بافت صدا و سیما اقتضا میکند یا شاید همان بحث باند باشد که آقای روحانی به آن اشاره کردند. اما واقعیتی که از برنامههای صدا و سیما فهمیده میشود، مثلاً آنچه در میزگردها، مناظرهها و گزارشهایی که از عملکرد دولت تهیه میکنند، دیده میشود، این واقعیت است که همگی در خدمت یک جریان سیاسی است.
عملکرد صدا و سیما در انتخابات از بحث انگیزترین موضوعات بود.
به گزارش جماران عملکرد این رسانه به گونهای بود که روحانی به عنوان نامزد انتخابات، در هفته آخر تصمیم گرفت از خیر ضبط برخی از برنامههای رادیویی و تلویزیونی خود بگذرد. چرا این اتفاق برای صدا و سیما افتاد و رسانهای که قرار بود ملی باشد، به باور رئیس پیشین این رسانه، دیگر ملی نیست؟ محمد هاشمی که تا سال 1373 ریاست این سازمان را برعهده داشت، معتقد است که صدا و سیما درخدمت یک جریان خاص است و این نه تنها در برنامههای سیاسی بلکه در برنامههای فرهنگی و مذهبی نیز مصداق دارد و باورمندان به اندیشههای اصلاحطلبی و اعتدالی راهی به این رسانه ندارند. رفتارهای تبلیغاتی اصولگرایان در انتخابات و نیز فرآیندهای مربوط به دولت دوازدهم از دیگر محورهای گفتوگوی ما با محمد هاشمی است که در ادامه میخوانید.
به عنوان کسی که تا سال 73 ریاست صدا و سیما را برعهده داشتید و چندین انتخابات در دوره حضور شما برگزار شد، عملکرد صدا و سیما در این انتخابات را چطور ارزیابی میکنید؛ چه در پوشش برنامههای نامزدها و چه در تهییج مردم برای حضور در پای صندوقهای رأی؟
بسیاری از برنامههای صدا و سیما برای تهییج مردم سازنده بود، بویژه اینکه صدا و سیما توانست رقابت موجود در انتخابات را به نمایش بگذارد. مردم هم فهمیدند که در این رقابت، دو جریان حضور دارند؛ نخست جریان مبتنی بر برنامه و خردگرایی و دیگری جریان مبتنی بر شعارهای بدون پشتوانه که عملکردشان بعضاً همراه با توهین و تخریب بود. مردم هم با مشاهده این صحنه، اولاً به شرکت در انتخابات تشویق شدند و ثانیاً جریان خردگرا را انتخاب کردند و به جریانی که به جای ارائه برنامه فقط طرف مقابل را تخریب میکرد و تهمت میزد، نه گفتند. این نشان داد که مردم ایران براساس هویت فرهنگی – سیاسی خود، فریب شعارهای توخالی را نمیخورند. بویژه اینکه در گذشته هم این شیوه تجربه شده بود، اما مردم نشان دادند که اعتدال را میخواهند و از تندروی پرهیز میکنند. در چنین شرایطی، برنامههای دیگر صدا و سیما، به غیر از مناظرهها که برنامههایی با عنوان حضور در میادین بود، اغلب در جهت تقویت همان جریان بدون پشتوانه و جریان شعارهای توخالی بود و صدا و سیما نیز همان تخریبها را، اما به بیان و شیوه دیگری پخش میکرد. صدا و سیما سعی میکرد به مردم القا کند که وضعیت کشور خوب نیست و خردگراها نمیتوانند کشور را اداره کنند، اما اتفاقاً همان برنامهها به مردم کمک کرد بهتر تصمیم بگیرند.
بنابراین مردم برخلاف تأکید و آنچه صدا و سیما القا میکند، انتخاب کردند؟
دقیقاً. زیرا این شعارها، بویژه شیوهای که در مناظرهها در پیش گرفته شد و توأم با توهین، تخریب و شعار بدون پشتوانه بود، یک بار در سالهای قبل تجربه شده بود. به تعبیر آن زمان، ماهیت و چیستی جریان «بگم بگم» در ذهن مردم مانده بود. مردم در این انتخابات هم صحنه را این طور دیدند که در یک طرف جریان بگم بگم قرار دارد که امروز رنگ عوض کرده و به گونه دیگری وارد شده است، طرف دیگر هم جریان عقل گرا، خردگرا و اعتدالی است که واقعبینانه سخن میگوید و برنامه خود را در معرض قضاوت مردم قرار میدهد. این تفاوت بخوبی در تبلیغات برجسته شد.
