به گزارش جماران، محمد مسجد‌جامعی در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت:

از دهه هفتاد قرن گذشته بسیاری از رژیم‌های رادیکال و انقلابی، محافظه‌کار و راستگرا شدند. کم و بیش برای نخستین‌بار است که نظامی عمیقاً محتاط و محافظه‌کار همچون عربستان افراطی می‌شود.

 

 اگر چه امارات هم چنین است. قطر از دیدگاهی دیگر این گونه است. اشغال کویت توسط عراق وضع این کشور را از درون دگرگون ساخت و دو کشور عمان و بحرین به دلیل پیشینه تاریخی و تمدنی اصولاً متفاوت با چهار کشور یاد شده هستند. ‏

ـ تحولات سالیان اخیر در عربستان به نظام حاکم باز می‌گردد که البته این جریان متن جامعه را نیز تحت تأثیر قرار داد. عوامل موثر در این تحولات فراوان و پیچیده هستند. برآیند مجموع آنها به صحنه آمدن نسل جدیدی از خاندان پرشمار سعودی و نخبگان قدرت به‌دست خارج از خاندان است. اینان بدون آنکه بر پدران خود بشورند، راه دیگری در پیش گرفته‌اند. ویژگی تربیتی و اخلاقی اعضای این خاندان به گونه‌ای است که به آنان اجازه می‌دهد تغییرات را در درون خود هضم کنند و به جریان‌های جدید اجازه دهند به صحنه آیند. نمونه خوب آن برکناری سعود و جانشینی فیصل در دهه60 بود. اگرچه جانشینی محمد با اکثریت آراء «هیأت بیعت» تصویب شد، اما خارج از ضوابطی است که بر اساس آن ولیعهد تعیین می‌شد و در 2005 نهایی شد. ‏

ـ تحولات از نیمه دوم دهه اول قرن حاضر آغاز می‌شود و پس از انقلاب‌های عربی، سرعت و شدت می‌یابد. این جریان حتی ملک عبدالله و اطرافیان محافظه‌کارش را هم تحت تأثیر قرار داد. از همان ایام زمینه برای چرخش بزرگ آماده شد. در این میان افزایش نفوذ منطقه‌ای ایران مهمترین عامل بود. دقیقاً به همین علت نفوذ نهاد و افکار وهابی افزایش یافت. وهابیت بیان ناسیونالیستی عربستان است در چارچوب دینی آن و موثرترین عامل است برای مقابله همه جانبه با ایران. نتیجه نهایی ناسیونالیست‌تر شدن نخبگان شد؛ البته در مفهوم ناسیونالیسم عربی جدید و نه ناسیونالیسم سنتی عربی ـ قبیله‌ای که کم و بیش تا آن زمان حاکمیت داشت. ‏

ـ مقدمات برای چرخش بزرگ پس از درگذشت عبدالله آماده شد. جانشینی سلمان خود نمودی از آن بود و عملاً قدرت در دست کسانی قرار گرفت که زمینه این دگرگونی را فراهم کرده بودند. این کسان جوانان و بعضاً غیر جوانان خاندان سعودی بودند و نیز نخبگان هم اندیش‌شان که قدرت اقتصادی و تاحدودی نهادهای سیاسی را در دست داشتند. اینان پس از آمدن سلمان کوشیدند حاکمیت را از عناصر قدیمی که عموماً محتاط بودند، تصفیه کنند. ‏

ـ مشکل بزرگ، دولت و سیاست‌های اوباما بود. عربستان مجبور است برای اجرای برنامه‌هایش، چه در داخل و چه در خارج با آمریکا هماهنگ باشد. سیاست انقباضی اوباما به ویژه در مورد خاورمیانه و در دوره دوم ریاست جمهوری، سعودی‌ها را نگران و نیز بلاتکلیف می‌گذاشت، مخصوصاً که اوباما مشکلات شیخ‌نشین‌ها را ناشی از ساختارهای سنتی و ناکارآمد و غیردموکراتیک آن می‌دانست و این عصبانیت بیشتر سعودیان را موجب می‌شد. ‏

ـ ترامپ به هنگام مبارزات انتخاباتی از اعراب و خاصه از عربستان مکرر انتقاد کرد و علی‌رغم حمایت‌های همه جانبه اعراب از کلینتون، او به پیروزی رسید. سه عامل مهم او را به سعودیان نزدیک ساخت. ‏

