواجهه با کشورهای فاقد دولتِ مقتدر و کارآمد سادهتر است. سوریه بیدولت و لبنان بیدولت از نگرانیهای اسرائیل میکاهد؛ حتی اگر این بیدولتیها موجب افزایش تروریسم در منطقه شود. از این نقطه شکاف استراتژیک روسیه و اسرائیل شکل میگیرد. روسیه بر آن است که حتی با جنگ ثبات را به سوریه بازگرداند. از این منظر ایران و روسیه استراتژی مشترکی را دنبال میکنند. کشورهای بیدولت در منطقه برای ایران و روسیه مثل انبار باروتاند. روسیه در انتخاب همپیمان خود بسیار هوشمندانه عمل کرده است؛ ازاینرو با تمام قوا از ایران که نوک پیکان مقاومت در منطقه است، حمایت میکند. ایران کشوری است با دولتی مقتدر و ارتش و نیروهای نظامی کارآمد: گذشته از اینها ایران کشوری است که تجربه هشت سال جنگ را با موفقیت پشت سر گذاشته است. مواضع ایران و روسیه در هیچ دورهای از تاریخ اینگونه به یکدیگر نزدیک نبوده است. ایران با حضور در منطقه از امنیت ملی روسیه صیانت میکند و روسیه با احترام به تمامیت و استقلال ایران سعی میکند به تحقق آرمانهای انقلاب ایران -تا جایی که با منافع روسیه تضاد نداشته باشد- کمک کند. آمریکا، اسرائیل و عربستان از این نزدیکی استراتژیک بیمناکاند و هریک بهنوعی از این همپیمانی متضرر خواهند شد؛ پس بیدلیل نیست که هر سه کشور تلاش میکنند به حضورشان در جنگهای منطقه شکل و شمایل امنیتی بدهند؛ نه حقوقی و سیاسی؛ زیرا در پس پشت هر جنگِ امنیتی نیرو و حضور نظامی خوابیده است که بهسرعت به دلیل مسائل امنیتی میتواند مرزهای خشونت را بیمحابا درنوردد؛ خشونتی که بیش از آنکه دامان روسیه را بگیرد، دامان ایران و منطقه را خواهد گرفت. ایران وضعیتی پیچیده دارد، چهبسا بعد از شکست داعش این وضعیت پیچیدهتر شود. همپیمانیِ استراتژیک با روسیه و همپیمانیِ ایدئولوژیک با سوریه نمیگذارد ایران بهراحتی در منطقه از منافعش صرفهنظر کند. ازاینرو کار برای دیپلماتهای ایران پس از داعش سختتر از قبل میشود. آنچه مهمتر از انتخاب یک سیاست خارجی درست است، باور به مردم و دولتی است که آنان برگزیدهاند. مردم نشان دادهاند پای انتخابهای خود میایستند. نادیدهگرفتن خواستههای مردم، در مسائل بینالمللی کار را سختتر و پیچیدهتر میکند. دولتهایی موفقاند که مردم را در پیروزی و شکست خود شریک میکنند.