آیا میتوان تعبیر آقای روحانی را پذیرفت که یک باند بر صدا و سیما حاکم است؟
واقعیت این است که برنامههای سیاسی صدا و سیما در خدمت جریان اصولگراست.
چرا این گونه است؟
بافت صدا و سیما اقتضا میکند یا شاید همان بحث باند باشد که آقای روحانی به آن اشاره کردند. اما واقعیتی که از برنامههای صدا و سیما فهمیده میشود، مثلاً آنچه در میزگردها، مناظرهها و گزارشهایی که از عملکرد دولت تهیه میکنند، دیده میشود، این واقعیت است که همگی در خدمت یک جریان سیاسی است.
جنابعالی پیشتر اشاره کردید که امام(ره) فرموده بودند یک قوه مجاز نیست از صدا و سیما علیه قوای دیگر استفاده کند. چطور میشود که امروز نه حتی یک قوه، بلکه یک جریان سیاسی از صدا و سیما علیه قوه مجریه استفاده میکند؟ این خلاف منویات امام(ره) نیست؟
هم خلاف منویات امام(ره) است و هم خلاف قانون اساسی. مثالی بزنم. در برخی از سالهای جنگ، در نیمه دوم سال، دولت متمم بودجه را تقدیم مجلس میکرد تا بر بودجه اصلاحاتی اعمال شود. در یکی از سالهای فعالیت مجلس سوم، به دلیل کم بودن بودجه صدا و سیما، سازمان برنامه هنگام ارائه متمم بودجه، یک و نیم میلیارد تومان به بودجه سازمان افزود. اما مجلس نه تنها این رقم را افزایش نداد، بلکه یک میلیارد تومان از همان بودجه ناچیز اولیه نیز کم کرد. من به شورای نگهبان رفتم و استدلال کردم که تصمیم مجلس در کاهش بودجه سازمان، هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون اساسی. آقایان شورای نگهبان از من ادله خواستند. من تفسیر حضرت امام(ره) از اصل 175 قانون اساسی را مطرح کردم که صدا و سیما زیر نظر قوای سه گانه اداره میشود. همانجا بود که امام(ره) فرمودند صدا و سیما شرکت سهامی نیست که هرکسی بخواهد سهمی داشته باشد. در شورای نگهبان گفتم مجلس بودجه ما را کسر کرده است و در صورتی بودجه صدا و سیما افزایش مییابد که ما علیه قوای دیگر حرف بزنیم و از قوه مقننه انتقاد نکنیم، پس این خلاف قانون اساسی است. شورای نگهبان هم پذیرفت که کسر بودجه به این دلیل احتمال تأثیر بر رویکرد و تصمیمات مدیران صدا و سیما به نفع یک قوه و علیه قوای دیگر، خلاف قانون اساسی است. درباره خلاف شرع هم گفتم من به عنوان رئیس سازمان تعهد واجب الوفا دارم. زیرا قراردادهایی را امضا کردهام که باید در موعد مقرر هزینه را پرداخت کنم، اما با این کسر بودجه نمیتوان آن قراردادها را پرداخت کرد. شورای نگهبان همان شب بیانیه داد که کسر بودجه صدا و سیما هم خلاف شرع و هم خلاف قانون اساسی است. امروز هم من براساس همان مبنا میگویم که رفتار صدا و سیما خلاف قانون اساسی است. زیرا علیه یک قوه کار میکند، درحالی که طبق قانون، حق انجام این کار را ندارد.
در جایی دیگر هم اشاره کردید که امام(ره) نسبت به حفظ حریم خصوصی و حرمت اشخاص در صدا و سیما حساس بودند و در این باره مصوبهای نیز وجود دارد. اما نه تنها در انتخابات 88 این اصل رعایت نشد، بلکه در انتخابات اخیر که بحث دختر وزیر آموزش و پرورش مطرح شد، هیچ گاه صدا و سیما اجازه نداد که وزیر یا دخترش از خود دفاع کنند.