الف ـ ترامپ تاجر است و به سیاست خارجی عمدتاً از این زاویه می‌نگرد. سعودیان این را دریافتند و حتی بیش از ظرفیت خود به او وعده دادند. هم در تجارت خصوصیش و هم در قراردادهایشان با دولت آمریکا.
ب ـ سعودیان مدتهاست که ایران را مهمترین دشمن خود و اعراب می‌دانند و معرفی می‌کنند. ترامپ به دلایل مختلف و نیز آنچه خود رفتار تحقیر کننده ایرانیان نسبت به آمریکایی‌ها می‌دانست، نسبت به ایران موضعی منفی داشت. او بارها به اسارت گرفتن ملوانان و نمایش فیلم گریه آنان را یادآور شد. این مسأله این دو را نزدیک می‌ساخت.
ج ـ ترامپ متعلق به کلیسای «پرزبترین» است. اگرچه کشیش کلیسایی که خود را بدان منتسب می‌دانست گفته بود که او به شرکت در کلیسا چندان متعهّد نیست، علیرغم این همه او از جمله مسیحیانی است که به ضرورت تجمع یهودیان در فلسطین به عنوان مقدمه ظهور عیسی مسیح (ع) سخت معتقد است و لذا گرایشی عمیقاً دینی و عاطفی نسبت به اسرائیل دارد. این نکات از سخنان او و یادداشت‌هایش و حتی احساسات وی در سفر اخیرش به این کشور به خوبی برمی‌آید. او در این سفر سخنانی گفت و اقداماتی کرد که از آمریکا هیچ رئیس‌جمهوری چنین نگفته و نکرده بود و این حاکی از گرایش عمیقاً دینی و عاطفی او به اسرائیل است.‏

ـ نزدیکی عربستان و امارات به اسرائیل پس از تحولاتی را که ذکرشان گذشت، وارد مرحله کاملاً جدیدی شد که آغازش به زمان اوباما بازمی‌گردد. آمدن ترامپ نقطه عطف بود، چرا که عوامل یاد شده اولاً ترامپ را نسبت به آنان خوشبین می‌کرد و ثانیاً او دریافت برای کمک به اسرائیل اینان می‌توانند بهترین وسیله باشند. این مجموعه در حال حاضر عمیقاً هماهنگ عمل می‌کنند. او مکرر در طول سفرش به اسرائیل، از سلمان به عنوان فردی خردمند و صلحدوست نام می‌برد که خواهان دوستی و صلح با اسرائیل است.‏

ـ تحولات بی‌سابقه‌ای را که اکنون شاهد هستیم تا حدود زیادی تحقق برنامه‌هایی است که از قبل تدوین شده و پس از سفر منطقه‌ای ترامپ به سرعت در حال اجراست. اگرچه ضرورتاً به این معنی نیست که آنچه اتفاق می‌افتد با مشارکت هر سه طرف طراحی شده است. مسأله اصلی هماهنگی و تأیید متقابل است. جالب این است که پس از تعیین پسر سلمان به عنوان ولیعهد، ترامپ تلفنی به وی تبریک گفت و مطبوعات اسرائیل از آن به گرمی استقبال کردند و آن را گشایشی جدید دانستند. ‏

ـ موضوع اصلی در این میان، صلح فلسطینی‌ها و اسرائیل است که ترامپ و همکارانش هم اکنون آن را در اولویت قرار داده‌اند و اصولاً بخش مهمی از اهمیت سعودیان برای آنان به همین علت است. اگرچه دشمنی با ایران هم عامل مهم و تعیین کنننده‌ای است که ضمنا با موضوع صلح فلسطینی و اسرائیلی گره خورده است. مهم این است که آنان احساس می‌کنند گروهی از قدرت به‌دستان سعودی که سلمان آنها را نمایندگی می‌کند، بیش از دیگر گروه‌ها می‌تواند در خدمت افکار و ایده‌هایشان باشند.‏

ـ تجربه صلح مذکور بارها تکرار شده است و مهمترینش به نیمه اول دهه نود و ابتکار اسلو و مادرید بازمی‌گردد که علی‌رغم فراهم بودن تمامی مقدمات به شکست انجامید. صرف نظر از واقعیت‌های دردناک جانب فلسطینی، غرور و زیاده‌خواهی دولت اسرائیل به گونه‌ای است که عملاً به هیچ نوع سازشی تن در نمی‌دهد و فقط بدان تظاهر می‌کند. این ضرورتی تبلیغاتی است و برای خریدن زمان به منظور توسعه هر چه بیشتر شهرک‌های جدید در مناطق اشغالی. این صلح غیر ممکن است و عربستان که حیثیت و بلکه موقعیت خود را بر سر آن گذاشته است با مشکلات فراوانی مواجه خواهد شد.

