به گزارش جماران، محمدحسن اصغرنیا از بازماندگان واقعه 7تیر1360 در یادداشتی در روزنامه اطلاعات به بیان خاطره انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی پرداخت.
از آن ۱۰۰ نفری که در حادثه هفتم تیر در محل حضور داشتند، تنها ۲۷ نفر زنده ماندند که دو نفرشان یعنی حجتالاسلام فردوسیپور و مهندس علیزاده هم به شهادت رسیدند.بعد از آواربرداری، ما را به بیمارستان منتقل کردند. به یاد دارم که پیکرهای ما را در بیمارستان طرفه روی هم ریخته بودند. همسرم میگوید وقتی به من رسید، دید روی سینهام کاغذی چسباندهاند که رویش نوشته شده: شهید محمدحسن اصغرنیا. اما من شهید نشدم.
سئوال مهم این است که اصلا چرا حادثه هفتم تیر رقم خورد؟ برای جوابش باید کمی به عقب برگردیم. چشمانمان را ببندیم و آن زمان را ببینیم. مجلس رای به عدم کفایت سیاسی یک رئیسجمهوری میدهد و او از فرماندهی کل قوا عزل میشود. پس از آن در ۳۰ خرداد ۶۰، مجاهدین خلق در میدان فردوسی اعلان جنگ مسلحانه میدهند و برای رهبری در مسجد ابوذر حادثه بمبگذاری پیش میآید. پس کسانی که روز یکشنبه ۷ تیر وارد دفتر حزب جمهوری شدند، آگاهانه وارد میدان مین شدند. در آن شب، بعضیها از یکدیگر میپرسیدند که چرا بعضیها در جلسه نیستند؟ به یاد دارم شهید باهنر از فرط خستگی چشمانی سرخ و پف کرده داشت ولی در جلسه حاضر شده بود.
بعد از بیمارستان طرفه، ما را به بیمارستان مصطفی خمینی منتقل کردند. مجاهدین-منافقین – گفته بودند که باقیماندههای هفتم تیر را هم در بیمارستانها خواهند کشت. مردم هم شعار میدادند که دشمن در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه. اما انصافا از بعد از بهشتی تا امروز، چند نفر در حد و قواره او در قوه قضائیه داشتهایم؟
علت اینکه بهشتی، بهشتی شده است، اخلاص اوست. اجازه بدهید یک نمونه از عدالت او برایتان بگویم. آیتالله مروی میگفت یک بار شهید بهشتی از من خواست برو حاکم شرع فلان شهر را محاکمه علنی کن! آن حاکم شرع معمم هم بود. آیتالله مروی از بهشتی میپرسد که دلیل این کار چیست؟ ایشان هم میگوید از طرف من به آن روحانی بگو که طبق گزارشهایی که به من رسیده، شما وقتی جایی میروی، ساک دستیات را رانندهات حمل میکند. به او بگو تو از دایره عدالت خارج شدهای.
یکی دیگر از خصوصیات شهید بهشتی این بود که به حرف شما گوش میکرد. بهشتی قبل از انقلاب در دانشگاه سنگ صبور ما در زمان دانشجویی بود. بعد از انقلاب هم که رئیس شورای عالی انقلاب بود، هفتهای یک روز، نیم ساعت با هم ناهار میخوردیم و من به او گزارش میدادم. یک بار به او گفتم مصاحبه شما با نشریه اشترن چاپ شده و در آن مشت خود را گره کردهاید. برخی معتقدند که شما ادای امام خمینی(ره) را درآوردهاید. ایشان به من گفت: تذکر خوبی دادی.