در یکی از مجالس بود که از تریبون مجلس به برخی از شخصیتها که به گمانم شخصیتهای نهضت آزادی بودند، توهین شد. امام(ره) دستور دادند که در این زمینه آییننامهای تصویب شود. شورای وقت سرپرستی صدا و سیما تصویب کرد که اگر در مجلس به کسی توهین شد، آن فرد حق دارد به اندازه زمانی که به او توهین شده است، به همان مقدار در رادیو از خودش دفاع کند. زمان هم 15 دقیقه تعیین شد. این مصوبه وجود دارد. این مصوبه در مجلس سوم بود اجرا شد.
ریشه مغفول ماندن چنین رویکرد مترقی را چه میدانید؟
عوامل گوناگونی مؤثر است. وقتی یک جریان بر صدا و سیما حاکم هستند و از جاهای مختلف حمایت هم میشوند، نمیتوان انتظار چندانی داشت.
آسیبهای این پاسخگو نبودن چیست؟
صدا و سیما کاربرد خود را از دست میدهد. رسانه ملی باید مورد اعتماد مردم باشد، اما این رویکردها باعث میشود که اعتماد مردم به این رسانه کم شود و به همین دلیل مردم برای تأمین نیازهای سیاسی و خبری خود به رسانههای خارجی یا فضای مجازی مراجعه میکنند. به همین دلیل هم هست که میبینیم باوجود فضای مجازی و رسانههای دیگری که مربوط به بیگانگان هستند، صدا و سیما کاربرد خود را از دست داده است. در آن رسانهها همه چیز وجود دارد.
چاره چیست؟ آیا قانون باید اصلاح شود؟
همگان شاید قبول داشته باشند که جایی مانند صدا و سیما یا نیرویی که متعلق به نظام است، باید عادلانه برخورد کرده و نباید جهت دار عمل کند. اما وقتی به اجرا میرسیم، به این بدیهیات توجه نمیشود. دلایل زیادی میتواند مطرح باشد.
آیا ضعف در شورای نظارت بر صدا و سیماست؟
شورای نظارت هم قدرتی ندارد. این شورا اختیاری برای تغییر مدیر صدا و سیما یا تغییر مدیر خبر ندارد. این شورا تنها اخبار را رصد میکند که در این رابطه ممکن است گزارشی بدهند که دو سال دیگر به دست مسئولان
میرسد.
چاره چیست؟
به نظر من تنها راه این است که اگر مدعی قانون هستیم، به مدار قانون برگردیم. این رسانه باید از چارچوبهای جریانی و جناحی نجات پیدا کند. اکنون صدا و سیما گرفتار مسائل جناحی
است.
حتی در برنامههای معمول صدا و سیما همچون سخنرانیهای ماه مبارک رمضان، نماز یا دیگر برنامههای ارزشی نیز هیچ گاه یک نفر از جریان اصلاحطلب به صدا و سیما راه ندارد.
همواره افراد خاصی از یک جریان خاص حضور دارند و آنان هستند که از این رسانه استفاده میکنند. حاکمیت یک جناح بر صدا و سیما این مسائل را به دنبال دارد، در حالی که باید اعتدال بر صدا و سیما حاکم باشد. دلیلی ندارد که یک روحانی اصلاحطلبان یا روحانیای که اصلاحطلبان را قبول دارد، به صدا و سیما راه نداشته باشد و حتی یک سخنرانی از این اشخاص در صدا و سیما پخش نشود. وقتی به ترکیب ائمه جمعه نگاه میکنیم، میبینیم که همین جور است. وقتی جریان اصولگرا بر این سازمان حاکم است، طبعاً این افراد مطابق ایده خود عمل میکنند. بنابراین، اشکال تنها به صدا و سیما برنمیگردد، اشکال اصولی است. زیرا مطابق نتایج انتخابات 29 اردیبهشت، میتوان گفت شخصیتهایی که مورد قبول بخش اعظمی از مردم کشور هستند، به صدا و سیما راهی ندارند و صدا و سیما 30 درصد جامعه ایران را نمایندگی می کند. اشکال اساسی در این واقعیت است.