ـ احتمالاً سلمان برای تحکیم موقعیت فرزندش یا از قدرت کناره‌گیری کند یا آن را به او واگذارد؛ آن گونه که فهد به عبدالله واگذاشت. به‌هرحال با عربستان جدیدی مواجه هستیم. این عربستان ترکیب عجیب و نامنسجمی است. ویژگی مهم آن عجول و عصبی بودن، عدم درک موقعیت و ظرفیت واقعی، اعم از خارجی و داخلی و تمایل به حل مسائل با استفاده از صرف قدرت اعم از نظامی و سیاسی و رسانه‌ای و مالی و دینی است. با عقلانیتی بدویانه و قبیله‌ای، خواهان اداره کشور در زمانی است که به کلی در تعارض با این عقلانیت است. ‏

ـ نمونه چنین جریانی، تحریم قطر و جنگ یمن است. آنان پیوسته می‌گفتند شورای همکاری موفق‌ترین و منسجم‌ترین مجموعه در تمامی جهان عرب است، اما ناگهان عضوی از خود را و علیرغم عدم موافقت دو عضو دیگر، تحریم کردند به این دلیل که آنها پشتیبان تروریسم هستند. اگرچه قطر چنین بود و هست، اما مهمترین حامیان فکری و دینی و مالی و تسلیحاتی این گروه‌ها خود عربستان است یا آنکه کوشیدند با «بدویّتی فانتومیزه» مسأله یمن به سود خود حل کنند که به واقع در بن‌بست قرار گرفته‌اند. ‏

ـ در طی سال‌های اخیر و تا قبل از تحریم، عربستان در افکار عمومی اعراب سنی جایگاه مناسبی داشت. کیفیت تعامل او با قطر آن جایگاه را به ضد خود تبدیل کرد و اقدامات بعدی او این جریان را تشدید خواهد کرد. این بدین معنی است که اولاً ارزیابی درستی از موقعیت خود ندارند و ثانیاً درنمی‌یابند که در حال حاضر برای حلّ مشکلات در آخرین مرحله ‌باید از «قدرت سخت» بهره جست و نه در نخستین مرحله. گویی هیچ اعتقادی به مذاکره و روش‌های دیپلماتیک حداقل در آنجا که به منطقه مربوط می‌شود، ندارند. ‏

ـ مهم این است که با عربستان جدیدی مواجه هستیم. شناخت دقیق این عربستان، مستلزم شناخت نکات فراوانی است: از ساختارهای قبیله‌ای کل شیخ نشین‌ها (چرا که برخی قبایل به فراتر از مرزهایشان امتداد دارند از جمله عربستان و قطر)، تعصب و غرور عربی، ناسیونالیسم عربی در معنای قدیم و جدید آن، چگونگی درک آنها از خود و جایگاهی که اعراب و مسلمانان و نیز غربیان و غیر مسلمانان برای آنها قائل هستند، چگونگی درک شان از ایران و نقاط ضعف و قوتش، چگونگی درکشان از اسرائیل و مسأله اعراب و اسرائیل و اهداف ملی و فراملی‌ای که برای خود تعریف می‌کنند. به واقع همه عناصر یاد شده در شکل دادن به اندیشه و اهداف آنان موثر است.‏

ـ تعامل با چنین کشوری نه فقط برای ما که برای دیگران و حتی دوستان و متحدانش هم دشوار است. نمونه بارز آن قطر است، و در آینده‌ای نه چندان دور، این مشکلات با مصر و امارات سرباز می‌کند. عامل اساسی اتحاد او با متحدان و دوستانش، دشمنی مشترک آنها با ایران است. به نفع ماست که حجم تحریک‌ها کم شود که البته این به معنای انفعال در برابر آنها نیست که این خود موجب تشدید مواضع خصمانه آنان می‌شود، بلکه به معنای مدیریت کنش‌ها و واکنش‌هاست به گونه‌ای که کمتر بهانه به دست بدهد. بزرگترین خدمت به آنان، بهانه دادن به آنها نزد افکار عمومی است.‏ ـ فراتر از این همه، مجموعه جدید با مشکلات داخلی فراوانی مواجه خواهد شد. چندی پیش وزیر خارجه آمریکا ـ تیلرسون ـ در پاسخ یکی از سناتورها که در مورد همکاری با عربستان و علیرغم حمایتش از تروریست‌ها سؤال کرده بود، گفت: با آنها قرار گذاشته‌ایم که از هر نوع اقدامات و آموزش‌هایی که موجب گسترش تعصب و کراهت و نفرت علیه دیگران می‌شود، بازایستند و آنان پذیرفته اند. مضافاً اینکه محمد صریحاً گفت که ما خواهان ایجاد کشوری معتدل هستیم و این همه در تعارض با تعالیم وهابیت و شخصیت‌ها و نهادهای وهابی این کشور است که به واقع از مهمترین ارکان قدرت هستند. به احتمال فراوان با این بخش دچار چالش شوند. مضافاً که ثبات داخلی این کشور به دلایلی پیچیده، مرهون اتخاذ سیاست‌های تند دینی است.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.