اشاره کردید که باید به مدار قانون بازگردیم. آیا در قوانین فعلی این ظرفیت وجود دارد که همه جریانهای فکری جامعه به صدا و سیما راه داشته باشند؟
قانون نظارت بر صدا و سیما نمیتواند این هدف را محقق کند. اما استناد من به بیانات امام(ره) است. امام(ره) میفرمودند که صدا و سیما «دانشگاه عمومی سراسری» است. اما اکنون صدا وسیما، نه دانشگاه است، یعنی بدآموزی دارد، نه عمومی است یعنی متعلق به همه مردم نیست و تنها طیف خاصی به آن دسترسی دارند، و نه سراسری است، یعنی مربوط به کل کشور است و مثلاً روستاییان در آن دیده نمیشوند. اینکه صدا و سیما عمومی نیست و تنها طیف خاصی به آن دسترسی دارند، مسألهای نیست که فقط مربوط به حوزه سیاسی باشد. بلکه همان طور که اشاره کردم، در بحثهای دینی و فرهنگی نیز تنها اشخاص معدودی به این رسانه راه دارند. یا مداحان زیادی در کشور داریم، اما تنها تعداد انگشت شماری از آنان به صدا و سیما راه دارند. بنابراین صدا و سیما ملی نیست و تنها در اختیار یک جناح خاص است.
به بحثهای سیاسی بازگردیم. اشاره کردید که یک جریان تبلیغات خود را بر شعارهای توخالی یا تخریب استوار کرده بود. چرا این جریان به چنین رویکردی متوسل شد؟ زیرا این روند در دولت احمدینژاد هم تجربه شده بود و اصولگرایان مدعی بودند که ما با او فاصله داریم، پس چرا روشهای او را در پیش گرفتند؟
پیشینه یکی از نامزدهای جریان اصولگرا فرماندهی پلیس بود. مردم آقای قالیباف را به عنوان رئیس پلیس میشناختند. اما آقای قالیباف در شیوههای تبلیغاتی خود، تهمت میزد و با تکیه بر مستندات خودساخته تخریب میکرد و بعد هم شعاری را مطرح کرد که مردم چیز دیگری را در دوران مدیریت او در شهرداری میدیدند. یعنی در بحث 96 درصد و 4 درصد، مردم میدیدند که آیا شهرداری در خدمت 96 درصد است؟به عنوان یک مثال، زمانی که آقای قالیباف شهردار تهران شد، قیمت زمین 100 هزار تا 200 هزار تومان بود. اما با برنامههای غلط همچون فروش تراکم، قیمت زمین به 20 تا 30 میلیون تومان افزایش یافت. بنابراین مردم میدیدند که شهرداری در خدمت چه کسانی بوده است. یا پروژههای کلانی که در شهرداری اجرا شد، در جهت کلانشهر انسان محور نبود، بلکه در جهت کلانشهر ماشین محور بود. زیرا دیدیم که پلها و تونلهایی احداث شد، اما مترو فراموش شد یا کند اجرا شد. یا سیاست برج-باغ اساساً زمینهساز تخریب فضای شهر بود. اما قالیباف میخواست الگوی مدیریت خود در شهرداری را در کشور نیز پیاده کند. آقای رئیسی هم که پیشینه قضایی داشت که تلفیق پلیس و قاضی نزد مردم، دافعه وسیعی ایجاد کرد. بنابراین، اصولگرایان تجلی خود را در پلیس و قاضی به مردم معرفی کردند. آقای میرسلیم هم اغلب، غیرمنطقی حرف میزد. بنابراین اصولگرایان لطمه اساسی را از ترکیب نامزدهای خود دیدند که این امر به علاوه شعارهای بدون پشتوانه سبب رویگردانی مردم از این جریان شد.
از آن طرف هم مسأله دیگری مطرح میشود و آن اینکه اصلاحطلبان از سال 92 تاکنون سه پیروزی شاخص داشتند که باعث شد همه نهادهای انتخاباتی در اختیار این جریان قرار بگیرد. این امر چه خطراتی متوجه اصلاحطلبان میکند؟
دلیل این پیروزیها همچنان که مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی گفتند، این بود که مردم راه خود را انتخاب کردند. مردم با تجربه مدیریتهای مختلف بعد از انقلاب، دریافتند که به کدام جریان فکری میتوانند بیشتر اعتماد کنند و کدام جریان میتواند بیشتر در خدمت مردم باشد. دلیل دیگر این است که یکی از خصلتهای خوب و ارزنده مردم ایران این است که مردم همیشه طرفدار مظلوم هستند. دلیل دیگر اقبال مردم به اصلاحطلبان، مظلوم واقع شدن آنان بود. زیرا مردم دیدند که در دوران حاکمیت اصولگرایان به جریان اصلاحطلب و اعتدالگرا ظلمهایی روا داشته شد یا لااقل مردم آن برخوردها را ظلم تلقی کردند. مجموعه اینها انگیزههایی شد که مردم از جریان اصولگرا فاصله بگیرند و به نامزدهای آنان رأی ندهند. دلیل سوم پیروزی اصلاحطلبان و اعتدالیها انسجام و وحدت آنان بود. وقتی دو یا سه جریان اصلاحطلب و اعتدالی به معنی واقعی کلمه با هم ائتلاف کردند، مردم هم به آنان اقبال کردند.
امروز پس از این پیروزیها چه خطراتی را میتوان متوجه این جریانها دانست؟
مهمترین خطر تفرقه و جدایی است. اگر دو دسته شوند یا در انتخاباتی دو یا سه فهرست ارائه کنند، شکست میخورند.
علتهای تفرقه چه میتواند باشد؟
خودمحوریها، خودخواهیها و به نفع یک جریان یا یک گروه عمل کردن، خطرات تفرقهگرایی است. وحدت و انسجام عامل پیروزی است و در مقابل آن، تفرقه عامل شکست است.
شما در میان اصلاحطلبان و اعتدالگرایان نشانههای تفرقه را میبینید؟
البته چندان در جریان محافل سیاسی نیستم. اما در پیگیریهای رسانهای، بعضاً میبینیم که اظهارنظرها یا خواستههایی مطرح میشود که اگر به آنها توجه جدی نشود و بزرگان اصلاحطلب و اعتدالگرا آنها را مدیریت نکنند، ممکن است همینها به تفرقه منتهی شود. معتقدم باید منافع جمعی را در نظر بگیرند، نه منافع گروهی یا فردی خاص را. یا اگر هم مسئولیت اجرایی گرفتند، باید از برخی مسائل به طور جدی پرهیز کنند. یکی از این مسائل فساد است. زیرا مردم از فساد بسیار رنج میبرند، فسادی که متأسفانه در دوره مدیریت اصولگرایان در قوه مجریه یا قوای دیگر در کشور پیدا شد و سه هزار میلیارد تومان کوچکترین رقم آن بود. دیگر اینکه از تبعیض پرهیز کنند.
منظور از تبعیض، برخورد جناحی در انتصابهاست؟
تبعیض صور مختلف دارد که این هم میتواند باشد. به هر صورت، باید تلاش کنند در خدمت به مردم از هم سبقت بگیرند. زیرا بسیاری از مردم جامعه ما نیازمند هستند. درست است که انقلاب ما عظیم بوده است، اما هنوز به آرمانهای انقلاب نرسیدهایم که فاصله زیادی با آنها داریم. بنابراین هرکس در هر پست و مقام و مسئولیتی باید وجه همت خود را در جهت خدمت به مردم و تحقق آرمانهای انقلاب همچون قسط و عدالت قرار بدهد. اما اگر پس از کسب قدرت، نیازهای مردم را فراموش کنند و همان راهی را طی کنند که اصولگرایان طی کردند، طبعاً مردم نیز از راه خود برمیگردند؛ حال یا ممکن است مأیوس شوند و در انتخابات شرکت نکنند یا اینکه رقیب را انتخاب کنند. به هر حال عهدی که امروز مردم با اصلاحطلبان بستهاند و اعتمادی که نشان دادند، دائمی نیست، بلکه مشروط به نوع عملکردشان و خدمتی است که به مردم ارائه میکنند.
تفاوت دولت اول و دوم روحانی را در چه میبینید؟ در این بین نبود شخصیت برجستهای همچون آیتالله هاشمی رفسنجانی چه تأثیری دارد؟
مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی شاید قویترین و مهمترین پشتوانه دولت آقای روحانی و دولتهای خدمتگزار بودند. ایشان باتوجه به تجارب و دانشی که داشتند، راهنمایی میکردند و مشورت میدادند. همچنین در برابر جریانهای تندرو و افراطی که جز سیاهنمایی و تخریب دولت مسئولیت دیگری برای خود قائل نبودند، از دولت حمایت میکردند. تندروها اگر 20 ایراد میگرفتند، حاضر نبودند یک حسن هم از دولت را به زبان بیاورند، بلکه سراسر منفی بافی میکردند. در چنین شرایطی، آیتالله هاشمی پشتوانه قوی برای دولت بودند. بویژه اینکه مردم هم ایشان را قبول داشته و به ایشان اعتماد داشتند. اکنون دولت آقای روحانی این پشتوانه را ندارد و میبینیم که هجمه زیادی به دولت میشود. اما درباره دولت دوم آقای روحانی، آنچه مهم است، بحث دولت به عنوان یک شخصیت حقوقی است. یعنی مجموعه دولت دارای یک شخصیت حقوقی به نام قوه مجریه مطرح است. به عبارت دیگر، تک تک افراد برای مردم مطرح نیستند و مردم دولت را یکپارچه میبینند. به همین دلیل باید انسجام فکری و یکپارچگی در دولت وجود داشته باشد.
دولت یازدهم اینطور نبود؟
این طور بود، اما نظراتی درباره دولت دوازدهم دارم که شاید دیگران چندان قبول نداشته باشند. معتقدم مردم به دولت رأی دادند، نه به یک فرد. زیرا رقیب سعی میکرد دولت را تضعیف کند، نه شخص رئیس جمهوری را. یعنی وقتی رقیب به مسائل اقتصادی و فرهنگی ایراد میگرفت، این تنها عملکرد رئیس جمهوری نبود، بلکه عملکرد کابینه و دولت بود. بالاخره رقیب دولت را هدف قرار داده بود، نه شخص را. بنابراین به زعم من، مردم به دولت یازدهم رأی دادند، یعنی به یک شیوه اجرایی و یک مجموعه رأی دادند و با رأی خود کارنامه قبولی دولت یازدهم را امضا کردند. بنابراین دولت دوازدهم از نظر ترکیب نباید با دولت یازدهم فرقی داشته باشد. زیرا هر نوع تغییر در دولت دوازدهم نسبت به دولت یازدهم باعث خلأیی میشود که خدمترسانی را به تغییر میاندازد.
منظور شما افراد است یا رویکردها؟
منظور من افراد است. اگر وزارتخانهای که اکنون در سراسر کشور شکل گرفته است و نیروهای خود را چیده و آماده خدمت است، تغییر کند، چینش دوباره نیروهای جدید زمان زیادی را از دولت میگیرد. زمانی که این نیروها بخواهند به کار آشنا بشوند، زمانی است که دولت دوازدهم برای خدمت از دست میدهد.
اما بحثهای بسیاری در جریان است که دولت نیازمند انسجام بیشتری مثلاً در حوزه اقتصادی است یا هنوز مطالباتی درحوزه سیاست داخلی روی زمین مانده است.
دولت، دولت اصلاحطلبان نیست، دولت کشور است. اصلاحطلبان هم در آن مشارکت دارند. اینجا بحث قبلی ما مصداق پیدا میکند که آیا سهمخواهی به نفع گروه است یا به نفع مردم و منافع ملی؟ جایی که منافع ملی در برابر منافع جناحی قرار میگیرد، باید منافع ملی را بر منافع گروهی و حزبی ترجیح داد. ترجیح همه این است که منافع ملی در نظر گرفته شود و حزب و گروه و دولتی را موفق میدانم که بیشتر وجه همت خود را در منافع ملی مصروف کند تا منافع گروهی. به تعبیر امام(ره) که میفرمودند «دولت و نظام، شرکت سهامی نیست که چند سهم را به این و چند سهم را به آن بدهیم، باید اسلام و نظام و مردم را در نظر بگیرید. این است مفهوم انقلاب، نه اینکه فکر کنیم یک شرکت سهامی است و به هر کس سهمی بدهیم.» شخصاً به این نگاه حضرت امام(ره) معتقد هستم. بنابراین ممکن است در دولت کسی باشد که از جریان اصلاحطلب یا اعتدالی نباشد، اما خوب خدمت میکند، در این صورت تغییر این فرد و آوردن یک اصلاحطلب به منافع ملی آسیب وارد میکند. بویژه اینکه تجربه 35 سال گذشته من میگوید که ما هیچ گاه با تغییر نتوانستیم نواقص را برطرف کنیم. تغییر به ماهو تغییر نمیتواند مفید باشد و در صورتی مفید است که کمک کند ما به اهداف برسیم و بتوانیم مشکلی را حل کنیم.